۱۳۹۲ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

پرولتری که پروفسور هم شد .درباره محمود عبادیان . نویسنده : محمد قراگوزلو


پرولتری که پروفسور هم شد
با احترام به محمود عبادیان

محمد قراگوزلو





اول (ممدوف خوش اومدی) 

از دست آوردهای پر شمار انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ یکی هم اینکه شور و شوق شگفتی در میان کارگران و زحمت کشان و کمونیست‌های آسیایی به وجود آورد. این اشتیاق و همپوشانی - که از ماهیت کارگری و انترناسیونالیستی انقلاب اکتبر سر چشمه می‌گرفت - به نحو مشخصی به عروج احزاب کمونیست و اتحاد کارگری در کشورهای همسایهٔ اتحاد جماهیر شوروی یاری رساند. یکی از این کشور‌ها، ایران بود که از بخت بلند همسایه گی با دولت بلشویکی نیز برخوردار بود. انقلاب اکتبر برای کمونیست‌های ایران نه فقط بستری برای سازمان دهی کارگری و تشکیلاتی بود، بل که فرصتی یگانه نیز بود که امکان ملاقات با برجسته‌ترین رهبران و نظریه پردازان کمونیست همهٔ تاریخ تاکنونیِ ما را فراهم کرد و زمینه‌های ارتقای اعتماد به نفس طبقهٔ کارگر نوجوان ایران را نیز به وجود آورد. حضور کمونیست برجسته یی همچون آوتیس سلطان‌زاده در انترناسیونال دوم و پلمیک‌های جانانه یی که از وی با بزرگانی مانند لنین و تروتسکی و بوخارین و هیلفردینگ به جای مانده، به مثابهٔ سند درخشانی در جنبش کارگری – کمونیستی ایران ثبت گردیده است. در این زمینه بنگرید به:

قراگوزلو محمد (۱۳۹۲) امکان فروپاشی سرمایه داری و دلایل شکست سوسیالیسم اردوگاهی، تهران: موسسهٔ انتشاراتی نگاه

به جز انترناسیونال دوم و مشارکت فعال کمونیست‌های ایرانی، یک تجربهٔ تاریخی نیز در همین زمینه شکل بسته است. در تاریخ ۸ شهریور ۱۲۹۹ خورشیدی به ابتکار حزب کمونیست شوروی کنگرهٔ ملل شرق در شهر باکو برگزار شد. این کنگرهٔ انترناسیونالیستی که با حضور رهبران احزاب کمونیست کشورهای آسیایی و آفریقایی تحت عنوان کنگرهٔ «ملل ستم دیده مشرق زمین» سامان یافته بود با سخن رانی آتشین لنین شروع به کار کرد. در این نشست نزدیک به هزار نفر از نماینده گان کمونیست کشورهای آسیایی و آفریقایی حضور داشتند. هدف کنگره- در راستای آرمان انترناسیونالیستی بلشویک‌ها – کومک به ایجاد هماهنگی میان احزاب کمونیست کشورهای عقب افتاده و ستم دیده بود. در ابتدای گردآیش لنین طی یک سخن رانی پر شور همهٔ کارگران و زحمت کشان این کشور‌ها را به اتحاد و قیام علیه مزدوران سرمایه داری فراخواند و مسوولیت سازمان دهی انقلاب را متوجه احزاب کمونیست هر کشور دانست. در این کنگره یک هیات ۱۹۳ نفره از کمونیست‌های ایرانی مشارکت داشتند. مسوولیت هیات با رفیق جان داده حیدرخان عمواوغلی (دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران) بود. غالب افراد همراه حیدرخان از سمپات‌های حزب عدالت بودند و با توجه به نوپایی اندیشه‌های کمونیستی در ایران، جمعی از اعضای هیات هنوز با تئوری‌های علمی ماتریالیستی مارکس – انگلس آشنا نبودند و مهم‌ترین انگیزهٔ مشارکتشان در آن کنگره، علاوه بر ماهیت و پای‌گاه طبقاتی کارگریشان، سمپاتی عمیق به اندیشه و نظام سیاسی اقتصادی مبتنی بر عدالت اجتماعی بود. کما اینکه می‌بینیم حزب عدالت و حزب اجتماعیون عامیون و بعد‌ها حزب توده چنین وظایفی را بدون تصریح عنوان کمونیسم برای خود قائل بودند. در واقع به جز معدودی از رهبرای حرفه یی و کمونیست هیات بخش قابل توجهی از حاضران در کنگرهٔ خلق‌های ستم دیدهٔ شرق از طیف‌های مختلف سوژهٔ انقلاب سوسیالیستی (طبقهٔ کارگر ضد سرمایه) شکل گرفته بود. در این میان ممد (یک کارگر رادیکال با گرایش کم و بیش مذهبی) نیز حاضر بود. این کارگر بعد از ترک کنگره و تا پایان عمر هرگز لحظه یی را از خاطر نبرد. لحظهٔ همیشه یی ملاقات کوتاه با رهبر انقلاب اکتبر. زمانی که لنین بر شانهٔ او زد و با تبسمی شیرین گفت: «ممدوف خوش اومدی!». پس از اتمام کنگره ممدوف در شوروی ماند ودوش به دوش بلشویک‌ها ی کارگر دوران پر تلاطم کمونیسم جنگی را رزمید و تلاش مذبوحانهٔ ضد انقلاب امپریالیستی و مزدوران داخلی‌اش را دید. و بعد از چند سال بنا به ملاحظاتی به ایران بازگشت.

دوم. محمود عبادیان پای بند به مارکسیسم لنینیسم تا مرگ

غالب اعضای خانوادهٔ ممدوف متولد بخارا بودند و شناسنامه‌شان نشانی از مشهد با خود داشت. اما محمود در ارومیه به دنیا آمد. سال ۱۳۰۷. محمود نوجوانی نحیف بود که برای تحصیلات ابتدایی به مدرسه یی شبانه روزی در خارج از مشهد رفت. بعد‌ها او در گپ و گفتی از این دوران پر تب و تاب سخن گفت «به جز دو سالی که در این شبانه روزی بودم، هیچ تحصیل متوسطه یا ابتدایی منظمی نداشتم [انسان دوران نوجوانی و تحصیلات ابتدایی رفیق مشترکمان احمد شاملو را تداعی می‌کند] در سال ۱۳۱۷ زمانی که ده ساله بودم، پدرم نتوانست در مشهد کاری پیدا کند. به همین خاطر ما به تهران آمدیم».

محمود روزان و شبان دشوار کارگری، آموزش و سیاست ورزی و شکنجه و زندان را به یاد می‌آورد. زمانی که برای کومک به تامین معاش خانواده سخت کار می‌کرد:

«برای تامین درآمد روز‌ها در بازار کفاشان و در یک مغازهٔ جوراب بافی کار می‌کردم و شب‌ها به اکابر می‌رفتم. در تکنیکال اسکول زبان انگلیسی را آموختم و سیکل اول و دومم را در آنجا گرفتم. پس از آن به آبادان رفتم و در شرکت نفت کار می‌کردم. تا سال ۱۳۳۱ در آبادان بودم».

از این تاریخ به بعد نه فقط چپ ایران بل که سپهر اجتماعی کشور وارد دوران تیره یی می‌شود. ۲۸ مرداد آغاز یک روزگار تار و سرشار از ادبار است و پروپاگاندای همه جانبهٔ پهلوی چیان گذشته و حال اندکی از آلام آن زخم‌ها نکاسته است. مگر قتل وحشت ناک سرهنگ سیامک و مرتضا کیوان و وارتان سالاخانیان و صد‌ها کمونیست دیگر تا تیر باران دموکرات‌هایی همچون حسین فاطمی فراموش شدنی و بخشیدنی است. «سال بد. سال باد... سال روزهای دراز و استقامت‌های کوتاه... سالی که غرور گدایی کرد.» احمد شاملو.

آنچه در هنگامهٔ این هنگام بر محمود رفته است به فاجعهٔ باشکوه مرگ نازلی مانسته است:
«پس از کودتای ۲۸ مرداد به زندان افتادم و بر اثر شکنجه‌های زندان سر و چشم من دچار خون ریزی و مهره‌های ۳ و ۴ ستون فقراتم دچار آسیب جدی شد»
برای ما که در دههٔ هفتاد و هشتاد با محمود دمخور بودیم، در مسافرت‌ها کنار هم قدم و قلم فرسودیم و چه شب‌های سحر سوخته یی که در کنار آرامگاه حافط و سعدی یا در هتلی و متلی به صبح رساندیم و من برایش شاملو خواندم و فروغ و‌گاه اخوان و کسرایی آن زخم‌های عمیق‌تر از انزوا (به تعبیر پل الوار) بر تن و جان درخشان او مشهود بود. جسم‌اش را شکسته بودند آن تمدن بزرگی‌ها!:
«برای همین هم نمی‌توانستند مرا آنجا نگه دارند و به قید کفیل آزاد کردند. پس از آزادی هم نمی‌توانستم درشرکت کار کنم. سرم گیج می‌رفت و چند بار از روی دوچرخه پرت شدم. پس از مدتی از ایران خارج شدم.»
در این زمان و با تعمیق سرکوب پلیس چپ ایران لاجرم بار دیگر راه تبعید اجباری فرا رو گرفت. نه مانند این متاخران که به محض جدایی از جنبش و وصال وان و استانبول به کلی فراموش می‌کنند یک وبلاگ نویس ساده یا «فعال» حاشیه یی مهدکودک و دبستان و چه می‌دانم دانشگاه بوده‌اند. غیب می‌شوند ناگهان از عرصهٔ سیاست ایران. و بعد می‌شنویم که «دیپرس» تشریف دارند. اینکه یک فعال سیاسی چرا باید مانند «روشن فکران» کوچه پس کوچه‌های مونپارناس آروغ ناامیدی بزند بر من دانسته نیست. باری محمود با این جماعت خود تبعیدی از بیخ و بن تفاوت داشت. او از عمق یک خانوادهٔ پرولتری آمده بود. فقط تنهٔ پدرش نبود که به تنهٔ بلشویک‌ها خورده بود، خود او نیز به آرمان‌های مارکسیسم ارتدوکس پای بند بود. مارکسیسم برای او نه ایده ئولوژی یا باور بل که جهان نگری فلسفی و اجتماعی نقد مناسبات سرمایه داری بود. باری محمود از ایران خارج می‌شود. به ناگزیر وبه چک می‌رود که هم پیمان اردوگاه و عضوی موثر از سوسیالیسم واقعا موجود بود. با وجود همهٔ گرایشاتی که به اردوگاه داشت هرگز ندیدم از وقایعی همچون بهار پراگ تا حمله به افغانستان و «سوسیالیسم» با تانک و توپ دفاع کند:
«از ایران خارج شدم و به چک رفتم. در آنجا به دلیل اینکه ضعف قوای جسمی داشتم و چشم راستم هم متلاشی شده بود [این ضربه به چشم در او و من مشترک بود. من نیز در آذر ماه سال ۱۳۵۹ زمانی که در منطقهٔ دیواندره به اسارت» برادران «حزب دموکرات (نیروی سروان بهرام‌پور) در آمدم با ضربات پی در پی قنداق تفنگ بینایی‌ام مختل شد که خود حکایتی است. در آن واقعهٔ خونین عزیز‌ترین رفیقم از پا در آمد که داغش هنوز تازه است] به من پیشنهاد دادند به جای رشته‌های فنی به سراغ رشته‌های علوم انسانی بردم که پذیرفتم. در آنجا به سرعت شروع به آموزش زبان چک کردم. زبان چک از زمره زبان‌های سخت و جزو خانواده‌های اسلاو است. پیش از ورود به چک عمدهٔ مطالعات من روی ادبیات فارسی و تاریخ ایران و اسلام از روی منابع فارسی بود و آثار مارکس را مطالعه می‌کردم.»

در پراگ محمود عبادیان با پروفسور یان ریپکا (استاد شرق‌شناس و نویسندهٔ تاریخ ادبیات ایران) آشنا شد. در ترجمان رباعیات خیام با او همکار بود. صلاحیت محرز علمی او تا آنجا بود که در کتاب خانهٔ پراگ کار کرد. در سال ۱۹۶۶ رشتهٔ «فلسفهٔ عمومی» را برای مقطع دکترا برگزید. در این دوران فلسفهٔ پراگ سخت مشهور بود و محمود ضمن خوانش تاریخ فلسفهٔ عمومی به پژوهش در فلسفهٔ معاصر و کلاسیک آلمان نیز وارد شد. در این برهه محمود از اعضای فعال و کمونیست کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور بود و با زبان‌شناسان برجستهٔ چک نیز ارتباط داشت و بحث‌های مرتبط با ایده آلیسم آلمانی، زیبایی‌شناسی و زبان‌شناسی را پی می‌گرفت. محمود عبادیان هرچند شاگرد مستقیم گئورگ لوکاچ نبود اما دربارهٔ زیبایی‌شناسی لوکاچ رساله نوشت:

«زمانی که من به آلمان رفتم، لوکاچ به مجارستان رفته بود. من از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۸ در آلمان بودم و این سال‌هایی بود که لوکاچ گه‌گاه به آلمان می‌آمد و سخن رانی‌هایی در هامبورگ و هایدلبرگ داشت. اما او از سال ۱۹۶۵ از آلمان به مجارستان رفته بود. من برای دکترای فلسفه به آلمان رفتم. پنج، شش سال در پراگ آثار هگل را مطالعه کرده بودم و آلمانی، چک، روسی و انگلیسی می‌دانستم. و در اصل برای رساله‌ام دربارهٔ زیبایی‌شناسی لوکاچ با راینز ورنر – که از نوکانتی‌های آلمان و استاد راهنمایم بود- کار می‌کردم به این دلیل که تمایلات هگلی نداشت.»
محمود عبادیان در سال ۱۹۶۶ از دانشگاه چارلز چک دکترا گرفت. در همین سال‌ها و به محض اوج گرفتن انقلاب فرهنگی مائوییستی به دعوت دانشجویان کمونیست چینی به پکن رفت. در جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ فرانسه حضور داشت و در همین زمان با دختری اهل چک ازدواج کرد.

سوم. پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷

جوان پرولتری که به پشتوانهٔ تلاش و مبارزه پروفسور هم شده بود؛ بعد از انقلاب بهمن ۵۷ به کشور برگشت و بنا به ملاحظاتی هرگز با احزاب و سازمان‌های سیاسی موجود کار مشترک نکرد. محمود عبادیان علاقهٔ ویژه یی به متون کهن و زبان و ادبیات فارسی داشت. زمان تدریس در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه علامه؛ فرصت مناسبی برای فعالیت پژوهشی از منظر زیبایی‌شناسی در آثار فردوسی و سعدی و حافظ بود. آثار معتبری همچون سنت و نو آوری فردوسی؛ تکوین غزل و نقش سعدی؛ آنچه خوبان همه دارند (حافظ) نتیجهٔ تتبعات او در شعر و ادبیات کلاسیک فارسی است. از سال ۱۳۷۰ تمرکز اصلی محمود عبادیان معظوف به تدریس فلسفهٔ غرب شد. مطالعات عمیق او در آثار هگل و به طور کلی تامل در فلسفهٔ نوکانتی از یک سو و گرایش به افکار مارکس و انگلس از سوی دیگر سبب ساز تولید چند ترجمان درخشان از محمود عبادیان شد. از جمله: سقراط (گوتفرید مارتین)؛ گزیده زیبایی‌شناسی هگل؛ آزادی و دولت فرزانگی (یوهان کریستف فردریش فون شیلر)، دیالکتیک انضمامی بودن (کارل کوسیک)، رساله منطقی- فلسفی (ویتگنشتاین)، نقد فلسفهٔ حق هگل (کارل مارکس) و....

برگردان این آثار ارزشمند که به یک مفهوم بن مایه‌های نظری سوسیالیسم علمی مارکس- انگلس محسوب می‌شوند؛ بسترساز گرایش بسیاری از جوانان به مبانی تئوریک مارکسیسم گردید. ازین رو نقش محمود عبادیان در ارتقای اصول نظری مارکسیسم انکار ناپذیر است.

رفیق عزیز ما محمود عبادیان در جوانی پرولتری چپ و پرشور بود. در میان سالی به عنوان یک فعال مارکسیست لنینیست در اعتراضات کارگری دانشجویی روزهای شورانگیز مه ۱۹۶۸ مشارکت جست و درکنار مبارزانی همچون دانیل کوهن بندیت ایستاد و از کوبا و ویتنام انقلابی حمایت کرد. او به همراه بولدوزر رفقای فرانسوی‌اش از دیوار دوگل و پمپیدو و روشه بالا رفتند. پروفسور عبادیانخیلی زود؛ زود‌تر از حد موعوداز عرصهٔ سیاست روز کناره گرفت و به آکادمی رفت. با این همه و تا آنجا که صاحب این قلم در چند سفر همگام و همکلام او بود؛ با وجود همهٔ فراز و نشیب‌های همواره ناشی از غم نان به مارکسیسم لنینیسم به مثابهٔ دانش مبارزهٔ طبقاتی پای بند بود.

محمود عبادیان؛ پرولتری که پروفسور هم شد در ساعت پنج بامداد ۱۲ فروردین هیچ کارهٔ ملک هستی شد.

همیشه به یاد و احترامش بر می‌خیزم.

محمد قراگوزلو- تهران / ۲۰ فروردین ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر