۱۳۹۷ اردیبهشت ۱۸, سه‌شنبه

دو انقلاب نویسنده پری اندرسون مترجم : رضا جاسکی

دو انقلاب

مقاله طولانی «دو انقلاب»، اثر پری اندرسون، مقایسه سیستماتیک انقلابهای روسیه و چین استاندرسون، در این مقاله جالب، به بررسی ریشه‌ها، روندها، اشتباهات و فجابع تاریخی، علل شکست و پیروزیهای این دو انقلاب میپردازددر اینجا، اندرسون سعی دارد که به این سؤال کلیدی، چرا اصلاحات گارباچف به شکست انجامید، اما دنگ و رهبری حزب کمونیست چین راه دیگری را انتخاب کرد، پاسخ دهددر نهایت، اندرسون، به بررسی کوتاه وضع امروز چین میپردازداین مقاله در نشریه نیو لفت ریویو، شماره ۶۱ چاپ شده است.

پری اندرسون

دو انقلاب

ملاحظات کلی

برگردانرضا جاسکی
اگر قرن بیستم بیش از هر رویداد دیگری با حکم فرمایی مسیر انقلاب روسیه همراه بود، قرن بیست ویک با پی امدهای انقلاب چین شکل خواهد گرفتحکومت اتحاد جماهیر شوروی در جنگ اول جهانی زاده شد، در جنگ دوم پیروز، و در نسخه سرد سومی شکست خورد، و پس از هفت دهه بدون هیچگونه تیری به همان سرعتی که یک بار آمده بود، منحل شدآنچه که باقی ماند، روسیه ای با وسعتی کمتر از آنچه که عصر روشنگری می شناخت، با نیمی از جمعیت اتحاد شوروی، دوباره به یک سرمایه داری که در حال حاضر بیشتر از آخرین روزهای تزاری به صادرات مواد خام وابسته است، بازگشتدر حالی که عقبگردهای احتمالی آینده را نمیتوان از نظر دور داشت، در حال حاضر، آنچه که از قیام اکتبر جان سالم بدر برده است، بر اساس هر ملاحظه مثبتی، بسیار ناچیز استماندگارترین دستاورد ان، به اندازه کافی بزرگ، منفی بودشکست نازیسم که هیچ رژیم دیگر اروپایی نمی توانست باعث و بانی آن شوداین، در هر حال میتواند قضاوت مشترک امروز باشد.
نتایج انقلاب چین کنتراست جالبی را ارائه میدهدهنگامیکه آن وارد هفتمین دهه خود میشود، جمهوری خلق موتور اقتصاد جهانی، به تنهایی بزرگترین صادر کننده به اتحادیه اروپا، ژاپن و ایالات متحده است؛ بزرگترین دارنده ذخایر ارزی کره زمین است؛ برای یک ربع قرن، رکورددار سریعترین نرخ رشد در در‌آمد سرانه برای بزرگترین جمعیتی که تاکنون ثبت شده است، میباشدشهرهای بزرگ آن بدون هیچگونه رقیبی برای جاه طلبی های تجاری و معماری، محصولات خود را در همه جا بفروش میرسانندسازندگان، مکتشفین و دیپلمات های آن برای یافتن فرصتها و نفوذ بیشتر تمام جهان را عقب و جلو می کنندبا اظهار عشق یکسان دوستان و دشمنان سابق،پادشاهی وسطی، برای اولین بار در تاریخ خود به یک قدرت بزرگ جهانی تبدیل شده است که در هر هر قاره ای حضور داردبا سقوط اتحاد جماهیر شوروی، هیچ فرمولی که بر توصیف چرخش وقایع دلالت دارد به اندازه «فروپاشی کمونیسم»، مقدس شمرده نمیشدبیست سال بعد، آن یک کمی اروپایی ماب شده استاز یک دید، کمونیسم نه تنها زنده است، بلکه به داستان موفق عصر تبدیل شده استدر کاراکتر و مقیاس آن البته، در آن بیش از یک طنزتلخ– وجود دارداما در تفاوت بین سرنوشت انقلاب در چین و روسیه، شک کمی هست.
در کجا توضیح این کنتراست قرار دارد؟ این سؤال با وجود شکوائیه های تاریخی جهان از آن، بسیار بحث نشده استالبته در موضوع، فقط مقایسه ان دو تحول نه مشابه بلکه متمایز میباشد، وگر نه همانقدر موقعیت های مختلف آن بی ارتباط است که جفت کردن فامیلی ۱۷۸۹ و ۱۹۱۷ انقلاب چین مستقیماً از دل انقلاب روسیه در آمد و با آن به مثابه الهام و اندرز تا لحظه حقیقت مشترکشان تا پایان ده هشتاد مرتبط باقی ماندنداین دو تجربه، مستقل از یکدیگر نبوده، اما یک توالی مرتب آگاهی را شکل میدهد١این ارتباط در هر ملاحظه ای از نتایج مختلف شان وارد میشودبرای توضیح این‌ها در جای خود، تأمل در سطوح مختلف لازم استچهار تای آن‌ها در اینجا برجسته میشوداول، تا چه حد عوامل سیاسی ذهنی دو انقلاب – به عبارت دیگر، احزاب مربوطه در هر کشور، و استراتژی هایی که انها دنبال میکردند، متفاوت بودند؟ دوم، نقاط عینی اغازشرایط اجتماعیاقتصادی و غیره– هر حزب حاکم در مسیر رفرم چه بود؟ سوم، عواقب مؤثر سیاستهایی که آن‌ها پذیرفتند چه بود؟ کدام میراث طولانی مدت تاریخ دو جامعه را، میتوان به عنوان عوامل اساسی نتیجه انقلاب و رفرم، شبیه هم در نظر گرفت؟ از آنجا که جمهوری خلق چین بیشتر از اتحاد شوروی عمر کرده است و آینده آن شاید معمای مرکزی سیاست جهانی باشد، تمرکز سازمانی آنچه که در آینده خواهد شد، چینی است که در آینه روسیه دیده می‌شود – همانطور که روشن خواهد شد،این نه فقط معقولترین شکل آنبلکه شرط ناگزیر بقیه نیز میباشد.

۱–نطفه گاهها

انقلاب اکتبر، معروف است به یک قیام سریع شهری، که در شهرهای بزرگ روسیه در ظرف چند روز به قدرت رسیدسرعت سرنگونی دولت موقت با متشکل شدن حزبی که انرا انجام داد، تطابق داشتتعداد بلشویکها در ژانویه ۱۹۱۷،در استانه کناره گیری نیکلای دوم، بیش از ۲۴۰۰۰ نفر نبود، و نه ماه بعد، تعداد انان قارچ گونه به ۲۰۰۰۰۰ نفر در هنگام سرنگونی رژیم کرنسکی رسیده بودپایگاه اجتماعی انان در طبقه کارگر جوان روسیه، که کمتر از سه درصد جمعیت را تشکیل میدادند، قرا داشتآن‌ها در روستاها که هشتاد درصد جمعیت در آنجا زندگی میکردند، حضور نداشته و هرگز در فکر سازماندهی دهقانان نبودند،در عوض، سوسیال رویزیونیستها بسیار بیش از آنها در انجا حضور داشته و برخوردار از سازمان روستایی پرقدرتی در سال ۱۹۱۷ بودندچنین پیروزی سریعی از یک پایگاه حمایتی کوچک، با تخریب دولت تزاری توسط ضربات چکش وار آلمان در جنگ اول جهانی امکان‌پذیر شد– اشتباهات نظامی به انفجار شورشها، که دستگاه سرکوب آن را منحل نمود منجر شد؛ انقلاب فوریه تنها متزلزلترین پناهگاه را برای قدرت جانشین باقی گذاشت.
اما اگر قدرت به راحتی در این خلاء گرفته شد، نگه داشتن آن سخت بودمناطق گسترده ای به آشغال آلمان درامدهنگامی که آلمان خود در ۱۹۱۸ شکست خورد، ده نیروی مختلف اعزامیامریکایی، بریتانیایی، کانادایی، صربستانی، فنلاندی، رومانیایی، ترکی، یونانی، فرانسوی و ژاپنی – برای کمک به ارتش سفید جهت سرکوب رژیم جدید در یک جنگ تلخ داخلی که تا سال ۱۹۲۰ طول کشید،اعزام کردنددر پایان ان، تخریب صورت گرفته در جنگ جهانی کامل شد، روسیه مخروبه بودقحطی در روستاها، کارخانه ها در شهرها رها شدند، طبقه کارگر توسط جنگ و غیر صنعتی شدن، خرد شدحزب لنین، که پایگاه اجتماعی‌اش از هم پاشید و یا جذب ساختار دولت جدید گردید، یک دستگاه ایزوله قدرت، اویزان یک چشم انداز ویران از خود باقی گذاشتاکنون حکومت آن با بدبختی جنگ داخلی پیوند داده میشد که پس از انقلاب اکتبر تحویل داده شد تا اعطای صلح و زمین.
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با تلاش‌های عالی، قسمتهای بزرگی از امپراتوری سابق روسیه را ساختاما اولین دولت مدرن تاریخ که هر گونه تعریف ارضی را رد میکرد، اتحاد شوروی ایجاد شده، ادعای هیچگونه تعصب ملی ویا ساخت و ساز ملی نداشتدرخواست آن بین المللی بودهمبستگی جنبش کارگری در سراسر جهانبلشویکها با گرفتن قدرت در یک کشور عقب‌مانده بزرگ، که اقتصادش عمدتا کشاورزی و جمعیتش تا حد زیادی بی‌سواد بود، بر انقلاب در کشورهای بیشتر پیشرفته‌ و صنعتی اروپا برای نجات خود از مخمصه تعهد رادیکال به سوسیالیسم در جامعه ای بدون پیش شرطهای سرمایه داری منسجم، حساب میکردندقماری که حاکمان تحت محاصره بزودی باختند، چیزی که برای توده تحت فرمان، از آغاز بی‌معنی بودحزب شوروی که مجبور به تکیه بر خود بود، تلاش نمود تا آنجا که میتوانست بسوی شکل دیگری از جامعه، بدون حمایت نه چندانی در خانه و هیچگونه کمکی از خارج حرکت کند.

۲

انقلاب چین، با وجود آنکه از انقلاب روسیه الهام گرفته بود، تمام شرایط آن را واقعا معکوس نمودحزب کمونیست چین در سال ۱۹۲۱ ایجاد شد، چهار سال بعد، هنوز کمتر از یک هزار عضو داشت، وقتی که برای اولین بار به یک نیروی قابل توجه تبدیل شد، از انفجار جنگجویی طبقه کارگر در شهرهای ساحلی با جنبش سی ام مه سال ۱۹۲۵ زاده شد، توسط مشاوران شوروی و منابع رژیم نوپای کومین تانگ که توسط سون یات سن در کانتون رهبری میشد، کمک شدبین لحظه تاسیس تا فتح کمونیستی قدرت در سراسر چین، مبارزاتی که بیش از یک چهارم قرن طول کشید، قرار داشتنقاط عطف آن بخوبی شناخته شده هستند– اردوکشی شمالی ۱۹۲۶ ، پیوستن ملی گرایان و کمونیستها علیه رژیم های جنگسالار؛ قتل عام کمونیستها توسط چیان کای شک در شانگهای در ۱۹۲۷؛ متعاقب آن ترور سفید؛ استقرار شورای جیانگ شی در ۱۹۳۱ ، و پنج لشکرکشی برای نابودی آن، توسط کومین تانگ؛ مارش طولانی ارتش سرخ به یان آن در ۱۹۳۵–۱۹۳۴ ، و ایجاد مناطق مرزی حکومت توسط حزب کمونیست چین در شمال غربی؛ جبهه متحد با کومین تانگ در برابر تهاجم ژاپن در ۱۹۴۵–۱۹۳۷ ؛ و جنگ داخلی نهایی سالهای ۱۹۴۹–۱۹۴۶ که در آن ارتش آزادی بخش خلق کشور را در بر گرفت.
بسیار بیش از زمان بندی کاملاً متفاوت، این تجربه را از سرنگونی در روسیه متمایز میسازدروشی که در آن قدرت بدست گرفته شد، در مجموع متفاوت بوداگر دولت، در فرمول معروف وبر، توسط اعمال زور انحصاری مشروع بر یک قلمرو، تعریف میشود، یک انقلاب همیشه شامل شکستن این انحصار، و ظهور آنچه که لنین و تروتسکی قدرت دوگانه نامیدند، استبطور منطقی، سه راه وجود دارد که در آن، این شرایط میتواند مطابق سه ترم فرمول وبر، بوجود ایدیک انقلاب میتواند انحصار قدرت دولت را با از بین بردن مشروعیت حاکمیت، بشکند، بطوریکه زور نمی‌تواند برای سرکوب جنبش اعمال شودبه عنوان مثال، انقلاب ایران که در آن هیچ جنگی نبود، ارتش سلطنتی در هنگام سقوط رژیم سلطنتی فلج شده بودمتناوبا، یک انقلاب میتواند به جنگ دستگاه زور دولت برخاسته و با یک ضربه سریع انرا سرنگون کند، بدون انکه مشروعیت عمومی را تأمین کرده باشداین الگوی روسی بود و فقط در مقابل یک حریف ضعیف قابل اجراست.
در نهایت، یک انقلاب میتواند شکستن قدرت انحصاری دولت را نه از طریق محرومیت آن از آغاز مشروعیت، و نه بوسیله لغو ظرفیت خشونت ان، بلکه توسط کاستن مناطق کافی از آن، برای برپایی یک حکومت ضد دولتی، که قادر باشد اختیار قدرت و رضایت از آن را به طور یکسانی فرسوده کند، را عملی کنداین الگوی چینی بودتشکیل گذرگاهی برای نیروهای چریکی برای رسیدن به قدرت، منحصر به چین نبود – در یوگسلاوی یا کوبا نیز این چنین بودآنچه در مورد چین استثنایی بود، نه ایجاد پی در پی «کشورهای شورشی» در درون دولت، بلکه طول عمر آن‌ها بودشرایط این مدت زمان احتیاج به توضیح دارد.
در زمان چرخش قرن، سلطنت رومانوف هر چقدر که ضعف‌های خود را داشت، اما بطور غیر قابل مقایسه‌ای قویتر از چینگ بود:یک مؤسسه بومی که نه فقط میتوانست از صنعت پیشرفته و منابع طبیعی فراوان پول در اورد، بلکه بر یک ارتش بزرگ و ذخایر عمیق وفاداری میهن پرستانه که زاییده پیروزی بر ناپلئون بود، تکیه داشتدر شرق دور، در میان قدرتهای اروپایی، در درجه اول روسیه به امپراتوری چین تجاوز میکردتنها شکست عظیم در میدان نبرد برای اولین بار توسط ژاپن و پس از آن توسط المان، باعث انقلاب سالهای ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ بر علیه آن شددر مقابل، سلطنت چینگ، در اواسط قرن نوزدهم بطور گسترده ای به عنوان یک سلسله بیگانه، و بزودی همچنین به عنوان یک وابسته فاسد به غرب مورد تنفر بودپس از شورش تایپینگ، آن نتوانست هرگز کنترل مرکزی نیروها در سراسر کشور بدست اوردحکومت امپراتوری چنان تضعیف شده بود که در سال ۱۹۱۱ بدون حتی یک حرکت هماهنگ در برابر آن، سقوط کردهیچکدام از رژیم های جانشین، در حد استانداردهای وبر نبودند.جمهوری منحل شد، ابتدا در صفحه شطرنج ملکهای سرداران جنگی رقیب، و سپس در رژیم دو رگه مستقر در نانجینگ، کومین تانگ فرماندهی مرکزی کشور، حول دلتای یانژی را و ارتشهای منطقه ای هوه فن حریف، بقیه را داشتندهرگز بیش از نیمی، معمولاً کمتر، از هیجده استان سنتی چین تحت کنترل چیانگ کای شک قرار نگرفت.
در این پیچ وخم رقابت مراکز قدرت بود که حزب کمونیست چین میتواند خود را در شکاف بین حاکمیت ها محکم کند و یک ضد قدرت متحرک ایجاد کنداما با وجود آنکه هرگز با یک دستگاه دولتی متحد روبرو نبود، انطور که بلشویکها بودند، دشمنان آن به شکل متناقضی نیرومند تر بودند و خطرات ناشی از شکست بالاتر بودکومین تانگ هر چند محدود به پایگاه استراتژیک آن بود، هرگز در پایان عمرخود نه یک رژیم مطلقه بود و نه طیفی از حکومت موقتناسیونالیسم و کمونیسم همساله های متضاد، و در یک قالب سازمانی شکل گرفته بودندرقبای یکسان مدرن، به سبک خود، و برای تسلط بر کشوربا این حال، کومین یانگ ارتش بزرگتری را کنترل میکرد، که مجهز به سلاحهای سنگین و توسط زبدگان ورماختیفون سیک، فمن فالکن هاوسن– در ماموریت های پی در پی آموزش دیده بود؛ آن فرماندهی در‌آمد مالیاتی ثروتمندترین مناطق چین را داشتبا وجود همه قهرمانی مارش بزرگ، بدون شک اگر ژاپن یک حمله تمام‌عیار را به رژیم نانجینگ در سال ۱۹۳۷ راه نمی انداخت، بدون شک، حزب کمونیست را در اواخر دهه سی از نابود کرده بود.
در این وضع اضطراری چیانگ، فریب طعمه خود را خورده اما هنوز درگیر کمونیسم به عنوان خطر بزرگ‌تر بود و ثابت کرد که به هر شکلی، ناتوان از مقابله با دشمن خارجی بودیک همکاری طولانی مدت با نظامیان ژاپنیکه او با انها، قتل عام شانگهای در سال ۱۹۲۷ را برنامه‌ریزی کرد، و پرواز به توکیو کمی بعد برای امضای یک قرارداد با ستاد عمومی ان– که در آن به آشغال منچوری رضایت داده شده بود، او به داخل کشور عقب نشینی کرد، با این امید که بعد از پرل هاربر میتوانست منتظر پیروزی آمریکا گردیده و با نیروهای اصلی دست نخورده خود، بسوی حزب کمونیست برگرددلشکرکشی نهایی ژاپن در چین، تهاجم ایچیگو در سال ۱۹۴۴ به هر گونه اجرای ساده چشم اندازهای وی پایان داد، و با خرد کردن بهترین بخشهای کومین تانگ، آن‌ها را غیر قابل بازسازی نمودتخریبی نه چندان کمتر نیز، بر اعتباردیکتاتوری چیانگ وارد شد که از دفاع کامل از ملت ، امتناع کردحزب کمونیست چین، دور از دسترسی کومین تانگ و یا نفوذ ژاپنی ها در پایگاه خود در منطقه مرزی دوردست یان آن، به طور فزاینده موثری وارد جنگ چریکی با مهاجمین، در سراسر شمال شدرشد قدرتش از طریق ترکیب اصلاحات در روستاهاکاهش اجاره، لغو بدهی، توزیع مجدد محدود زمین– با مقاومت در برابر بیگانگان بدست امدترکیب این دو، به آن عمق ریشه اجتماعی، که حزب روسها هرگز بدست نیاوردند، در یک پایگاه توده‌ای در حال گسترش در میان دهقانان، طبقه ای که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت از ان تشکیل شده بود، داددر طی هشت سال از ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۵، رشد حزب چین از چهل هزار به یک میلیون و دویست، و ارتش آن از نودهزار به نه صد هزار رسیدهنگامی که ژاپن تسلیم شد، نهال آن بسرعت در سراسر دشت چین رشد کرددر زمانی که جنگ داخلی در سال ۱۹۴۷ گسترش یافت، صفوف آن دو برابر گشت و به دو میلیون و هفتصد هزار رسیددر همین حال، در مناطق مرکزی و جنوبی تحت کنترل کومین تانگ، فساد لجام گسیخته و تورم، پشتییانی شهری رژیم چیانگ را نابود کرد و باعث تضعیف روحیه ارتش، با وجود اینکه، ان توسط ایالات متحده بخوبی مسلح و مجهز شده بود، گردید و برای ارتش ازادیخواه خلق هیچ رقیبی نبوددر هنگام راهپیمایی ارتش ملی بسوی جنوب، تعداد فزاینده ای از فرماندهان آن، خود را تسلیم ارتش خلق نموده و یا تغییر جانب دادندپکن، شانگهای، نانجینگ، گوان ژو– یکی بعد از دیگری سقوط نمودند، و شهرهای بزرگ چین، بدون آنکه بندرت تیری شلیک شود، سقوط کردند.
در روسیه، جنگ داخلی پس از انقلاب امد، و شاید به خاطر مجازات ان، کشور را در شرایط بسیار بدتری نسبت به قبل از به قدرت رسیدن بلشویکها، قرار دادانقلاب در چین، به دنبال جنگ داخلی، و اثرات سریع آن به مثابه رستگاری توسط آن جلوه گر شدچین ، بیش از یک قرن، دارای هیچگونه قدرت مرکزی که تحمل تجاوز خارجی و یا تضمین کننده نظم در سراسر کشور باشد، نبودکمونیسم، هم استقلال ملی و هم صلح داخلی را به ارمغان اوردبا شکست کومین تانگ، افسران ایالات متحده، تفنگداران دریایی انگلیسی و بازماندگان ژاپنی، رها شدندپیروزی ارتش ازادیبخش چین بدور از غارتگری اقتصادی و اجتماعی، ثبات و بهبود را به ارمغان اوردتورم مهار شد؛ فساد تبعید گردید؛ توزیع کالاها از سر گرفته شدفئودالیسم در روستا لغو شد.در شهرها، از آنجا که دو سوم صنایع از قبل متعلق به کومین تانگ بود و سرمایه کمپرادور به هنگ کنگ یا تایوان فرار کرده بود ،نیاز به هیچ گونه مصادره فراگیر وجود نداشتطبقه متوسط که در سالهای حاکمیت ملی به دشمنان تبدیل شده بودند، اکثر انان به جای مقاومت، از ورود کمونیسم استقبال کردند؛ به مجرد آنکه تولید احیا شد، کارگران به کار روزمره، بازگشتند و دستمزد گرفتندجمهوری خلق، تجسم آرمان‌های میهن پرستانه و انضباط اجتماعی بود، و زندگی را با توافق مردمی که اتحاد شوروی هرگز انرا نشناخت، آغاز کرد.

۳

این نطفه گاههای متفاوت اثر خود را در جهت هر کدام از این رژیمها، که در آن همیشه نسبت زور و رضایت متمایز بود، بجا گذاشتتحت حاکمیت استالین، کمونیسم شوروی، دوبار، بعد از جنگ داخلی محبوبیت عمومی را بدست اوردیک بار در میان نسل جدید کارگران که سابقه دهقانی داشتند، در حرکت صنعتی شدن همه جانبه، در طرح پنج ساله اول، در فضای غوغای شور و شوق جمعی که واقعی ولی عمومی نبود، شرکت داشتند؛ و بار دوم، در طی جنگ دوم جهانی، هنگامی که رژیم توانست میهن پرستی گسترده تر روسی را در مبارزه جنگ و زندگی مردم بر علیه استیلای نازیها، باعث شودهر چند که این، باعث تغییر بی اعتمادی حاکمان به توده زیر دست انها نگردیدسیستم اتحاد شوروی، وقتی که دوره های رضایت عمومی بوجود میامد، را مورد استفاده قرار میداددر دوران سرکوب دیکتاتوری استالین، پلیس مخفی به یک نهاد مرکزی تر و قدرتمند تر از خود حزب تبدیل گردیددر همه جا، در برابر دشمنان خیالی و واقعی، و نه فقط در صفوف خود رژیم، خشونت«اجبارا» آزاد، حضور داشت.
در مقابل یک زمینه تنش مستمر، دو تشنج بزرگ یعنی اشتراکی کردن در اواخر دهه بیست و تصفیه های دهه سی قرار دارد.در اولی، رژیم یک جنگ تمام‌عیار بر علیه دهقانان راه انداخت، که در آن تبعید های دسته‌ جمعی و قحطی، شاید باعث مرگ شش میلیون نفر شد، و آن‌ها را به یک نیروی در هم شکسته و عبوس تبدیل نمود، و بعد از آن هیچ‌گاه کشاورزی روسیه دوباره احیا نگردیددر دومی، نه تنها کل گارد قدیمی بلشویک ها که انقلاب اکتبر را ساخته بودند، بلکه تقریباً کل کادر آینده که موقعیت رهبری در حزب و دولت را داشتند و تعداد بسیار بیشتری از قربانیان دیگر ناپدید شدنددر مجموع حداقل هفتصد هزار نفرآن‌هایی که بی‌درنگ در این وحشیگری اعدام نشدند، بالغ بر دو میلیون، که بخش قابل توجهی از اقتصاد بود، در طی این سالها به اردوگاههای کار اعزام شدند٢پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم، که در آن اتحاد شوروی از تلفات بسیار زیاد رنج میبرد، ترور کاهش یافتاما با وجود تمام تقدسی که او در میدان جنگ بدست آورده بود، تا پایان، ترس، انگیزه اصلی قدرت استالین باقی ماند.

۴

حزب چینی، مدل اتحاد شوروی که در دوران استالین شکل گرفت، را به ارث برده و همان نظم و انضباط یکپارچه، ساختار اقتدارگرا، و عادات حکمرانی را توسعه داداز نظر سازمانی و ایدئولوژیک، دولتی که آن، در اوایل سالهای ۵۰ ایجاد کرد، کاملاً شبیه اتحاد شوروی بودعلاوه بر اندر موعد مقرر، حکومت کمونیستی، دو تشنج موازی را در چین ایجاد کردحزب کمونیست چین، بخاطر ریشه‌های آن در روستا،در جائیکه دهقانان به خاطر اعتماد زیادی که به رهبری آن داشتند، توانست شیوه اشتراکی سریع و کاملی را در طی چند سال از طریق باز توزیع اولیه زمین، بدون تحمیل فاجعه‌ای که در روسیه اتفاق افتاده بود، اجرا کنداما در سال ۱۹۵۸، مصمم به سرعت بخشیدن سرعت توسعه آن شد، و حزب، جهش بزرگ به جلو را شروع کرد، که در آن با ایجاد کمونهای خلقی که قرار بود هم صنایع حیاط خلوتی را تولید و هم سهمیه بالاتری از بذر تحویل دهدبا معطوف کردن کار به سمت تولید فولاد خانگی و ناکامی برداشت محصول در آب وهوای بد، نتیجه اش بزرگترین قحطی قرن بود، که در آن حداقل ۱۵ و یا شاید۳۰ میلیون مردند.انقلاب فرهنگی، هشت سال بعد، خود حزب را درو کرد،و باعث تلفات زیادی در صفوف ان توسط یک سری از تصفیه های روسی مانند، که سپس از آن نیز در گذشت، شدظاهرا، حزب کمونیست چین دو تا از بدترین حوادث و مصائب اتحاد شوروی را تکرار کرد.
اما هر چند که ممکن است شباهتها غیر طبیعی و غریب بنظر برسد، ماتریس متفاوت انقلاب چین پابرجاستاگر مقیاس مردگان در روستا، به نسبت جمعیت هر جامعه، احتمالاً قابل مقایسه بود، مکانیزم های آن و عواقب شان متفاوت بودند.اشتراکی شدن اتحاد شوروی، به عنوان اقدامی برای نابودی دهقانان «ثروتمند»ـمعمولا کسانی که بیش از چند دام داشتندبه عنوان یک قشر، تصور میشد، و با خشونت نظامی انجام میشدبیش از دو میلیون کولاک به اراضی موات با زور تفنگ پلیس شوروی تبعید شدندقحطی که بدنبال آن در سالهای ۱۹۳۳–۱۹۳۲ امد، هر چند که تا حدی وابسته به آب و هوای بد بود، اما عمدتا بر اثر جامعه روستایی مخروبی که دومین جنگ داخلی از خود باقی گذاشت، بوقوع پیوستدر مقابل، جهش بزرگ به جلو، هر چقدر که ارادی و عمدی بود، هرگز به عنوان یک حمله به دهقانان و یا قسمتهایی از آن در نظر گرفته نمیشد.هیچگونه تبعیدی صورت نگرفت و یا سربازان وزارت داخله به جمع‌آوری متمردین نپرداختندکوری بوروکراتیک، بخاطر عدم گزارش واقعی(طبیعتا خود تحمیلیدر مورد وضع واقعی برداشت محصول از پایین، علت فوری فاجعه بود تا درنده خویی پلیس.در همین راستا، بدنبال آن نیز، هیچ گونه انتقال مالکیت قابل مقایسه‌ای از دهقانان، صورت نگرفتروستا توسط جهش بزرگ به جلو تضعیف روحیه نشد، و زندگی روستایی حتی در بدترین مناطق مبتلا، بسرعت شگفت انگیزی احیا شدند.
تضاد در انگیزه و نتیجه، بیشتر از این‌ها در انقلاب فرهنگی بچشم میخورددر دومین نیمه دهه سالهای ۳۰ ، استالین تخم ترور را از پایین تا بالای حزب اتحاد شوروی پاشاند، که بسیاری از مقامات که به او قدرت زیادی درحزب کمونیست اتحاد شوروی داده بودند، به عنوان ،بژوفشچینا، یعنی جاسوس، خائن و یا ضد انقلابی فریاد زده میشدنداگر چه دلایل کامل برای این دیوانگی همیشه نامعلوم باقی میماند، اما این روشن است که استالین، که مشروعیت اش به خاطر دیکتاتوری شخصی اش هیچ‌گاه کاملاً قطعی نبود، و در انقلاب اکتبر نقش مهمی بازی نکرد، و لنین یه صراحت در مورد علیه او به حزب هشدار داده بود، از بیماری سوءظن به همه کسانی که در اطراف او بودند، رنج میبرد، و بر این باور که تنها راه مقابله با شکاکین یا مخالفین، کشتن آن‌ها بود.
هدف مائو نیز در راه اندازی انقلاب فرهنگی همکاران نزدیکش بود،چرا که بخشا مجبور به اعتراف به شکست جهش بزرگ و پذیرش بازگشت از سیاست ارضی که آن‌ها تحمیل کرده بودند، شداما انگیزه بزرگ‌تر آن جلوگیری از هر گونه باز تولید قشر منجمد بوروکراتیکی بود که ازنظر او، اتحاد شوروی را پس از مرگ استالین بسوی یک جامعه طبقاتی که تفاوت چندانی با سرمایه داری نداشت، هدایت میکردبرای جلوگیری از این چنین توسعه ای، او نه به نهادهای امنیتی، که هرگز در چین همان اهمیتی که آن‌ها در روسیه داشتند، را بدست نیاوردند، بلکه دانشجویان جوان رو کردمائو با آزاد گذاردن آن‌ها علیه کسانی که او میترسید مسیر شوروی را انتخاب کنند، تلاطم توده ها از پایین به جای گردن زدن آن‌ها در بالا، کشور را در یک دهه از هرج و مرج کنترل شده فرو برد.
ظلم و ستمی که در پی آن امد، بی نهایت بودخشونت ناهماهنگ– آزار و اذیت و نفاق؛ تحقیر، ضرب و شتم، تیرباران؛جنگهای جناحیاز شهر به شهر، به محلات و اعدام های سازمان یافته، گسترش یافتتعداد قربانیان، که هنوز میبایستی بدرستی محاسبه شود، مطمئناً بیش از یک میلیون بود.٣ اگر چه تعداد گشته شدگان، نسبتاً خیلی کمتر از گرداب شوروی بود، نه توسط دستورالعمل های مرکزی، بلکه به صورت ابتکارات محلی کینه جویانه بود، مقامات سرنگون شدند و اختلافات در سراسر کشور حل و فصل شداما بر خلاف ترور بزرگ، انقلاب فرهنگی فقط یک غول سرکوبگر نیستاین یک تلاش فراگیر برای به لرزه در آوردن بوروکراسی توسط بسیج نسل جوان در شورش بر علیه انها بود، و به عنوان نوعی آزادی روانی دایر شداگر چه این، به دلیل فروپاشی بسیاری از نهادهای قدرت بود– بعدها عده زیادی را از نتیجه آن سرخورده کرد، و حتی به مخالفان پر شور کمونیسم تبدیل نمودهدف خود اعلام شده ان، تحول مساوات طلبانه چشم اندازی بود که دیگر «سه تفاوت بزرگ» را بینشهر و کشور، بخش کشاورزی و صنعتی، و بالاتر از همه کار دستی و فکری را قبول نمیکرد.
در آن زمان چنین آرمان‌هایی در هر جایی، خیالی بودند، چه رسد به جامعه عقب افتاده چیناما آن‌ها فقط در پشت ویترین به نمایش گذاشته نشدندتعلیق دانشگاهها و دبیرستانها، برای اعزام ۱۷ میلیون از جوانان شهری به خاطر انجام کار کشاورزی در کنار دهقانان، در روستاها، یک فرایند مشخصتر و طولانیتر این دوره بود تا اذیت و ازاربا انجام آن بدون خشونت، و اغلب با شور وشوق، به اهداف دیگری نیز پاسخ داده شداین‌ها به نوبه خود، نشان خود را بر روشی که انقلاب فرهنگی، که تصفیه متوالی خود حزب را تصویب کرد، گذاشتهیچگونه کشتار عمومی وجود نداشتتحقیر، تنزل رتبه و اخراج، سرنوشت معمول بسیاری از افراد مورد هدف بود تا انهدام انهاآیین اصلاحات فکری «درمان بیماری، تا کشتن بیمار»، در عبارت یانان، در تئوری، و در عملبه اندازه کافی وحشیانه– روش معمول برای برخورد با متهمان جاده سرمایه داری باقی ماندوقتی که انقلاب فرهنگی بپایان رسید، تنها در حدود یک درصد از حزب کمونیست چین بطور دائم از حزب اخراج شدند، و واقعاً تمام رهبری حزببه جز لیو شائوکی– که مائو به آن‌ها در سالهای ۱۹۶۹–۱۹۶۶ پشت کرده بود، زنده ماندنداو بر خلاف استالین، انقلاب چین را به پیروزی رسانده بود و قتل عام گارد قدیمی که همراه او جنگیده بودند، نیز صورت نگرفت.
متغیرهای سیاسی و فرهنگی در نتیجه عمل متفاوت در هم پیچیده شده اندمائو در روزهای آخر به امپراتور بدل شده بوداما همیشه سنت‌های امپراتوری در چین، تأکید بیشتری بر تلقین تا زور به عنوان ابزار حکومت داشته است، با این حال در صورت لزوم و یا وجود هوی و هوس، بیرحمانه از اعمال زور استفاده شده استایده انقلاب فرهنگیتغییر ذهن برای تغییر همه چیز، مفاهیم فکری تعیین کننده تغییرات اجتماعی هستند بیشتر، از کنفوسیوس تا مفاهیم مارکسیستی تغییر تاریخ قرض گرفته شده بوداما این هنوز یک رژیم زاییده انقلاب اجتماعی بود که در آن قدرتبرعکس حکم مائو در آن زماننه فقط از لوله تفنگ میامد، بلکه همچنین متکی بر اعتماد به نفس اخلاقی میلیونها نفر در حزبی که انرا نگهداری میکرد، بوداگر چه انقلاب فرهنگی نزدیک بود میراث سیاسی انرا از بین ببرد، و با وجود این که به طرز مضحکی شکل گرفته بود، در نهایت، انرا نیز محبوس و محدود کرد.

۲–دگرگونی ها

دو انقلاب که اختلافی سی ساله در منشاء خود دارند، در پروژه های رفرمی که تقریباً مدت یکسانی را میپوشاندند، خاتمه یافتندزمینه هر دو انها، شکست در تلاشهای قبلی برای بازسازی بوددر شوروی، پس از مرگ استالین، واکنش در برابر ظلم و ستم او سریع بودتحت تسلط خروشچف، دستگاه ترور برچیده شد؛ سانسور سبک شد، به مزارع کلکتیو استقلال بیشتری داده شد، سرمایه‌گذاری در مصرف افزایش یافت؛ و همزیستی مسالمت آمیز با سرمایه داری اعلام شداستالین زدایی درحدود پنج سال از کنگره بیست تا بیست و یک حزب کمونیست شوروی، با شتاب قابل ملاحظه ای پیش رفتبعد از ان، زیگزاگ های نامعقول خروشچف در سیاست خارجی و داخلیقمار و عقب نشینی در کارائیب، بازسازی بی‌معنی حزب، برنامه‌های فی البداهه برای احیای کشاورزیبا مخالفت همکارانش روبرو شد و منجر به حذف باشتاب وی گردیداو هیچگون تغییر اساسی در سیستم اقتصادی به ارث رسیده از استالین، که بر اساس برنامه‌ریزی بسیار متمرکز و اولویت به صنایع سنگین، که باعث پیروزی شوروی در ۱۹۴۵ گردید و کاریر او نیز بر همین اساس بود، را در نظر نداشتمشروعیت بخشیدن به آنچه که برنامه گسپلان[Gosplan] بدست آورده بود،اعتبار پیروزی بر پیشرفته‌ترین قدرت اروپایی، انعطاف پذیری سیستم اقتصادی اجتماعی که مسئولیت تبدیل اتحاد شوروی به قدرت بزرگ را درست در زمانی، در دوران ورود به عصر جدید، که بیش از همه بدان احتیاج داشت را فلج کرد.۴
هنگامی که خروشچف سرنگون شد، رشد اقتصادی همچنان آبرومندانه بود و قدرت نظامی اتحاد شوروی گسترش می یافت.قیمت شکست او «دوره رکود» بود، چنانکه عواقب طولانی آن از نیمه دهه شصت تا نیمه دهه هشتاد بدین گونه نامیده میشدبوروکراسی شوروی، آزاد از ابتکارات بی‌قرار خروشچف و مطمئن از دستگیریهای خودسرانه، در لختی خشنودی خود بسر برده و به مونتاژ انباری از اسلحه قناعت کرده و به کاهش سود بر سرمایه‌گذاری صنعتی کاملاً بی توجه بوداتحاد شوروی برابری هسته ای با ایالات متحده بدست آورد و به رتبه ابر قدرتی رسیداما بیست سال برژنفیسم، حزبی با یک جنگل سنگی از صاحب منصبان باقی گذاشت، که رهبری جامعه ای که در آن امید به زندگی در حال سقوط بود، رشد اقتصادی عملاً متوقف شده بود، و بدبینی جهانی بود، را بدست داشتگارباچف در چنین صحنه ای، در سال ۱۹۸۵ قدم گذاشت.
بی نظمی در چین، هنگامی که دنگ شیائوپینگ به قدرت رسید چشمگیرتر بودجامعه هنوز دچار آسیب های روانی ناشی از انقلاب فرهنگی بودآموزش عالی برای یک دهه بطور موثری متوقف شده بوددشمنی با علم و هنر، آثار تاریخی را از بین برده بود، جزم گرایی زندگی روشفکری را خاموش کرده بودتعداد زیادی از جوانان در تبعید روستایی محصور شده بودندنارضایتی شهری در حال غلیان بود، پایتخت کشور بتازگی صحنه یک شورش عظیم مردمی بود که در آن ساختمان اداره امنیت عمومی در میدان تیان انمن پکن توسط جمعیت بسیار خشمگین به غارت رفته و به آتش کشیده شدشورش در مسکو غیر قابل تصور بود.مائو میخواست که از آن نوع کمونیسمی که سیاست خروشچف بدان منجر شده بود،انگونه که او میدید، جلوگیری کنداو به این هدف رسیده بودهیچگونه قدرت یابی اهسته بوروکراسی محافظه کار، که اقتصاد را فلج و جامعه را در یک قالب منحط قرار داده، چنانکه گریبانگیر اتحاد شوروی در دوران برژنف بود، نمیتوانست صورت بگیردهدف منفی او کسب شده بوداما جایگزین مثبت وی کاملاً شکست‌خورده بوددر هنگام مرگ او، سیاست وی به نوع دیگری از بن‌بست تاریخی ختم شده بود.

۲

زمانی که این دو کشور از استانه اصلاحات عبور کردند، اتحاد شوروی ظاهراً تا حد زیادی دارای شرایط، مصالح و فرهنگ بهتری برای موفقیت بودتولید ناخالص داخلی آن چهار تا پنج برابر بالاتر از چین بودپایه‌های صنعتی آن به مراتب بزرگ‌تر بود، و دو برابر نیروی نسبی کار را میتوانست استخدام نمایدتقریباً در همه منابع طبیعیسوخت های فسیلی، مواد معدنی ارزشمند، زمین فراوانثروتمندتر بودبسیار بیشتر شهرنشین شده بودجمعیت آن با مصرف بطور متوسط دو برابر چین، بهتر تغذیه میشدشالوده آن بطور قابل ملاحظه ای بیشتر توسعه یافته بودآخر اما نه بی‌اهمیت تر، افراد آن بطرز غیر قابل مقایسه‌ای بهتر تحصیل کرده بودندنه فقط کاملاً باسواد، بلکه تعداد دانشجویان آن بطور نسبی، بیست برابر بیشتر، و دارای یک دسته بزرگی از دانشمندان بخوبی تحصیلکرده بود.
ولی «دوران رکود» بتدریج خنثی شد، و درجهات حیاتی، این موهبت ها تنزل کردبه مدت بیست سال هیچ تغییر سیاسی، سطح مرده زندگی اتحاد شوروی را براشفته ننمودبرنامه‌ریزی مرکزی به سطح افراطی مسخره ای رسیده تعیین قیمت بیش از شصت هزار کالا– نوع اوری را خفه کرده، و هر گونه نامعقول گرایی را انباشته نمودبهره وری کار ثابت ماند؛ نسبت سرمایهبازدهی بدتر شد؛ تجهیزات فرسوده قراضه باقی ماند؛فن– اوری جدید اطلاعاتی وجود نداشت اما در حالیکه عمل‌کرد اقتصاد تنزل میافت، فشار مسابقه تسلیحاتی افزوده میشدمحبوس در رقابت استراتژیک با ایالات متحده، جامعه بسیار پیشرفته‌تر و ثروتمندتر، رهبری شوروی بخش فلج کننده ای از تولید ناخالص داخلی را صرف هزینه‌های نظامی نمود، که هیچگونه و یا تأثیر کمی بر بقیه اقتصاد داشت، بدون آنکه بتوانند در مقابل اسلحه سازی آمریکایی موفق باشندنیروهای حامی اش در اروپای شرقی و افغانستان، نیاز به کمکهای مالی و نظامی داشته و بار سنگینی محسوب می شدندبرای اتحاد شوروی، جنگ سرد نه فقط یک دیپلماسی تدافعی، بلکه چشمه های رشد را نیز منجمد کرد.
اما هنگامی که لحظه اصلاحات با تأخیر فراوان رسید، بزرگترین کمبود در سیستم به بن‌بست رسیده، نه اقتصادی، بلکه سیاسی بودحزب حاکم چهار نسل از انقلاب دور شده بودروحیه شورشی بلشویکی مدتها قبل سپری شده بوددینامیسم خشن توفان استالینیستی در صنعت و جنگ چیزی مربوط به گذشته بودبطور خلاصه، حتی خاطره نمایش خشن و زبر خروشچف، از ترکیب این دو، پژمرده شدجثه سست و خواب آلود حزب کمونیست اتحاد شورویلیست انتخابی مناسبدر بیشتر قسمتها شامل مسئولین اداری که ناتوان از تخیل و ابتکار عمل بودند، میشداما کاملاً جنون آمیز نبود، چرا که پیشنهاد ظهور گارباچف به عنوان مسئول را دادوقتی که وی برای دبیر کل منصوب شد، بسرعت برای پاکسازی لایه بالایی باقی‌مانده گان دوره برژنف حرکت کرد، و قدرت خود در حزب را با دست– چینی اکثریت، در دفتر سیاسی محکم کرداو سپس شعار خود را اعلان نمودگلاسنوست و پروسترویکانیاز برای شفافیت بیشتر زندگی اجتماعی، و دوباره سازی مؤسسات کشور.
اولین ان، که شل کردن وسیع سانسور بود با یک موج بزرگ شور و شوق در جامعه روبرو شد و انرژیهایی که بمدت طولانی سرکوب میشدند، از هر نوع استدلال، بحث و نمایش شمایل پرستانه آزاد شدندو دومی شنوندگان خود را بهت زده کرد.پرسترویکا چه بود– عبارتی که زمانی لنین استفاده میکرد، در عمل چه معنی میداد؟ به زودی روشن شد که گارباچف اگرچه در نیت خود شجاع، اما ایده هایش مبهم بودهر چند که از نظر اخلاقی از حزب کمونیست شوروی برژنفی که او بر آن جلوس کرده بود، فاصله داشت، نیروهای روشن‌فکر کمی که مستقل از حزب بودند، در اختیارش بود و فقط مفاهیم تیره ای از رفرم را در سر داشت، و عده زیادی بزودی در مقابلش ایستادندبنا براین، او برای دور زدن مخالفتها، بطور فزاینده ای ناگزیر بود به یک حوزه انتخاباتی جانشین برای مشروعیت و جهتگیری رو کند.
روشنفکران روسی به مدت طولانی با رژیم بیگانه شده بودندفرهنگ درخشان پیشرو انهایی که به خارج مهاجرت نکرده بودند، توسط استالین به خاک سپرده شدامید به آب شدن یخ پس از مرگ وی، بخاطر ناپختگی و بی فرهنگی رژیم جانشین، حتی قبل از سقوط خروشچف، بسرعت نقش بر آب شددر اواسط دهه هشتاد، کمونیسم در هر شکل و فرم ان، مورد لعن و نفرین تقریباً تمام جریانهای این قشر از نظر تاریخی با نفوذ جامعه روسیه بوداسلاوگرایان و غربگرایان، دو قطب سنتی ان، بطور یکسانی در رد نظم شوروی متحد بودندهر چند که اولی – با همه شهرت سولژنیستین– رسوب کرده بوددومی مسلط بودلیبرالها، متقاعد از برتری غرب، و مشتاق برای تبدیل شدن به بخشی از ان، مشغول به تنظیم حرکت همراهان گورباچف شدند، و به تهیه ایده‌ها و اهدافی بسیار بیشتر از آنچه که گارباچف خود بدان رسیده بود، پرداختندبرای انها، رفرم واقعی میتوانست فقط دو چیز مربوط بهم معنی میدادرواج دموکراسی با انتخابات آزاد رقابتی و ایجاد یک اقتصاد مبتنی بر بازار، بر اساس مالکیت خصوصی بر وسایل تولید.
گارباچف به عنوان دبیر کل حزب کمونیست اتحاد شوروی، در موقعیتی نبود که به حمایت از این اهداف، حتی اگر او میخواست، هر چند که او نمیخواست، بپردازداما اولین چیزی را که او پذیرفت، ارائه قوانینی بود که او بتواند به کسب حمایت برای قدرت خود از طریق یک رفراندوم بپردازد، و خود را از وابستگی به حزبی که او هر چه بیشتر به ان بی اعتماد میشد، از آنجا که حزب نیز به او اعتمادی نداشت، رها سازدرفرم سیاسی، ایجاد دموکراسی نمایندگی برای اولین بار در تاریخ روسیه، در اولویت قرار گرفتاصلاحات اقتصادی، که در اصل معنای اصلی پروسترویکا بود، به تعویق افتاداین نمایانگر ترتیب نبرد روشنفکران لیبرال بود، که نیاز به شکستن انحصار کمونیستی قدرت، قبل از حمله به مبانی اقتصاد برنامه‌ای داشتنداما برای گوریاچف، جاذبه دیگری داشتاز بین بردن سانسور و اجازه انتخابات ازاد، تا اندازه‌ای کار آسانی بوداساسا فقط موضوع، برداشتن محدودیت بوددر مقایسه، تحول اقتصاد یک کار بزرگ و به مراتب سختری بوداو تصمیم به مسیر کمتر دشوار گرفت.
اگر قرار بود که دموکراسی سبک غربی در داخل اجرا شود، منظور از مقابله با آن در خارج چه بود؟ ارامتر شدن جنگ سرد، نه تنها تحسین روشنفکران را، که در مطبوعات انزمان تثبیت و به نظریه پردازان غالب در جامعه تبدیل شده بودند، برانگیخت، بلکه دارای منافع زیاد اقتصادی از طریق کاهش بار نظامی داشتنه فقط این، بلکه :اما اعتبار بین‌المللی حاکمی که در نتیجه ان، مصاحب شدن به دوستانه ترین شکلی با همتایان غربی و بالاتر از همه رئیس جمهور آمریکا، را بهمراه داشت، و افرینش صلح و حسن نیت برای همه ملل دنیا ، نمی‌توانست تصویر خانگی او را جلا دهداز سال ۱۹۸۷ به بعد، گورباچف خود را بیشتر و بیشتر وقف سفرهای خارجی و درد دل های خارجی کرد و به نان تست نظر غرب تبدیل شد، و بطور اشکاری، سر مست شخصیتی که درصحنه جهانی تبدیل شده بود، گردیدو زمان کمتر و کمتری صرف کنترل کار خالی از لطف اقتصاد داخلی گردید.
پس از آنکه طرحهای نیمه پخته اولیه برای ترویج تعاونی به هیچ جا نرسید، یک اقدام نامنسجم دیگری در اجرای استقلال سازمانی بیشتر پس از آن آمد که بدون تأثیر و یا تأثیر ناچیزی بربحران اجتماعی بزرگ اتحاد شوروی داشت، که دنباله مستقیم ارجحیتی که به سیاست بر احیای اقتصادی کشور داده میشد، بودزمانی که گارباچف به قدرت رسید، رشد اقتصادی صفر بود و قیمت نفتکه در‌آمد خارجی کشور شدیداً وابسته به آن بوددر حال سقوط بود، و فشار بر بودجه با سقوط پیوسته در‌آمد نفت بسیار حاد گردیداین مشکلات تحت هر شرایطی میتوانست بروز کندآنچه که باعث سقوط آزاد فاجعه بار گردید، تلاش گارباچف برای به حاشیه راندن حزب کمونیست برای کسب محبوبیت بوداقتصاد برنامه‌ای وابسته به قدرت حزب برای به اجرا درآوردن و فشار به شرکتها در تحویل مواد مورد نیاز مرکز بودوقتی که قدرت مؤثر حزب، بدون هیچگونه جانشین مناسب، سلب گردید، مدیران، خیلی ساده، عرضه کالا به دولت را با قیمت های تعیین شده را متوقف کرده، وانرا به هر کس و هرقیمتی که میتوانستند، فروختندنتیجه آن، فروپاشی مکانیزم تخصیص دولتی که سیستم را سر پا نگه میداشت و افزایش اختلال در مبادلات اقتصادی، بویژه در تجارت بین جمهوری ها شد.
از آنجا که اقتصاد در هرج و مرج فرو رفت، دولت به طور فزاینده ای ناتوان از جمع‌آوری مالیات از شرکتها و یا جمهوریها گشته و متوسل به چاپ اسکناس برای تامین سوبسید مواد غذایی و هزینه‌های اجتماعی شدتورم صعودی با گسترش کسری موازنه پرداختی همراه گردید و دولت برای جلوگیری از عدم محبوبیت، سعی در واردات مواد مصرفی نموده، این باعث رشد سریع بدهی های خارجی گردید، و آن‌ها در طی پنج سال تقریباً دو برابر گردیدنددر سال ۱۹۸۹ دولت مویی از مرز ورشکستگی فاصله داشتو به همین دلیل، به گونه‌ای سرنوشت ساز، دولت در استانه از هم پاشیدگی قرار گرفت.هنگامی که گارباچف رکن و محور اصلی حزب را از سیستم جدا کرد، و خود را به عنوان حاکم اصلی و بالاتر از آن قرار داد، دیگر هیچ چیزی نمی‌توانست جمهوریها را در کنار هم نگه دارد۵بدون ساختار اتصالی حزب، اتحاد شوروی فاقد هر گونه پیوند اتحادیه ای دیگری بودگارباچف، در نهایت، در نقش خود به عنوان متوقف کننده جنگ سرد و آزاد کننده شرق، غوطه ور شد.
اروپا، کوری اش را در مسأله ملی در قلمرو خویش، حتی به غیر از مشکلات اقتصادی خود، ثابت کردوقتی که آنچه از نظم قدیمی باقی‌مانده بود، در نهایت در سال ۱۹۹۱ بر علیه اش شورش نموده و او و خودشان را به زمین زدند، اتحاد شوروی، یک شبه منحل شد.

۳

وقتی که حزب کمونیست چین، هفت سال قبل از حزب کمونیست شوروی اصلاحات خود را آغاز کرد، چین یک کشور بسیار عقب افتاده تر و فقیرتر از روسیه بود۶در حدود سال ۱۹۸۰، تولید ناخالص سرانه ملی جمهوری خلق چین چهارده بار کمتر از اتحاد شوروی بودبیش از هفتاد درصد از نیروی کار آن در بخش کشاورزی، در مقابل چهارده درصد در اتحاد شوروی، مشغول بکار بودتقریباً یک سوم چینی‌ها هنوز سواد خواندن و نوشتن را نداشتندحتی تعداد دانشگاههای آن کسری از دانشگاههای هند بودبا اطمینان خاطر میتوان گفت که هیچ ناظر داخلی و یا خارجی نمی‌توانست پیشگویی بازگشت بخت و اقبال این دو جامعه بعد از سه دهه را نمایداما از همان اغاز، یک سلسله معلولیت هایی در روسیه وجود داشت که چین از آن رنج نمیبرد:مجموعه‌ای از مزیت‌های منفی که که به آن شرایط اولیه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی– میداد که در جهات کمتر اشکاری مطلوب بودند.
اولین اینها، وزن کمتر ماشین الات و تجهیزات منسوخ و کهنه در اقتصاد بود، این نه بخاطر آنکه سرمایه ثابت ان پیشرفته‌تر از اتحاد شوروی بود، بلکه به این دلیل ساده که چین یک درجه کمتر صنعتی شده بوداما آنچه که میتوانست کمربند زنگ زده چین شود، هنوز انقدر بی‌اهمیت نبود، و هر کسی که تریولوگی وانگ بینگ، غرب خط آهن شاید یکی از بهترین فیلم‌های مستند در تاریخ، که در مورد سرنوشت نهایی دودکش منطقه شن یانگ است– و کارگران آن را دیده باشد، نمی‌تواند اینرا فراموش کنداما، اگر بخواهیم بطور نسبی صحبت کنیم، این بخش کوچکتر از اتحاد شوروی بودکارخانه های کمتری برای قراضه کردن وجود داشتهنوز بطور قابل ملاحظه ای برنامه‌ریزی چینی بسیار شل تر از الگوی روسی آن بودمائو خیلی زود عدم امکان تحمیل دستورالعمل های همه جانبه کمیته برنامه‌ریزی دولتی [Gosplan] در اقتصاد کمتر متصل بهم چینی، با سنت‌های بسیار عمیقتر منطقه ای و زیر ساختهای فقیر را تشخیص داداز ابتدا، مقامات منطقه ای و شهری از خودمختاری بیشتری نسبت به سیستم شوروی در هر دوره ای از تاریخ ان، برخوردار بودندقصدا و آگاهانه، انقلاب فرهنگی قدرت مرکزی را بیشتر تضعیف نموده، و به دولتهای محلی فضای بیشتری برای ابتکاراتشان دادبنابراین اهداف تولیدی برای صنعت، کاملاً متناسب و فشار برای تحقق انها خردکننده نبودنتیجه آن یک سیستم بسیار بیشتر غیرمتمرکز بود، که تعداد قیمتهای ثابت در پکن بیش از ۶۰۰ قلم نبود، یعنی کمتر از یک صدم نمونه افراطی شوروی٧محدودیت کمتر یک چهارچوب نهادی، که اجازه برای انعطاف بیشتر و تغییر متحدانه را میداد.
از نظر اجتماعی‌، چین یک مزیت بزرگ و مهم نسبت به اتحاد شوروی داشتجماعت دهقانان، همچون روسیه، بازمانده بی‌اهمیت و عبوس طبقه ای از زمان گذشته محسوب نمی شدندآن‌ها نه خسته و نه ناراضی، بلکه همانطور که وقایع نشان میدهد، پر از انرژی پتانسیل، آماده برای رهایی بودنداز نظر تاریخی، نهادهای جمعی، قابل مقایسه‌ با دهکده های اشتراکی روسیه [Mir] بودندجامعه روستایی که مدتها در شمال اتمیزه بود، در اثر شورش تایپینگ در جنوب دچار دگردیسی شد، پس از جهش بزرگ به جلو، با سابقه قرنها ضربه و تکان بازار، در راه بهبود بودبطور ساده، عدم وجود از خود بیگانگی عمیق ارضی تفاوت بین این دو جامعه روستایی بوداز آنجا که دهقانان چینی اکثریت قریب به اتفاق جمعیت را تشکیل میدادند، سنگ بنای ملت بودندبطور تقریباً معادلی در اتحاد شوروی،حتی اگر از نظر تناسبی بخش بزرگی از جامعه نبودند، میتوانست طبقه کارگر صنعتی آن باشداما آن نیز هر چند که به اندازه کلخوزی های شوروی دلسرد نبودند، اما در دهه ۸۰ به عنوان یک نیروی اجتماعی مورد سوءاستفاده قرار گرفته، و عمیقاً بدبین به رژیم به خاطر اعتیاد به کارهای تصنعی، بهره وری کم و شکاف گسترده بین نقش اسمی خود به عنوان طبقه پیشرو در دولت و جایگاه واقعی آن‌ها در سلسله مراتب امتیازها، بودنددر چین پس از جهش بزرگ به جلو، جمعیت روستایی از ورود به شهرها محروم شدند، و همیشه فاقد مزایای اجتماعی‌ که کارگران شهری داشتند، بودند و نابرابری‌های رسمی بین شهر و کشور بیشتر از اتحاد شوروی بودولی ایدئولوژی حاکم به دهقانان نگفته بود که آن‌ها در درجه اول طبقه پیشتاز ساختمان سوسیالیسم محسوب میشدندجدایی کمتری بین تئوری و واقعیت و زمان کمتری بین امید و تجربه بعدی وجود داشتروستا، با همه تحمیلات و آنچه که به آن‌ها اعطا شده بود، یک رزور برای حزب حاکمه باقی ماند.
از نظر بین‌المللی، وضعیت حزب کمونیست چین به او راه گریز بیشتری دادبر دوش چین بار کشورهای وابسته سیاسی منطقه ای پر خرج که نیازمند سربازان و کمکهای مالی بودند، سنگینی نمیکردآن نه در شرایط رقابت، و نه تلاشی برای رقابت با ابر قدرتها درمسابقه تسلیحاتی میکردفراتر از این زنجیر، رابطه چین و امریکا، کاملاً متفاوت بودبعد از یک دهه تنش شدید با اتحاد شوروی، که به نقطه خصومت های مرزی رسیده بود، مائو در طی انقلاب فرهنگی به سوی روابط دوستانه با ایالات متحده چرخش نمودسفر نیکسون و حوادث بعدی ان، اگرچه تماشایی بودند،ولی تا زمانی که او زنده بود، در حد روابط دیپلماتیک، بدون ابعاد گسترده‌تر قابل توجهی باقی مانداما این بدان معنی بود که زمانی که نوبت اصلاحات داخلی رسید، محیط خارجی آن مساعد بوددوستی محتاطانه به جای تضادهای محاسبه ای، شرایطی را فراهم میکرد که ستاد سرمایه داری جهان، و یاران وابسته منطقه ای ان، حاضر به گسترش حمایتهای مالی در چین، در صورت هر گونه نشانه ای به سمت بازار، بودندبرای اولین بار در تاریخ معاصر کشور، فقدان نارضایتی عمیق دهقانان در داخل با عدم تهدید مستقیم امپریالیستی از خارج از کشور، مطابقت داشت.
علاوه بر این، از نظر داخلی، حزب کمونیست چین، در خطر از هم پاشیدگی، آن‌چنان که در اتحاد شوروی بود، بسر نمیبرد.چین از پانزده جمهوری مختلف تشکیل نشده بوداز نظر قومی، همگون تر از بسیاری از دولتملت ها دیگر بود،اگر چه آن با متمردین ملی– تبتی و اویغور– در داخل مرزهای آن مواجه بود، چیزی که اتحاد شوروی به مدت نیم قرن دیگر با آن روبرو نشده بوداما وزن آن‌ها در جامعه بطور کل، به نسبت مجموع جمعیت مردمی که یک دهه بعد اتحاد شوروی را منحل نمودند، خیلی کم بوددر دستور کار حزب کمونیست چین، بالاتر از ادامه مشکل کنترل این مناطق، احیای دوباره تایوان، که کومین تانگ تحت حمایت ایلات متحده یک جزیره ساخته بود، به مثابه یک وظیفه ناتمام قرار داشتتایوان هنوز هم ادعا میکند که نماینده واقعی جمهوری چین است واز نظر اقتصادی در شکوفایی بسر میبردنگرانی اصلی حزب، نه خطر انحلال، بلکه مشکلات تملک مجدد بود.

۴

با این حال، در دروازه اصلاحات، شاید قاطع ترین تفاوتی که بین روسیه و چین وجود داشت، کاراکتر رهبری سیاسی آن‌ها بود.رهبری حزب کمونیست چین، مامور بی تجربه و منفرد، که توسط دستیاران و مبلغینی که توسط مشتاقان ساده غرب القاء می شدند، نبودند، بلکه جانبازان سخت انقلاب اصلی، رهبرانی که همکاران مائو بودند، رهبرانی که تحت سلطه او رنج کشیده بودند، اما هیچیک از مهارتهای استراتژیک و یا اعتماد بنفس خود را از دست نداده بودنددر واقع، دنگ شیائوپینگ، انقدر وجودش برای رژیم ضروری بود، که مائو زمانی که هنوز در قید حیات بود، او را دوباره به خدمت فرا خواندپس از مرگ مائو، اتوریته او بقدری بود که بزودی او به عنوان قاضی بلامنازع حزب ظاهر شد، بدون آنکه خودش بدنبال چنین پستی باشد و یا حتی بالاترین پستها را آشغال کنداما او تنها نبودبا او چن یون، بو یبو، پنگ ژن، یانگ شانگون و بقیه نیز بازگشتند، و یک گروه برابر، جمع و جور و صریحی را تشکیل دادندهشت فنا ناپذیر»-که اغلب با شور و نشاط با همدیگر مخالفت نموده، و با او راه را به سوی رفرم هدایت نمودندبه شکل گروهی، آن‌ها در یک موقعیت قوی بودند، و آن‌ها نه تنها از اعتبارشان در جپگ داخلی و ساخت کشور، بلکه همچنین محبوبیت ختم کردن انقلاب فرهنگی، که در شهرها با موجی از اسودگی خیال مواجه شد، را نیز با خود داشتند.
این رهبری، با دنگ در راس خود، برای مقابله با وضعیت کشوری که مائو از خود بجا گذاشته بود، انقلابیونی که همیشه بودند، باقی ماندندخلق و خوی آن‌ها لنینستی بودرادیکال، منظم، پر تخیل– قادر به صبر تاکتیکی و آزمایش محتاطانه، و ابتکارات گستاخانه و تغییر جهت های دراماتیک بودندچنین روحیه‌ای بود که مارش بزرگ را الهام کرده بود و پیروزی در جنگ داخلی را کسب کردآن‌ها هم اکنون، این روحیه را برای تغییر بن بستی که انقلاب فرهنگی، چین را بدان کشانده بود، بکار بردند.درانجام چنین کاری، انها آگاه از تغییر شرایط، و راهی که فعالین حزب کمونیست چین در رهبری جامعه‌ای نسبتاً پیشرفته‌تر در پیش گرفته بودند، به انها تعلق نداشت، بودندمطمئنا اروپای غربی ثروتمندتر و پیشرفته‌تر از روسیه بود، اما همیشه چنین بوده است، ولی تفاوت بین نرخ رشد دو دهه ۷۰ و ۸۰، در اتحادیه اروپا که رکودی طولانی را بچشم میدید، انقدر زیاد نبود که حاکمان شوروی را دچار شوک نماید، حتی انقدر دیر، یعنی در اوایل حکومت گارباچف، آن‌ها را به بازاندیشی فرضهای اولیه‌ای که موفقیت دولت بر آن پایه ساخته شده بود، وا نداشت.
از طرف دیگر، در شرق اسیا، ژاپن همه رکوردهای تاریخی در رشد سریع و بالا را شکاند، و از دهه پنجاه به بعد، نه تنها از اروپا بلکه ایالات متحده نیز سبقت گرفتاین احیای تماشایی اقتصادی که در انتهای جنگ به خاک سیاه نشسته بود– ایجاد صنایع فوق العاده رقابتی صادراتی و یک جامعه مدرن مصرفیفقر نسبی و استبداد چینی را ،با همه توسعه قابل توجهی که تحت رهبری مائو صورت گرفت، به نقطه گره گشایی کشانداگر چه ژاپن با آنچه که کرد، بالاتر از همسایگان خود قرار گرفت، ولی در نوع موفقیتش تنها نبوداواخر سالهای ۷۰ کره جنوبی، تحت سلطه پارک چونگ هی، صنعتی شدن را با اهنگی سرسام اور پیش برد، و از همه آزار‌دهنده تر، کومین تانگ در تایوان، خیلی عقب نماندفشار این عوامل بر حزب کمونیست چین غیر قابل اجتناب بوددنگ، یک دهه بعد، در سال ۱۹۸۹ ، بطور واضحی اوج بحران سیاسی در حزب کمونیست چین را بیان کرد.بعد از یادآوری اینکه، تا زمانی که چین ایزوله بود، «راهی برای توسعه اقتصادی وجود نداشت، راهی برای افزایش استانداردهای زندگی نبود، و راهی برای قویتر کردن کشور میسر نبود»، او ادامه میدهد: « این روزها، جهان بطور شتابانی جلو میرود، یک مایل یک دقیقه، به‌خصوص در علم و تکنولوژیما بسختی میتوانیم خود را نگه داریم».٨
وظیفه جبران عقب‌ماندگی کمونیسم در چین و سرمایه داری در شرق آسیا، دستور کار سختی برای هر نوع برنامه اصلاحات بوداما فناناپذیران وحشتی نداشتندآن‌ها در مبارزه با آن فقط از نیرویی که از حرکت و سرعت همچنان فعال انقلابی که آن‌ها بر پا ساخته بودند استفاده نمی کردند، بلکه از اعتماد بنفس هزار ساله قدیمی ترین تمدن پویای جهان، که در طی یک قرن مضروب شده بود، ولی در هم نشکسته بود، بهره میبردنددینامیسم مائو، با همه خوبی‌ها و بدیهایش، بیانی از احیای این اعتماد بنفس بوددوران اصلاحات که توسط دنگ به جلو رانده میشد، متفاوت بوددر این اعتماد بنفس تاریخی، تفاوتی اساسی بین روسیه و چین وجود داشت.

۵

تزاریسم که از همان آغاز دارای رگه ضعیف مسیحایی بود،از لحاظ ایدئولوژیک، به نخبگان روسیه و بنوبه خود به روشنفکران کشور منتقل شدمفهوم روسیه چون رم سوم، ناجی اسلاوها، نجات دهنده بشریت از ماتریالیسم غربی از این نوع هستند.در قرن منتهی به انقلاب، از این گونه نمونه‌ها، میتوان در آثار اکساکف، داستایوسکی، روزانف و بلوک یافتاما این، مکانیزم دفاعی بودروسیه همچنان که همه روسها میدانستند، حاشیه عقب افتاده اروپا، و ترسناک، فقط به خاطر وسعتش بود.غربگرایی،که فاقد ضعف‌های قومی و مذهبی بود، چشم اندازی بود که توسط بزرگترین حاکمان ان، پطر و کاترین، دنبال میشد، و به این و یا آن شکللیبرال یا رادیکال– بطور یکسانی در اوایل قرن بیستم بر نخبگان و روشنفکران ان حکمفرمایی میکردبا این حال ، شور وافر برای ماموریت ویژه روسیه ادامه داشته، به اسکیزوفرنی مکرری تبدیل شده که امروز نیز قابل مشاهده است.
لنینیسم این تقسیم ذهنی را از طریق اعلام جنگ با عقب‌ماندگی روسیه حل و فصل نمود، نه در تقلید نومیدانه از غرب، بلکه توسط شورش بر علیه ان، و متأثر از عمیق‌ترین انتقاد از خویش.
تحت حاکمیت استالین، جنگ دوم جهانی و عواقب بعدی ان، دوره بازگشت به ناسیونالیسم از نوع روسیه بزرگ سنتی، با کاروانی از مکانیزمهای دفاعی، که همیشه با موضوعات مارکسیستی همزیستی داشت، بودبعد از استالین، چنین شوونیسمی فروکش کرد، بدون آنکه یک جانشین واقعی جانشین آن شوداخگر انترناسیونالیسم که هنوز در دوران خورشچف وجود داشت، بزودی خاموش گردید که فقط به معنی خلاء ایدئولوژیکی برژنفی بوددر زمان پروسترویکا، نه تنها تمام روشنفکران بلکه حتی عناصر درون نخبگان حاکم، دلسرد از رکود کشور، به آنچه که از نظر تاریخی می‌توان انرا موقعیت ابتدایی ایدئولوژیک بطور کامل غربگراییهر چند که در این زمان با روحیه‌ای بیشتر خواری تا جاه طلبی– بازگشتند.
سنتهای جغرافیای فرهنگی چین کاملاً متمایز بودندپادشاهی وسطی از زمان اتحاد امپراتور اول،در زمان جنگهای کارتاژی در غرب، بر جهان شناخته شده خود حکمفرمایی میکرد؛ گاهی اوقات فتح میشد، اما توسط هیچ دولت قابل مقایسه‌ در منطقه قابل رقابت نبودن، چرا که همیشه وسیعترین، غنی ترین و پیشرفته‌ترین قدرتی بود، که دیگران فقط میتوانستند به ان غرامت بپردازند تا آنکه امیدی برای روابط برابر داشته باشندتحت حکومت چینگ، امپراتوری که در اسیای مرکزی بسط یافته، بیشتر از هر زمان دیگری توسعه داده شدایدئولوژی سلسله های جانشین متنوع بودکیش های مانچو بیشتر از بقیه بیقاعده بود– اما ادعای برتری مطلق بر همه حکمروایانان کوچکتر، نزدیکتر و یا دورتر وجود نداشتچین مرکز تمدن، و قله طبیعی ان بود.
در قرن نوزدهم، نفوذ غرب این ادعا های قدیمی را در هم شکستوقتی که آشکار شد که سلطنت تحت ضربات داخلی و خارجی، فاسد شده بود، زنگ خطر اهل قلمبطور معمول رکن اصلی دولت امپراتوری– بطور پیوسته حادتر شد؛ و با اولین شکست جمهوری جدید، واکنش آن‌ها بطور منحصر بفردی رادیکال شدجریانات مختلف متقاطع درفرهنگ چهارم مه که حول اعتراضات دانشجویی سال ۱۹۱۹ در برابر خواسته‌های ژاپن بر علیه چین و معاهده ورسای که آن‌ها را تأیید کرد، متبلور شد.اما محور مرکزی ان،
تخریب کامل ایین کنفوسیوس که دکترین حاکم بر نظام اجتماعی‌ و سیاسی چین و چهارچوب اخلاقی زندگی تحصیل کرده ها از زمان هان بوده است، بوددر عرض چند سال، تقریباً چیزی از آن باقی نمانددستاوردی که هیچیک از مخالفان مذاهب قابل مقایسه، ادیان جهانیمسیحی، مسلمان، هندو، بودایی– که موقعیت مشابهی در آسمان ایدئولوژیک تمدن خود داشتند، نمی توانستند هرگز با آن برابری کنند٩حمله به گذشته چین– که بطور بینابینی و به اندازه کافی در دوران لیانگ چیچائو بود، در دوران چن دوکسیو، غیر قابل انعطاف و کامل شد– ستاره قطبی روشنفکران جوانان جدید (نیو یوثگردید.١٠
شدت طرد سنتهای بومی، بر خلاف هر گونه جریان احساسی در ژاپن– که این نیز بی شباهت به ژاپن بود– منتج به هیچگونه وسوسه عمیقی از سوی غرب نشددر چین، رکورد غارتگری قدرتهای غربی چنان آشکار بود که اجازه غربگرایی را نمی داد.کشتار متقابل جنگ اول جهانی در اروپا، درسهای حرص و آز امپریالیستی در آسیا را ثابت کرد، و پیوند آن‌ها در ورسای باعث تسریع جنبش چهارم مه گردیدمشخصه این روشنفکران، پس از شکست سیستم آموزشی و استخدامی، نفرت از گذشته سنتی و تنفر از حال سرمایه داری، آنچنان که این‌ها با جنگ سالاران چینی امیخته میشدند، بودبزرگترین مغز ان، لو چون، به هر دو بیانی فراموش نشدنی داداو بدون انکار آنکه چیزهای قابل ارزشی در هر کدام از سیستمها کمین کرده بود، با روحیه طعنه آمیز منتج (نویسنده فرانسوی)، از هموطنان خواست تا هر چیزخوبی در غارتگری «هاپتیزم» را یافنتد، بردارنداو دشمن سرسخت هر دو باقی مانداما قسمت زیادی ازمواضع او ، ناشی از قدرت فرهنگی که او مورد انتقاد قرار میداد، بود.
مائو که لو چان را تحسین میکرد، پند او را در مقیاس بزرگی اجرا کرد، منفی گرایی او را به یک ترکیب مثبت مارکسیست چینی تبدیل نمودیکباره بطور سیستماتیکی براندازی فکری از غرب بیشتر پذیرفته شد، و بطرز عمیقتری به سنتهای گذشته امپریالیستی وصل گشتدر غارهای یانان «در باره تناقض» شعر سروده شد؛ در اوج قدرت خود، روابط خارجی را به خاطر بازخوانی تاریخ سیما گونگ، بی‌اعتنا مینمودلوچان، ماتریالیسم دیالکتیک را به میزان کمی می‌فهمید و اشتیاقی برای تاریخ استبداد نداشتاما لیبرالهای امروز که از هر دو متنفرند، در دیدن ارتباط بین «مطلق گری» انتقاد و «توتالیتاریسم» حاکم اشتباه نمی کنندبه شیوه خود، هر کدام تجسم یک پاسخ چینی به بحران کشورشان با قدرت خلاقی،که بر گرفته ازعمیق ترین منابع فرهنگی که هم قدیمی تر و هم با گنجینه تر از تسلط خارجی بود، که در روسیه اواسط دهه بیست همتایی نداشت، بودنددر شکل سازندگی تا انحرافی، از چهارم مه تا انقلاب فرهنگی، نیروهای مرتبط مشغول به فعالیت بودنداز ۱۹۱۹ تا ۱۹۴۹ – اعتقاد به نفی؛ و سپس به شورشاز ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۶ – اعتقاد به سازندگی؛ و سپس به تخریبو در نهایت، پس از ۱۹۷۸ – اعتقاد به اصلاح و بازسازی.

۶

درجه امنیت داخلی که مجلس سنای بزرگان انقلابی در دست و پنجه نرم کردن برای مقابله با مشکلات موجود قائل بودند، بیان خود را در روشی که با گذشته و آینده حزب برخورد میشد، یافتاستالین زدایی در روسیه اقدامی بسیار پرشور اما محرمانه از سوی یک رهبر، خوشچف بوداو که کنگره بیستم حزب خود را با سخنرانی افشاگرانه اش در مورد جنایات استالین گیج نمود، با هیچ‌کس مشورت نکرده بودعاطفی و حدیث گونه، بدون هیچ توضیح بیشتر در مورد اینکه چگونه سرکوبی، که او به شکل انتخابی گزارش میداد، فقط با حسن تعبیر خالی بوروکراتیک «کیش شخصیت»، این اشاره سیار و در هم برهم هیچ‌گاه بطور رسمی نیز منتشر نشد، امکان‌پذیر بود؛ و هرگز بدون مستندات بیشتر و یا تحلیل از سوی رهبری وقت یا بعدتر، تا روزهای پروسترویکا، دنبال نشد.
دنگ و همکارانش به شکل متفاوتی اقدام کردنددر حدود چهار هزار نفر از مقامات حزبی و مورخان، درگیر نگاه به گذشته انقلاب فرهنگی بودند، که از نتیجه این مباحثات، یک گروه بیست تا چهل نفره تحت نظارت دنگ، پیش نویس فشرده ترازنامه ای با حدود ۳۵۰۰۰ کلمه تهیه شد، که آن نیز به عنوان قطعنامه ای رسمی توسط کمیته مرکزی در ژوئن ۱۹۸۱ به تصویب رسیداگر چه تصفیه حساب کامل انقلاب فرهنگی نبود– که در آن مسولیت مائو «جامع در اندازه و طولانی از نظر زمانی بود»، اما عوارض سرکوبگری انرا به حزب تا مردم منحصر میکردو در آن توضیحات مستدلی فراتر از سوءرفتارهای یک نفر داده میشد:سنتهای عجیب و غریب حزب که در راه قدرت گرفتن به مبارزه خشن طبقاتی عادت کرده بود بطوری که انرا یک وظیفه دائمی می پنداشت؛ تحریف اختلاف با اتحاد شوروی، هراس از رویزیونیسم را همراه داشت؛ آخرین ولی نه بی اهمیت ترین، «نفوذ سیاسی قرنها استبداد فئودالیستی». بر خلاف تکفیر خروشچف، قطعنامه، هم مسئولیتی کمیته مرکزی برای حاکمیت مدرن استبدادی را پذیرفت، و هیچگونه تلاشی برای کاهش سهم خود به در انقلاب چین به عنوان یک کل نکرد.
در نگاه به جلو، روش بزرگان به همان اندازه متفاوت بوددر اتحاد شوروی، خروشچف هیچ فکری در تحویل قدرتهای خود نداشتکسانی که به رهبری برژنف، او را برکنار کردند، تا سالخوردگی خود، به قدرت چسبیده بودنددر حکومت متزلزل سالخوردگان حزب کمونیست اتحاد شوروی، نسل جدید بجای نوید، بمثابه تهدید تلقی میشدند، و فقط مرگ میتوانست بشارت تجدید رهبری را دهدسه دبیرکل میبایستی در عرض سه سال دار فانی را در بعد از هفتاد سالگی وداع گویند، تا اینکه در نهایت یک سیاستمدار جوانتر قدرت را بدست گیرداز سوی دیگر، در حزب کمونیست چین، سالخوردگان از چنین ناامنی رنج نمیبردندآن‌ها وقت کمی را برای پیدا کردن یک نیروی تقویت کننده از دست میدادنددر طی دو سال پس از احیای قدرت، آن‌ها وظایف روزانه خود را به پیروان زیر دست خود تحویل داده، و هو یاوبانگ رهبر حزب و ژائو ژیانگ، رئیس دولت شد.

۷

دوران اصلاحات– اگر چه نه کاملاً به‌موقع و تاثیر قابل توجه– با تحول در روابط ارضی آغاز شداول، قیمت خرید بذر افزایش یافتبعد، پس از موفقیت‌های تجربی در دو استان، انحوی و سیچوان، در سراسر کشور روندی گسترش یافت که بر اساس ان، کمونهای خلقی پایان یافته و منفعت مالی ارضی بدقت بین خانواده‌های تشکیل‌دهنده آن‌ها تقسیم شده، به آن‌ها کنترل دارایی هایشان برای تولید آنچه که خود میخواستند تا زمانی که تحویل کالا به دولت رعایت میشد، را بخشیددر نتیجه،«سیستم مسئولیت خانگی»، به یک رفرم دوم ارضی ارتقا یافت، که به اندازه اصلاحات اولی مساوات طلبانه بود، اما برای تولید دهقانی، به مراتب مطلوبتردر پاسخ به مشوق های جدید، بهره وری به سرعت افزایش یافتنیروی کار سقوط و برداشت افزایش یافت، محصولات کشاورزی یک سوم جهش داشتندکار آزاد شده کشاورزی، صنعت روستایینساجی، اجرپزی و مانند ان– به سرعت گسترش یافتنددر نتیجه، در عرض چند سال، از ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۴، سهم در‌آمد دهقانان از ۳۰ تا ۴۴ درصد از در‌آمد ملی، بالا رفت.
در بخش صنعتی، هیچ تغییر ناگهانی در سیستم تخصیص مرکزیشیوه روسی– صورت نگرفتدر عوض، به شرکتهای دولتی بتدریج اجازه داده شد تا مازاد محصولات مطابق برنامه با قیمت ثابت را، به قیمت بازار بفروشندبه مدیران همانند کشاورزان، مشوق این را میداد، تا به تولید سوداور خارج از سیستم تحویل کالای رسمی، بدون آنکه بی مصرف شوند، بپردازندهنگامی که چنین قیمت گذاری دوگانه ای به خوبی مورد آزمایش قرار گرفت، وسعت طرح، در عمل ثابت بود و اجازه رشد صنعتی در خارج از آن را میداددولت، عملا، شرکتها را به مدیرانش بر اساس قرداد اجاره میداد، درست مانند دهقانان که زمین‌های خود را از دولت، که مالکیت نهایی آن را حفظ میکرد، به مدت سی سال اجاره میکردند.
در طی پانزده سال ویا بیشتر، تحت این ترتیبات، ثابت می‌شود که پویاترین بخش اقتصادی، ترکیب متمایزی از «شرکتهای شهر و روستا» چینشرکتهای واسطه بین دولت، مالکیت اشتراکی و خصوصی، که از مالیات پایین و اعتبار آسان از دولتهای محلی بهره میگرفتند، و اغلب سهام داران آن‌ها، در شاخه‌های ساده‌تر صنعت با سرعت شگفت انگیز و با موفقیت در رقابت، قارچ گونه رشد میکردند– بودتولیدات صنعتی روستایی سالیانه با نرخ بیش از بیست درصد رشد میکرد، و سطح اشتغال شرکتهای شهر و روستا از۲۸ به ۱۳۵ میلیون یعنی بیش از چهار برابر گردید، و همراه ان سهم انان از تولید ناخالص داخلی، از ۶ به ۲۶ درصد، از زمان آغاز اصلاحات تا اواسط دهه ۹۰ رسید١١با وجود منافع بالا، پدیده شرکتهای شهر و روستا توسط اصلاح طلبان روسی از هر نوعی تا سقوط پروسترویکا نادیده گرفته شداز بین همه تضادهای موجود میان تغییرات در اقتصاد دو کشور، سطح کارایی انان، چشمگیرترین انتی تز یگانه، در راه غوطه ور کردن شوروی به سوی غیر صنعتی شدن را ارائه میدهد.
البته، رشد چشمگیر شرکتهای شهر و روستا بر اساس منابع نامحدود نیروی کار ارزان، که در اتحاد شوروی وجود نداشت، بود.با انها، حزب کمونیست چین، برای اولین بار از موهبت فاکتور اصلی خود سود کامل برد، و مدل قبلی آن،که الهام گرفته از اتحاد شوروی، با تمرکز بر سرمایه‌گذاری در صنایع سنگین بود، با محیطش نامتجانس، اما در انزمان لازم بودبا معکوس شدن این الگو با سرمایه‌گذاری در کار فشرده در صنایع سبک، شرکتهای شهر و روستا از یک مزیت بزرگ نسبی برخوردار شدنددر پایان دهه ۸۰، نسبت کار به سرمایه ثابت، در شرکتهای دولتی نه برابر بوداما دومی نیز از رشد شرکتهای شهر و روستا مستقیماً ذینفع بود، چرا که سود آن‌ها پس انداز دهقانان را میبلعید، و از طرف بانکهای دولتی برای سرمایه‌گذاری بیشتر در شرکتهای بزرگ ملی، تجهیز دوباره و مدرنیزه کردن انها، هدایت میشد.
سطح خیلی بالای پس اندازهای روستایی بنوبه خود، ریشه در یکی دیگر از ویژگی‌های توسعه چینی که میراث متناقض خود انقلاب بود، داشتآنچه که تعیین کننده آن‌ها بود، ترکیبی از محدودیت سنتی بیمه های اجتماعی کامل نسبت به شهر بود، و انحلال کمونهایی که ارائه دهنده خدمات اجتماعی ، هر چند کمتر اما واقعی، در روستا بودند، و اثرات سیاست یک بچه داشتن برای مهار رشد جمعیت بودبدون امنیت در مقابل بلایا از طرف دولت، و یا چشم انداز مطمئن حمایت خانواده‌ از طرف نسل اینده، خانواده‌های دهقانی گزینه کمی داشته و هر چند که مصرف آن‌ها افزایش یافت، مجبور به ذخیره بخش قابل توجهی از در‌آمد خود بودندبر خلاف همتای شوروی خود، مخارج بیمه های اجتماعی برای قسمت بزرگی از جمعیت آن ذخیره میشد، و دسترسی برای تأمین مالی برنامه‌ نوسازی آن آسان بود.
سرمایه، از طرف منبع دیگری نیز فراهم میشددر همان ابتدای سالهای ۱۹۸۰–۱۹۷۹ ، مناطق ویژه اقتصادی در امتداد ساحل جنوبی برای جذب سرمایه‌گذاری از خارج از کشور چین، با هدف ثروت هنگ کنگ، تایوان و اسیای جنوب شرقی، افتتاح شد.پس از شروعی کند، نشان دادن دری باز برای کار افرینان خارجی، به یک موفقیت‌ تبدیل شدشرکتهای مهاجر که مجذوب امتیازات، عدم وجود عوارض واردات و نیروی کار ارزانتر از سرزمین اصلی خویش بودند، با سرعت وارد شده و با خود تکنولوژی فراتر از دسترس شرکتهای شهر و روستا، مخصوصاً در بخش صادرات،را وارد کردنددر نتیجه، در طی زمان، چین با کیسه ای از تجربه انباشته و دارایی سرمایه مهاجر، قادر به ورود به بازار جهانی به عنوان مرکز تولید کم هزینه برای کار مونتاژ، عمدتا در محصولات الکترونیکی و خانگی، شداینجا نیز نسبت به اتحاد شوروی یک مزیت منطقه ای وجود داشت، و شوروی هر چیز دیگری برایش امکان‌پذیر بود، ولی امکان جور کردن اینرا نداشت.
آخر ولی نه بی اهمیت، اصلاحات چینی، قطعاً از عدم تمرکز کنترل دولت بر اقتصاد که یکی از میراث پربار مائوئیسم بود، بهره میبرداین فقط به معنی تنظیم امپراتوری کوچکتر برنامه‌ریزی، با تعلقات سفت سهمیه و دستورالعمل نیست، بلکه کشور نیز با استانهای خود، دارای بافتی از مراکز فعالیت اقتصادی خود مختار بودوقتی که آن‌ها از مداخلات پکن بیشتر آزاد شدند، دولتهای آن‌ها به دنده بالاتری رفته، و با انواع مشوقات سعی در افزایش سرمایه‌گذاری و سرعت بخشیدن به رشد، در درون حوزه های قضایی خود نمودنددر زمان خود، این نابخردی خاص خود را تولید میکردتکرار صنایع، کارهای غول اسای عمومی، حمایتهای وسیع غیر رسمی، اگر نخواهیم از تضعیف مالی مرکزی و محلی مقامات در حال رقابت برای رسیدن به بهترین نتیجه، صحبت کنیمبا همه ناخالصی‌های ان، رقابت درون استانی در چین، همچون رقابت بین شهرهای ایتالیا در گذشته، یک منبع انرژی و زنده دلی اقتصادی چین بوده و هستامروز روسیه از نظر اسمی، فدراسیون است؛ اما وسعت ان، و دشتهای بی سیمای ان، هیچ‌گاه هویت منطقه ای قوی را پرورش ندادنقابل با چین، پایه‌ای استجمهوری خلق چین، نه در قانون اساسی، بلکه در واقعیت تجاری، به اندازه ایالات متحده، از فدرالیسم پویا برخوردار است.

۳–نقاط عطف

یک دهه بعد از دوران اصلاحات، در پایان دهه هشتاد، اقتصاد چین بطور قابل ملاحظه ای متحول شده بودبطور طبیعی، مقیاس و سرعت این تغییرات، بر جامعه و فرهنگ بی تأثیر نبوددر روستا، بعد از ۱۹۸۴ رشد در‌آمد ثابت شد، ولی دهقانان از چنان بهبود عمده‌ای در شرایط زندگی برخوردار شدند که بطور نسبی یک طبقه راضی باقی‌ماندندروشنفکران، کلید تاریخی نظم اجتماعی‌، نیز از دوره اصلاحات چیزهای زیادی بدست اوردنداما نگرش آن به رژیم مبهم تر بوددوباره دانشگاهها باز شدنمؤسسات تحقیقاتی گسترش یافتند، فرصت های شغلی جدید ایجاد شدجوانان روستایی در زندگی شهری سروسامان گرفتند، و قربانیان سرکوب های گذشته آزاد شدندآزادی بیان بمراتب بیشتر از دوران مائو بود، و دسترسی به افکار و ادبیات خارجی، بطو کلی بلامانع بود و منجر به «تب فرهنگ بالای» واقعی شددر فضایی بی پروا، بر اثر افزایش آزادی ها، آینده ملت، با اجماع قریب به اتفاق، به نفع اصلاحات بیشتر مورد بحث قرار گرفت.
این نکته مشاجره با دولت، که هدف رسمی‌اش نیز تعمیق روند اصلاحات بود، ،محسوب نمی شدبرای بسیاری از روشنفکران، هر دو در یک جهت مشغول فعالیت بودند، و تبادل مشاوره و نصیحت بین انها، بخصوص در اطراف ژائو ژیانگ و مشاورانش جریان داشتاما همچنین تنش خاصی نیز وجود دارشت که بعد از دهه پیشرفت، گسترش یافتحزب بخاطر موفقیت‌های اقتصادی دارای اتوریته گردیدآن همچنین برخوردار از مشروعیت نجات جامعه از انقلاب فرهنگی بوداما، این رهایی بود که یک نظام سیاسی جایگزین را طراحی نمیکرددر اینجا، بزرگان که خود زخم تجربه تحول را داشتند، هیچگونه پیامی، فرای هشدارهای نیاز به جلوگیری از هرج و مرج، نداشتنددر ابتدای دوران اصلاحات، در سال ۱۹۷۸ ، صدای درخواست دموکراسی، بعنوان تهدیدی برای ثبات، به سرعت خاموش شددر آن زمان، اینها هنوز نسبتاً حوادثی منفرد بودند.
اما همچنان که اصلاحات اقتصادی با تأکید بیشتر و بیشتر بر معمول سازی روابط بازار، توسعه می یافت، هیچ نظریه پردازی منسجمی همراه انان نبودبه عنوان مثال ، هیچ توضیح رسمی در مورد اهمیت شرکتهای شهر و روستا وجود نداشتدر نتیجه، یک نوع برزخ ایدئولوژیکی پدید آمده بود، که در آن ایده‌های لیبرال کاملاً بطور طبیعی گسترش یافته بودزیرا اگر اصول بازار آزاد اقتصادی در دستور کار بود، چرا نباید اصول حقوقی آزادی‌های سیاسی– که برخی از انان بطور اسمی در قانون اساسی جمهوری خلق چین مندرج بودو در غرب به عنوان اموزه های معتبر تلقی میشدند، دنبال نگردد؟ از لحاظ تاریخی، بجز هو شی که نماینده ای برجسته در نسل جنبش چهارم مه بود، لیبرالیسم یک جریان بسیار ضعیف در روشنفکران چینی بوده استاما در سالهای ۸۰ ، بدون تولید هیچ متفکر قابل مقایسه‌، و بدون زمینه روشن و واضح، بدنبال انقلاب فرهنگی، لیبرالیسم به چشم انداز غالب روشنفکران تبدیل شددر اکثر موارد، این در حد معتدلی بود، اما بمرور زمان صداهای رادیکالتری که به هنجارهای روسی نزدیکتر بود، شنیده میشددر سال ۱۹۸۸، سریال محبوب تلویزیون، مرثیه رودخانه، در تقابل با سنتهای سخت چینی، تمجیدی رمزی برای غرب ارائه داد که هر زاپادنیکی(زاپادنیک طرفدار جنبش غرب در روسیه، در ۱۸۳۰)به آن افتخار میکرد؛ اگر چه این با تصویر چابلوسانه ای از ژائو زیانگ با فراخوان آینده‌ بزرگ پیش رو همراه بود، و روایتش بطور گسترده ای توسط دانشمندان مورد انتقاد قرار گرفت.
در این زمان، خلق و خوی دانشجویان متفاوت بوددر میان نسلی که ارتباط مستقیمی با انقلاب فرهنگی نداشت، روحیه ها بالاتر و ایده‌ها کمتر منجمد بودندعده کمی بی تأثیر از آرمان اصلی آزادی بودند؛ عده‌ای تحت تأثیر معلمان لیبرال، دیگران بیشتر ارتدوکس بودند؛ اکثراً هماهنگ با فرهنگ و اخبار خارجیاوازهای تایوانی، موسیقی امریکایی، اعتصابات لهستان و انتخابات روسیه– بودند،؛ همه زاده در تب وتاب جامعه‌ای در حرکت، هیجان‌زده برای باز کردن افق دید خود و نا امید از ادامه سکون خویش بودندبا آگاهی از نقش تاریخی خود در بیداری ملت، در سال ۱۹۱۹ و دوباره در سال ۱۹۳۵ ، این آماده‌ترین قشر مردم برای اقدامی جمعی بوددر سال ۱۹۸۵ غیرت ملی سنتی خود را در اعتراض به ژاپن نشان دادندسپس، در زمستان ۱۹۸۷–۱۹۸۶، تظاهراتی در هفی و پکن، بر ای دموکراتیزه کردن برپا کردندوقتی که هو یوبانگ، در راس حزب، حاضر به سرکوب انان نشد، بزرگان او را منفصل کردنداین جنبش محاصره شد، اما احساسات پشتیبان آن از بین نمی رفت.
سال بعد، اصلاحات اقتصادی خود–که تاکنون موج شکن علیه خواسته‌های سیاسی بوددچار اولین بحران جدی اش شد، وقتی که هزینه کالاهای اساسی شروع به افزایش نموده، و دستمزدهای شهری با رکود مواجه شدندهنگامی که ژائو و دنگ اشاره کرد که ازادسازی کامل قیمتها ممکن است قریب الوقوع باشد، وحشت احتکار در گرفت، و تورم تابستانی به نرخ سالانه ۵۰ درصد بالا رفتاما این در تصور عموم، تنها در نتیجه سیستم دوگانه قیمت گذاری نبودفساد، که در زمان مائو ناشناخته بود، گسترش میافت، و مقامات با استفاده از موقعیت خود به سو استفاده از موقعیت خویش، به بهره برداری از تفاوت بین قیمت اداری و بازاری برای محصولات مشابه پرداختند که بشدت مورد تنفر بودترکیب رنج مادی غیرمترقبه و خشم از بی‌عدالتی‌های اجتماعی، مانند یک مخلوط منفجره بود، و فضای متشنج در شهرها ایجاد میکرد.
در پکن، دانشجویان در حال آماده کردن تظاهرات، همزمان با هفتادمین سالگرد چهارم مه در سال ۱۹۸۹ بودند، وقتی که در اوریل ، مرگ هو یائوبانگکه به خاطر محافظت از انها، خوار شده بودناگهان محل تجمع مجدد فوری، برای بیان احساسات خود در مورد سیاست سرکوبگری یافتندآن‌ها با راهپیمایی بسوی میدان تیان آن من، به افتخار هو،دولت را از تعادل خارج نمودندژائو که طرفدار نابودی هو بود، به عنوان دبیر حزب کمونیست، جانشین او گردیداما در مواجهه با نا‌آرامی ها که او اکنون در حال وقت گذزانی بود و با تقسیم کمیته دائمی، مقامات را بدون هیچگونه جهتگیری رها نمودجنبش دانشجویی با نمایش سطح فوق‌العاده‌ای از خود سازمانی، نشان داد که قادر به بسیج هر دانشگاهی درشهر و فشار مداوم بر دولت است.در اوایل ماه مه، راهپیمایی تبدیل به اشغال میدان گردید، و خواستار تغییر دموکراتیک شد، ان نیز توسط تظاهرات عظیمی از شهروندان عادی پکن، که بخاطر نگرانی از بدتر شدن وضعیت اقتصادی خود و در همدردی با اهداف سیاسی دانشجویان برگزار کردند، حمایت شدنداعتراضات مشابه سرتاسر کشور را، هر جا که دانشگاهی برای روشن کردن آتش آن وجود داشت، فرا گرفتمیلیونها نفر در یک جنبش اجتماعی بی سابقه در تاریخ جمهوری خلق چین به خیابانها ریختند.
عمق و مقیاس تغییر و تحولات در سال۱۹۸۹ در چین به مراتب بزرگ‌تر از هر چیزی در اروپای شرقی در آن سال بود، و اگر روسیه به تنهایی را در نظر گیریم، انوقت و بعد از انانرژی شورش و ایده الیسم دانشجویان کشور، و همبستگی جنبش شهری با انها، غیرقابل مقایسه‌ با هر جای دیگری بودشهادت از کسب نشاط سیاسی جامعه‌ای که هنوز هم نزدیک به ریشه‌های انقلابی خود بود، را میداداما در چین یک نوع انرژی، با نوع دیگری برخورد کردوقتی که بحران امد، رهبری پس از انقلاب ، متهم به اجرای روزمره دولت و حزب، مردد و منقسم شدنداما بزرگان، جانبازان چند دهه مبارزه مسلحانه برای کسب قدرت، نمی خواستند انرا از طریق دودلی از دست دهندآن‌ها رزمندگانی چون همیشه باقی‌ماندند، بی هراس از برخورد، با تهدید حاکمیت حزب، انطوری که آن‌ها برداشت میکردند، وقتی که نیروی لازم جمع شددر ماه ژوئن، به ارتش دستور داده شد که میدان را پاکسازی نموده، و در یک شب پر خشونت، جنبش سرکوب شد.

۲

سرکوب قیمت بالایی داشتحزب کمونیست چین مشروعیت بیشتری در چهارم ژوئن در مقایسه با انقلاب فرهنگی از دست داد، حزبی که نه تنها زمانی از پشتیبانی واقعی برخوردار بود، بلکه رهبران قابل احترامی را نیز بعنوان رزرو باقی گذاشتند، که وقتی، همه این‌ها پایان یافت، میتوانستند مسئولیت را بعهده بگیرنددر سال ۱۹۸۹، هیچ بخشی از مردم، از سرکوب حمایت نکرد،و هیچ مخالفی در حزب جان سالم بدر نبردژائو برای عدم رأی به حکومت نظامی منفصل شده بود، و شانزده سال بعد بارامی در حصر خانگی جان سپرداز طرف دیگر رژیم کارت رشد اقتصادی را داشتاعتبارات ایدئولوژیک قبلی، خرج شده بودند، و هم‌اکنون هر چیزی مییایستی بر این پایه گذاشته میشددوری از ریاضت برای تسلط بر تورم، تا سال ۱۹۹۱ به طول انجامیدبعد چی؟
در اینجا دنگ خود را از همکارانش و گذشته خود، جدا کرداو در ماه مه ۱۹۸۹ گفته بود: «بعضی از مردم، البته، می‌فهمند کهرفرم‘ به معنی حرکت به سوی لیبرالیسم و سرمایه داری استسرمایه داری برای آن‌ها قلب اصلاحات است، اما نه برای ما.آنچه که ما از رفرم می‌فهمیم متفاوت و هنوز تحت بحث است»١٢دنگ، در ژانویه ۱۹۹۲ به جنوب سفر کرده و در شنزن، بزرگترین منطقه ویژه اقتصادی، اعلام کرد که خطر اصلی که چین با آن روبرو بود، نه از طرف راست، بلکه چپ بود که با ازادسازی بیشتر اقتصاد، که بازار سهام محلی یک نوآوری نمونه آن بود، مخالفت میکردندزمانی هنوز از اینکه چین نیاز به سوسیالیسم داشته تا سرمایه‌ داری، حمایت میکرد ولی اکنون «سخن از حرف بزرگ ک (کاپیتالیسمو س (سوسیالیسمرا بی‌معنی میدانست، توضیح میداد که از آنجا که نابرابری‌ ها برای رشد کاربرد دارند، ذخیره نمودن ثروت سزاوار سرزنش نبوده، بلکه قابل ستایش است: «پول‌دار شدن خیلی خوب است». امید آزادی دسته‌جمعی به خاک سپرده شد، جبرانش در رفاه خصوصی یافت میشدآنچه که اهمیت داشت، رشد بود، بدون مشخصه غلط و یا درستبه عنوان شعار رسمی که با بوق کرنا به نامطمئن ها گفته میشدتوسعه استدلال انکارناپذیری است».
توسعه بموقع امد، با آهنگ حرکتی دیدنی و جذابرشد چین در سالهای ۹۰ از انجا که ازادسازی اقتصاد، عمیق‌تر میشد، حتی از رشد سالهای ۸۰ نیز پیشی گرفتدر پایان دهه، چشم انداز صنعتی با تکان عظیم شرکتهای دولتی، متحول شددر اواخر ۱۹۹۶، بخش دولتی هنوز بخش عمده ای از اشتغال شهری را بخود اختصاص میداداما از سال ۱۹۹۷ به بعد، مقامات استانی اجازه داشتند که بسیاری از آن‌ها را به همان شکلی که خود میخواستند، از طریق تعطیلی، تبدیل و یا خصوصی سازی مرتب کننددر این روند،حدود هفت میلیون کارگر در سال کار خود را از دست دادند و تا سال ۲۰۰۴ کل اشتغال بخش خصوصی نزدیک به دو برابر بخش دولتی بوددر طول همان دوره، شرکتهای شهر و روستا، حتی در سطح فراگیرتری به بخش خصوصی واگذار شدندفقط در حدود ده درصد از آن‌ها دارای شکلی از مالکیت جمعی بودندهمچنین بیش از ۸۰ در صد سهام خانواده های شهری بودنداما با «نگهداری بزرگ و رهایی کوچکها»، دولت کنترل آنچه منتهای استراتژیک اقتصاد محسوب میشد، انرژی، متالوژی، نیروهای مسلح و مخابرات را رها نکردشرکتهای غول پیکر در این بخشهای کلیدی، با تخمین یک سوم فروش صنعتی، و ثبت نرخ بالای سود، حدود سه چهارم کل داراییهای دولتی را شامل میشوند١٣.
از لحاظ ساختاری، اگر فروش کنترل شده یکی از دو تغییر اساسی دوره اصلاحات دوم، بعد از ۱۹۸۹، بود، دیگری به حداکثر رساندن تجارت خارجی بودسرعت و درجه بازگشایی چند رویه داشتدر قرن جدید، متوسط تعرفه های صنعتی کمتر از ۱۰ درصد، در حدود یک سوم هند، و کشاورزی بیش از ۱۵ درصد بودافزایش سرمایه‌گذاری خارجی، که در آن سرمایه‌ غیر مهاجرامریکایی، ژاپنی، اروپایی– نقش قابل توجهی، اگرچه با نقش اقلیت، را در آن زمان بازی میکردند، صادرات تولیدی بالا رفت، و بطور فزاینده ای در خط‌های تولیدی با تکنولوژی بالا، اگر چه هنوز هم به طور عمده کار مونتاژ میباشد، افزایش یافتدر واقع، چین در عرض یک نسل، کارگاه جدید جهان شده بود، ارزش تجارت خارجی خود بر کالا را بالغ بر دو سوم تولید ناخالص داخلی رسانیدرقم بی سابقه برای یک کشور بزرگ، دو تا سه برابر بالاتر از ایالات متحده یا ژاپناما در صنعت خانگی و تجارت خارجی، دولت تا به امروز یک اهرم حیاتی برای خود از طریق حفظ کنترل نرخ ارز، حساب سرمایه و سیستم بانکی حفظ کرده است.
موفقیت مادی این مدل از توسعه، حزب کمونیست چین را به اعجوبه معاصر جهانی تبدیل کرده استبا میزان سرمایه‌گذاری بیش از ۴۰ در صد، در طی پانزده سال، تولید ناخالص داخلی بین ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۴، چهار برابر رشد کرددر شهرها، در‌آمد خانوارهای شهری با نرخ ۷,۷ درصد در سال و در روستا نزدیک ۵ درصد افزایش یافت١۴از ابتدای دوران رفرم تا سال ۲۰۰۶، متوسط استانداردهای زندگی چینی، هشت برابر، به دلار، افزایش پیدا کردتنها در یک دهه، جمعیت شهری به دویست میلیون رسید.١۵ اکنون ساکنان شهری، دو پنجم کشور و بزرگترین بازار خودرو جهان را دارا هستندذخایر آن حتی بالاتر از ژاپن، با ۱,۹ تریلیون دلار، دارایی‌های ارزی خارجی آن بیش از تولید ناخالص ملی کانادا استچین، با انتقام وارد شده است.

۴نقطه اختلاف

اما آیا ورود واژه درستی است؟ آیا بازگشت مناسب‌تر است؟ در هر حال، چین، قرنها ثروتمندترین و پیشرفته‌ترین تمدن روی زمین بودقطعاً باید ارتباطی بین دلاوری گذشته و دستاوردهای خوب امروز وجود داشته باشد؟ چنین سؤالاتی ما را به یک ناحیه بزرگ‌تر و مبهم تر از زمینه نسبتاً روشن مقایسه‌ دو انقلاب مدرن میبرددر اینجا، سه مکتب فکری رقیب می تواند بدون هر گونه رویارویی سیستماتیک بین انها، وفق داده شوداولین آن‌ها که بیشتر بین مورخان رواج دارد، اساساً رشد سریع حزب کمونیست چین را به میزاث هزارساله گذشته امپریالیستیپویایی تجاری بر اساس کشاورزی متمرکز؛ تعمیق تقسیم کار؛ شکوفایی شبکه‌های شهری و گسترش تجارت داخلی؛ رکورد رشد جمعیتی؛ یک «انقلاب کوشا» نسبت می دهنددر این دیدگاه اقتصاد چین، بطور طولانی در جهان، بزرگترین و پیچیده‌ترین راه کلاسیک اسمیتی رشد را نشان میدهد،که تا زمان جنگ تریاک مانند اروپای غربیاگر نه بیشتر– کاملاً توسعه یافتبرای بیش از یک قرن، بخاطر نفوذ خارجی و بی نظمی های داخلی، از مسیر منحرف شده و اکنون به جایگاه طبیعی خود در جهان رجوع کرده است.
در مکتب دوم، که بیشتر بین اقتصاددانان شایع است، گذشته امپریالیستی چند سر نخ برای حال حاضر ارائه میدهد، اگر فقط به این دلیل کهادام اسمیت تأکید کردفقدان تجارت خارجی، اقتصاد سنتی را از محرک رقابتی محروم کرد، و امنیت ناکافی حقوق مالکیت، مانع کارافرینی گردید، و باعث محدودیت توسعه چین در محدوده الگوی مالتوس میشوددر این تفسیر، رشد سریع معاصر، محصول ادغام دیر هنگام چین در اقتصاد سرمایه داری جهانی از شکلی که از نظر تاریخی وجود نداشت، میباشدبا باز کردن بازارهای خود برای سرمایه‌گذاری خارجی و تقویت تدریجی حقوق مالکیت، در نهایت عوامل تولیدی برای یک پویایی جدید آزاد شدندترکیبی از منابع فراوان نیروی کار با سرمایه فراوان خارجی و تکنولوژی و فن اوری، ماشین صادراتی که هیچ سایقه ای درگذشته چین ندارد را ایجاد کرده است.
برای مکتب سوم، که میان جامعه شناسان (نه منحصرایافت میشود، برعکس کلید ترقی اقتصادی چین، در میان انقلاب چین نهفته استدر این نسخه، ابن دستاوردهای دوران مائوست که پایه عمیق شاهکارهای دوران اصلاحات را گذاشته است.میراث مرکزی آن، ایجاد یک دولت مستقل قوی برای اولین بار در تاریخ مدرن کشور با پایان دادن به اسارت نیمه استعماری بود؛ تشکیل‌ یک نیروی کار تحصیل کرده و منظم با سطح بالای سواد و امید به زندگی برای جامعه‌ای که هنوزعقب مانده بود؛ و ایجاد مکانیزمهای قدرتمند و برنامه‌ریزی اقتصادی، بخش دولتی، حسابرسی خارجی– در یک چهارچوب نهادی نسبتاً غیر متمرکز، که خودمختاری منطقه ای را اجازه میدادتنها در این شرایط متحولانه، شاهکار دوره درهای باز امکان‌پذیر شده است.١۶
واضح است که هیچ یک از این تفاسیر مطلق نیستنداغلب،میتوان موارد ترکیبی را به اندازه موارد خالص آن یافتهر چند بطور کلی، تلاش در قضاوت وزن نسبی هر کدام از این پارامترهای مطرح شده وجود نداردبطور تحلیلی، سلسله مراتب علت و معلول لازم، یک شبه روشن نمی شونددر اینجا، به اندازه کافی برای نشان دادن کنترل فرضیه های رقیب، میتوان به شرح زیر عمل کردچگونه و در چه شیوه ای، رشد سریع جمهوری خلق چین، با ژاپن، کره جنوبی و تایوان متفاوت و یا مشابه است؟ اگر تجربه چینی شباهت نزدیکی به این‌ها دارد، توضیحات در مورد هم پیشمدرن و دیرهنگام سرمایه داری جذاب میشود؛ اگر بطور قابل ملاحظه ای متفاوت باشد، آنگاه در نظر اول، توضیح انقلابی بیشتر قابل قبول خواهد بودشواهد چه چیزی را نشان میدهد؟
نگایه به آمار، ایجاد پارادوکس میکنداگر چه سرعت چرخش تند بود، اما رشد جمهوری خلق چین، انقدر سریعتر از کشورهای همسایگان شرق اسیا، در مراحل قابل مقایسه‌ توسعه نبود، هر چند که مدت ان یک دهه طولانیتر بوده استپایه‌های اقتصادی آن نیز بطور قابل توجهی متفاوت نمی باشددر هر مورد، مدل توسعه به شدت توسط صادرات هدایت می شددر این دو جنبه، شباهت خانوادگی قوی استبا این حال، در پنج مورد دیگر اختلاف، مشخص استبعد از سالهای ۹۰، وابستگی به صادرات در جمهوری خلق چین، نسبت به ژاپن، کره جنوبی و تایوان، بسی بالاتر بوده است؛ سهم مصرف در تولید ناخالص داخلی بسیار پایینتر؛ تکیه بر سرمایه گذاران خارجی خیلی بیشتر و شکاف بین در‌آمد شهری و روستایی بسیار عریض تر بوده است١٧و در اخر، ولی نه اساساً کمتر، اندازه و نقش بخش دولتی در اقتصاد بوده و باقی است، و ساختار آن به مراتب بزرگ‌تر استاین ویژگی‌های رشد چین، که انرا در شرق آسیا متمایز میکند، با هم مرتبط بوده و یک توضیح دارددر ژاپن، کره و تایوان، دولتهای پس از جنگ، توسط اشغال و یا حفاظت آمریکا ایجاد شدند و در خط مقدم جنگ سرد بودنداز نظر استراتژیکی، آن‌ها تا به امروز در تولیت آمریکا، بدون استقلال سیاسی و نظامی واقعی، باقی هستندپایگاههای آمریکایی در آنجا مستقرند و یا در محاصره کشتی‌های آن‌ها هستندنداشتن حاکمیت سیاسی، در عین حال نیازمند مشروعیت داخلی بود، و رهبران انها– حزب لیبرال دمکراسی ژاپن، پارک چونگ هی، کومین تانگ– انرا با سیاست اقتصادی توسعه درونی جبران کردند، و سرمایه خارجی را با یک دست دور نگه داشته و همکاری خانگی با دیگران را ترویج نمودند.انها همچنین، از ترس رادیکالیزه شدن دهقانان، با داشتن شبح انقلاب چین در مقابل خود، اصلاحات ارزی را اجرا کردنددر اینجا ایالات متحده با آن‌ها بودو وقتی که رشد شتاب گرفت، بسیار مواظب بودند که هرگز اجازه ندهند که روستا از شهر بسیار عقب بیافتد.
در جمهوری خلق چین، آرایش متفاوتی صورت می گیرددر انجا، یک دولت بعد از انقلاب که بسیارمستقل، قادر، و البته، با آمریکا برای توقف در کره مبارزه میکرد و در داخل کشور، از همان آغاز، بسیار قوی بود، وجود داشتفقط به همین دلیل، وقتی که دوران اصلاحات فرا رسید، جمهوری خلق چین توانست از عهده هجوم سرمایه خارجی، بدون ترس از بی‌اعتباری و یا براندازی، برایدبه عنوان یک دولت کاملاً مستقل، با فرمانروایی سخت بر قلمرویش، اعتماد به نفس کنترل جریان سرمایه بیگانه توسط قدرت سیاسی، همانطور که روزی لنین در مورد نپ امیدوار بود، را داشت؛ و کنترل مداوم ترقی استراتژیکی اقتصادیمالی و صنعتی– مطمئن از قدرت خود برای تسلط و اداره سرمایه داخلی بوددر همین راستا، نیز ان میتوانست به شکلی که برای دولتهای توکیو، سئول و یا تایپه– که رژیمهای محلی اش برای باقی ماندن، میبایستی از کشاورزانش مراقبت میکرد– غیر ممکن بود، مصرف روستایی را فرو نشاند و دهقانان بی بضاعت را به عنوان نیروی کار مهاجر به شهرها برانداگر حزب کمونیست چین میتوانست بدون از دست دادن کنترل بر شهرنشینیزیاد شدن محله های فقیرنشین سیاره ای در جنوب و جنوب شرقی اسیاچنین عمل نماید، این، بر اساس سیستم هوکو که شهر و روستا را مجزا مینمود، و در دوران جهش بزرگ تشکیل شد، امکان‌پذیر گشتدر دوره مائو نیز، دهقانان قربانیان انباشت بدوی، به نفع شهرها بودنداما زمانی که بهداشت عمومی و آموزش و پرورش در روستاها بعد از او برداشته شد، و تحت حکومت جیانگ، سرمایه‌گذاری از روستا رخت بر بست، اختلاف بین در‌آمدهای شهری و روستایی با جهش رشد کردفرض تاربخی هر دو، سطح بالایی از سرمایه‌گذاری مسقیم خارجی و سطح پایین مقررات روستایی در جمهوری خلق چین مشابه بوده استرژیمی زاده انقلاب ، با جمعیتی بیش از هفت برابر ژاپن، کره و تایوان با هم، قادر به برخورد خشن با دهقانان و خارجی ها بطور یکسانبرای هر دو، همچنان هزینه پرداخت میشوداما هزینه مستقیم و یا غیرمستقیم برای هر کدام آن‌ها در حال افزایش استناارامی ها در روستاها، هنوز بی ارتباط با هم، گسترش می یابد؛ و همچنان قابل کنترل، ولی اعتیاد به اوراق قرضه آمریکا را افزایش میدهد.

۲

حزبی که هدایت تحول کشور را بعهده داشته است، توسط آن دگرگون شده بودفناناپذیران زندگی را بدرود گفتنداما امتیازهای نفر دوم بودن، تا اینکه اول بودن، از بین نرفته استحزب کمونیست با درس عبرت گرفتن از سرنوشت برژنفیسم، بازسازی صفوف رهبری خود را، با محدودیت حق تصدی، و انتقال منظم قدرت از یک نسل به نسل بعدی، نهادینه کردکسانی که اکنون صاحب قدرت هستند، بدون داشتن گذشته انقلابی، دارای تحصیلات رسمی تر، و همچنان که زمانی رهبران امپراتوری از اهل قلم استفاده میبردند، از متفکران و مشاوره غیر رسمی با متخصصین و یا نظر علاقه‌مندان بیش از هر زمان دیگری بهره میبرندرشد اقتصادی و موفقیت‌های دیپلماتیک، دوباره شهرت سیاسی را احیا کرده استحزب امروز از مشروعیت بسیار بیشتری نسبت به هر زمانی در دهه پنجاه برخوردار استاختیاری که آن بدست آورده است هم اقتدارگرایانه و هم شکننده استاقتدارگرایانهرفاه در داخل و کرامت درخارج از کشور، جاذبه کمی برای مقاومت ایجاد میکند.شکنندهوفق توسعه اقتصادی بدون عدالت اجتماعی، ادعای ملی و گرفتاری بین‌المللی، با ارمانهای انقلابی حزبی که ادعای انرا دارد، بسیار سخت میباشدناسیونالیسم مصرفی یک ساختار ایدئولوژیک سطحی است که بر آن نمیتوان کاملاً اتکا کرد.سیاست زدایی به گفتمان اصلی حزب کمونیست چین تبدیل شده است، همراه با پاکسازی آن از سوسیالیسم، زیان بخش خواهد بودادعای ارث به مشروعیت دیگری، که در نام آن نیز نوشته شده است، به عنوان یک رزرو لازم باقی میمانداز اذعان شهروندان، احساسات انقلابی بی عدالتی، و تقاضا برای برابری رخت بر نگسسته استخطر نادیده گرفتن آن‌ها وجود ندارد.
توضیح یک چیز است، رده بندی چیز دیگر، و ارزیابی نکته دیگری استاز نظر رده بندی، جمهوری خلق چین، یک نقطه تضاد تاریخی قرن بیست و یک میباشدبا هر مقیاس اندازه‌گیری معمولی، ترکیبی از آنچه که در حال حاضر است، یک اقتصاد عمدتا سرمایه داری است و نیز توسط هر اندازه‌گیری معمولی، با آنچه که اکنون میباشد، بدون شک یک دولت کمونیستی استو هر کدام از آن‌ها کاملاً مطابق روز و جدید میباشند.١٨ از نظر سیاسی، اثرات تضاد سیاسی بین انها، در جابجای جامعه، که در هم ذوب و یا امیخته شده، خاطر نشان میشودهیچگاه، به این تعداد و سرعت، مردم از فقر مطلق بیرون نیامده اندهرگز، در چنین مقیاس عظیمی و با این سرعت، صنایع مدرن و زیرساختهای فوق‌العاده مدرن ساخته نشده، و طبقه متوسط شکوفایی با چنین شتابی همراه انان قد علم نکرده استهیچ‌گاه، نظم قدرت اینقدر سریع، بدون استفاده از غرور عمومی نظامی، چنین چشمگیر عوض نشده استدر طی همان سالها، هرگز نابرابری‌ به چنان قله سرگیجه اوری، با وجود یک نقطه آغاز بسیار پایین، بالا نرفته استهیچ‌گاه فساد به این اندازه گسترده نشده است، در حالیکه در گذشته پاکدامنی امری مسلم تلقی میشدهرگز کارگران، که از نظر تئوریکی، حکمرانان دولت محسوب میشوند، اینقدر بیرحمانه با آن‌ها رفتار نمیشودمشاغل نابود میشود، دستمزدها پرداخت نمیشود، مجروحین مسخره و تظاهرات خفه میشوند١٩دهقانان، ستون انقلاب، با چنان وسعتی برای زمین و وسیله معاش، توسط مقامات و توسعه گران در روز روشن سرقت میشوندبیشترین تعداد کاربران نسبت به هر کشور دیگری در جهان، بدون وحشت، آزادی زیاد در زندگی خصوصی؛ با ماشین– الات کارامدتر و موثرتر برای نظارت بیشتر از هر زمان دیگریبرای اقلیت ها، برنامه ضد تبعیض و سرکوب فرهنگی همزمان، برای ثروتمندان، هر گونه لوکس و امتیاز بهره برداری را میتوان خرید؛ برای ضعفا و بی خانمانان، خرده نان و یا کمتر؛ برای مخالفان پوزه بند و سیاهچال.در میان انطباق ایدئولوژیک رسمی، و حتی نه کاملاً غیرواقعی، انرژی عظیم اجتماعی و نشاط انسانی استآزادی و سیر قهقرایی اغلب در گذشته با هم پیوند داشته است، اما نه هرگز تا این اندازه سرگیجه اور، در چینی که مائو کمک به افرینش آن کرد، در حالی که بدنبال جلوگیری از آن بود.
قضاوت در مورد چنین فرایند تاریخی بزرگی که هنوز در مراحل اولیه خود میباشد، میتواند در مرز خطا باشدبه اندازه کافی، برای کسانی که در ان بسر میبرند مشکل است که بطور پیوسته کل تجربه را در نظر داشته و به یک ترازنامه دیالکتیکی برسند، و برای افراد خارج از آن تقریباً غیر ممکن استدر غرب عشق و تنفر به چین از دوران روشنگری بطور منظم جایگزین یکدیگر شده اند، اونگ در حال حاضر از دومی به اولی در حال نوسان است، در میان موج جدید چین گرایی، محبوب و خردمند، اما نه لزوماً روشنتر از اصلدر چین، همتایان انها، خلق و خوی غربی و شوونیسم هان بزرگ را احیا کرده اندروحیه مقایسه هوشیارانه که بندرت امکان‌پذیر است، تنها راه محافظت در مقابل چنین وسوسه هایی استاین در آینده نیز پیش خواهد امد.سناریوهای، خوش‌بینانه و یا بدبینانه، که گاهگاهی در میان شهروندانش شنیده میشود، اغلب از طرف تایوان و سنگاپور می ایددموکراتیزه شدن احتمالی، آنچنان که از استانداردهای زندگی و انتظارات سیاسی بر میاید، و یا پدرسالاری استبدادی دائمی، با نمای انتخاباتیهیچکدام جزبجز قانع کننده نیستنددموکراسی تایوانی کمتر محصول یک تغییر تدریجی از صمیم قلب توسط کومین تانگ، بلکه احتیاج آن به نوعی مشروعیت جدید بین‌المللی، وقتی که امریکا، برسمیت شناختن جزیره را پس گرفت، بودرژیم تک حزبی در سنگاپور بر اساس یک سیستم رفاهی است که میتواند بسیار آینده نگرانه باشد، چرا که برای یک دولتشهر ساخته شده است و نه یک امپراتوری بزرگپکن نیازی به اولی ندارد و قادر به بازتولید دومی نیست.قایق بزرگ چینی حزب کمونیست، در مقابل محاسبه– حداقل توسط اسطرلاب های موجود– افقی که بسوی ان در حال حرکت است، مقاومت میکند.
١ مقاله قابل توجه ایزاک دویچر، مائوئیسمریشه ها و چشم انداز ان، نقطه آغاز رابطه هر گونه ملاحظه ای بین انقلابها باقی‌مانده استکنایات تاریخ، اکسفورد ۱۹۶۶ ، ص ۱۲۰–۸۸
٢ برای تخمین این تلفات نگاه کنید بهاردوگاه کار اجباری تحت استالین اثر ر.و.دیویس،و راهی بسوی ترور اثر ارچ گتی و الگ ناموف
٣ نگاه کنید به انقلاب فرهنگی در روستا، اثر اندرو والدر و یانگ سو
۴ بطور منفی، اشتراکی کردن و پاکسازی یک اثر خیلی متفاوتی بر سیستم سیاسی نداشتندبلایایی که پیروزیشان جلوی نوسازی را گرفتند، در حالیکه شکست جهش بزرگ و انقلاب فرهنگی، به آن‌ها این اجازه را داد.
۵ برای انحلال حزب اتحاد شوروی نگاه کنید به جلوگیری از روز قیامت اثر استفان کوتکین؛ برای هرج و مرج پولی، گسترش کالا و ارز ، نگاه کنید به داد و ستد کالا و سرنوشت سرمایه داری روسیه، اثر دیوید وودروف؛ و تصاحب روسیه، اثر اندرو بارنز.
۶ مقایسه‌های مناسبی دراثر اساسی پیتر نولان بنام، ظهور چین، سقوط روسیهسیاست، اقتصاد و برنامه‌ریزی در گذر از استالینیسم، که همچنین شامل یکی از بهترین و تیزترین مجموعه های انتقادی از پروسترویکا میباشدبرای تاملات تأسفبار اشتباهات آن در رابطه با «جرقه یک انقلاب سرمایه داری»، مقایسه کنید با اثر مینچین پی، از اصلاحات تا رفرممرگ کمونیسم در چین و اتحاد شوروی
٧ خروج از برنامه‌ریزیاصلاحات اقتصادی چین، اثر بری ناتون
٨ The tiananmen papers – مجموعه مدارک دولتی چین در باره وضعیت حزب کمونیست در دوران اعتراضات سال ۱۹۸۹ میباشد.
٩ برای یک تحلیل درخشان نگاه کنید به مارک الوین، «سقوط آیین کنفوسیوس»، در تاریخی دیگرمقالاتی در باره چین از دیدگاه یگ اروپایی
١٠ او پرسید: «امروز بابلی ها کجا هستند؟ چه چیزی فرهنگ خوبشان، برایشان داشت؟»: جک گری، شورش ها و انقلابات:چین از سالهای ۱۸۰۰ تا ۲۰۰۰
١١ اقتصاد چینتحول و رشد، ناتون
١٢ The tiananmen papers – مجموعه مدارک دولتی چین در باره وضعیت حزب کمونیست در دوران اعتراضات سال ۱۹۸۹ میباشد.
١٣ ناتون، اقتصاد چین
١۴ این ارقام کلی، شکاف تند هر دو مدل رشد و توزیع منافع را بعد از۱۹۸۹، با طرفداری از شهرها و ضرر روستاها، و دولت و سرمایه‌گذاری خارجی و به ضرر شرکتهای خصوصی، می پوشاندبرای تجزیه و تحلیل تغییر، مراجعه کنید به، یاشنگ هاونگ، سرمایه داری باویژگی های چینکارافرینی و دولت، که در آن سقوط بهره وری کل تولید بحث میشود.
١۵ فرد برگستن، بیتس گیل، نیکلاس لاردی، درک میچلچینترازنامه
 Novum به معنی چیز تازه میباشدمترجم از معنی مجازی ان، نقطه اختلاف، در اینجا استفاده کرده است.
١۶ برای پایه‌های نظر اول نگاه کنید به کنت پومرانز، انشعاب بزرگاروپا، چین و بنای اقتصاد مدرن جهانی، و سوگیهارا کاورو،«مسیر توسعه اقتصادی شرق آسیا چشم انداز بلند مدت»، و نیز جیووانی ارریگی، هماشیتا تاکشی و مارک سلدن، «تجدید حیات شرق اسیا»؛ برای دیدگاه دوم نگاه کنید به جیم روور،«وقتی چین بیدار میشود»، گزارش ویژه اکونومیست؛ برای نظر سوم نگاه کنید به، کریس بارمال، منابع رشد اقتصادی چین، و به‌خصوص لین چون، دگرگونی سوسیالیسم چینی.
١٧ نگاه کنید به تجزیه و تحلیل قابل توجه، با نمودارهای همراه، هونگ هو فونگ، نوکر امریکا، نیو لفت ریوییو شماره ۶۰
١٨ برای روشنترین تحلیل جدید از ساختار اقتصاد نگاه کنید به جوئل اندریاس، تغییر رنگها در چین، نیو لفت ریوییو شماره ۵۴؛ پیوستگی در حزب، دیوید شامباو، حزب کمونیست چیننقصان و انطباق، که در آن تأکید بر توانایی یادگیری پس از فروپاشی حزب کمونیست شوروی میگردد.
١٩ سرنوشت طبقه کارگر جدید و قدیم چین، موضوع یک شاهکار جامعه شناسی میباشدچین کوان لی، بر علیه قانون:اعتراضات کارگری در سان بلت و رانس بلت چین.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر