در نقد این نوع اعتراض
شادی زمانی
یکی از رفقایم که از اعضای کنفدراسیون سابق داشجویان و سازمان انقلابی ای بود
که بعد ها اسمش را عوض کرد و گذاشت حزب رنجبران ، برایم تعریف می کرد که بعد از
انقلاب سال 57 به ایران بازگشتند و رفتند
شمال در یک منظقه روستایی . دختر ها و پسرها باهم همراه بودند .هم دختر ها و هم
پسر ها پس از سال ها اقامت در اروپا و امریکا ، مدل لباس پوشیدنشان کاملا تحت نفوذ
محیط زندگی شان در آمده بود و با جامعه ی روستایی شمال ایران کاملا بیگانه بود
.این بیگانگی را حتی می توانستید در شهر های بزرگ ایران هم ببینید ، چه برسد به یک
روستای شمالی .لباس پوشیدن و شکل ظاهر پس از مدتی به شخصیت آدم ها تبدیل می شود و
به اسانی نمی توان آن را تغییر داد . رفیق کنفدراسیونی مان تعریف می کرد که
روستاییان با مهربانی و مهمان نوازی رائدالوصفی ، سفره ای پهن کردند و نان و ماست
و کته و پنیر و سبزی را در سفره گذاشتند .دختر ها با دامن های تنگشان و با چکمه
هایشان نمی توانستند به راحتی روی زمین بنشینند و غر می زدند و سراغ میز و صندلی
را می گرفتند . تازه فکر می کردند نان و ماست و کته ، پیش غذاست و غذای اصلی در راه است . کمی طول
کشید تا بهشان بفمانیم پیش غذایی در کار نیست و شام یا نهار و یا هرچه اسمش را
بگذارید همین است . واقعا بیگانگی و عدم شناخت این دسته از فعالین سیاسی با جامعه
ی ایران ، بخصوص با جامعه روستایی ایران ،
ان هم برای جریانی که می خواست از طریق روستا ها ، شهر ها را محاصره کند و انقلاب