۱۳۹۱ مهر ۲۶, چهارشنبه

ده روزی که دنیا را تکان داد نویسنده : جان رید


 ده روزي كه دنيا را لرزاند 

نويسنده: جان ريد
                                 

ترجمه از: رحيم نامور و بهرام دانش



John Reed


روزنامه نگار انقلابي آمريكا كه در انقلاب هاي روسيه و مكزيك شركت داشت 


امروز زادروز «جان ريدJohn Reed» روزنامه نگار انقلابي امريكا است كه 22 اكتبر 1887 به دنيا آمد و تنها 33 سال عمر كرد. وي تنها آمريكايي است كه در كنار ديوار كرملين در ميان رهبران و انقلابيون شوروي مدفون شده است.
«جان» كه افكار سوسياليستي داشت براي تهيه اخبار مربوط به انقلاب مكزيك در صف انقلابيون اين كشور قرار گرفت و مبارزه كرد. براي پوشش اخبار جنگ جهاني اول هم سرباز شد و به جبهه رفت. او  براي اطلاع از اوضاع ناآرام روسيه، مشکلات و نارضايتي‌ها مردم به اين كشور رفت و در سال 1917 با لنين ملاقات كرد و با او دوست شد و سپس پا به پاي بلشويك‌هاي در انقلاب شركت جست.
در بازگشت به آمريكا، «جان» به تاسيس حزب كمونيست اين كشور كمك و روزنامه «توده ها» را سردبيري كرد. پس از انشعاب حزب كمونيست آمريکا، دبير يكي از شعب آن شد و در اين سمت، چون خود را در معرض تعقيب پليس ديد ، به روسيه رفت تا آب از آسياب بي‌افتد كه در آن‌جا به تيفوس دچار شد و نوزده اكتبر 1920 در گذشت. كتاب‌هاي متعدد از او باقي مانده است از جمله كتاب «ده روز كه جهان را تكان داد» . اين كتاب درباره انقلاب اكتبر 1917 روسيه است و چون حاوي اطلاعات دست اول است ماخذکار مورخان و پژوهشگران قرار گرفته است. 

ترجمه فارسي اين كتاب از روي متن انگليسي آن كه در برخي فصول با اختصار چاپ شده بود، انجام گرفته و كمبودهاي آن سپس از روي متن كامل ترجمه روسي كتاب تكميل گرديد. ترجمه بخش انگليسي توسط رحيم نامور و ترجمه بخش‌هاي تكميلي به زبان روسي توسط بهرام دانش انجام گرفته است.







فهرست
متني از لنين در مورد كتاب    .............................      3
مقدمه‌ي كروپسكايا بر چاپ روسي كتاب    ..............       3
مقدمه‌ي مؤلف     ..........................................        4
ملاحظات رهنمون و توضيحات    ..........................      8
فصل اول: زمينه كلي     ......................................... 13
فصل دوم: طوفان برمي‌خيزد    ............................... .  22
فصل سوم: در آستانه     .......................................... 36
فصل چهارم: سقوط دولت موقت     .........................     53
فصل پنجم: با تمام قدرت به پيش!   ..........................    73
فصل شش: كميته نجات ميهن و انقلاب     ..................   93
فصل هفتم: جبهه انقلابي       .................................. 106
فصل هشتم: ضد انقلاب        ................................... 118
فصل نهم: پيروزي       .......................................    132
فصل دهم: مسكو        ............................................146
فصل يازدهم: تصرف حاكميت      .............................  155
 فصل دوازدهم: كنگره دهقاني      ............................ 171















از لنين در مورد كتاب
         با علاقه و توجهي فراوان كتاب جان ريد "ده روزي كه دنيا را لرزاند" خواندم. من خواندن اين كتاب را به تمام كارگران جهان توصيه مي‌كنم. اين كتابي است كه من آرزو دارم در ميليون‌ها نسخه به چاپ برسد و به همه زبان‌ها ترجمه شود. اين كتاب حقيقي‌ترين و روشن‌ترين تصوير از حوادثي است كه وقوف برآن‌ها براي فهم چگونگي انقلاب پرولتاريايي و ديكتاروي پرولتاريا داراي اهميتي به سزا است. اين مسائل با گسترش بسيار مورد بحث و بررسي قرار دارد. اما هركس پيش از اين‌كه اين انديشه‌ها را قبول يا رد كند بايد به اهميت تصميم خويش واقف باشد. كتاب جان ريد بدون ترديد در روشن كردن مسئله‌اي كه مسئله اساسي انقلاب كارگري بين‌المللي است كمك خواهد كرد.
و . اي . لنين
آخر سال 1919



مقدمه كروپسكايا بر چاپ روسي كتاب
         " ده روزي كه دنيا را لرزاند" چنين است عنواني كه جان ريد به كتاب شايان تحسين خود داده است، در اين كتاب روزهاي نخستين انقلاب اكتبر به نحو فوق‌العاده روشن و پرتواني تصوير شده است، اين كتاب تنها عبارت از بيان ساده فاكت‌ها و مجموعه‌اي از اسناد نيست، بلكه رشته‌ايست از صحنه‌هاي زنده و آن چنان نمونه‌وار كه مي‌تواند در ذهن هر فرد شركت كننده در انقلاب صحنه‌هاي مشابهي را، كه خود آن شخص شاهد آن بوده است، زنده سازد. تمام اين مناظركه از زندگي گرفته شده به بهترين وجهي روحيه توده‌ها را منعكس مي‌سازد- روحيه‌اي كه هر كنش انقلاب كبير به ويژه در بطون آن مفهوم مي‌گردد.
         در بادي نظر شگفت‌انگيز مي‌نمايد كه چگونه يك بيگانه، يك آمريكايي كه زبان مردم را نمي‌دانسته و به نحوه زندگي خلق آشنا نبوده، توانسته است اين چنين اثري به‌وجود آورد. علي‌الظاهر قاعدتا" اين چنين كسي مي‌بايست در هر قدم دچار اشتباهات مضحكي گردد و به بسياري مسائل مهم سرسري بنگرد.
         بيگانگان درباره‌ي روسيه شوروي به نحو ديگري چيز مي‌نويسند. آنان يا به هيچ وجه حوادثي را كه به وقوع پيوسته درك نمي‌كنند، يا واقعيت‌هاي جداگانه را كه غالبا" نمونه‌وار نيستند، گرفته و آن‌ها را تعميم مي‌دهند.
         درست است كه تعداد ناظران خارجي انقلاب اندك بوده است.
         جان ريد يك ناظر بي‌تفاوت نبود. او يك انقلابي پر شور، و كمونيستي بود كه معناي حوادث و مفهوم نبرد بزرگ را درك مي‌كرد. اين درك به وي ديده‌اي تيزبين داد كه بدون آن نمي‌توانست اين چنين اثري به وجود آورد.
         روس‌ها درباره انقلاب اكتبر به نحو ديگري مي‌نويسند. اينان يا به ارزيابي انقلاب مي‌پردازند و ياآن وقايعي را تصوير مي‌كنند كه خود در آن شركت داشته‌اند. كتاب جان ريد منظره عمومي انقلاب واقعي توده‌ مردم را عرضه مي‌دارد و از اين جهت براي جوانان و براي نسل‌هاي آينده – آن‌هايي كه انقلاب اكتبر براي‌شان ديگر جزء تاريخ قرار مي‌گيرد – داراي ارزش بزرگ ويژ‌اي است. كتاب ريد نوعي حماسه است.
         جان ريد خود را با انقلاب روسيه پيوند داد. روسيه شوروي به او نزديك بود و براي اوجاي زادگاهش راگرفت. وي در اين سرزمين به بيماري تيفوس در گذشت و در پاي ديوار سرخ مدفون گرديد. كسي كه همانند جان ريد مراسم تدفين قربانيان انقلاب را ترسيم كند وي را اين چنين افتخاري مي‌سزد.
ن . كروپسكايا






مقدمه مؤلف
         كتاب حاظر بخش فشرده‌اي است از تاريخ متراكم بدان‌گونه كه من شاهد آن بوده‌ام. مدعي هيچ چيز ديگر نيست جزء يك شرح تفصيلي از انقلاب نوامبر، آن هنگام كه بلشويك‌ها در رأس كارگران و دهقانان قدرت دولتي روسيه را بدست آورده، آن را در اختيار شوراها قرار دادند.
         قسمت عمده كتاب مربوط مي‌شود به "پطروگراد سرخ" – پايتخت و قلب قيام.  اما خواننده بايد متوجه باشد كه آن‌چه در پطروگراد صورت پذير شد با شدت كمابيش مختلف و در فواصل مختلف در سراسر روسيه تقريبا" يكسان تكرار شد.
         در اين كتاب كه نخستين مجلد از سلسله كتاب‌هايي است كه من به رشته تحرير مي‌كشم، خويشتن را به بيان حوادث روزانه كه خود شاهد و ناظر آن‌ها بوده‌ام و يا آن‌چه از شهود قابل اعتماد شنيده‌ام، محدود مي‌سازم. بدوا" طي دو فصل، يعني مقدمه و فصل اول، به نحو اختصار به شرح زمينه و علل انقلاب نوامبر مي‌پردازم. من متوجه هستم كه مطالعه اين دو فصل كسالت‌‌‌‌آور است، اما اين دو فصل براي فهم فصل‌هاي آينده اهميت به سزايي دارد.
         مسائل بسياري است كه طبعا" در برابر خواننده قرار مي‌گيرد: بلشويسم چيست؟ بلشويك‌ها چگونه سازمان دولتي‌اي به وجود ‌آوردند؟ اگر بلشويك‌ها قبل از انقلاب نوامبر طرف‌دار مجلس مؤسسان بودند چرا بعدا" به نيروي اسلحه آن را برانداختند؟ اگر بورژوازي، تا آن‌گاه كه خطر از ناحيه بلشويك‌ها برايش محسوس نبود با مجلس مؤسسان مخالفت مي‌ورزيدند، چگونه بعدا" مبدل به پرچم‌دار آن شد؟
         اين‌ها و بسياري مسائل ديگر را نمي‌توان در اين‌جا پاسخ گفت. نگارنده در مجلد ديگري "كورنيلوف تا برست‌ليتوفسك" كه محتوي جريان انقلاب تا هنگام صلح با آلمان و شامل چگونگي خود جريان صلح است مسائل مزبور را مورد بررسي قرار خواهم داد. در آن‌جا من منشاء و وظايف سازمان‌هاي انقلابي، تحولات روحيه توده‌هاي مردم، انحلال مجلس مؤسسان، ساختمان حكومتي شوروي، و نتايج مذاكرات برست‌ليتوفسك را تشريح خواهم كرد.
         هنگامي‌كه سخن از نفوذ و شهرت روز افزون بلشويك‌ها مي‌رود بايد دانست كه تلاش اقتصاد روسيه و ارتش روسيه نه در بيست‌وپنج اكتبر 1917 بلكه ماه‌ها قبل از آن، هم‌چون نتيجه ناگزير و منطقي جرياني انجام گرفت كه از سال 1915 آغاز گشت. مرتجعين خودفروش كه دربار سلطنت را بدست داشتند آگاهانه روسيه را به شكست كشانيدند تا صلح جداگانه‌اي را با آلمان زمينه‌سازي كنند. اكنون ما مي‌دانيم كه، هم كمبود اسلحه در جبهه كه موجب عقب‌نشيني بزرگ تابستان 1915 گرديد و هم كمبود خواربار در ارتش و در شهرهاي بزرگ، درهم گسيختگي صنايع و حمل و نقل درسال 1916 – همه اين‌ها بخشي بود از خراب‌كاري عظيمي كه در لحظه تعيين كننده توسط انقلاب ماه مارس دچار وقفه شد.
         در چند ماه نخستين، پس ازآن كه نظام نوين به حاكميت دست يافت، عليرغم آشفتگي كه ناگزير ملازم با هر  انقلابي است كه به 160 ميليون مردم به حد‌اعلي ستمديده جهان آزادي مي‌بخشد، هم وضع داخلي كشور وهم قدرت رزمي ارتش‌آن بي‌ترديد بهبود پذيرفت.
         ولي "ماه عسل" به درازا نكشيد. طبقات ثروت‌مند فقط و فقط انقلابي را مي‌خواستندكه حكومت را از تزار بگيرد و به آن‌ها بسپارد. آن‌ها مي‌خواستند روسيه جمهوري مشروطه‌اي هم‌چون فرانسه و ايالات‌متحده و يا سلطنت مشروطه‌اي نظير انگلستان شود. ولي توده‌هاي مردم خواستار دموكراسي واقعا" كارگري و دهقاني بودند.
         ويليام انگليش والينگ در كتاب خويش به نام "پيام روسيه" كه شرح مختصري است از انقلاب 1905 ، روحيه كارگران روسي را كه بعدها تقريبا" همگي در صف بلشويسم قرار گرفتند بدين گونه تشريح مي‌كند:
         "آن‌ها (كارگران) مي‌ديدند كه حتي آزادترين حكومت‌ها، اگر به‌دست طبقات ديگر باشد، احتمالا" ناچارند مانند گذشته گرسنه باشند ... كارگر روسيه انقلابي است، ولي زورگو نيست. دگماتيك نيست، از خرد محروم نيست. او حاضراست پشت باريكادها بجنگد – و مي‌داند كه يعني‌چه _ او در بين كارگران سراسر جهان يگانه كارگري است كه اين را از روي تجربه شخصي خويش مي‌داند. او آماده است و مي‌خواهد عليه ستم‌گران _ طبقه سرمايه‌داران _ مبارزه كند و تا پايان مبارزه كند. ولي موجوديت طبقات ديگررا از ياد نمي‌برد. تنها چيزي كه از آن‌ها مي‌خواهد اين است كه، به هنگام در گرفتن طوفاني‌كه فرا مي‌رسد، آن‌ها در  اين سو و در آن‌سو قرار گيرند ... آن‌ها (كارگران) تاييد مي‌كنند كه سازمان‌هاي سياسي آمريكا از سازمان‌هاي سياسي آن‌ها بهتر است. ولي آن‌ها به هيچ روي نمي‌خواهند به جاي مستبدي مستبد ديگر را ( طبقه سرمايه‌دار را) بنشانند ... كارگران روسيه را در گروه‌هاي چند نفري در مسكو، در ريگا، در اودسا، تيرباران واعدام كردند. آن‌ها را هزارهزار به زندان افكندند، به كويرها و مناطق قطبي تبعيد كردند. و آن‌ها همه اين‌ها را به جان خريدند نه به خاطر چيزي مانند امتيازات مشكوك كارگران گلدفيلد يا كريپل‌كريك..."
         بدين سبب است كه درروسيه، در بحبوبه جنگ، انقلاب سياسي به انقلاب اجتماعي تكامل پيداكرد و سرانجام عالي خود  را در پيروزي بلشويسم يافت.
         آ . ج . ساك مدير بوروي اطلاعاتي روسيه در امريكا كه كارش خصومت باحكومت شوروي است چنين مي‌گويد:
     "بلشويك‌ها كابينه خود را با واگذاري مقام نخست‌وزيري به نيكلاي لنين، و وزارت خارجه را به لئوتروتسكي، تشكيل دادند. تقريبا" بلافاصله پس‌از انقلاب ماه مارس معلوم بود كه آن‌ها حتما" حكومت را بدست خواهند گرفت. تاريخ بلشويك‌ها پس از انقلاب، تاريخ رشد دائمي آن‌هاست."
         بيگانگان و به ويژه امريكاييان غالبا" بر روي "جهل" كارگران روسيه تكيه مي‌كنند. راست است كه آن‌ها به قدر مردم غرب تجربه سياسي ندارند، در عوض، آن‌ها در سازمان‌هاي داوطلبانه خويش مكتبي عالي را گذرانيده‌اند. در سال 1917 كئوپراتيوهاي مصرف در روسيه بيش از 12 ميليون عضو داشت و شوراها به خودي خود تجسم معجز نمون نبوغ سازماندهي زحمت‌كشان روسيه است. علاوه بر اين، شايد در سراسر جهان خلقي را نتوان يافت كه‌ به اين خوبي تئوري سوسياليستي و شيوه‌هاي به‌كار بستن آن‌را آموخته باشد. ببينيد ويليام انگليش والينگ خصائص اين مردم‌ را چگونه شرح مي‌دهد:
         "اكثر كارگران روسي مي‌توانند بخوانند و بنويسند. كشور طي سال‌هاي بسيار در حال آن‌چنان غليان شديدي است كه در رأس مبارزه آن‌ها نه فقط نمايندگان پيشرو طبقه آن‌ها بلكه هم‌چنين عناصر انقلابي بسياري از اقشار تحصيل كرده جامعه قرار گرفتند كه با انديشه‌هاي سياسي و اجتماعي رستاخيز روسيه به كارگران روح دميدند..."
         بسياري از مؤلفان خصومت خويش‌ را نسبت به نظام شوروي چنين توجيه مي‌كنند: "آخرين مرحله انقلاب روسيه، نه كم و بيش،  مبارزه عناصر "حسابي" جامعه عليه خشونت بلشويك‌ها بوده است. "ولي واقعيت اين است كه طبقات ثروت‌مند بودند كه با مشاهده رشد قدرت سازمان‌هاي انقلابي خلق مصمم شدند آن‌ها‌ را سركوب كنند و انقلاب را متوقف سازند. بورژوازي در تلاش براي دست‌رسي به اين هدف سرانجام متوسل به وسايل مذبوهانه‌اي گرديد. بورژوازي براي در هم كوبيدن دولت كرنسكي و شوراها، حمل و نقل را مختل كرد؛ به ايجاد هرج ‌و مرج داخلي پرداخت؛ به منظور بر هم زدن كميته‌هاي كارخانه‌ها، بسياري از مؤسسات را تعطيل كرد؛ مقادير زيادي سوخت و مواد خام را منهدم كرد؛ براي بر هم زدن كميته‌هاي نظامي مجازات اعدام را از نو برقرار ساخت؛ و شكست در جبهه را ناديده گرفت.
         همه اين‌ها براي رشد درخشان بلشويسم غذايي بسيار عالي بود. بلشويك‌ها در پاسخ به اين اعمال مردم را به جنگ طبقاتي فراخواندند و شعار "حاكميت به شوراها" را اعلام داشتند. مابين اين دو جريان كه در دو قطب مخالف جاري بود گروه‌بندي‌هايي قرار داشتند كه تماما" و يا قسما" از بلشويك‌ها پشتيباني مي‌كردند _ از جمله سوسياليست‌هاي "معتدل" كه عبارت بودند از منشويك‌ها، اس‌ارها و چند حزب كوچك ديگر. اين گروه‌بندي‌ها نيز در معرض حملات طبقات ثروت‌مند قرارگرفتند، ولي نيروي مقاومت آن‌ها ‌را تئوري‌هاي خود آن‌ها نفي كرد.
         منشويك‌ها و سوسياليست‌هاي انقلابي اجمالا" چنين عقيده داشتند كه روسيه از لحاظ اقتصادي هنوز براي انقلاب اجتماعي رسيده نشده و تنها يك انقلاب سياسي مي‌تواند تحقق پذير باشد. بر حسب تفسير آن‌ها توده‌هاي روسي آن‌قدر آمادگي نداشتند كه بتوانند قدرت‌ را بدست گيرند. آن‌ها بر آن بودند كه هرگونه اقدامي كه در اين جهت صورت بگيرد نتيجه اجتناب‌پذيرش ايجاد عكس‌العملي خواهد بود كه امكان مي‌دهد يك ابن ‌وقت ستم‌گر نظام سابق را برقرار سازد؛ و نتيجه آن شد كه چون سوسياليست‌هاي "معتدل" به قدرت رسيدند از اعمال قدرت ترسيدند.
         آن‌ها بر آن بودند كه روسيه مي‌بايست از همان مراحل تكامل اقتصادي بگذرد كه غرب اروپا گذشته است، و سپس به همراه سايركشورهاي جهان به مرحله سوسياليسم گسترده برسد. با اين جهت آن‌ها طبعا" با صاحبان ثروت روسيه عقيده مشتركي داشتند كه روسيه بدوا" بايد يك دولت پارلماني باشد، منتها البته با برخي پيش‌بردها نسبت به دموكراسي غرب. آن‌ها بالنتيجه با اصرار خواستار همكاري طبقات ثروت‌مند در حكومت بودند.
         اين چنين موضعي با حمايت مستقيم از طبقات ثروت‌مند تنها گام كوچكي فاصله داشت. سوسياليست‌هاي "معتدل" به  بورژوازي احتياج داشتند. اما بورژوازي از وجود سوسياليست‌هاي "معتدل" مستغني بود. اين وضع منجر به‌ آن گرديد كه ورزاي سوسياليست به ناچار و قدم به قدم و سرانجام در مجموع برنامه خود عقب بنشينند، در حالي كه طبقه ثروت‌مند متعرض‌تر مي‌شد.
         و سرانجام، آن‌گاه كه بلشويك‌ها با قاطعيت از هر گونه سازش امتناع ورزيدند، منشويك‌ها و سوسياليست‌هاي  انقلابي، خود را در صف طبقات ثروت‌مند يافتند ... امروز در هر يك از كشورهاي جهان همان پديده كمابيش ديده مي‌شود. به نظر من بلشويك‌ها نه تنها نيروي ويران‌گري نيستند، بلكه يگانه حزبي را دارند در روسيه با برنامه سازمانده و با قدرتي كافي براي تحقق بخشيدن به آن. اگرآن‌ها در آن لحظه كه حكومت را بدست آوردند، پيروز نمي‌شدند به ‌نظر من ترديد زيادي نمي‌توان داشت كه در آن صورت ارتش‌هاي امپراطوري آلمان در ماه دسامبر وارد پطروگراد شده بودند و مجددا" يك تزار در رأس روسيه قرار مي‌گرفت...
         هنوز هم كه يك سال تمام از موجوديت حكومت شوراها مي‌گذرد، باز عادتا" از قيام بلشويك‌ها به عنوان "ماجراجويي" ياد مي‌شود؛ طوفاني بود كه پيشاهنگي توده‌هاي زحمت‌كش وارد تاريخ مي‌شد و به خاطر خواست‌هاي وسيع و ساده آن‌ها همه چيز را  در گروگذاشت. در آن موقع ديگر دستگاهي كه مي‌بايست اراضي بزرگ را بين دهقانان تقسيم كند به ‌وجود آمده بود. كميته‌هاي كارخانه‌ها و اتحاديه‌هاي كار سازمان يافته بود و مي‌بايست نظارت كارگران را بر صنايع برقرار سازند. در هر ده، در هر شهرستان و هر استان شوراهاي نمايندگان كارگران و سربازان و دهقانان وجود داشتند و آماده بودند تا اداره امور محل را بدست گيرند.
         قطع نظر از هر نوع داوري درباره‌ي بلشويسم، اين واقعيتي است انكار ناپذير كه انقلاب روسيه يكي از بزرگ‌ترين حوادث تاريخ بشري است و پيروزي بلشويسم پديده‌اي داراي اهميت جهاني. هنگامي كه مورخين در جستجوي كشف جزئيات تاريخ كمون پاريس هستند، به ‌همان نحو هم مي‌خواهند تمام آن‌چه را كه در ماه نوامبر در پطروگراد گذشته و روح و جوهر آن‌چه مردم را بدان‌گونه به هيجان آورد بدانند: بدانند رهبران قيام چگونه بودند، چطور حرف مي‌زدند و چگونه عمل مي‌كردند. با اين نقطه نظر است كه من به نگارش اين كتاب مبادرت ورزيده‌ام.
         در اين نبرد، من يك ناظر بي‌طرف نبوده‌ام، اما در ميان حوادث آن روزهاي سترگ كوشيده‌ام رويدادها را از ديد وجدان واقعه‌نگاري علاقمند به حقيقت بنگرم.                                 ج . ر       نيويورك_ اول ژانويه 1918

ملاحظات رهنمون و توضيحات
         براي يك خواننده عادي دشوار است كه سازمان‌هاي گوناگون موجود در روسيه يعني گروه‌هاي سياسي، كميته‌ها، كميته‌هاي مركزي، شوراها، دوماها، اتحاديه‌ها_ را از هم تميز دهد. بدين جهت من مي‌خواهم درباره اين سازمان‌ها اطلاعات و توضيحات مختصري بدهم.


احزاب سياسي
         به هنگام انتخابات مجلس مقننه در پطروگراد هفده ليست و در برخي از استان‌هاي ديگر تا چهل ليست نامزدهاي نمايندگي احزاب گوناگون وجود داشت. اما توضيحات زير محدود است به هدف و تركيب بعضي از احزاب سياسي و گروه‌ها كه اسامي آن‌ها در اين كتاب آمده است. درباره برنامه و خصلت عمومي اين سازمان‌ها من فقط مي‌توانم مهم‌ترين نكات ‌را ذكر كنم.
        1- انواع گوناگون سلطنت‌طلبان، اكتبريست‌ها و غيره. اين گروه‌ها كه زماني قدرت زياد داشتند ديگر به صورت علني موجود نبودند. آن‌ها يا غيرعلني فعاليت مي‌كردند يا اعضاء آن‌ها به كادت‌ها، كه مرتبا" به برنامه سلطنت‌طلبان نزديك  مي‌شدند، پيوسته بودند. نمايندگان اين دسته در اين كتاب "رودزيانكو" و "شولگين" هستند.
         2- كادت‌ها، اين عنوان از حروف اول عنوان "حزب دمكرات هوادار قانون اساسي" اخذ شده است. نام رسمي اين حزب "حزب آزادي خلق" است. در زمان تزار كادت‌ها به صورت حزب بزرگ ليبرال طرف‌دار رفرم‌هاي سياسي از صفوف ملاكان بيرون آمدند و بدين ترتيب تا حدودي به حزب مترقي امريكا شبيه بودند. در مارس 1917 زماني كه انقلاب انجام شد، كادت‌ها اولين دولت موقت را تشكيل دادند. اين دولت در آوريل سرنگون شد، زيرا به دفاع از هدف‌هاي امپرياليستي متفقين و هم‌چنين به دفاع از هدف‌هاي دولت تزاري پرداخت. به همان اندازه كه خصلت اجتماعي و اقتصادي انقلاب عميق‌تر مي‌شده ماهيت ارتجاعي كادت‌ها بيشتر بروز مي‌كرد. نمايندگان آن‌ها در اين كتاب "ميليوكوف" و شاتسكي" هستند.
         الف_ اتحاديه مردان جامعه، بعد از آن‌كه كادت‌ها به علت رابطه با كورنيلوف ضد انقلابي هرگونه وجهه‌اي را از دست دادند، در مسكو اين جمعيت تشكيل شد. نمايندگان اين گروه پست‌هاي وزارت را در آخرين دولت كرنسكي بدست آورند. آن‌ها خود را بالاتر از حزب معرفي مي‌كردند. رهبران روشن‌فكر آن‌ها كساني چون " رودزيانكو" و "شولگين" بودند. مدرن‌ترين بانك‌داران، بازرگانان و كارخانه‌داران به اين گروه تعلق داشتند. آن‌ها اين موضوع را تشخيص مي‌دادند كه با شوراها بايد با اسلحه خود آن‌ها مبارزه كرد يعني با تشكيلات اقتصادي. "ليانازوف" و كونووالوف" نمونه رهبران اين گروه‌اند.
         3- سوسياليست‌هاي خلقي يا "ترودوويك‌ها" (گروه كار) كه ‌از لحاظ تعداد يك حزب كوچك بودند. اعضاء اين گروه را روشن‌فكران، مديران شركت‌هاي تعاوني و دهقانان مرتجع تشكيل مي‌دادند و با آن‌كه خود را سوسياليست مي‌ناميدند، عملا" مدافع منافع بورژوازي كوچك يعني كارمندان و پيشه‌وران وغيره بودند. آن‌ها همان نظريات سازشگرانه‌اي را داشتند كه "گروه‌كار" در دوران دوماي تزاري ازآن پيروي مي‌كرد. گروه اخير قبل از هر چيز نماينده دهقانان بود. كرنسكي رهبري "ترودوويك‌ها" را در دوماي تزاري به عهده داشت. سوسياليست‌هاي خلقي يك گروه ناسيوناليستي بودند و بيانگران آن‌ها در اين كتاب "په‌شه‌خونوف" و چايكوفسكي" هستند.
         4- حزب كارگري سوسيال‌دمكرات روسيه_ يك حزب ماركسيستي بود كه در كنگره 1903 در اثر اختلاف‌نظر بر سر مسئله تاكتيك به ‌دو جناح منشعب شدند_ اكثريت (بلشينستوو) و اقليت (منشينستوو)_ از آن‌جا نام بلشويك يعني از جناح اكثريت ونام منشويك يعني از جناح اقليت پديد آمد.
         الف_ منشويك‌ها. به انواع گوناگون سوسياليست‌هايي اطلاق مي‌شد كه مي‌پنداشتند جامعه مي‌تواند با سيرطبيعي و خودپو به سوسياليسم برسد. همه اين گروه‌ها ناسيوناليست بودند. اين حزب زماني سوسياليست‌هاي روشن‌فكر را كه تحت نفوذ انحصارات متشكله به وسيله ثروت‌مندان بودند در صفوف خود متشكل كرده بود و چون نتوانست نفوذ آن‌ها را از خود دوركند به طرف‌داري از آن‌ها برخاست. نمايندگان اين گروه در اين كتاب "دان" ، "ليبر" و "تسره‌تلي" هستند.
         ب- منشويك‌هاي انترناسيوناليست. اين‌ها جناح راديكال منشويك‌ها را تشكيل مي‌دادند و با هرگونه اتحاد طبقات توانگر مخالف بودند؛ با وجود اين حاضر نبودند ارتباط خود را با منشويك‌هاي محافظه‌كار كاملا" قطع كنند. آن‌ها هم‌چنين با ديكتاتوري پرولتاريا كه بلشويك‌ها بيانگر آن بودند مخالفت مي‌ورزيدند. تروتسكي مدت‌ها عضو اين گروه بود. "مارتوف" و "مارتينوف" رهبري اين گروه را به عهده داشتند.
         ج- بلشويك‌ها. اكنون حزب خود را حزب كمونيست مي‌نامند تا گسست كامل پيوند خود را با سوسياليسم "پارلماني" و پيروان نظرات "اعتدالي" تصريح كنند. بلشويك‌ها قيام فوري پرولتاريا مطالبه مي‌كردند تا با تصرف قدرت حاكمه و صنايع، زمين، منابع طبيعي و مؤسسان مالي، تحقق سوسياليسم را تسريع كنند. اين حزب بيانگر اراده كارگران صنعتي و هم‌چنين بخش اعظم دهقانان تهيدست است. واژه "بلشويك" نبايد "ماكزيماليست" ترجمه شود. ماكزيماليست‌ها گروه خاصي هستند (به 5 ب مراجعه شود)
         د- سوسياليست‌هاي متحد يا انترناسيوناليست‌ها كه ضمنا" به نام روزنامه خود يعني "نوواياژيزن" (زندگي نوين) مشهور بودند  و گروه كوچكي از روشن‌فكران را در بر مي‌گرفتند كه تقريبا" هيچ كارگري در بين خود نداشتند. اين گروه برنامه‌اي همانند برنامه منشويك‌هاي انترناسيوناليست داشت فقط با اين تفاوت كه نه به بلشويك‌ها مي‌پيوست و نه به منشويك‌ها. نمايندگان آن در اين كتاب "آويلوف" و كراماروف" هستند.
         ح- بدينستوو (وحدت). گروه بسيار كوچك و ناچيزي كه تقريبا" فقط از پلخانوف پيروي مي‌كرد. پلخانوف در اواخر عمر مشي شوينيستي اتخاذ كرد وحتي از منشويك‌ها هم محافظه‌كارتر شد. بعد از قيام بلشويكي اين گروه منحل گرديد.
        5- حزب سوسيال رولوسيونرها. اين‌ها را بر حسب حروف اول اسم‌شان " اس‌ار" مي‌ناميدند. نخست حزب انقلابي دهقاني بود  و روش تروريستي داشت. پس از انقلاب مارس تعداد اعضايش، كه هيچ‌گاه سوسياليست نبودند، رو به ازدياد رفت و از آن پس فقط از لغو مالكيت خصوصي- مشروط بر آن‌كه به مالكين غرامت پرداخت شود- پشتيباني مي‌كرد. بالاخره وضع انقلابي بين دهقانان، كه  هر روز قوت مي‌گرفت،آن‌ها را مجبور كرد كه از مسئله غرامت صرف‌نظر كنند. در پاييز سال 1917 جوانان و روشن‌فكران‌، اين حزب را ترك كردند و به "حزب سوسيال‌رولوسيونرهاي چپ" پيوستند. حزب قديمي كه جناح راديكال، آن‌ها را "حزب سوسيال‌روسيونرهاي راست" مي‌ناميد، همان سياست منشويك‌ها را در پيش گرفت و با آن‌ها همكاري مي‌كرد. "سوسيال‌رولوسيونرهاي راست" نمايندگي دهقانان مرفه، روشن‌فكران و افراد غيرسياسي مناطق روستايي را به عهده داشتند. رهبران آن‌ها در اين كتاب "اوكسنتيف" ، "گوتس" ، "كرنسكي" ، "چرنوف" و "بابوشكا" و "برش‌كوتسكايا" هستند.
         الف- سوسيال‌رولوسيونرهاي چپ- با وجود اين‌كه از لحاظ تئوري با برنامه بلشويك‌ها درباره ديكتاتوري پرولتاريا موافق بودند، ولي در ابتدا از پيوستن به تاكتيك قاطع بلشويك‌ها خودداري كردند. "سوسيال‌رولوسينونرهاي چپ" در دولت شوراها شركت كردند و رهبري چند كميساريا و ازآن جمله كميسارياي ملي كشاورزي را به عهده گرفتند. چندبار از كابينه خارج شدند و بازگشتند. عده زيادي از دهقانان كه از "سوسيال‌رولوسيونرهاي راست" پيوند گسسته بودند به اين‌ها پيوستند و در نتيجه اين حزب به حزب بزرگ دهقاني مبدل شد. آن‌ها پشتيبان دولت شوراها بودند و براي ضبط بلاعوض املاك مالكان بزرگ مبارزه مي‌كردند. رهبران آن‌ها عبارت بودند از بانو "اسپيريدونوا" ، "كاره‌لين" ، "كامكوف" و "كالاگايف".
         ب- ماكزيماليست‌ها. اين گروه در سال 1905 از حزب سوسيال‌رولوسيونرها جدا شده بود. آن زمان آن‌ها جنبش دهقاني نيرومندي را رهبري مي‌كردند كه از اجراي فوري يك برنامه اجتماعي افراطي طرف‌داري مي‌كرد و سپس به يك گروه ناچيز آنارشيست دهقاني بدل شدند.
سنن پارلماني
         كار كنفرانس‌ها و كنگره‌هاي روسيه بيشتر بر وفق سنن رايج در كشورهاي قاره اروپا انجام مي‌گيرد، نه بر وفق سنن كشور ما. نخستين اقدام به‌طور كلي انتخاب هيئت رئيسه است. هيت رئيسه كميته‌اي است كه صدارت جلسه را به عهده دارد. اعضاء اين كميته عبارتند از نمايندگان گروه‌ها و احزاب سياسي كه در جلسه شركت دارند و متناسب با تعداد اعضاء هر يك از آن‌ها انتخاب مي‌شود. هيئت رئيسه دستوركار جلسه را معين مي‌كند و هر يك از اعضاي آن طبق تصميم صدر مي‌توانند به نوبت جلسه را اداره كنند.
         هر مسئله‌اي ابتدا به‌طور‌ كلي مطرح مي‌گردد و بعد درباره آن بحث مي‌شود. در آخر هر جلسه احزاب مختلف قطع‌نامه‌هاي خود را پيشنهاد مي‌كنند و درباره هر يك جداگانه رأي گيري مي‌شود. ممكن است اتفاق بي‌افتد، و اغلب هم اتفاق مي‌افتد، كه دستوركار جلسه در همان نيم ساعت اول كنار گذاشته شود. به استناد "فوريت" خاص يك مسئله كه تقريبا" هميشه از طرف جلسه پذيرفته مي‌شود، هر كس مي‌تواند ازجا بلند شود و درباره نكات مورد نظر خويش اظهار عقيده كند. شركت كنندگان بر جلسه تسلط دارند. كار اداره كننده جلسه از حدود زنگ زدن براي بر قراري نظم يا تذكر به ناطقين فراتر نمي‌رود. كار اصلي جلسه در جلسات فراكسيون‌هاي احزاب و گروه‌هاي مختلف انجام مي‌شود كه اغلب با رأي مخفي است و نمايندگان آن رؤساء فراكسيون‌ها هستند. در نتيجه اين امر درباره هر مسئله مهم و هر رأي‌گيري كار جلسه متوقف مي‌شود تا فراكسيون‌هاي گروه‌ها و احزاب مختلف بتوانند گردهم آيند.
         شركت كنندگان در جلسه يا با شور تمام براي ناطق كف مي‌زنند و يا با بانگ رسا مخالفت خود را اعلام مي‌دارند و در اين موارد قواعدي را كه هيئت رئيسه مقرر داشته است، مراعات نمي‌كنند. الفاظ زير در اين جلسات زياد بگوش مي‌خورند: "پروسيم!" (خواهش مي‌كنم، ادامه بدهيد)، "پراويلنو!"، "اتوورنو!" (صحيح است! درست است!)، "داولنو!" (كافي است!)، "دالوي!" (برو پي كارت!)، "پازو!" (افتضاح) و "تيشه" (ساكت).

سازمان‌هاي توده‌اي
         1- "سويت‌ها" (شوراها). واژه "سويت" به معني شورا است. در زمان تزار "شوراي دولتي" داير بود. از زمان انقلاب به بعد اين واژه بيش از پيش به پارلمان منتخب اعضاي سازمان‌هاي اقتصادي زحمت‌كشان اطلاق مي‌گردد كه شوراي نمايندگان كارگران، سربازان و دهقانان- ناميده مي‌شود؛ من نيز از واژه "سويت" همين معني را به ‌كار برده‌ام و در جاهاي ديگر واژه "شورا" را گذاشته‌ام.
         علاوه بر شوراهاي منتخب هر شهر و هر ده روسيه (و درشهرهاي بزرگ علاوه بر اين شوراها و شوراهاي بخش) شوراهاي استان و كميته اجرائيه مركزي شوراهاي سراسر روسيه در پايتخت نيز وجود دارند. (مراجعه شود به توضيح مربوط به "كميته مركزي")
         بعد از انقلاب مارس (منظور همان انقلاب دوم روسيه يعني انقلاب بورژادمكراتيك است كه به تقويم قديم در نيمه دوم فوريه سال 1917 و به تقويم جديد در نيمه اول مارس 1917 انجام گرفت. مترجم) تقريبا" در همه‌جا شوراهاي نمايندگان كارگران با شوراهاي نمايندگان سربازان متحد شدند. درباره مسائلي كه به مصالح خاص آن‌ها مربوط مي‌شد، شعبه‌هاي شوراهاي نمايندگان كارگران و سربازان به طور فوق‌العاده گرد مي‌آمدند. شوراهاي دهقاني تازه بعد از تصرف قدرت حاكمه توسط بلشويك‌ها، به شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پيوستند. آن‌ها نيز مانند كارگران و سربازان متشكل شده بودند و تحت رهبري كميته اجرائيه شوراهاي دهقاني سراسر روسيه كه در پايتخت قرار داشت، فعاليت مي‌كردند.
         2- اتحاديه‌ها. با وجودي كه آن‌ها اغلب اتحاديه‌هاي صنعتي بودند، خود را اتحاديه‌هاي صنفي مي‌ناميدند؛ به هنگام انقلاب اكتبر چهارميليون نفر را در بر مي‌گرفتند. اين اتحاديه‌ها در اتحاديه‌ سراسري روسيه متحد شده و شكل خاصي از فدراسيون روسي كارگري بودند. (ظاهرا" جان ريد در اينجا به فدراسيون كارگري امريكا اشاره مي‌كند.)
         3- كميته‌هاي كارخانه‌ها. اين سازمان‌ها كه به‌طور خود به خودي از طرف كارگران دركارخانه‌ها براي كنترل توليد تشكيل شده بودند در محيط هرج ‌و مرج سازمان اداري كه انقلاب پديد آورده بود مي‌كوشيدند مواضع خود را تثبيت كنند. اين كميته‌ها با اقدامات انقلابي خويش اداره امور كارخانه‌ها را در دست خود مي‌گرفتند. كميته‌هاي مزبور يك سازمان كل در پطروگراد داشتند كه يك كميته‌مركزي در رأس آن قرار داشت و با اتحاديه‌ها همكاري مي‌كرد.
         4- دوما. كلمه دوما كم و بيش به معناي "مجلس مشورتي" است. دوماي قديم تزاري كه تا شش ماه پس از انقلاب با شكل كمي دمكراتيك‌تر هنوز وجود داشت، در سپتامبر 1917 به مرگ طبيعي در گذشت. دوماي شهري كه در اين كتاب از آن سخن مي‌رود، يك مجلس مشورتي شهري تجديد سازمان يافته بود كه اغلب "خودگرداني شهري" ناميده مي‌شد. اين دوما با رأي مستقيم و مخفي انتخاب مي‌شد؛ پس از انقلاب اكتبر پشتيباني توده‌ها را از دست داد.
         5- زمستوها. اين كلمه كم و بيش به معناي "مجلس مشورت دهقاني" است. در دوران تزاري زمستوها گروه‌هاي نيمه‌سياسي-نيمه‌اجتماعي بودند كه وظايف اداري محدودي در دهات انجام مي‌دادند. بخش اعظم آن‌ها زير سلطه ليبرال‌هايي از قشر مالكان بزرگ قرار داشت. فعاليت مهم آن‌ها تاسيس مدرسه و مؤسسات اجتماعي براي دهقانان بود. در زمان جنگ آن‌ها تامين خواربار و لباس براي ارتش و هم‌چنين خريد از خارجه را به ‌عهده گرفتند و در بين سربازان فعاليت‌هايي كم و بيش همانند فعاليت اتحاد جوانان مسيحي در جبهه انجام مي‌دادند. بعد از انقلاب مارس زمستوها خصلت دمكراتيك بيشتري به ‌خود گرفتند، زيرا در نظر بود  ارگان‌هاي دولتي دردهات به آن‌ها واگذار شود. اما آن‌ها نيز مانند دوماهاي شهري نتوانستند به فعاليت خود عليه شوراها ادامه دهند.
         6- كئوپراتيوها. اين واژه را بايد به مفهوم شركت‌هاي تعاوني مصرفي كارگران و دهقانان تلقي كرد كه قبل از انقلاب روسيه چندين ميليون عضو داشتند. اين كئوپراتيوها كه به وسيله ليبرال‌ها و سوسياليست‌هاي "معتدل" تشكيل شده بودند مورد پشتيباني گروه‌هاي سوسياليست‌هاي انقلابي قرار نگرفتند، زيرا در برابر واگذاري كامل وسايل توليد و توزيع به زحمتكشان راه‌حل‌هاي ديگري عرضه مي‌داشتند. پس ‌از انقلاب مارس كئوپراتيوها به‌طور سريع توسعه پيدا كردند و تحت تسلط سوسياليست‌هاي خلقي، منشويك‌ها و سوسيال‌رولوسيونرها قرارگرفتند و تا انقلاب اكتبر خصلت يك نيروي سياسي محافظه‌كار را داشتند. با وجود اين نبايد فراموش كرد كه پس از فروپاشيدگي مؤسسات پيشين بازرگاني و حمل و نقل همين كئوپراتيوها مواد غذايي لازم براي روسيه تامين مي‌كردند.
         7- كميته‌هاي ارتشي. اين كميته‌ها به وسيله سربازان در جبهه تشكيل شدند تا عليه نفوذ ارتجاعي افسران رژيم كهنه مبارزه كنند. هر گروهان، هر هنگ، هر تيپ، هر لشكر و هر واحد بزرگ‌تر يك چنين كميته‌اي ‌داشت. به عنوان سازمان كل يك كميته ارتشي انتخاب شد.
         8- كميته‌هاي ناويان. اين كميته نظير كميته‌هاي ارتشي در نيروي دريايي بودند.


كميته مركزي
         در بهار و تابستان سال 1917 كنگره سازمان‌هاي مختلف سراسر روسيه تشكيل شد: كنگره ملي كارگران، كنگره ملي سربازان  و شوراهاي دهقاني، اتحاديه‌ها، كميته‌هاي كارخانه‌ها، كميته‌هاي ارتشي و نيروي دريايي و علاوه بر اين‌ها كنفرانس‌هايي در داخل ارتش و نيروي دريايي، كنگره كئوپراتيوها و كنگره مليت‌ها و غيره برگزار شدند. هريك از اين كنگره‌ها يك كميته مركزي با يك كميته اجراييه مركزي تشكيل مي‌داند تا منافع خاص خود را در دولت تحقق بخشند. پس از آن‌كه دولت موقت رو به ضعف رفت، اين كميته‌هاي مركزي اختيارات روزافزون سازمان اداري را در دست خود گرفتند. مهم‌ترين كميته‌هاي مركزي كه در اين كتاب نام برده مي‌شود عبارتند از:
         شوراي كل اتحاديه‌ها- در زمان انقلاب 1905 پرفسور "ميليوكوف" و ليبرال‌هاي ديگر اتحاديه‌اي به نام "اتحاديه روشن‌فكران صاحب مشاغل آزاد" يعني پزشكان، حقوق‌دانان و غيره داشتند. اين‌ها در يك سازمان مركزي به نام "شوراي اتحاديه‌ها" متحد شدند. در سال 1905 آن‌ها از دمكراسي انقلابي طرف‌داري مي‌كردند، ولي در 1917 در رأس كارمندان دولتي مخالف قدرت حاكمه شوراها، عليه قيام بلشويك‌ها به مبارزه برخاستند.
         كميته اجراييه مركزي- كميته اجراييه مركزي شوراهاي سراسري نمايندگان كارگران وسربازان.
         سنترال فلوت- كميته مركزي نيروي دريايي.
         ويكژل- كميته اجراييه سراسري راه ‌آهن كه بر حسب حروف اول واژه‌هاي روسي آن "ويكژل" ناميده مي‌شد.


سازمان‌هاي ديگر
         گاردسرخ- كارگران مسلح فابريك‌هاي روسيه- گاردسرخ نخستين بار در دوران انقلاب 1905 تشكيل شد و در انقلاب مارس‌1917،‌ زماني كه براي نظم و آرامش در شهرها احساس مي‌شد، دوباره بر روي صحنه آمد. افراد گاردسرخ مسلح بودند و تمام تلاش‌هاي دولت براي خلع سلاح آن‌ها عقيم ماند. هر بار كه انقلاب با بحران روبرو مي‌شد، افراد گاردسرخ با شور و هيجان انقلابي، به خيابان‌ها مي‌ريختند.
         گاردسفيد- داوطلباني از محافل بورژوازي كه در آخرين مراحل انقلاب پديد آمدند تا از مالكيت خصوصي، كه بلشويك‌ها تصميم به الغاي آن داشتند، دفاع كنند. بيشتر آن‌ها دانشجو بودند.
         تكينسي- به اصطلاح "لشكروحشي" در ارتش- افراد اين لشكر از مسلمانان آسياي ميانه و از مزدوران كورنيلوف بودند. شهرت آن‌ها در اطاعت كوركورانه و سفاكي در جنگ بود.
         گردان مرگ يا گردان ضربتي- اين عنوان اصولا" در جهان به "گردان زن‌ها" اطلاق مي‌شد. اما گرداني هم از مردان به اين عنوان وجود داشت. اين گردان را در تابستان 1917 كرنسكي تشكيل داد تا از قهرماني آن‌ها براي بالا بردن انضباط و نيروي مبارزه در ارتش استفاده كند. گردان مرگ از جوانان شوينيست متعصب تشكيل مي‌شد كه اغلب‌شان فرزندان طبقات مالك بودند.
         اتحاديه افسران- سازمان ارتجاعي افسران در ارتش- وظيفه اين سازمان مبارزه با قدرت سياسي روزافزون كميته‌هاي ارتشي بود.
         سوران سنت گئورگ- صليب سنت گئورگ در قبال ابراز شهامت در جنگ داده مي‌شد. صاحب اين صليب خود به خود جزو "سواران سنت گئورگ" مي‌شد. اين سازمان براي تقويت روحيه نظامي‌گري مي‌كوشيدند و در اين زمينه نقشي عمده ايفا كرد.
         اتحاديه دهقانان- در سال 1905 يك سازمان انقلابي بود، ولي در سال 1917 به مدافع منافع دهقانان مرفه بدل شد و عليه قدرت روز افزون شوراهاي نمايندگان دهقانان و هدف‌هاي آن مبارزه مي‌كرد.




فصل اول
زمينه كلي
         در اواخر سپتامبر 1917 يك پرفسور علوم اجتماعي، كه ازخارج براي مشاهده وضع روسيه آمده بود، در شهر پطروگراد از من ديدن كرد. سوداگران و روشن‌فكران به او گفته بودند كه انقلاب قوس نزولي خود را طي مي‌كند، و او نيز در اين زمينه مقاله‌اي نوشته بود. پس آن‌گاه به مسافرت خود درن قاط مختلف كشور ادامه داد؛ شهرهاي صنعتي را ديدن كرد؛ با كميته‌هاي دهقاني تماس گرفت و با نهايت حيرت دريافت كه انقلاب در حال اعتلاء وگسترش است. در بين مزدبگيران و زحمت‌كشان ده معمولا" اين صدا به‌گوش مي‌رسد: "تمام زمين‌ها ازآن كشاورزان"، "تمام كارخانه‌ها ازآن كارگران." واگر اين پرفسور سري به جبهه مي‌زد از زبان تمام افراد ارتش سخن از صلح مي‌شد.
         پرفسور متحير ماند. اما تحير او موردي نداشت. هر دو اين ملاحظات صحيح بود. طبقات صاحب مكنت محافظه‌كارتر، و توده‌هاي مردم راديكال‌تر مي‌شدند.
         محافل سوداگري و روشن‌فكري روسيه به‌طور كلي داراي اين نظريه بودند كه انقلاب به‌قدر كافي جلو رفته و بيش‌ از حد معمول به‌طول كشيده است و اينك هنگام آن است كه سر و صورتي به كارها داده شود- گروه مسلط سوسياليست‌هاي "اعتدالي" و منشويك‌هاي آبورونتسي و سوسياليست‌هاي انقلابي نيز كه پشتيبانان حكومت كرنسكي بودند چنين مي‌انديشيدند. در روز بيست‌وهفت اكتبر (چهاردهم اكتبر) روزنامه ارگان رسمي سوسياليست‌هاي "اعتدالي" چنين نوشت:
         "درام انقلاب داراي دو پرده است: ويران كردن كهنه‌ها، ايجاد نظم تازه. پرده اول به‌قدر كافي به‌طول انجاميده است و اينك هنگام آن است كه پرده دوم آغاز گردد- هرچه ممكن است سريع‌تر. يك انقلابي بزرگ مي‌گفت: "دوستان! بشتابيم تا به انقلاب پايان بخشيم! آن‌كس كه كار انقلاب را به درازا مي‌كشاند ميوه آن را نخواهد چيد."
         اما در بين توده‌هاي كارگر، سرباز، و دهقان اين باور قويا" رسوخ داشت كه پرده اول هنوز به پايان نرسيده است: در جبهه بين كميته سربازان با افسراني كه عادتا" نمي‌توانستند به سرباز به مثابه يك انسان بنگرند پيوسته برخوردهايي رخ مي‌داد؛ در پشت جبهه كميته‌هاي ارضي منتخب دهقانان به جرم تلاش براي اجراي مقررات دولتي درباره زمين به زندان گسيل مي‌شدند؛ كارگران كارخانه‌ها عليه فهرست‌هاي سياه و عليه اخراج‌هاي دسته جمعي مبارزه مي‌كردند؛ بيشتر از اين- تعبيد‌ي‌هاي سياسي را كه اينك به كشور باز مي‌گشتند به عنوان افراد "ناباب" به داخل راه نمي‌دادند؛ حتي مواردي پيش مي‌آمد كه كساني كه از خارج به ده باز مي‌گشتند به خاطر فعاليت انقلابي سال 1905 خويش به زندان مي‌افتادند.
         پاسخ سوسياليست‌هاي "معتدل" به انواع نارضايي‌هاي متعدد مردم يكي بود: صبر كنيد تا مجلس مؤسسان در ماه دسامبر تشكيل شود. اما اين جواب ‌توده‌ها را قانع نمي‌كرد. مجلس مؤسسان البته خوب است، اما مسائل مشخصي وجود داشت كه انقلاب روس به خاطر آن‌ها انجام گرديده بود- به خاطر تحقق بخشيدن به آن‌ها جان‌باختگان انقلاب در گورستان برادران در ميدان مارس مي‌پوسيدند و اين هدف‌ها، قطع نظر از اين‌كه مجلس مؤسسان تشكيل شود يا نشود، مي‌بايست تحقق پذيرد: صلح، زمين به دهقانان، نظارت كارگران بر كارخانه‌ها. مجلس مؤسسان از امروز به فردا، و از فردا به پس فردا موكول شده بود. از كجا كه بازهم آن‌قدر به تاخير نيفتد تا آن‌گاه كه مردم به حدي آرام بگيرند كه حاضر شوند خواست‌هاي خود را تعديل كنند! به هر حال، هشت ماه از انقلاب مي‌گذشت و نتايج حاصله بسيار ناچيز بود.
         در اين گيرودار سربازان خود شروع كردند اين كه مسئله صلح را صاف و ساده از طريق فرار حل كنند. دهقانان خانه‌هاي اربابي را آتش مي‌زدند و املاك وسيع را تصرف مي‌كردند. كارگران دست به خراب‌كاري و اعتصاب مي‌زدند ... و البته كاملا" طبيعي است كه كارخانه‌داران و ملاكين و افسران ارتش تمام مساعي خود را بكار مي‌بردند تا از هرگونه سازش بر مبناي دمكراتيك جلوگيري كنند ...
         اسلوب كار حكومت موقت بين رفرم‌هاي نيم بند و اقدامات شديد براي سركوبي نوسان داشت. دستوري كه  از طرف وزير كار، كه سوسياليست بود، صادر گرديد به همه كميته‌هاي كارگري فرمان مي‌داد كه تنها پس‌ از ساعات كار مي‌توانند به دور هم گردآيند. در بين دسته‌هاي نظامي در جبهه، آژيتاتورهاي احزاب سياسي مخالف توقيف مي‌شدند؛ روزنامه‌هاي راديكال  به‌قيد توقيف در مي‌آمدند؛ درباره مبلغين انقلابي احكام اعدام صادر مي‌كردند؛ اقداماتي براي خلع سلاح كردن گاردسرخ به عمل مي‌آمد و براي حفظ انتظام در ايالات قزاق اعزام مي‌شد.
         اين اقدامات از طرف سوسياليست‌هاي "معتدل" و رهبران آن‌ها، كه در كابينه شركت داشتند و همكاري با طبقات ثروت‌مند را ضرور مي‌دانستند، پشتيباني مي‌شد. توده مردم به سرعت از آن‌ها روي بر مي‌گردانيدند و به سوي بلشويك‌ها مي‌رفتند كه خواستار صلح، زمين، نظارت كارگران بر صنايع و ايجاد حكومت كارگري بودند. در سپتامبر 1917 بحراني در گرفت: كرنسكي و سوسياليست‌هاي "معتدل" عليرغم خواست اكثريت عظيم مردم موفق شدند با شركت طبقات ثروت‌مند حكومت ائتلافي تشكيل دهند. در نتيجه منشويك‌ها و سوسياليست‌هاي انقلابي اعتماد مردم را نسبت به خود براي هميشه از دست دادند.
         چگونگي مناسبات توده‌هاي مردم با سوسياليست‌هاي "معتدل" ضمن مقاله‌اي كه اوايل اكتبر (اواخر سپتامبر) در روزنامه "راه كارگري" (راپوچي پوت) تحت عنوان "وزيران سوسياليست" انتشار يافت به نحو برجسته‌اي بيان گرديده است.
         "فهرست خدمات آن‌ها را بنگريد:
         تسره‌تلي: كارگران را خلع سلاح كرد، به اتفاق ژنرال پولوتسف سربازان انقلابي را "آرام" ساخت، حكم اعدام را براي سربازان تاييد نمود.
         اسكويلف: از آن‌جا شروع كرد كه وعده داد سود سرمايه‌داران را تمام و كمال ازآن‌ها بگيرند، و كار را به آن‌جا پايان داد كه در صدد انحلال كميته‌هاي كارخانه‌اي كارگران برآمد.
         اوكسينتيف: چند صد نفر دهقانان را كه اعضاء كميته‌هاي ارضي بودند به زندان افكند و چند ده روزنامه كارگران و سربازان را تعطيل كرد.
         چرنوف: فرمان تزار را درباره انحلال سيم (پارلمان) فنلاند امضاء كرد.
         سارينكوف: صاف و ساده با ژنرال كورنيلوف متحد شد و فقط در نتيجه شرايطي خارج از اختيار او نتوانست پطروگراد را به اين "منجي" وطن تسليم كند.
         زارودني: با موافقت الكسنسكي وكرنسكي هزاران كارگر، ملوان و سرباز انقلابي را به زندان افكند.
         نيكيتين: نقش يك ژاندارم عادي را عليه كارگران راه آهن ايفا كرد.
         كرنسكي: بهتر است درباره او سكوت كنيم. فهرست خدمات اين يكي بسيار طولاني است ...
         كنگره نمايندگان ناوگان بالتيك در هلمينگفورس قطع‌نامه‌اي تصويب كرد كه چنين آغاز مي‌شود:
         "ازكميته‌هاي شوراي كارگران و سربازان و دهقانان سراسر روسيه و از مركز ناوگان، بر كناري فوري كرنسكي- اين به اصطلاح "سوسياليست" و يا به اصطلاح سوسياليست و ماجراجوي سياسي-  به مثابه شخصي كه با شانتاژ سياسي بي‌شرمانه به سود بورژوازي انقلاب را بدنام مي‌كند و آن را به نابودي مي‌كشاند و نيز به همراه آن تمام خلق انقلابي را به فنا سوق مي‌دهد، از رأس حكومت موقت خواسته شود ..."
         نتيجه مستقيم همه اين‌ها افزايش و گسترش حيثيت بلشويك‌ها بود.
         از ماه مارس‌ به بعد، از آن‌گاه كه سيل خروشان حملات كارگران و سربازان، قصر تاوريد را در هم كوبيد و دوماي دولتي متزلزل را ناگزير ساخت تا قدرت حاكميت عالي سراسري روسيه را بدست گيرد، پيوسته اين توده‌هاي كارگر و دهقان و سرباز بودند كه هر گونه چرخشي را در امر انقلاب باعث مي‌شدند. آن‌ها بودند كه وزارت ميليوكوف را بر انداختند؛ شوراهاي آن‌ها بود كه شرايط صلح روسيه را به جهانيان عرضه داشت: "بدون الحاق، بدون غرامت، با حق تعيين سرنوشت براي همه خلق‌ها".
         و باز در ماه ژوئيه، اين قيام خود به خودي پرولتارياي غير متشكل بود كه بارديگر به قصر تاوريد حمله برد تا از شوراها بخواهد كه امور دولتي روسيه را بدست بگيرند.
         بلشويك‌ها كه در آن ايام يك فرقه سياسي كوچكي بودند خويشتن را در رأس اين جنبش قرار دادند. در نتيجه شكست فلاكت‌بار قيام، افكار عمومي عليه آن‌ها جريان يافت. توده‌هاي فاقد رهبري كه به دنبال آن‌ها بودند به سوي ويبورگ، كه به مثابه سنت آنتوان پطروگراد مي‌باشد، بازگشتند. پس‌ از آن دوران شكار وحشيانه بلشويك‌ها آغاز گرديد: صدها نفر به زندان افتادند- از آن جمله تروتسكي، بانوكولونتاي، وكامنيف. لنين و زينويف براي اجتناب از توقيف اجبارا" پنهان شدند. مطبوعات بلشويك‌ها را تعطيل وتوقيف مي‌كردند. پرووكاتورها و مرتجعين فرياد بر آوردند كه بلشويك‌ها عامل آلمان هستند تا آن‌جا كه مردم جهان باورشان شد.
         اما حكومت موقت در اثبات اين اتهامات عاجز ماند. اسنادي كه به موجب آن‌ها از توطئه با آلماني‌ها سخن مي‌رفت، همه مجعول از كار در آمدند. بلشويك‌ها يكي پس از ديگري بدون محاكمه، تنها به قيد التزام شفاهي و يا حتي بدون التزام، از زندان آزاد شدند تا آن‌جا كه تنها شش تن از آن‌ها در زندان باقي ماندند.
         ناتواني وبي تصميمي حكومت موقت را، كه تركيب آن پيوسته در حال تغيير بود، هيچ‌كس نمي‌توانست انكار كند. بلشويك‌ها بارديگر شعاري را كه در نظر توده‌ها بسيار گرامي بود به ميان كشيدند: "تمام قدرت به شوراها". و طرح اين شعار به هيچ وجه نمي‌توانست چيزي به سود خود بلشويك‌ها تلقي شود، زيرا در آن روزها اكثريت شوراها در دست سوسياليست‌هاي "معتدل" يعني بدترين دشمنان آن‌ها بود.
         اما مهم‌تر آن بود كه آن‌ها تمايلات ساده و ناپخته كارگران و سربازان و دهقانان را گرفته آن‌ را اساس برنامه نزديك  و فوري خود قرار دادند. بدين نحو هنگامي كه منشويك‌هاي آبورونتسي و سوسياليست‌هاي انقلابي خود را به سازش با بورژوازي آلوده مي‌كردند بلشويك‌ها به سرعت توده‌هاي روسي را به سوي خود مي‌كشانيدند- در ماه ژوئيه مورد پي‌گير و منفور بودند، اما در ماه سپتامبر كارگران پايتخت، ناويان بالتيك، و سربازان، تقريبا" همگي به سوي هدف آن‌ها جلب شده بودند. انتخابات شهرداري‌هاي شهرهاي عمده در ماه سپتامبر بسيار جالب بود: از 70 درصد آرايي كه در ماه ژوئن نصيب منشويك‌ها و سوسياليست‌هاي  انقلابي شده بود اينك تنها 18 درصد به سود آن‌ها باقي مي‌ماند ...
         براي ناظرين خارجي يك مطلب نامفهوم بود، و آن اين‌كه كميته اجرائيه مركزي شوراها، كميته‌هاي مركزي ارتش و  درياداري و كميته برخي از اتحاديه‌ها، به خصوص كميته مركزي كارگران پست و تلگراف و كارگران راه‌آهن، با شدت هر چه تمام‌تر مخالف بلشويك‌ها بودند. اين كميته‌هاي‌ مركزي در اواسط تابستان و يا حتي قبل از آن يعني در مواقعي انتخاب شده بودند كه منشويك‌ها و سوسياليست‌هاي انقلابي وسيع‌ترين پيروان را داشتند، در حالي كه اكنون با تمام قوا مي‌كوشيدند هر گونه تجديد انتخاباتي را به تعويق اندازند.
         چنان‌كه مثلا" كنگره سراسري روسيه بر طبق اساسنامه شوراي نمايندگان كارگران و سربازان مي‌بايست در ماه سپتامبر تشكيل شود،  اما كميته اجرائيه مركزي به بهانه اين‌كه به وقت تشكيل مجلس مؤسسان فقط دو ماه مانده است و در آن موقع هم شوراها مي‌بايد مستعفي شوند، قدمي براي تشكيل جلسه بر نمي‌داشت.
         در عين حال بلشويك‌ها در سراسر كشور، در شعب اتحاديه‌ها و در بين توده‌هاي سربازان و ناويان، يكي پس از ديگري، موفقيت بدست مي‌آوردند. شوراي دهقانان هنوز در حال محافظه‌كاري به سر مي‌برد، زيرا در نواحي عقب مانده روستايي آگاهي سياسي خيلي به كندي پيشرفت مي‌كند و در اين نواحي در طي زندگي يك نسل فعاليت تهييجي از طرف حزب سوسياليست‌هاي انقلابي انجام گرفته است. اما حتي در بين همين طبقه نيز يك جناح انقلابي در حال تشكيل بود. اين جناح در همان ماه اكتبر، هنگامي كه جناح چپ سوسياليست‌هاي انقلابي جدا شد و گروه سياسي نويني به نام سوسياليست‌هاي انقلابي چپ به وجود آورد، موجوديت خود را اثبات كرد.
         از طرف ديگر آثاري مشاهده مي‌شد حاكي از اين‌كه ارتجاع خود را تقويت مي‌كند. مثلا" در تاتر كمدي تروايتسكي در پطروگراد از اجزاي نمايش‌نامه‌اي به نام "گناهان تزار" به وسيله گروهي از سلطنت طلبان جلوگيري شد. آن‌ها تهديد كردند كه هنرپيشه‌ها را به ‌جرم اهانت به تزار لينچ خواهند كرد. برخي از مطبوعات با آه و ناله يك "ناپلئون روسي" را آرزو مي‌كردند. روشن‌فكران بورژوا، شوراي نمايندگان كارگران را شوراي نمايندگان "سگ‌ها" مي‌خواندند..
         در روز پانزدهم اكتبر من با يك سرمايه‌دار روسي به نام استپان گئورگه‌ويچ ليانوزوف، كه او را راكفلر روسيه مي‌خواندند  و  از نظر سياسي طرف‌دار كادت‌ها بود، به گفتگو نشستيم. وي به من گفت:
         "انقلاب يك بيماري است. دير يا زود قدرت‌هاي خارجي بايد در اين‌جا مداخله كنند همان‌طور كه كسي در كار كودكي مداخله مي‌كند و راه رفتن را به او ياد مي‌دهد. البته اين كار كمابيش ناهموار است. اما ملت‌ها بايد در درون كشورشان خطر بلشويسم، خطر انديشه‌هاي مسري از قبيل ديكتاتوري پرولتاريا و انقلاب جهاني را احساس كنند. البته اين امكان وجود دارد كه چنين مداخله‌اي ضرورت پيدا نكند. حمل و نقل ازكار افتاده، كارخانه‌ها بسته مي‌شوند، آلماني‌ها در حال پيشروي هستند. گرسنگي و شكست  ممكن است مردم روسيه را بر سر عقل بياورد."
         ليانوزوف با تاكيد تمام اظهار مي‌داشت بازرگانان وكارخانه‌داران، به ‌هر قيمت كه باشد، ممكن نيست رضايت بدهند كه كميته كارخانه‌اي ازطرف كارگران تشكيل شود و يا اين‌كه آن‌ها در اداره امور كارخانه شركتي داشته باشند. وي مي‌گفت:
     "درباره بلشويك‌ها! با يكي از دو راه مي‌توان كار آن‌ها ‌را ساخت. دولت مي‌تواند پطروگراد را تخليه كند و سپس محاصره آن را اعلام بدارد تا فرمانده نظامي بدون هيچ‌گونه تشريفات قضايي تكليف اين آقايان را روشن كند ... يا اين‌كه اگر مثلا" مجلس مؤسسان تمايلات خيال پردازانه ازخود نشان داد آن‌را با نيروي سرنيزه مي‌توان پراكنده ساخت ..."
         زمستان فرا مي‌رسد- زمستان وحشت‌بار روسيه. من سوداگران را مي‌شنيدم كه درباره آن مي‌گفتند: "زمستان هميشه بهترين دوست روسيه بوده است. شايد اكنون نيز ما را از شر انقلاب نجات بدهد." دريخ‌بندان جبهه جنگ ارتشييان تيره‌بخت هم‌چنان گرسنگي مي‌كشيدند وجان مي‌سپردند- بدون هيچ‌گونه تشويق و اميد. راه‌هاي آهن قطع مي‌شد، خوراك ناياب‌تر مي‌گرديد. كارخانه‌ها بسته مي‌شدند. توده‌هاي محروم و به ‌جان رسيده فرياد بر مي‌آوردند كه بورژوازي عليه حيات توده‌ دست به توطئه زده و وسايل شكست در جبهه را فراهم مي‌آورد. درست پس از آن كه كورنيلوف علنا" اعلام داشت "آيا لازم است ما "ريگارافديه" بدهيم تا كشور را مجددا" به وظيفه خود آشنا سازيم" اين ناحيه تسليم دشمن شد.
         به نظر امريكائيان باورنكردني است كه مبارزه طبقاتي تا به اين حدت وشدت برسد. اما من شخصا" درجبهه شمال به افسران برخوردم كه با صراحت تمام، شكست فاجعه آميز نظامي را به همكاري با كميته سربازان ترجيح مي‌دادند. دبير شعبه پطروگراد حزب كادت‌ها به من اظهار داشت كه تلاشي حيات اقتصادي كشور جزيي است از مبارزه براي بي‌اعتبار ساختن انقلاب. يكي از ديپلمات‌هاي دول متحد، كه تعهد كرده‌ام نامي از او نبرم، برحسب اطلاعاتي كه داشت اين مطلب را تاييد مي‌كرد. من از يك معدن زغال سنگ در حوالي خاركف اطلاع دارم كه صاحبانش آن را آتش زدند وآب به آن بستند. كارخانه‌هاي بافندگي را در مسكو سراغ دارم كه مهندسين آن‌ها، هنگامي كه آن‌ها را ترك مي‌گفتند، ماشين‌ها را از حيز انتفاع مي‌انداختند. رؤساي راه‌آهن را سراغ دارم كه درعين تلاش براي خراب كردن لوكوموتيو‌ها مچ‌شان گير كارگرها افتاده بود ...
         قسمت عمده‌اي از طبقات ثروت‌مند، آلمان را به انقلاب ترجيح مي‌دادند – حتي به حكومت موقت ترجيح مي‌دادند! وهيچ پروايي از اظهار عقيده خود نداشتند. در خانواده روسي كه من در آن‌جا زندگي مي‌كردم موضوع صحبت به هنگام صرف غذا تقريبا" بدون استثناء عبارت بود از ورود عن‌قريب آلمان‌ها كه نظم و انضباط با خود خواهند آورد ... يك روز عصر خانه يكي از بازرگانان مسكو رفته بودم. به هنگام صرف چاي از يازده نفر حاضرين دور ميز پرسيده شد كه كدام را ترجيح مي‌دهند؟ "ويلهلم را يا بلشويك‌ها را؟" ده تن از آن‌ها به ويلهلم رأي دادند و تنها يك نفر عليه ويلهلم بود!
         محتكرين از بي‌نظمي عمومي استفاده مي‌كردند و خرمن خرمن ثروت مي‌اند‌وختند و آن را درعياشي‌هاي بوالهوسانه به مصرف مي‌رساندند و يا وسيله انحراف و افساد عمال دولتي قرار مي‌دادند. مواد خوراكي و سوخت احتكار مي‌شد و يا به طور پنهاني  از كشور خارج و به سوئد ارسال مي‌كردند. مثلا" در چهار ماهه اول انقلاب مواد ذخيره شده در انبارهاي شهرداري تقريبا" به طور آشكار به باد تاراج مي‌رفت و ذخيره دو ساله تا آن‌جا تقليل مي‌يافت كه ديگر تكافوي حتي يك ماه مردم را نمي‌كرد ...
         بر حسب گزارش رسمي آخرين وزير خواربار دولت موقت، بهاي كلي فروشي قهوه در ولاديوستك هريك پوند  دو روبل بود و مصرف‌كنندگان پطروگراد براي هر پوند سيزده روبل مي‌پرداختند. در همه انبارهاي شهرهاي بزرگ خروارها خواربار و پارچه بر روي هم انباشته شده بود، اما تنها اغنيا توانايي خريد آن را داشتند.
         من خانواده بازرگان ساكن يكي از شهرها را مي‌شناختم كه كار آن احتكار بود و به قول روس‌ها به يك ماروديور (دزد اموال كشتگان جنگ) تبديل شده بود. سه پسر اين خانواده با دادن رشوه از نظام معافيت گرفته بودند. يكي ازآن‌ها به خريد وفروش خواربار اشتغال داشت. ديگري طلاي معادن لنا را قاچاق كرده به گروه مرموزي در فنلاند مي‌فروخت. سومي بخش عمده سهام يك كارخانه شكلات سازي را خريده بود و محصول كارخانه را به كئوپراتيوهاي محلي مي‌فروخت مشروط بر آن‌كه تمام مايحتاج او راتامين كنند. و بدين نحو در حالي كه توده‌هاي مردم به موجب كارت جيره‌بندي هر روز تنها نيم پوند نان سياه بدست مي‌آوردند و مي‌خريدند، وي مقدار زيادي نان سفيد، قند، چاي، شيرني، كيك وكره در اختيار داشت ... در چنين حالتي، آن‌گاه كه سربازان از شدت سرما، گرسنگي و خستگي قادر به جنگ نبودند، اين خانواده با خشم و نفرت فرياد بر مي‌آوردند كه اي "ترسوها"! فرياد مي‌كردند كه ديگر از روسي بودن خود "ننگ دارند" و سپس آن‌گاه كه بلشويك‌ها ذخاير بزرگ خواربار پنهان شده راكشف و مصادره مي‌كردند بانك بر مي‌آوردند: "عجب راهزن‌هايي!"
         در اعماق اين پوسيدگي ظاهري قواي سياه ديرين، كه پس از سقوط نيكولاي دوم هيچ تغييري در آن‌ها رخ نداده بود، مي‌خزيدند وگرچه نهان، اما بسيار فعال بودند. عمال پليس مخفي بدنام هنوز دست اندركار بودند- دست اندركار به سود تزار يا  عليه تزار، به سود كرنسكي يا عليه او، براي هر كس كه به آن‌ها پول مي‌داد ... انواع سازمان‌هاي مخفي از هر قبيل نظير دسته‌هاي چرني‌سوتني در تاريكي كار مي‌كردند و به هر وسيله دست مي‌زدند تا بدين يا بدان نحو ارتجاع را بار ديگر به قدرت برسانند.
         در چنين محيط آكنده از فساد، آكنده از دورويي‌هاي وحشت‌بار، يك ترجيع‌بند از زبان بلشويك‌ها هر روز بيش از روز پيش در عمق اجتماع رخنه مي‌كرد و انعكاس مي‌يافت: "تمامي قدرت به دست شوراها؛ تمامي قدرت به دست نمايندگان مستقيم ميليون ها و ميليون‌ها كارگران و دهقانان و سربازان ساده؛ نان؛ پايان جنگ نابخردانه؛ پايان ديپلماسي مخفي؛ پايان احتكار وخيانت؛ ... انقلاب در خطر است و به همراه آن آرمان خلق‌هاي سراسر جهان."
         مبارزه بين پرولتاريا وبورژوازي، بين شوراها و دولت، كه در روزهاي نخست ماه مارس آغاز شده بود، اينك به اوج خود نزديك مي‌شد. روسيه كه با يك جهش از قرون وسطي به قرن بيستم جهيده بود، در يك نبرد حيات و مماتي به دنياي حيرت زده،  دو انقلاب ارائه داد: انقلاب سياسي، انقلاب اجتماعي.
         چه استعداد انقلابي حيات بخشي كه روسيه پس از ماه‌ها گرسنگي و سرخوردگي از خود بروز داد! بورژوازي مي‌بايست روسيه خود را به از اين‌ها شناخته باشد! اكنون روسيه ديگر از طغيان كامل "بيماري" انقلابي فاصله زيادي نداشت.
         چون به گذشته مي‌نگريم و روسيه پيش از قيام نوامبر را به نظر مي‌آوريم، كشوري را در قرن گذشته و به حد باور نكردني محافظه‌كار مي بينيم. ما چه زود خود را با زندگي نوين و پرتحرك منطبق ساختيم! چنان كه مناسبات سياسي روسيه ناگهان و تماما" به سمت چپ چرخش يافت، تا آن‌جا كه كادت‌ها به مثابه دشمنان خلق غيرقانوني اعلام شدند؛ كرنسكي مبدل به يك "ضد انقلاب" گرديد؛ رهبران معتدل سوسياليست‌ها تسره‌تلي، دان، ليبر، گوتس، و اوكسنتيف ديگر براي پيروان‌شان مرتجع بودند؛ و مرداني مانند ويكتورچرنوف و حتي ماكسيم‌گوركي در صف جناح راست قرار گرفتند.
         در اواسط دسامبر 1917 گروهي از رهبران سوسياليست‌هاي انقلابي از سر ژرژ بوخانان سفير بريتانيا ديداري خصوصي به عمل آوردند و مصرانه از او تقاضا كردند كه اين ملاقات را محرمانه نگه‌دارد، زيرا مردم آن‌ها را "خيلي راست" مي‌دانستند. و سر ژرژ گفت:
         "فكرش را بكنيد! يك سال پيش از اين دولت متبوع من به من دستور داد كه ميليوكوف را نپذيرم، زيرا او به نحو خطرناكي دست چپي است."
         سپتامبر و اكتبر بدترين ماه‌هاي سال در روسيه و مخصوصا" بدترين ماه‌هاي سال در پطروگراد هستند. در زير آسمان گرفته و خاكستري و در طول روزهايي، كه پيوسته كوتاه‌تر و كوتاه‌تر مي‌شدند، باران نفوذ كننده به طور دائم مي‌باريد. گِل‌ها در زير پاها عميق، لغزان و چسبان وآثار چكمه‌هاي سنگين درآن هويدا بود – بدتر از موقع عادي، زيرا سازمان شهرداري به كلي از هم پاشيده بود. باد بٌرنده و مرطوب از خليج فنلاند مي‌وزيد. كوچه‌ها را مهي نمناك فراگرفته بود. شب هنگام، هم به خاطر رعايت صرفه‌جويي و هم از ترس زيپلن‌ها، چراغ خيابان‌ها بسيار معدود و ازهم دور بود. در خانه‌هاي شخصي و آپارتمان‌ها از ساعت شش تا ساعت دوازده برق جريان داشت. بهاي شمع هر دانه دو روبل بود و نفت هم تقريبا" بدست نمي‌آمد. از ساعت سه بعد از ظهر هوا تاريك مي‌شد تا ساعت ده روز بعد. دزدي و دست‌برد به خانه‌ها گسترش مي‌يافت. در آپارتمان‌ها مردها در تمامي شب با اسلحه پر به نوبت كشيك مي‌دادند. چنين بود وضع در دوران حكومت موقت.
         هر هفته كه مي‌گذشت خواربار كم‌ياب‌تر مي‌شد. جيره سرانه نان از يك پوند ونيم در روز به يك پوند و سپس به سه ربع پوند، به نيم پوند، و سرانجام به يك ربع پوند تقليل يافت. در اواخر، يك هفته تمام مي‌گذشت و نان اصلا" به دست كسي نمي‌رسيد. قرار بود به هر نفر در ماه دو پوند شكر داده شود، آن هم در صورتي كه اساسا" شكري پيدا مي‌شد، و اين نيز به ندرت اتفاق مي‌افتاد. يك تخته شكلات يا يك پوند شيريني بي‌مزه در همه جا از هفت تا ده روبل – حداقل يك دلار- قيمت داشت. مقدار شير شهر تنها نيمي از كودكان را كفايت مي‌كرد. بسياري از مهمان‌خانه‌ها و خانه‌هاي شخصي ماه به ماه رنگ آن را نمي‌ديدند. در فصل ميوه سيب و گلابي در كنار كوچه‌ها هر دانه اندكي كم‌تر از يك روبل فروخته مي‌شد ...
         براي بدست آوردن شير يا نان و شكر و توتون، شخص مي‌بايست ساعت‌هاي طولاني زير باران و سرما به نوبه بايستد. گاه كه از يك جلسه شبانه، كه تمام شب به طول انجاميده بود، به خانه بر مي‌گشتم مي‌ديدم پيش از صبح سحر مردم نوبه مي‌گرفتند و  زن‌ها در صف مي‌ايستادند در حالي كه بعضي بچه در بغل داشتند ... كارلايل در اثر خود "انقلاب فرانسه" صفت مشخصه‌اي كه از مردم فرانسه ذكر مي‌كند استعداد آن‌ها است براي نوبه گرفتن و انتظار كشيدن. روسيه به نوبه ايستادن را از زمان سلطنت نيكلاي "مقدس" و از سال 1915 آموخت و از آن پس گاه و بي‌گاه صف بر قرار مي‌شد تا اين كه از تابستان سال 1917 ايستادن در صف جزء نظم عادي زندگي او قرار گرفت. فكرش را بكنيد چه وضعي داشتند اين مردم ژنده پوشي كه در زمستان روسيه در خيابان‌هاي يخ زده و منجمد پطروگراد تمام روز را مي‌بايست در صف بي‌ايستند. من به گفتگوهاي مردم در صفوف منتظر براي نان گوش فرا داده و شنيده‌ام كه چگونه اين مردم روسيه، كه به حد حيرت‌انگيزي نيك نفس هستند، گاه‌گاه آهنگ تلخ نارضايي سر مي‌دادند ...
         البته تمام تاترها هر شب باز بود و از جمله يكشنبه‌ها. كارساوينا در مارينسكي باله تازه‌اي را نمايش مي‌داد و تمام دوستان باله براي ديدن او مي‌آمدند. شالياپين آواز مي‌خواند. در تاتر الكساندرينسكي درام "مرگ ايوان مخوف" اثر تولستوي را مجددا" روي صحنه مي‌آوردند. در آن‌جا من به ويژه يك دانشجوي هنگ تشريفاتي امپراطوري را در لباس مليله دوزي بخاطر دارم كه در فواصل بين پرده‌ها از جاي خود بر مي‌خاست و خبردار روبروي لژ خالي سلطنتي كه علامت عقاب آن را پاك كرده بودند، مي‌ايستاد ... تاتر كريوويه زركالو نمايشنامه پرشكوه رقص دسته‌جمعي تصنيف شنيتسلر را نمايش مي‌داد.
         با اين‌كه آثار هنري آرميتاژ و ديگر موزه‌ها را به مسكو انتقال داده بودند معذا هر هفته در آن‌جا نمايشگاه نقاشي گشايش مي‌يافت. گروه‌هايي از زنان روشن‌فكر براي استماع كنفرانس‌هاي ادبي و هنري وفلسفه عاميانه در مجامع حضور مي‌يافتند. آن روزها به خصوص بره‌كشان تئوزوفي‌ها بود. براي نخستين‌بار در تاريخ، "ارتش نجات" اجازه ورود به روسيه يافته بود و در و ديوار را پوشيده از اعلان درباره‌ي تشكيل جلسات انجيلي خود مي‌كرد كه در همان‌ حال هم باعث اعجاب و هم باعث تفريح خاطر مستمعين روسي مي‌شد.
         زندگي روزمره و سنتي شهر هم‌چنان طبق معمول جريان داشت، در حالي كه مي‌كوشيد تا آن‌جا كه ممكن باشد انقلاب را ناديده بگيرد. شعرا شعر مي‌سرودند، اما نه درباره انقلاب. نقاشان رئاليست صحنه‌هايي از روسيه قرون وسطي، از تاريخ  و هر چيز ديگر ترسيم مي‌كردند بجز از موضوعات مربوط به انقلاب. دختر خانم‌هاي اعيان زاده شهرستاني به پايتخت مي‌آمدند تا زبان فرانسه بياموزند و صداي خود را تربيت كنند. افسران جوان، با نشاط و زيبا، باشلق‌هاي قرمز و مليله‌دوزي شده خود را مي‌پوشيدند، شمشيرهاي كار استادان قفقازي را حمايل مي‌كردند و در تالارهاي هتل‌ها پرسه مي‌زدند. خانم‌هاي بوروكرات‌هاي متوسط‌الحال بعد از ظهرها با هم چاي مي‌نوشيدند. هريك از آن‌ها قندان كوچك طلايي يا نقره‌اي منبت‌كاري با خود داشت كه در آن مقداري قند و تكه‌اي نان گذاشته بود و ضمن صحبت آرزو مي‌كرد كه چه خوب مي‌شد اگر تزار باز مي‌گشت، يا آلمان‌ها مي‌رسيدند، و يا هر حادثه ديگري رخ مي‌داد كه مي‌توانست مسئله دردناك كلفت و نوكر را حل كند. دختر يكي از دوستان من يك روز بعد از ظهر مثل برج زهرمار به خانه آمد، زيرا زن بليط فروش او را "رفيق" خطاب كرده بود.
         اما در پيرامون آن‌ها روسيه بزرگ و پهناور، آبستن دنياي تازه، از درد زايمان به خود مي‌پيچيد. خدمت‌كارها، كه تا آن‌گاه با آن‌ها به مثابه حيوان رفتار مي‌شد و مزد آن‌ها تقريبا" هيچ بود، اينك احساس استقلال مي‌كردند. بهاي يك جفت كفش بيش از يكصد روبل بود. و چون ميزان متوسط مزدها ماهانه تا سي‌و پنج روبل مي‌رسيد خدمت‌كارها از ايستادن به صف نوبه و فرسوده كردن كفش‌ها امتناع مي‌ورزيدند. بيش از اين" در روسيه نوين هر مرد يا زني حق رأي داشت. مطبوعاتي از آن طبقه كارگر بودند كه خبرها و مطالب نوين وحيرت‌انگيز مي‌نوشتند. شوراها وجود داشتند و اتحاديه‌ها. ايزوشچيك‌ها (سورچي‌ها) اتحاديه داشتند. آن‌ها هم‌چنين در شوراي پطروگراد داراي نماينده بودند. پيش‌خدمت‌ها و كاركنان هتل‌ها متشكل‌شده بودند و ازگرفتن انعام امتناع مي‌كردند. برروي ديوار رستوران‌ها اعلان‌هايي زده بودند به اين مضمون: "اين‌جا انعام گرفته نمي‌شود." يا "اگر كسي از طريق خدمت در روي ميز غذا اعاشه كند دليل آن نمي‌شود كه با پرداخت انعام به او توهين شود."
         در جبهه، سربازان در نبرد خود با افسران دست و پنجه نرم مي‌كردند و ازطريق كميته‌هاي خويش مي‌آموختند كه بر خود حكومت كنند. در كارخانه‌ها – اين سازمان‌هاي مختص روسي يعني كميته‌هاي كارخانه – از طريق مبارزه با نظام كهنه تجريه و نيرو بدست مي‌آوردند و به رسالت تاريخي خويش آگاهي مي‌يافتند. سراسر روسيه خواندن مي‌آموخت؛ سياست، اقتصاد و تاريخ مي‌خواند، زيرا مردم مي‌خواستند بدانند ... در هر شهر، در اغلب قصبات، در سرتاسر جبهه، هر دسته سياسي روزنامه خود را داشت و گاه داراي چند روزنامه بود. صدها هزار رساله و نشريه از طريق هزاران سازمان پخش مي‌شد و به داخل ارتش و به دهات، به درون كارخانه‌ها و درميان كوچه‌ها راه مي‌يافت و منتشر مي‌شد. عطش براي كسب دانشي كه مدت‌هاي مديد بر روي مردم بسته بود در اثر انقلاب به نحو شگرفي امكان بروز يافت. تنها از انستيتوي اسمولني در شش ماهه اول انقلاب هر روز خروارها نشريه با كاميون و قطار به اكناف كشور سرازير مي‌شد و اين سرزمين را اشباع مي‌كرد. همان گونه كه شن‌هاي داغ آب را مي‌بلعد و به خود در مي‌كشند، روسيه مواد خواندني را مي‌نوشيد و باز سير نمي‌شد – نه نشريات حاوي افسانه يا تاريخ تحريف شده و يا مطالب بي‌رمق و يا قصه‌هاي بازاري و فاسد كننده، بلكه تئوري‌هاي اجتماعي، اقتصادي، فلسفه، آثار تولستوي، گوگول وگوركي را.  
         و پس آن‌گاه سخنراني‌ها: روسيه را چنان سيلي از سخن زنده فراگرفته بود كه آن‌چه را كه كارلايل "طوفان نطق و خطابت" در فرانسه مي‌ناميد در مقايسه با آن جويبار كوچكي بيش نبود. خطابه‌ها، بحث‌ها، نطق‌ها در تماشاخانه‌ها، در سيرك‌ها، در اطاق‌هاي مدرسه، در باشگاه‌ها، در مراكز دهات، در كارخانه‌ها ... چه منظره پرشكوهي بود هنگامي كه چهل هزار كارگر كارخانه پوتيلوف از كارخانه سيل‌آسا بيرون مي‌ريختند تا به خطابه‌هاي سوسيال دمكرات‌ها، سوسياليست‌هاي انقلابي، آنارشيست‌ها و هركسي كه چيزي براي گفتن داشت، و مادام كه سخن مي‌گفت، گوش بدهند! ماه‌ها بود كه در پطروگراد و سراسر روسيه، از هرگوشه وكنار كوچه‌‌اي به مثابه تريبون استفاده مي‌شد. بحث‌هاي ناگهاني و بالبداهه در قطارهاي راه‌آهن، در ترامواها، همه جا ...
         و كنفرانس‌ها و كنگره‌هاي سراسري روسيه كه مردم را از دو قاره بر دور هم گرد مي‌آورد: مجامع شوراها، كئوپراتيوها، زمستووها، مليت‌ها، كشيش‌ها، دهقانان، احزاب سياسي، كنفرانس‌هاي دمكراتيك، كنفرانس دولتي مسكو، شوراي جمهوري روسيه ... در پطروگراد هميشه سه چهار مجمع برقرار بود و هرگونه تلاشي براي محدود ساختن زمان سخنراني ناطقين با ممانعت قاطع روبرو مي‌شد و هر فرد امكان كامل مي‌يافت تا هر احساس و نظري را كه دارد بيان كند ...
         ما به جبهه دوازده در پشت ريگا رفتيم، در آن‌جا افرادي كه پوست به استخوان‌شان چسبيده بود، بدون پاپوش در گل‌ولاي سنگرهاي ملالت‌خيز به حال بيماري افتاده بودند و چون ما را ديدند با چهره‌هاي بهم فشرده و درحالي كه رنگ نيلي عضلات آن‌ها از سوراخ‌هاي لباس‌هاي ژنده آن‌ها نمايان بود از جاي بر خاسته مشتاقانه از ما مي‌پرسيدند: "چيزي براي خواندن آورده‌ايد؟"
         گواين‌كه ظاهرا" آثار و علائم زيادي از تغيير و تحول به چشم مي‌خورد؛ گو اين‌كه مجسمه كاترين‌كبير در برابر تاتر الكساندرينسكي پرچمي سرخ در دست داشت، و پرچم‌هاي ديگري، ولو رنگ رو رفته، از فراز اماكن عمومي و دولتي آويخته بود و طغراها و نشان‌هاي عقاب امپراطوري، يا پاره، و يا پوشيده شده بود؛ گو اين‌كه به ‌جاي پليس‌هاي درنده، يكي از افراد بدون اسلحه گاردشهري دركوچه‌ها نظارت مي‌كرد، اما باز آثاري از بسياري از احوال دوران گذشته هنوز باقي بود.
         مثلا" "تابل رانگو" – فهرست درجه بندي- كه پطركبير با دست‌هاي آهنين بر گردن روسيه استواركرد، هنوز به  اعتبار خود باقي بود. تقريبا" همه كس از بچه مدرسه‌اي به بالا هنوز اونيفورم خاص خود را با نشان امپراطوري بر روي دكمه‌ها و پاگون‌ها مي‌پوشيد. از حدود ساعت 5 بعد از ظهر به بعد خيابان‌ها از مردان سالخورده و مقرراتي در لباس‌هاي متحد‌الشكل، كيف در دست، مملو مي‌شد كه از سركار خود در مؤسسات و وزارت‌خانه‌هاي سربازخانه‌مانند دولتي به خانه‌هاي خود مي‌رفتند و يحتمل در اين انديشه بودند كه مرگ‌ و مير رؤساي آن‌ها تا چه حد مي‌تواند راه ارتقاء رتبه را به روي آن‌ها بگشايد تا در جرگه امناي دانشگاه و يا رايزنان دولتي وارد شوند و از اين راه با حق بازنشستگي كافي و يا يحتمل با نشان "سنت‌آن" بازنشسته شوند.
         مي‌گويند سناتور سوكولوف در بحبوبه اوج انقلاب روزي با لباس عادي به جلسه سنا رفت ولي او را به دورن جلسه راه ندادند، زيرا لباس مخصوص خدمت‌گزاران تزار را به بر نداشت. در مقابل اين چنين زمينه‌اي كه تمامي يك ملت مي‌جوشيد و از هم مي‌پاشيد، منظره قيام توده‌هاي خلقي روسيه باز و گسترده مي‌شد.








فصل دوم
طوفان بر مي‌خيزد
         در ماه سپتامبر ژنرال كورنيلوف به سوي پطروگراد به حركت در آمد  تا خود را ديكتاتوري نظامي روسيه اعلام بدارد. به همراه او مشت پولادين بورژوازي هويدا شد كه گستاخانه در صدد سركوب انقلاب بود. تعدادي از وزيران سوسياليست در توطئه كورنيلوف دست داشتند. خود كرنسكي در معرض سؤظن بود. ساوينكوف كه از طرف كميته مركزي حزبش، يعني حزب سوسياليست‌هاي انقلابي ايضاح شده بود، از هر توضيحي امتناع ورزيد و از حزب اخراج گرديد. كورنيلوف توسط كميته‌هاي سربازان توقيف شد. بسياري از ژنرال‌ها از كار بركنار شدند. برخي از وزيران كرسي خود را از دست دادند وكابينه سقوط كرد.
         كرنسكي در صدد بر آمد دولت جديدي با شركت نمايندگان حزب بورژوازي –كادت‌ها- تشكيل دهد. حزب سوسياليست‌هاي انقلابي كه وي بدان منسوب بود به وي دستور داد كه كادت‌ها را اخراج كند. كرنسكي تبعيت نكرد و تهديد نمود كه اگر سوسياليست‌ها در اين امر اصرار ورزند، او استعفا خواهد داد. ولي خشم مردم به حدي شديد بود كه او در آن هنگام جرأت نكرد عليه آن‌ها مبارزه كند. يك هيئت حكومتي موقت مركب از پنج وزير به رياست كرنسكي تشكيل شد و قدرت حاكمه را تا حل نهايي مسئله تركيب كابينه بدست گرفت.
         شورش كورنيلوف تمام گروه‌بندي‌هاي سوسياليست‌ها را، اعم از "معتدل" يا انقلابي ، بر زمينه يك تلاش براي دفاع از خود متحد ساخت. كورنيلوف‌گري ديگر نبايد تكرار شود. بايد دولت جديدي تشكيل يابد كه در برابر تمام آن‌هايي كه طرف‌دار انقلابند مسئول باشد. از اين‌رو كميته اجرائيه مركزي به تمام سازمان‌هاي دمكراتيك پيشنهاد كرد نمايندگان خود را براي كنفرانس دمكراتيك كه مي‌بايست در پطروگراد تشكيل يابد اعزام دارند.
         در كميته اجرائيه مركزي بلافاصله سه جريان به وجود آمد: بلشويك‌ها مي‌خواستند كه بي ‌درنگ كنگره شوراهاي سراسري روسيه تشكيل شود و تمام قدرت حاكمه به وي منتقل گردد. اس‌ارهاي سانتريست به رهبري چرنوف همراه با اس‌ارهاي چپ به رياست كامكوف و اسپيريدونوا، منشويك‌هاي انترناسيوناليست به رياست مارتوف، و منشويك‌هاي سانتريست به نمايندگي باگدانوف و اسكوبلف خواستار بودند كه يك دولت سوسياليستي هم سنخ تشكيل شود. منشويك‌هاي راست به رياست تسره‌تلي، دان، ليبر و نيز اس‌ارهاي راست به رهبري اوكسنتيف اصرار داشتند كه در دولت جديد نمايندگان طبقات ثروت‌مند نيز شركت كنند.
         درست در همين زمان بلشويك‌ها درشوراي پطروگراد، و پس از آن در شوراهاي مسكو، كيف، اودسا و ديگر شهرها اكثريت به دست مي‌آوردند.
         منشويك‌ها و اس‌ارها كه در كميته اجرائيه مركزي حاكم بودند هراسان شده و به اين نتيجه رسيدند كه لنين در نهايت كار براي آن‌ها از كورنيلوف خطرناك‌تر است. آن‌ها مقررات نمايندگي را در كنفرانس دمكراتيك تغيير دادند و تعداد كرسي‌هاي به مراتب بيشتري به كئوپراتيوها و ديگر سازمان‌هاي محافظه‌كار واگذار كردند. ولي حتي اين كنفرانس با منتخبين ويژه‌اش ابتدا با تشكيل دولت ائتلافي بدون كادت‌ها موافقت كرد. فقط تهديد علني كرنسكي به استعفا و ناله‌هاي نوميدانه سوسياليست‌هاي "معتدل" كه "جمهوري در خطر است" كنفرانس را وا داشت كه با اكثريت ناچيزي اصل ائتلاف با بورژوازي را به پذيرد و تشكيل نوعي پارلمان مشورتي را تحت عنوان "شوراي موقت جمهوري روسيه" بدون هيچ‌گونه قدرت قانون گذاري تصويب كند. در حكومت جديد نمايندگان طبقات ثروت‌مند عملا" زمام امور را در دست داشتند و در شوراي جمهوري آن‌ها تعداد زيادي از كرسي‌ها را به نحو نامتناسبي اشغال كردند.
         كميته اجرائيه مركزي كه ديگر بيانگر نمايندگان عادي شوراها نبود بدون هيچ دليل قانوني از دعوت كنگره سراسر روسيه كه مي‌بايست در سپتامبر تشكيل يابد امتناع ورزيد. كميته اجرائيه مركزي ديگر بسي دورتر از آن رفته بود كه كنگره تشكيل دهد و يا با تشكيل آن موافقت كند. ارگان مطبوعاتي رسمي آن به نام "ايزوستيا" اشاره مي‌كرد كه وظيفه شوراها ديگر پايان يافته و احتمال دارد به زودي منحل گردند ... در همين زمان دولت موقت نيز اعلام داشت كه انحلال "سازمان‌هاي غير مسئول" يعني شوراها جزء برنامه كار او است.
         بلشويك‌ها در پاسخ، شوراها را فراخواندند كه دوم نوامبر (20 اكتبر) در كنگره پطروگراد گرد ‌آيند و قدرت حاكمه روسيه را بدست خويش بگيرند. در عين حال آن‌ها شوراي جمهوري روسيه را ترك گفته و اعلام داشتند كه نمي‌خواهند در "دولت خيانت به خلق" شركت داشته باشند.
         ولي خروج بلشويك‌ها در شوراي مفلوك جمهوري آرامشي به وجود نياورد. طبقات ثروت‌مند، كه اكنون در رأس قدرت حاكمه قرار گرفته بودند آشكارا گستاخ مي‌شدند. كادت‌ها اعلام داشتند كه دولت قانونا" حق ندارد روسيه را جمهوري اعلام كند، و به قصد تفرق ساختن كميته‌هاي سربازان و ناويان خواستار اتخاذ تدابير خشني در ارتش و نيروي دريايي بودند و نيز شوراها را در معرض حمله قرار مي‌دادند. اما در جناح مقابل شوراي جمهوري، منشويك‌هاي انترناسيوناليست و اس‌ارهاي چپ هوادار عقد فوري قرار داد صلح، واگذاري زمين به دهقانان و كنترل كارگري بر توليد، يعني عملا" طرف‌دار برنامه بلشويك‌ها بودند.
         من امكان يافتم كه نطق مارتوف را عليه كادت‌ها بشنوم. او مانند بيمار مشرف به مرگي بر روي كرسي خطابه خم شده با اشاره انگشت به سوي راست‌ها و با صداي گرفته‌اي كه به زحمت شنيده مي‌شد مي‌گفت: "شما ما را شكست طلب مي‌ناميد. ولي شكست‌طلبان واقعي آن‌هايي هستند كه در انتظار لحظه مساعد براي عقد قرار داد صلح نشسته‌اند و صلح را از امروز به فردا تا الي غيرالنهاريه به تعويق مي‌اندازند تا اين كه از ارتش روسيه چيزي باقي نماند و خود روسيه به مثابه شيئي مورد معامله گروه‌هاي امپرياليستي قرارگيرد ... شما در صديد سياستي را به مردم روسيه تحميل كنيد كه منافع بورژوازي خواستار آن است. مسئله صلح مي‌بايست بي‌ درنگ حل شود ... آنگاه شما خواهيد ديد آن‌هايي كه شما آن‌ها را عمال آلمان مي‌ناميد، آن تسيمروالديست‌هايي كه بيداري توده‌هاي دمكراتيك سراسر جهان را تدارك ديدند، كار عبثي نكرده‌اند ..."
         بين اين گروه‌بندي‌ها، منشويك‌ها و اس‌ارها كه فشار نارضايي روز افزون توده‌ها را از جناح چپ احساس مي‌كردند از اين جهت به جهت ديگري شتافتند. خصومت عميقي شوراي جمهوري را به گروه‌بندي‌هاي آشتي ناپذير تقسيم كرده بود.
         چنين بود اوضاع به هنگامي كه خبر كنفرانس متفقين در پاريس كه مدت‌ها انتظار آن مي‌رفت مسائل حاد سياست خارجي را با اصرار و ابرام مطرح ساخت ...
         تمام احزاب دمكراتيك روسيه هوادار عقد صلح در اسرع وقت و بر مبناي دمكراتيك بودند. هنوز ماه آوريل 1917 بود كه شوراي پطروگراد كه در آن زمان زير رهبري منشويك‌ها و اس‌ارها قرار داشت، شرايط معيني را براي صلح روسيه مطرح ساخت. در آن از جمله خواسته شده بود كه متفقين كنفرانسي براي بررسي هدف‌هاي جنگ تشكيل دهند. وعده داده شد كه كنفرانس در ماه اوت تشكيل شود. اين كنفرانس سپس به ماه سپتامبر و پس از آن به ماه اكتبر موكول گرديد و اينك روز دهم نوامبر (بيست‌وهشت اكتبر) براي تشكيل آن تعيين گرديده بود.
         دولت موقت قصد داشت دو نماينده به اين كنفرانس اعزام دارد. يكي ژنرال آلكسيف كه داراي افكار بسيار ارتجاعي بود و ديگري ترشچنكو وزير امور خارجه. شوراها از جانب خود اسكوبلف را به عنوان نماينده انتخاب كردند و بيانه و دستورالعمل تدوين نمودند كه وي مي‌بايست. طبق آن رفتار كند. دولت موقت نه اسكوپلف را به رسميت شناخت و نه دستور‌العمل‌ش را. ديپلماسي متفقين نيز اعتراض كرد. كار به آن‌جا منتهي شد كه بونارلاو، در پاسخ به سئوالي در مجلس عوام انگلستان به سردي اظهار داشت: "تا آن‌جا كه من مي‌دانم كنفرانس پاريس نه هدف‌هاي جنگ، بلكه طرق انجام آن را بررسي خواهد كرد."
         مطبوعات محافظه كار روسيه غرق در مسرت بودند. بلشويك‌ها فرياد بر مي‌آوردند "ببينيد تاكتيك سازشكارانه منشويك‌ها و اس‌ارها كار را به كجا كشانيد!"
         به طول هزاران ميل در خط جبهه ميليون‌ها نفر از افراد ارتش‌هاي روس مانند دريايي در حال مد در حركت بودند و صدها و صدها تن نمايندگان خود را به پايتخت مي‌فرستادند كه فرياد "صلح، صلح" از آن‌ها بلند بود. من به سيرك مدرن كنار رودخانه به يكي از ميتينگ‌هاي مهم عمومي كه تعداد آن‌ها هر شب نسبت به شب پيش افزون مي‌شد رفتم. آمفي‌تاتر لخت و عريان  و كسالت‌آور از پنج چراغ آويخته از يك سيم نازك روشنايي مي‌گرفت و تمام ميز و صندلي‌هاي كثيف و دود زده آن و همه زواياي آن مملو از جمعيت بود. سربازان، ناويان، كارگران، زنان – همه آن‌چنان غرق در شنيدن شده بودند كه گفتي رشته عمرشان بدان بسته است. سربازي از ديويزيون پانصد و چهل‌هشتم در حال نطق بود. وي در حالي كه از گونه‌هاي فشرده‌اش آثار درد واقعي نمايان بود فرياد زد:
         "رفقا! آن‌ها كه بالاها نشسته‌اند هميشه از ما مي‌خواهند كه بيشتر فداكاري كنيم، بيشتر فداكاري كنيم. در حالي كه آن‌هايي كه همه چيز دارند هيچ كس مزاحم‌شان نيست. ما با آلمان‌ها در حال جنگ هستيم. آيا ما ژنرال‌هاي آلماني را دعوت مي‌كنيم كه زمام ستاد ارتش ما را به دست گيرند؟ خوب، ما با سرمايه‌دارها در حال جنگيم و با وجود اين آن‌ها را دعوت به شركت در دولت مي‌كنيم ... سرباز مي‌گويد: آخر به من بگوييد كه براي چه مي‌جنگيم. آيا براي قسطنطنيه مي‌جنگيم يا براي روسيه آزاد؟ آيا براي دمكراسي يا براي غارت‌گران سرمايه‌دار؟ اگر شما به من ثابت كنيد كه براي انقلاب مي‌جنگيم در آن صورت من بدون اين كه مجازات اعدام مجبورم كند، به جنگ خواهم رفت وخواهم جنگيد. وقتي كه زمين به دهقانان تعلق بگيرد وكارخانه‌ها به كارگران، و قدرت شوراها، در آن صورت خواهيم دانست چيزي داريم كه براي آن بجنگيم، و براي آن خواهيم جنگيد."
         در سربازخانه‌ها، در گوشه وكنار خيابان‌ها تعداد بي‌شماري سربازان ناطق، همه در خواست مي‌كردند كه به جنگ پايان داده شود و اعلام مي‌داشتند كه اگر دولت براي برقراري صلح اقدامات مؤثري به عمل نياورد ارتش سنگرها را ترك گفته و به خانه خود خواهد رفت.
         ناطقي از ارتش هشتم:
         "ما ناتوان هستيم، در هر واحد معدودي از ما باقي نمانده است. بايد يا به ما غذا و كفش و تجهيزات بدهند و ما را تقويت كنند، يا طولي نخواهد كشيد كه سنگرها خالي خواهد شد. يا صلح يا تجهيزات ... دولت يا بايد به جنگ خاتمه دهد يا ارتش را تجهيز كند."
         سربازي از تيپ توپ‌خانه شماره چهل و ششم سيبري:
         "افسرها با كميته‌هاي ما همكاري نمي‌كنند. آن‌ها ما را به دشمن مي‌فروشند. آن‌ها آژيتاتورهاي ما را اعدام مي‌كنند و دولت ضدانقلاب پشتيبان آن‌ها است. ما گمان مي‌كرديم انقلاب با خود صلح مي‌آورد. اما اينك دولت ما را حتي از حرف زدن درباره اين چيزها منع مي‌كند و درعين حال نان كافي كه ما را سرپا نگه دارد، و يا حتي اسلحه‌اي كه به آن بجنگيم به ما نمي‌دهد."
         از اروپا شايعاتي به گوش مي‌رسيد درباره انعقاد صلح به بهاي فدا كردن روسيه ... اخبار واصله درباره وضع سربازان روس در فرانسه برشدت نارضايي مي‌افزود: تيپ شماره يك كوشيده بود به تقليد رفقاي خود در روسيه كميته‌هاي سربازي را جانشين افسران خود كند و از عزيمت به سالونيك امتناع ورزيده و خواستار بازگشت به ميهن شده بود. تيپ را محاصره كرده بودند، آن را به گرسنگي محكوم ساخته بودند و سرانجام با توپ به گلوله بسته بودند كه موجب كشتار زيادي شده بود ...
         روي بيست و ششم اكتبر (سيزدهم) من به كاخ مارينسكي رهسپار شدم كه شوراي جمهوري در آن‌جا جلسه تشكيل داده بود. مي‌خواستم نطق ترشچنكو را بشنوم. او مي‌بايست اعلاميه دولت را درباره سياست خارجي قرائت كند كه كشوري كه جنگ رمق آن را گرفته و تشنه صلح بود، طي مدت درازي با بي‌صبري انتظار آن را داشت. جواني بلند قامت با لباس منظم، صورتي از ته تراشيده و گونه‌هاي استخواني برجسته، با صدايي آرام نطقي را كه با دقت تهيه شده بود و هيچ گونه تعهدي را ايجاب نمي‌كرد قرائت مي‌نمود: "مصالح دولتي روسيه" درباره "دشواري‌هاي" ناشي از دستور اسكوبلف. ترشچنكو با جمله‌هاي زيرين كه مضمون نطق او را تشكيل مي‌داد سخن خود را به پايان رسانيد:
         "روسيه دولت معظمي است. روسيه در هر وضعي كه پيش آيد دولت معظمي باقي خواهد بود. ما مي‌بايست از آن دفاع كنيم. ما مي‌بايست خود را مانند مدافعان كبير و فرزندان دولتي معظم نشان بدهيم."
         هيچ‌كس از اين نطق رضايت حاصل نكرد. مرتجعين خواهان سياست امپرياليستي "سخت" بودند، و احزاب دمكراتيك خواستار گرفتن تضميني كه دولت صلح برقرار خواهد كرد. من اكنون سرمقاله روزنامه "رابوچي‌اي سالدات" ارگان شوراي بلشويكي پطروگراد را نقل مي‌كنم.
"پاسخ دولت به سنگرها"
         "آقاي ترشچنكو وزير امورخارجه نطق مفصلي در مورد جنگ و صلح در پارلمان ايراد داشت. اين كم‌حرف‌ترين وزيران براي ارتش و مردم چه حكايت كرد؟"
         "نخست اين‌كه ما با متفقين خود (نه خلق‌ها-بلكه دولت‌هاي آن‌ها) پيوند فشرده داريم."
         "دوم اين‌كه دمكرات‌ها نبايد درباره امكان يا عدم امكان جنگ زمستاني قضاوت كنند. تصميم بر عهده دول متفق است."
         "سوم اين‌كه هيجدهم ژوئيه كاري نيك و سعادت بخش بوده است (درباره عواقب آن ترشچنكو درنطق خود سكوت مي‌كند)."
         "چهارم اين‌كه گويا "نادرست است كه متفقين در قيد ما نيستند و ما اعلاميه‌هاي مشخصي از متفقين خود دريافت داشته‌ايم". اعلاميه؟ پس عمل؟ پس روش ناوگان انگليس؟ پس مذاكرات شاه انگلستان با گوركو- اين ضدانقلابي اعزامي؟ درباره اين مسائل آقاي وزير سكوت اختيار كرد."
         "پنجم اين‌كه دستور اسكوبلف بد است و به مذاق ديپلمات‌هاي متفق روسيه خوش نيامده است وحال آن‌كه "ما مي‌بايست در كنفرانس متفقين به زبان واحدي سخن گوييم."
         "آيا اين تمام مطالب است؟ تمام! پس راه خروج از بن بست كجاست؟ باورداشتن به متفقين و به آقاي ترشچنكو. پس صلح چه وقت فرا خواهد رسيد؟ آن زمان كه متفقين اجازه بدهند!"
         "چنين است پاسخ دولت موقت به سنگرها درباره صلح!"


         در اين زمان درافق سياست روسيه سايه نيروي به قدر كافي شرور، يعني كازاك‌ها، هويدا مي‌شود. روزنامه گوركي به نام "نوواياژيزن" (زندگي نوين) توجه خوانندگان خود را به فعاليت آن‌ها جلب كرد:
         "در روزهاي فوريه كازاك‌ها بر روي مردم آتش باز نكردند، به هنگام شورش كورنيلوف آن‌ها به خائنين نپيوستند ... در اين اواخر نقش آن‌ها دارد تغيير مي‌كند. آن‌ها از سرسپردگي غير فعال به ميدان تعرض فعال سياسي قدم مي‌گذارند ..."
         كاله‌دين – آتامان سربازان كازاك‌هاي دون- توسط دولت موقت از كار بركنار شد، زيرا وي در توطئه كورنيلوف شركت داشت، ولي او از ترك پست خود يك‌باره امتناع كرد و در نووچركاسك با سه ارتش بزرگ كازاك مستقر گشت و به تدارك توطئه پرداخت و تهديد به تعرض كرد. نيرويش چنان بزرگ بود كه دولت به نافرمان‌يش تن در داد. از اين بالاتر: دولت موقت مجبور شد كه شوراي اتحاد سربازان را به طور رسمي بشناسد و اعلام دارد كه شعبه شوراهاي جديد‌التاسيس كازاك‌ها غير قانوني است. در اوائل اكتبر يك هيئت نمايندگي از طرف كازاك‌ها به نزد كرنسكي آمد و وقيحانه قطع حملات به كاله‌دين را خواستار شد و رئيس دولت را نكوهش كرد كه وي نسبت به شوراها ارفاق مي‌كند. كرنسكي موافقت كرد كه متعرض كاله‌دين نشود و در عين حال گفت:
         "رهبران شورا مرا مستبد وجابر مي‌دانند ... در حالي كه دولت موقت نه تنها بر شوراها تكيه ندارد، بلكه بسيار متأسف است كه اين شوراها وجود دارند!"
         در همان زمان يك هيئت نمايندگي ديگر ازطرف كازاك‌ها به نزد سفير انگلستان رفت و طي مذاكره با وي صاف و ساده خود را نماينده "خلق آزاد كازاك" خواند.
         در "دون" سازماني از نوع جمهوري كازاك تشكيل يافت.
         "كوبان" خود را "دولت مستقل كازاك" اعلام داشت.
         در روستوف، كنار دون، و دريكاترينوسلاو، كازاك‌هاي مسلح شوراها را متفرق ساختند و درخاركف بناي اتحاديه كارگران معادن را در هم كوبيدند. ماهيت كازاك‌ها همه‌جا با خصلت ميليتاريستي و ضد سوسياليستي بروز كرد. سردم‌داران اين جنبش اشراف و ملاكان بودند: مانند كاله‌دين، كورنيلوف، ژنرال دوتوف، ژنرال كارائولوف و ژنرال بارديژي. اين جنبش از طرف بازرگانان و بانك‌داران بزرگ مسكو حمايت مي‌شد.



         روسيه كهن به سرعت از هم مي‌پاشيد. در اوكرائين، در فنلاند، در لهستان، در بلاروس، انقلاب ناسيوناليستي نيرومندتر و تهورآميزتر مي‌شد. حكومت‌هاي محلي كه تحت نفوذ طبقات ثروت‌مند قرار داشتند خواستار خودمختاري بودند و از فرمان‌ برداري پطروگراد سرباز مي‌زدند. در هلسينگفورس سناي فنلاند با اعطاي وام به حكومت موقت مخالفت ورزيد و فنلاند خود را خود مختار اعلام كرد و خروج نيروهاي روسي را طلب نمود. "راداي" بورژوا در "كيف" به توسعه سرحدات اوكرائين پرداخت تا آن‌جا كه تمام سرزمين‌هاي فلاحتي روسيه جنوبي را تا اورال شامل گرديد و سپس دست به تشكيل يك ارتش ملي زد. ويني‌چنكو نخست‌وزير به انعقاد صلح جداگانه با آلمان اشاره كرد، و حكومت موقت درمانده و ناتوان. سيبري و قفقاز خواستار تشكيل مجلس مؤسسان جداگانه بودند و در همه اين كشورها نبرد سخت و تندي بين اولياء امور و شوراهاي محلي نمايندگان كارگران وسربازان آغاز مي‌شد.  
         اوضاع هر روز بيش از پيش به طرف هرج‌ و مرج . صدها هزار سرباز جبهه را ترك مي‌گفتند و به صورت موج‌هايي عظيم و بي‌مقصد در سراسر اين سرزمين پراكنده مي‌شدند. دهقانان استان‌هاي تامبون و توئر، خسته از انتظار براي زمين و خشمگين از فشارهايي كه حكومت براي سركوب آنان وارد مي‌كرد، خانه‌هاي اربابي را مي‌سوزانيدند و مالكين را مي‌كشتند. اعتصابات فوق‌العاده وسيع و اخراج‌هاي دسته جمعي، مسكو و اودسا و معادن زغال سنگ دون را فراگرفته بود. حمل و نقل فلج، ارتش گرسنه و در شهرهاي بزرگ خواربار ناياب بود. دولت، كه بين دسته‌هاي دمكراتيك و مرتجع درمانده بود، نمي‌توانست هيچ كاري انجام دهد؛ و آن‌گاه هم به ناگزير دست به اقداماتي مي‌زد، با اين اقدام منافع طبقات ثروت‌مند را حفظ مي‌كرد و براي برقراري نظم و آرامش در بين دهقانان نيروهاي كازاك اعزام مي‌شد تا اعتصابات را درهم بشكند. در تاشكند مقامات دولتي شوراي محلي را سركوب كردند. در پطروگراد شوراي اقتصادي كه براي سر و صورت دادن به وضع آشفته اقتصاد تشكيل شده بود، در بين نيروي‌هاي متخاصم سرمايه و كار به بن بست رسيد و از طرف كرنسكي منحل شد. سران نظامي منتسب به نظام كهن كه از طرف كادت‌ها حمايت مي‌شدند خواستار استقرار مجدد انضباط در ارتش و نيروهاي دريايي بودند. دريادار وردروسكي وزير درياداري – مرد شايسته احترام- و ژنرال ورخوسكي وزير جنگ بيهوده تاكيد مي‌كردند كه يگانه راه نجات كشور عبارت است از يك انضباط نوين داوطلبانه دمكراتيك و مبتني بر همكاري با كميته‌هاي سربازان و ناويان. توصيه‌هاي آن‌ها ناشنيده گرفته مي‌شد.
         چنين مي‌نمود كه مرتجعين در تحريك خشم عمومي مصمم‌اند! هنگام محاكمه كورنيلوف فرا مي‌رسد. مطبوعات بورژوازي بيشتر و بيشتر از او به طور علني دفاع مي‌كردند و او را به عنوان "ميهن پرست بزرگ روس" مي‌ستودند. روزنامه ابشچه‌يه‌ديئلو متعلق به بورتسف ديكتاتوري مشترك كورنيلوف-كاله‌دين- كرنسكي را طلب مي‌كرد.
         روزي من با بورتسف در تالار شوراي جمهوري به صحبت نشستم. مردي بود كوچك اندام و خميده با صورتي پرچين و چشماني نزديك‌بين در پشت شيشه‌هاي كلفت عينك، با موهاي آشفته و ريشي كه رنگ خاكستري بر آن پاشيده شده بود.
         "جوان! حرف‌هاي مرا به خاطر بسپار. روسيه به مرد نيرومندي احتياج دارد. ما حالا بايد انقلاب را كنار بگذاريم و تمام َهم خودمان را عليه آلماني‌ها به كار ببريم. مغلوب كردن كورنيلوف ابلهي است، ابلهي! وپشت سراين ابله‌هان عمال آلماني قرار گرفته‌اند. كورنيلوف مي‌بايست پيروز شده باشد ..."
         روزنامه‌هاي افراطي راست كه ارگان‌هاي سلطنت‌طلبان بي‌نقاب بودند از قبيل تريبون خلق متعلق به پوريشكه‌ويچ، نووياروس (روسيه نوين) و ژيوويه‌اسلووو (كلام‌زنده) آشكارا قتل عام دمكراسي انقلابي را طلب مي‌كردند ...
     در روز بيست و سوم اكتبر (دهم) جنگ دريايي با اسكادران آلمان در خليج ريگا به وقوع پيوست. دولت موقت به بهانه اين كه پطروگراد در خطر است نقشه تخليه پايتخت را طرح ريزي كرد. بنا بود اول كارخانه‌هاي بزرگ اسلحه‌سازي از آن‌جا منتقل و در پهنه روسيه تقسيم شوند و سپس دولت موقت به مسكو منتقل گردد. بلافاصله فرياد اعتراض بلشويك‌ها بلند شد كه دولت مي‌خواهد پايتخت سرخ را ترك گويد تا انقلاب ناتوان شود. ريگا به آلمان‌ها فروخته شده و اينك نوبه به پطروگراد رسيده است.
         مطبوعات بورژوازي به نشاط آمده بودند. روزنامه رچ (بيان) متعلق به كادت‌ها نوشت:
         "دولت خواهد توانست وظايف خود را در محيطي آرام فارغ از مزاحمت آنارشيست‌ها انجام دهد."
         رودزيانكو رهبر جناح راست حزب كادت در روزنامه اوتروراسيئي (صبح روسيه) نوشت كه اشغال پطروگراد از طرف آلمان‌ها مسسبب خير خواهد بود، زيرا آلمان‌ها شوراها را برهم خواهند زد و گريبان روسيه را از چنگ ناوگان انقلابي رها خواهند ساخت.
         وي در اين زمينه چنين نوشت:
         "پطروگراد در خطر است. من به خود مي‌گويم بگذار خدا به داد پطروگراد برسد". آن‌ها از آن مي‌ترسيدند كه اگر پطروگراد از دست برود سازمان مركزي انقلاب از هم پاشيده مي‌شود. من به اين ايراد جواب مي‌دهم: "من بسيار شادمان خواهم بود اگر همه اين سازمان‌ها مضمحل گردند، زيرا اين‌ها براي روسيه چيزي جز مصيبت به بار نمي‌آورند"... با اشغال پطروگراد نيروي بالتيك هم مضمحل خواهد شد ... و اين نيز هيچ تأسفي ندارد. بسياري از اين ناوها به كلي فاسد شده‌اند ..."
         نقشه تخليه پطروگراد در قبال طوفان مخالفت عمومي عقيم ماند.
         در اين گيرودار مسئله تشكيل كنگره شوراها مانند ابر طوفنده‌اي كه برق لامع از آن ساطع شود، روسيه را فراگرفت. تشكيل كنگره نه تنها مورد مخالفت دولت واقع شد بلكه تمامي سوسياليست‌هاي "معتدل" با آن به مخالفت برخاستند. كميته‌هاي مركزي ارتش و نيروي دريايي، كميته‌هاي مركزي برخي از اتحاديه‌هاي كارگري، شوراهاي نمايندگان دهقانان و بيش از همه خود كميته اجرائيه مركزي از هيچ كوششي براي جلوگيري از تشكيل آن خودداري نكردند. روزنامه‌هاي ايزوستيا و گولوس‌سولداتا (صداي سرباز) كه از طرف شوراي پطروگراد منتشر شده، ولي اينك به دست كميته اجرائيه مركزي افتاده بود با شدت به خود شورا حمله مي‌كردند. هم‌چنين مجموعه توپ‌خانه مطبوعاتي حزب سوسياليست‌هاي انقلابي از قبيل ديئلونارودا (هدف خلق) و ووليانارودا (اراده خلق) در اين حمله شركت مي‌جستند.
         سيل نماينده و پيام‌هاي تلگرافي به سوي كميته‌هاي شوراهاي سراسر كشور و به كميته‌هاي ارتش سرازير گرديد كه به آن‌ها دستور جلوگيري از انتخاب نماينده را براي كنگره و يا حداقل به تأخير انداختن آن را مي‌داد. قطع‌نامه‌هاي مطنطن عليه كنگره، اعلاميه‌هايي كه در آن‌ها گفته مي‌شد دمكراسي اجازه نمي‌دهد در آستان تشكيل مجلس مؤسسان كنگره تشكيل شود. اعتراض از طرف نمايندگان جبهه، اتحاديه زمستووها، اتحاديه دهقانان، اتحاديه‌هاي ارتش‌هاي كازاك، اتحاديه‌هاي افسران و سواران سنت‌گئورك و گردان‌هاي مرگ ...
         شوراي جمهوري روسيه نيز يك آهنگ نغمه مخالف ساز كرده بود. تمامي دستگاه ماشيني كه انقلاب مارس (فوريه) آن را به حركت در آورده بود اينك عليه گشايش كنگره شوراها عمل مي‌كرد.
         در سمت ديگر، اراده هنوز شكل نگرفته پرولتاريا، كارگران، سربازان و دهقانان تهي‌دست قرار داشت. بسياري از شوراهاي محلي اينك در دست بلشويك‌ها بود، هم چنين سازمان كارگران صنعتي، كميته‌هاي كارخانه‌ها، سازمان قيام ارتش و درياداري. در بعضي نقاط مردم كه از انتخاب نمايندگان شورا ممنوع شده بودند، ميتينگ‌هاي ناحيه‌اي تشكيل داده و نماينده براي پطروگراد از بين خود انتخاب مي‌كردند. در نقاط ديگر كميته‌هاي موجود را كه به عاملين اخلال تبديل شده بودند، برهم زده و كميته‌هاي تازه تشكيل مي‌دادند. تورم دروني عصيان، پيوسته‌اي را كه به تدريج سخت و منجمد شده و طي آن چند ماه از فوران شعله انقلاب جلو گرفته بود، بالا مي‌آورد و مي‌تركانيد. تنها يك انقلاب توده‌اي خود به خودي سراسر روسيه مي‌توانست كنگره شوراها را به وجود آورد ...
         هر روزه ناطقين بلشويك به سوي سربازخانه‌ها و كارخانه‌ها سرازير مي‌شدند و "حكومت جنگ داخلي" را به شدت مورد حمله قرار مي‌دادند. يك روز يكشنبه ما به وسيله تراموايي كه سنگين و پرصدا از وسط دريايي از گل‌ولاي و از بين كارخانه‌هاي بدقواره و كلسياهاي پرشكوه مي‌گذشت به‌سوي كارخانه ابوخوف- يك كارخانه مهمات سازي دولتي- كه در شلوسلبرگ قرار داشت، رفتيم.
         ميتينگ در ميان يك ساختمان عظيم ناتمام با ديوارهاي زشت آجري تشكيل شده بود. ده هزار نفر مرد و زن با لباس‌هاي كار سياه رنگ در پيرامون كرسي خطابه كه با پارچه‌اي سرخ پوشيده شده بود، گرد آمده بودند. مردم بر روي كومه‌هاي الوار و آجر تنگ يكديگر نشسته و در روي تيرهاي حمال بغل دست هم چمباته زده بودند. همه مصمم، صداها همه رعدآسا، در آسمان تيره و ابرگرفته گاه‌به‌گاه خورشيد رخساره مي‌نمود و امواج نور سرخ‌گون از پنجره‌هاي بي‌ در و پيكر بر روي صورت‌هاي ساده‌اي، كه به سمت بالا به سوي ما نگران بودند، مي‌تافت.
         لوناچارسكي با هيكل باريك و هيئت دانشجويي و با قيافه حساس يك هنرمند توضيح مي‌داد كه به چه دليل مي‌بايد قدرت به دست شوراها قبضه شود. وي مي‌گفت: در برابر دشمناني كه عامدا" و عالما" به ويراني كشور مي‌كوشند، ارتش را مضمحل مي‌كنند و زمينه را براي يك كورنيلوف تازه آماده مي‌سازند هيچ چيز ديگري نمي‌تواند انقلاب را پاسداري كند.
         سربازي از جبهه روماني، لاغر، مفلوك و به ستوه آمده فرياد كرد: رفقا! ما در جبهه ازگرسنگي مي‌ميريم، از سرما خشك مي‌شويم. ما بي‌هيچ علت و سببي از بين مي‌رويم. من از رفقاي امريكايي تقاضا مي‌كنم كه به مردم امريكا بگويند كه روس‌ها از انقلاب خود دست نخواهند شست تا آن‌گاه كه بميرند. ما با تمام نيروي خود مقاومت مي‌كنيم تا آن‌گاه كه مردم دنيا بر خيزند و به مدد ما بشتابند. به كارگران امريكايي بگوييد قيام كنند و براي انقلاب سوسياليستي بجنگند!
          پس آن‌گاه پتروفسكي بر خاست: باريك اندام، با حركاتي آرام و بياني كوبنده:
         "حرف بس است. وقت عمل است. وضع اقتصادي بسيار بد است، ولي ما بايد به دشواري‌ها عادت كنيم. قصد دارند ما را به گرسنگي و سرما به زانو در آورند. مي‌خواهند ما را تحريك كنند. ولي بگذار دشمنان حد و حدود خود را بشناسند. هرگاه آن‌ها جسارت كرده به سازمان‌هاي پرولتري ما انگشت بزنند ما آن‌ها را از صفحه روزگار هم چون زباله خواهيم روفت."
         مطبوعات بلشويكي با سرعتي ناگهاني گسترش يافت. غير از دو روزنامه حزبي "رابوچي‌پوت" (راه كارگر) و "سولدات" (سرباز)، هفته نامه نويني به نام "دره‌ونسكايابدناتا" (فقر روستا) با نيم ميليون تيراژ براي دهقانان انتشار يافت. و از روز سي‌ام (هفدهم) اكتبر روزنامه "رابوچي‌اي‌سولدات" (كارگر و سرباز) پخش شد. سرمقاله اين روز به اجمال نقطه نظر بلشويك‌ها را بيان مي‌كرد:
         "چهارمين جنگ زمستاني براي ارتش و كشور هلاكت‌بار است. در عين حال خطر تسليم بر روي پطروگراد انقلابي آويخته است. ضد انقلابيون با انتظار فلاكت مردم نشسته‌اند ... دهقانان به جان آمده راه قيام علني را در پيش گرفته‌اند. ملاكان و مأموران دولت به كمك نيروهاي مجازات اعزام شده، دهقانان را قلع و قمع مي‌كنند. كارخانه‌ها تعطيل مي‌شوند. مي‌خواهند كارگران را از راه گرسنگي به تسليم وادارند. بورژوازي و ژنرال‌هايش خواستار تدابير خشن براي احياي انضباط كوركورانه در ارتش‌اند. هواداران كورنيلوف نخوابيده‌اند. اينان به حمايت بورژوازي مي‌كوشند و علنا" براي بر هم زدن مجلس مؤسسان تدارك مي‌بينند."
         "دولت كرنسكي ... بر ضد كارگران، سربازان و دهقانان است. اين دولت كشور را به پرتگاه فنا سوق مي‌دهد ... روزنامه ما در چنين روزهاي خوف‌انگيز پا به عرصه وجود مي‌گذارد. روزنامه "رابوچي‌اي‌سولدات" نداي پرولتارياي پطربورگ و پادگان پطربورگ خواهد. "رابوچي‌اي‌سولدات" از منافع تهيدستان روستا به نحوي آشتي‌ناپذير دفاع خواهد كرد ... خلق مي‌بايست از انهدام نجات يابد. انقلاب مي‌بايست به پايان خود برسد. قدرت حاكمه مي‌بايست از دست جنايت‌كار بورژوازي به در آيد  و به دست كارگران و سربازان متشكل و دهقانان انقلابي منتقل شود ... برنامه ما برنامه شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطربورگ است." تمام حاكميت به شوراها، هم در مركز و هم در محل‌ها!" "متاركه بي ‌درنگ در تمام جبهه‌ها! صلح دمكراتيك و شرافت‌مندانه براي خلق‌ها! زمين‌هاي ملاكان بدون بها براي دهقانان!" "كنترل كارگري برتوليد!" "دعوت شرافت‌مندانه مجلس مؤسسان! ..."
         در اين‌جا نقل قطعه ديگري از اين روزنامه – ارگان بلشويك‌هايي كه تمام جهان آن‌ها را ٌعمال آلمان مي‌دانست، جالب خواهد بود:
         "قيصرآلمان كه دست‌ش آغشته به خون ميليون‌ها نفر است مي‌خواهد ارتش خود را به پطروگراد گسيل دارد. ما كارگران و سربازان و ناويان و دهقانان آلماني را، كه كم‌تر از ما تشنه صلح نيستند، عليه قيصر به كمك فرا مي‌خوانيم. مرده باد جنگ لعنتي! چگونه مي‌توان چنين پيشنهادي را مطرح ساخت؟ قدرت حاكمه انقلابي حكومت واقعا" انقلابي متكي بر ارتش و اركان پرولتاريا  و دهقانان ... چنين حكومتي مي‌تواند از فراز سر ديپلمات‌ها، چه متفق وچه دشمن، بلاواسطه به سربازان آلماني مراجعه كند. چنين حكومتي مي‌تواند سنگرهاي آلماني را با ميليون‌ها پيام به زبان آلماني پركند ... خلبانان ما مي‌توانند اين پيام هارا پخش كنند .."
         اما در شوراي جمهوري پرتگاه بين طرفين روز به روز عميق‌تر مي‌شد.
         كاره‌لين سوسياليست انقلابي چپ فرياد بر مي‌آورد:
         "طبقات ثروت‌مند مي‌خواهند براي زنجير كردن روسيه به عرابه جنگي متفقين از دستگاه انقلابي نيكلاي‌چايكوفسكي سخنگوي سالخورده سوسياليست‌هاي خلقي با واگذاري زمين به دهقانان مخالف ورزيد و در صف كادت‌ها قرار گرفت:
         "لازم است بي‌ درنگ انضباط سختي در ارتش برقرار شود ... من از همان آغاز جنگ يك نفس تأكيد كرده‌ام كه انجام اصلاحات اجتماعي و اقتصادي در دوران جنگ جنايت است. ما اين جنايت را مرتكب مي‌شويم. گرچه من دشمن اصلاحات نيستم زيرا من سوسياليستم ..." (فريادها از چپ: ما شما را باور نداريم، كف زدن‌هاي رعدآسا از راست.)
         "عجم‌اف" به نام كادت‌ها اعلام مي‌دارد كه هيچ لازم نيست به ارتش توضيح داده شود كه براي چه مي‌جنگند، زيرا هر سرباز مي‌بايست بفهمد كه هدف نزديك عبارت است از پاك كردن سرزمين روسيه از دشمن.
         خودكرنسكي دوبار نطق‌هاي هيجان انگيزي درباره وحدت ملي ايراد كرد و درپايان يكي از اين سخنراني‌ها به گريه  افتاد. جلسه نطق او را با سردي تلقي كرد، رشته سخن او را با تمسخر مي‌بريدند.
         انستيتوي اسمولني قرارگاه كميته اجرائيه مركزي و شوراي پطروگراد به مسافت چند ميل از شهر دركنار رود پهناور "نوا" قرار داشت. من به وسيله واگني پراز جمعيت كه با حركت حلزوني و صداي رعدآسا از ميان كوچه‌هاي پرگل‌ولاي و قلوه سنگ مي‌گذشت، به آن‌جا رفتم. در انتهاي خط، گنبد كبود رنگ دير اسمولني با ترصيع طلايي خود زيبا به نظر مي‌رسيد. در كنار آن نماي سربازخانه مانند اسمولني با دويست يارد طول، داراي سه طبقه بلند، كه در مدخل آن نشان امپراطوري به طور بر جسته برروي سنگ حك شده بود، هنوز هم گستاخ و مغرور خودنمايي مي‌كرد ..
         در دوران نظام سابق يك مدرسه رهباني مشهور براي دختران اشراف روسيه تحت سرپرستي شخص ملكه ايجاد شده بود. انستيتو را سازمان انقلابي كارگران و دهقانان قبضه كرده بود. در داخل آن بيش از يك صد اطاق بزرگ و سفيد، ولي خالي، قرار داشت كه پلاك‌هاي روي آن‌ها برجاي بود. كسي كه از خارج وارد مي‌شد روي پلاك‌ها مي‌خواند "اطاق نمره چهار درس بانوان" يا "بوروي معملين". اما در بالاي اين پلاك‌ها آگهي‌هايي با خطوط ناهموار، كه نشان حيات‌پر به روي نظام نوين بود، به چشم مي‌خورد. "كميته مركزي شوراي پطروگراد"، كميته اجرائيه مركزي"، "بوروي امورخارجي"، "اتحاديه سربازان سوسياليست" ، "شوراي مركزي اتحاديه‌هاي كارگري سراسري روسيه" ، "كميته كارخانه‌ها" ، "كميته مركزي ارتش". در همين جا كميته‌هاي مركزي احزاب سياسي و اطاق جلسات فراكسيوني آن‌ها قرار داشت.
         راه‌ روهاي دراز طاق‌دار را چراغ‌هايي دور از هم روشن مي‌كرد و مملو از سربازان و كارگران كه شتاب زده در حركت بودند و شانه بعضي از آن‌ها در زير بار دسته‌هاي روزنامه، اعلاميه و اوراق تبليغاتي از هر قبيل خم شده بود. صداي مداوم چكمه‌هاي سنگين آن‌ها در روي كف چوبي هم‌چون رعد طنين مي‌افكند ... در همه جا پلاكات‌هايي نصب شده بود: "رفقا! به خاطر حفظ سلامتي خودتان نظافت را مراعات كنيد."
         در بالاي پله‌هاي هر طبقه و هر پاگرد، ميز طويلي گذاشته و انواع نشريه‌هاي متعلق به احزاب مختلف را به فروش مي‌رسانيدند.
         اطاق غذاخوري بزرگ با سقف كوتاهش در طبقه پايين هم‌چنان براي همين كار مورد استفاده قرار داشت. من با دو روبل بليطي خريدم كه مي‌توانستم با آن غذا بخورم و با هزاران تن ديگر دركنار ميز‌هاي طويل جلو آشپزها به خط ايستاديم. بيست نفر مرد و زن ملاقه در دست از پاتيل‌هاي بزرگ سوپ كلم و قطعاتي گوشت و مقداري كاشا و چند تكه نان سياه پخش مي‌كردند. بهاي هر استكان چاي پنج كوپك بود. در ميان سبدي قاشق‌هاي چوپي قرار داشت ... نيمكت‌هاي دراز كنار ميزهاي چوبي را سرتاسر پرولترهاي گرسنه اشغال كرده بودند و غذاي خود را مي‌بلعيدند، نقشه مي‌چيدند، و از اين سوي ميز با آن سو شوخي‌هاي خشن رد  و بدل مي‌كردند.
         در طبقه بالا نيز يك اطاق ناهار خوري مختص كميته‌ اجرائيه مركزي قرار داشت، گو اين كه هر كس ديگر هم مي‌توانست به آن‌جا برود. درآن‌جا به روي نان‌ها قشر ضخيمي كره اضافه مي‌شد و چاي نيز حد و حسابي نداشت.
         در جهت جنوبي طبقه دوم تالار بزرگ مخصوص جلسه واقع بود كه قبلا" اطاق‌ رقص انستيتو را تشكيل مي‌داد. تالاري بود با سقف بلند و سفيد كه از چهل چراغ‌هايي مزين با صدها چراغ الكتريكي روشنايي مي‌گرفت و دو رسته ستون عظيم آن را از وسط تقسيم مي‌كرد. در آخر تالار سكويي بود كه طرفين آن را شمعدان‌هاي پرشاخه‌اي گرفته بود. در پشت اين سكو قاب عكس زريني ديده مي‌شد كه زماني تمثال امپراطوران را زينت مي‌داد، ولي اينك عكس را از آن خارج ساخته بودند. در اين‌جا در روزهاي جشن گرانددوشس‌ها اجتماع مي‌كردند و افسرها با اونيفورم‌هاي پر زرق و برق و روحانيون با رداهاي مجلل در اطراف آن‌ها پرسه مي‌زدند.
         بيرون از آن‌جا، درست موازي با تالار كميته رسيدگي به اعتبارنامه‌هاي نمايندگان كنگره شوراها قرار داشت. من آن‌جا  ايستاده بودم و ورود نمايندگان را تماشا مي‌كردم. سربازان ستبر و ريشو، كارگران با بلوزهاي سياه رنگ، چند دهقان با موهاي بلند. دختركي كه براي تنظيم كارها گماشته شده بود و از اعضاء گروه وحدت پلخانف بود از روي استهزاء خنده‌اي كرد:
         "اين‌ها با نمايندگاني كه براي كنگره اول آمده بودند خيلي تفاوت دارند. ببينيد چقدر خشن و عامي به نظر مي‌آيند. مردم تيره ..."
         درست مي‌گفت- اعماق روسيه به جوش آمده بود و از آن ژرفنا بود كه اينك سيلي به طرف بالا راه مي‌يافت. كميته رسيدگي به اعتبارنامه‌ها كه از طرف كميته اجرائيه مركزي قديم تعيين گرديده بود، هيئت‌هاي نمايندگي را تحت عنوان اين كه انتخاب آن‌ها غير قانوني است يكي بعد از ديگري رد مي‌كرد. ولي كارخان عضو كميته مركزي حزب بلشويك خيلي ساده غرشي كرد و گفت: "اهميت ندارد، چون وقت‌ش برسد ما شماها را به جاي خودتان مي‌نشانيم."
         "رابوچي‌اي‌سولدات" نوشت:
         "توجه نمايندگان كنگره سراسري روسيه را به تلاش بعضي از اعضاء سازمان كميته معطوف مي‌داريم كه مي‌خواهند تحت اين عنوان كه كنگره تشكيل نخواهد شد و بهتر است نمايندگان پطروگراد را ترك كنند، مي‌كوشند تا كنگره را به هم بزنند ... به اين دروغ‌ها توجه نكنيد ... روزهاي بزرگي درپيش داريم ..."
         روشن بود كه تا روز دوم نوامبر شماره نمايندگان به حد نصاب نخواهد رسيد. به اين جهت گشايش كنگره به روز هفتم نوامبر (بيست‌  وپنجم اكتبر) موكول گرديد. اما اينك سرتاسر كشور به جوش آمده بود. منشويك‌ها و سوسياليست‌هاي انقلابي كه خود را در معرض افلاس مي‌ديدند، ناگهان تاكتيك خود را تغيير داده و ديوانه‌وار سيل تلگراف به اكناف كشور روانه ساختند و به سازمان‌هاي محلي دستور دادند كه هر قدر ممكن باشد نمايندگاني از بين "سوسياليست‌هاي معتدل" بر گزيده اعزام دارند.
         در همين گيرودار كميته اجرائيه شوراي دهقانان طي پيام فوق‌العاده‌اي خواستار شد كه كنگره دهقانان در روز سيزده دسامبر (سي‌ويك نوامبر) براي مقابله با هر نوع فعاليت كارگران و سربازان تشكيل شود.
         بلشويك‌ها در چه كار بودند؟ در شهر شايعاتي پخش شد كه كارگران و دهقانان براي عمل مسلح آماده مي‌شوند. مطبوعات بورژوايي و ارتجاعي "قيامي" را پيش بيني مي‌كردند و از دولت مي‌خواستند كه شوراي پطروگراد را توقيف كند و يا اقلا" مانع تشكيل كنگره شود. روزنامه‌هايي نظير "نوواياراسيا" علنا" قتل عام بلشويك‌ها را تقاضا مي‌كردند.
         روزنامه گوركي موسوم به "نوواياژيزن" نظر بلشويك‌ها را مبني بر اين كه ارتجاعيون در صدد نابود كردن انقلاب هستند و اگر لازم آيد بايد با آن‌ها مسلحانه مقابله شود تأييد مي‌كرد، ولي توصيه مي‌كرد كه تمام احزاب دمكراسي انقلابي بايد در يك جبهه گردآيند:
         "مادام كه دمكراسي نيروهاي اساسي خود را متشكل نساخته است، مادام كه مخالفت با سلطه آن هم چنان نيرومند است، دست زدن به حمله بي‌فايده خواهد بود. اما اگر نيروهاي متخاصم به قوه قهريه توسل جويند در آن صورت دمكراسي انقلابي بايد براي بدست گرفتن قدرت وارد نبرد گردد و در چنان حالتي از طرف وسيع‌ترين قشرهاي مردم حمايت خواهد شد ..."
         گوركي خاطرنشان مي‌ساخت كه هم مطبوعات ارتجاعي، و هم مطبوعات دولتي بلشويك‌ها را به اعمال قهر وا مي‌دارند. و به هرحال قيام راه را براي يك كورنيلوف تازه هموار خواهد ساخت. ولي بلشويك‌ها را ترغيب مي‌كرد كه اين شايعايات را تكذيب كنند. پوتره‌سوف در روزنامه بلشويكي موسوم به "دن" (روز) داستان هيجان‌انگيزي به انضمام نقشه‌اي چاپ و منتشر كرد كه در آن ادعا شده بود نقشه نهايي مبارزه بلشويك‌ها است كه فاش مي‌شود.
         به نحو سحرانگيزي در و ديوار پر شد از هشدارباش‌ها و اعلاميه‌ها و تقاضاها- همه از طرف كميته‌هاي مركزي احزاب "معتدل" و محافظه‌كار وكميته اجرائيه مركزي كه هر گونه تظاهري را به شدت مردود مي‌داشت و از كارگران و سربازان مصرانه تقاضا مي‌كرد كه به آژيتاتورها گوش ندهند. مثلا" از طرف شعبه نظامي حزب سوسياليست‌هاي انقلابي اعلاميه انتشار يافت:
         "بار ديگر شايعاتي درشهر پخش مي‌شود حاكي از تصميم براي تعرض. سرچشمه اين شايعات چيست؟ چه سازماني آژيتاتورها را مجاز كرده است كه دعوت به قيام كنند؟ بلشويك‌ها در مقابل سئوالي كه در كميته اجرائيه مركزي از آن‌ها شد هر گونه شركتي را در اين امرتكذيب كردند ... ولي اين شايعات بخودي خود منشاء خطر هستند. بسيار آسان است كه افراد بي ‌كله بدون توجه  به نحوه تفكر اكثريت كارگران، سربازان و دهقانان قسمتي از كارگران و سربازان را به كوچه‌ها بكشانند و آن‌ها را به قيام تحريك كنند... در اين لحظات پراضطرابي كه روسيه انقلابي از سر مي‌گذراند هرگونه قيامي مي‌تواند به آساني مبدل به جنگ داخلي بشود و نتيجه‌اي كه از اين كار حاصل خواهد شد بر هم خوردن تمام سازمان‌هاي كارگري مي‌باشد كه براي ايجاد آن‌ها آن همه نيرو مصرف شده است ... دسيسه كاران ضدانقلابي اين نقشه را در سر مي‌پرورانند كه با استفاده از اين قيام انقلاب را نابود سازند، راه جبهه را به روي ويلهلم بگشايند و مجلس مؤسسان را بر هم بزنند ... در پست‌هاي خود استوار باقي بمانيد، بيرون نياييد."
         در روز بيست‌وهشت اكتبر (پانزده نوامبر) در اسمولني با كامنيف كه مردي كوچك اندام بود، ريشي نوك تيز وحركات واطواري فرانسوي مآب داشت به بحث نشستيم. او به هيچ وجه مطمئن نبود كه تعداد كافي نماينده بتوانند خود را برسانند. وي مي‌گفت:
         "اگر كنگره تشكيل بشود نماينده خواست اكثريت شكننده مردم خواهد بود. اگر اكثريت آن با بلشويك‌ها باشد، همان‌طور كه من انتظار دارم، ما خواهيم خواست كه قدرت به شوراها منتقل شود و حكومت موقت استعفا بدهد ..."
         والودارسكي، كه جواني بود بلند بالا، عينكي، با چهره‌اي بي ‌رنگ و بيمارگونه، صريح‌تر صحبت كرد: "هواداران "ليبر-دان" و ديگر سازشكاران عليه كنگره كارشكني مي‌كنند. اگر آن‌ها موفق بشوند كه جلو كنگره را بگيرند، خوب، در آن صورت ما آن قدر واقع بين هستيم كه كار خودمان را متوقف نسازيم ..."
         من در دفترچه يادداشت خودم به تاريخ بيست‌ونه اكتبر (شانزده اكتبر) شرح ذيل را از يكي از روزنامه‌هاي آن روز استنساخ كرده‌ام:
         "موكيلوف- ستاد فرماندهي كل. هنگ‌هاي وفادار و لشكر وحشي، و قزاق‌ها، و هنگ‌هاي مرگ در اين‌جا متمركز شده‌اند. افسران مدرسه نظام پاولوسك، تزارسكويه‌سه‌لو، و پترهوف دستور يافته‌اند كه آماده حركت به پطروگراد باشند. يونكرهاي "اورانين‌باوم" وارد شهر مي‌شوند. قسمتي از لشكر زرهي پادگان پطروگراد در قصر زمستاني مستقر شده است. بر طبق فرماني به امضاء تروتسكي از طرف كارخانه اسلحه سازي دولتي "سستروورسك" چندين هزار قبضه تفنگ به نمايندگان كارگران پطروگراد تحويل شده است. در متينگ نظامي شهري ناحيه "لتني" سفلا قطع‌نامه‌اي صادر و ضمن آن خواسته شده است كه قدرت به شوراها منتقل گردد."
         اين‌ها نمونه‌هايي است از اوضاع آشفته آن روزهاي پرتب و تاب كه هركسي مي‌دانست حادثه‌اي در شرف وقوع است، اما هيچ‌كس نمي‌دانست چه نوع حادثه‌اي.
         در جريان جلسه شوراي پطروگراد در شب سي‌ام (هفدهم) اكتبر تروتسكي در زمينه خبر شايعه در مطبوعات بورژوايي مبني بر اين كه شوراي مزبور هواي قيام در سر دارد، اظهار داشت كه اين شايعات "تلاشي است از طرف ارتجاع براي بي‌اعتبار ساختن كنگره شوراها و كارشكني و بر هم زدن آن ... شوراي پطروگراد دستور هيچ‌گونه تعرضي را نداده است. اگر لازم باشد ما اين كار را خواهيم كرد و شوراي پطروگراد از ما حمايت خواهد كرد ... آن‌ها (دولت) در صدد تدارك ضدانقلاب هستند و ما اين اقدام را با حمله‌اي كه بي‌امان و قاطع خواهد بود جواب خواهيم گفت."
         صحيح است كه شوراي پطروگراد دستور تظاهرات نداده بود، اما كميته مركزي حزب بلشويك در همان وقت مسئله قيام را بررسي مي‌كرد. جلسه آن‌ها سراسر شب بيست‌وسه (ده) اكتبر داير بود. تمام متفكرين حزب و رهبران آن‌ها و نمايندگان كارگران و پادگان پطروگراد در آن‌جا حضور داشتند. از بين روشن‌فكران تنها لنين و تروتسكي طرف‌دار قيام بودند. حتي نظامي‌ها با قيام مخالفت مي‌كردند. رأي گرفته شد و پيشنهاد قيام شكست خورد.
         سپس كارگري خشن و زمخت ازجا برخاست و با چهره در هم فشرده از خشم و با لحني پر از خشونت گفت:
         "من از طرف پرولتارياي پطروگراد حرف مي‌زنم. ما طرف‌دار قيام هستيم. شما به راه خودتان برويد. اما از حالا من به شما گوش‌زد مي‌كنم كه اگر شما جلو انحلال شوراها را نگيريد، حساب ما با شما پاك است."
         چندين تن از سربازان نيز با او هم‌آهنگ شدند ... پس از آن بار ديگر رأي گرفتند و انديشه قيام پيروز گرديد.
         با همه اين احوال جناح راست بلشويك‌ها كه ريازانوف، كامنوف و زينوويف در رأس آن قرار داشتند، هم‌چنان به مبارزه خود عليه قيام مسلحانه ادامه دادند. صبح سي‌و‌يك (هيجدهم) اكتبر نخستين قسمت "نامه به رفقا" به قلم لنين، يكي از متهورانه‌ترين تبليغات سياسي كه تا آن‌گاه جهان به خود ديده بود، انتشار يافت. در اين نامه لنين ايرادات كامنيف و ريازانوف را طرح كرده  و دلايل خود را بر له قيام ارائه مي‌دهد:
         "يا امتناع علني از شعار "تمامي قدرت به شوراها" يا قيام، راه وسط وجود ندارد."
         در همان روز "پاول ميليوكوف" ليدر كادت‌ها نطق پر آب ‌و تابي در شوراي جمهوري ايراد كرد- دستور "اسكوبه‌لف" را مردود و ننگين و هواداري از آلمان خواند و اظهار داشت: "دمكراسي انقلابي روسيه را به فنا سوق مي‌دهد." ترشچنكو را به باد مسخره گرفت و صاف و ساده اعلام داشت كه ديپلماسي آلمان را بر ديپلماسي روسيه ترجيح مي‌دهد. از نيمكت‌هاي چپ بانگ ننگ و نفرت بلند شد.
         در عين حال دولت نمي‌توانست اهميت كاميابي تبليغاتي بلشويك‌ها را به حساب نياورد. روز بيست‌و‌ششم (سيزدهم) اكتبر كميسيون مشترك دولت و شوراي جمهوري معجلا" دو لايحه قانوني تصويب كرد كه در يكي از آن‌ها به طور موقت زمين به دهقانان واگذار مي‌شد، و در ديگري سياست خارجي صلح‌جويانه و مجدانه‌اي را طلب مي‌كرد. شب همان روز نخستين جلسه كميسيون تحكيم نظام جمهوري و مبارزه با هرج ‌و مرج با كر و فر زيادي تشكيل شد كه بايد گفت كوچك‌ترين اثري از آن در تاريخ باقي نمانده است. صبح فردا من به همراه دو خبرنگار ديگر با كرنسكي مصاحبه‌اي داشتيم و اين آخرين بار بود كه او روزنامه‌نگاران را پذيرفت.
         او با حرارت به ما گفت: "مردم روسيه از در هم شكستگي اقتصادي رنج مي‌برند و از متحدين خويش مأيوس شده‌اند. تمام دنيا فكر مي‌كنند كه انقلاب روسيه پايان يافته است. از اين اشتباه بر حذر باشيد. انقلاب روسيه تازه شروع شده است ..."- يك پيشگويي صائب‌تر از آن‌چه خود وي بدان باور داشت!
         جلسه شوراي پطروگراد در شب سي‌ام (هفدهم) اكتبر، كه من در آن حضور داشتم، فوق‌العاده پرهيجان گذشت و تا بامداد ادامه يافت. در آن تمام سوسياليست‌هاي روشن‌فكر "معتدل"، افسران، اعضاء كميته‌هاي ارتشي و اعضاء كميته اجرائيه مركزي گرد آمده بودند. كارگران، دهقانان و سربازان با زباني ساده و پرشور عليه آن‌ها سخن مي‌گفتند.
         دهقاني از هرج‌ و ‌مرج در "تاوو" حكايت كرد كه دليل آن بنا به گفته وي توقيف كميته‌هاي ارضي بود. او فرياد زد: "اين كرنسكي كارش فقط حمايت از ملاكان است. آن‌ها مي‌دانند كه مجلس مؤسسان در هر حال زمين را از آن‌ها خواهد گرفت و به همين دليل مي‌خواهند تشكيل اين مجلس را غير ممكن سازند."
         يك كارگر مكانيسين از كارخانه پوتيلوف حكايت كرد كه چگونه مديران، شعب كارخانه را يكي پس از ديگري به بهانه اين كه سوخت و مواد خام نيست تعطيل كرده‌اند. او گفت كميته كارخانه به جستجو پرداخت و ذخاير بزرگي كشف كرد كه پنهان كرده بودند. آن‌گاه اظهار داشت: "اين اقدام تحريك آميز است- آن‌ها مي‌خواهند ما را يا از گرسنگي بكشند يا وادار به اعمال قهر كنند."
         سربازي چنين آغاز كرد: "رفقا من از جايي براي شما سلام آورده‌ام كه در آن‌جا انسان‌ها براي خود گور مي‌كنند و نام آن را سنگر گذارده‌اند."
         آن‌گاه سرباز جوان تكيده و بلند قامتي كه چشماني شعله‌بار داشت از جاي بر خاست. برايش به شدت دست زدند. او همان چودنوفسكي بود كه در تهاجم ماه ژوئيه كشته پنداشته شده بود و اينك گويي زندگي دوباره يافته است:
         "توده سربازان ديگر به افسران اعتماد ندارند. حتي كميته‌هاي ارتشي به ما پشت پا مي‌زنند. آن‌ها مانع تشكيل جلسات شوراي ما مي‌شوند ... توده سرباز طلب مي‌كند كه مجلس مؤسسان درست سر موعد مقرر گشايش يابد. و هر كس بخواهد آن را به تعويق اندازد، لعنت بر او باد! لعنت نه فقط درلفظ، زيرا ارتش هنوز توپ در اختيار دارد ..."
         او حكايت كرد كه انتخاب نمايندگان مجلس مؤسسان در ارتش پنجم با چه خشونتي همراه بوده است: "افسران، به ويژه منشويك‌ها و اس‌ارها عمدا" سعي دارند بلشويك‌ها را زير گلوله بفرستند. آن‌ها روزنامه‌هاي ما را به سنگر راه نمي‌دهند. آن‌ها ناطقين ما را توقيف مي‌كنند (سربازي فرياد زد: چرا از نبودن نان صحبت نمي‌كنيد؟ چودنوفسكي پاسخ داد: "انسان كه فقط با نان زندگي نمي‌كند.")
         به دنبال وي افسري از منشويك‌ها آبورونتسي نماينده شوراي "ويتبسك" سخن گفت:
         "حرف بر سر آن نيست كه چه كسي قدرت را در دست دارد. بدبختي ما از دولت نيست بلكه از جنگ است. ولي هر چه پيش آيد بايد جنگ را به پيروزي رساند" (سخن او فريادهاي تمسخر آميز قطع كرد). او ادامه داد : "اين آژيتاتورهاي بلشويك عوام ‌فريبند" (قهقه خنده در سالن). "موقتا" بايد مبارزه طبقاتي را فراموش كنيم". (ديگر به او مجال ادامه سخن ندادند. يكي فرياد زد: "آري دل شما فقط براي همين لك زده است.")
         در آن روزها پطروگراد منظره جالبي داشت. در كارخانه‌ها اطاق‌هاي كميته مملو از بسته‌هاي تفنگ بود، قاصدان مي‌آمدند و مي‌رفتند، گاردسرخ تمرين مي‌كرد. در تمام سربازخانه‌ها هر شب ميتينگ و جلسه بود و در تمام مدت روز بحث‌هاي پايان ناپذير. در كوچه وخيابان از غروب‌گاه، كه هوا رو به تيرگي مي‌رفت، دسته هاي انبوه مردم به كوچه‌ها مي‌ريختند و هم‌چون امواج در حال جزر ومد بودند؛ از "نوسكي" بالا و پايين مي‌رفتند و براي بدست آوردن روزنامه‌ها با هم منازعه مي‌كردند ... راه بري به حدي توسعه يافته بود كه عبور از كوچه‌هاي فرعي خطر داشت. يك روز بعد از ظهر در "سادووايا" جمعيتي مركب از چندين صد تن را ديدم كه سربازي را كه مرتكب دزدي شده بود، بي‌محابا مي‌زدند. افراد مرموز در گوش زنهايي كه ساعات طولاني را براي بدست آوردن نان و شير در سرماي شديد بر خود مي‌لرزيدند، چنين زمزمه مي‌كردند كه يهودي‌ها ذخاير خواربار را احتكار كرده‌اند، كه در حالي كه مردم از گرسنگي مي‌ميرند اعضاي شوراها در ناز و نعمت غوطه مي‌خورند.
         در دروازه‌ها و درهاي اسمولني پاسباناني گماشته شده بودند كه از هر عابري جواز عبور مي‌خواستند. اطاق‌هاي كميته تمام روز و شب پراز همهمه و سر و صدا بود. صدها كارگر و سرباز بر روي زمين و يا هرجا كه گيرشان مي‌آمد مي‌خوابيدند. در تالار طبقه بالا در حدود هزار نفر در جلسه پرغوغاي شوراي پطروگراد شركت داشتند.
         كلوپ‌هاي قمار از آغاز ظلمت شب تا طلوع صبح وظايف تباه كننده و ويرانگر خود را اجرا مي‌كردند. شامپاين مثل آب به مصرف مي‌رسيد و دست‌هاي بيست‌هزار روبلي بازي مي‌شد. شبان‌گاه در مركز شهر زنان فاحشه غرق در زر و زيور و پالتوهاي خز گران قيمت بالا وپايين مي‌رفتند و دركافه‌ها وول مي‌زدند. توطئه‌گران سلطنت‌طلب، جاسوس‌هاي آلماني، قاچاقچيان دسيسه‌كار وظايف خود را تدارك مي‌ديدند. و در زير باران، در سرماي سخت و سوزنده، در زير آسمان تيره، شهر عظيمي نفس نفس‌زنان، تندتر و تندتر پيش مي‌رفت- به سوي چه چيز؟









فصل سوم
در آستانه
         در مناسبات بين دولتي ناتوان و خلقي طغيان‌گر، دير يا زود، لحظه‌اي فرا مي‌رسد كه هر اقدام حكومت، توده‌ها را به خشم مي‌آورد و اگر هم اين حكومت دست به روي دست بگذارد نفرت مردم را بر مي‌انگيزد.
         طرح تخليه پطروگراد غضب طوفان‌آسايي برپا ساخت. اظهارات علني كرنسكي مبني بر اين‌كه دولت ابدا" چنين قصدي نداشته است با شليك خنده استهزاء مواجه شد.
         روزنامه "رابوچي‌پوت" (راه‌كارگر) به غرش در آمد كه "دولت بورژواها و ملاكان، كه در اثر فشار انقلابي به شئدر افتاده است، در تلاش جستن مفري براي خود، دعاوي مجعولي را در فضا مي‌پراكند كه گويا قصد فرار از پطروگراد را نداشته و نخواسته است پايتخت را تسليم كند."
         در"خاركوف" سي هزار كارگر معدن زعال سنگ متشكل شدند و شعار اساسي كارگران صنعتي جهان را كه مي‌گويد: "طبقه كارگر و طبقه كارفرما هيچ‌گونه وجه مشتركي بين خود ندارند" پذيرفتند. كازاك‌ها اين سازمان را سركوب كردند. بسياري از كارگران از كار رانده شدند. بقيه آن‌ها اعتصاب عمومي اعلام داشتند. "كونوبالوف" وزير بازرگاني و صنايع به منظور پايان دادن به اغتشاش به "اورلوف" معاون خويش اختيارات وسيعي داد. كارگران معدن‌چي نسبت به اورلوف نفرت داشتند.كميته اجرائيه مركزي نه فقط از اين انتصاب پشتيباني كرد، بلكه هم‌چنين حاضر نشد خروج كازاك‌ها را از حوضه دونتس طلب كند.
         به دنبال اين واقعه شوراي كالوزسكي سركوب شد. بلشويك‌ها كه در اين شورا اكثريت را به دست آورده بودند، براي آزادي برخي از زندانيان سياسي به تلاش افتادند. دوماي شهر با موافقت كميسر دولتي از شهر مينسك نيروي نظامي فراخواند كه شورا را به توپ بستند. بلشويك‌ها عقب نشستند و در لحظه‌اي كه از ساختمان خارج مي‌شدند كازاك‌ها فريادكنان بر آنان تاختند:
         "چنين است آن چه بر سر همه شوراهاي ديگر بلشويكي و شوراي مسكو و پطروگراد خواهيم آورد."
         اين حادثه سراسر روسيه را دچار هيجان ساخت.
         در پطروگراد شوراهاي منطقه شمال كه صدارت آن‌ را كريلنكوي بلشويك عهده‌دار بود پايان يافت. كنگره با اكثريت شكننده آراء قراري داير به واگذاري تمام حاكميت به كنگره شوراهاي سراسر روسيه تصويب كرد. كنگره پيش از آن كه متفرق شود پيام شادباشي به بلشويك‌هاي بازداشت شده فرستاد و اعلام داشت كه ساعت آزادي آن‌ها نزديك است.  در همان زمان نخستين كنگره كميته‌هاي كارخانه‌هاي سراسر روسيه هواداري خود را از شوراها قاطعانه اعلام نمود و قطع‌نامه زير را تصويب كرد:
         "طبقه كارگر با واژگون ساختن حكومت استبدادي در صحنه سياسي مي‌كوشيد تا در عرصه فعاليت توليدي خود نيز به پيروزي نظام دمكراتيك دست يابد. بيانگر اين خواست همانا انديشه نظارت كارگري است كه طبعا" در شرايط از هم پاشيدگي اقتصادي ناشي از سياست تبهكارانه طبقات حاكمه ايجاد شده است ..."
         اتحاديه كارگران راه آهن استعفاي ليوه‌روفسكي وزير مواصلات را مطالبه كرد ...
         اسكوبه‌لف از جانب ك.ا.م (كميته اجرائيه مركزي- سي اي كا) اصرار داشت كه "خواست‌ها" بايد در كنفرانس متفقين مطرح گردد و برحسب ظاهر به اعزام ترشچنكو به پاريس اعتراض مي‌كرد. ترشچنكو استعفاي خود را تقديم داشت ...
         ژنرال ورخوفسكي كه قادر نبود تجديد سازمان ارتش را از نظر خويش عملي سازد به ندرت در جلسات شوراي وزيران حضور مي‌يافت ...
         روز سوم نوامبر (بيست‌و‌يك اكتبر) روزنامه "ابشچه‌يه‌ديئلو" (امر عمومي) متعلق به بورتسف ‌با پيام زيرين، كه با حروف درشت چاپ شده بود، انتشار يافت:
هموطنان! روسيه را نجات دهيد!
         "همين الآن اطلاع يافتم كه ديشب در جلسه كميسيون دفاع شوراي جمهوري، ژنرال ورخوفسكي وزير جنگ و يكي از عمده‌ترين مسئولين نابودي ژنرال كورنيلوف پيشنهاد كرده است پنهان از متحدين با آلمان‌ها قرارداد صلح منعقد گردد ... اين خيانت به روسيه است. ترشچنكو اعلام داشته است كه پيشنهاد ژنرال ورخوفسكي در دولت موقت نيز حتي مورد بحث هم قرار نگرفته است. م . اي. ترشچنكو گفته است اين مجمع ديوانگان است. اعضاي كميسيون از سخنان ژنرال ورخوفسكي به وحشت افتادند ... ژنرال الكسيه‌يف گريه كرده است. نه، اين مجمع ديوانگان نيست. اين بدتر از هر تيمارستان است. اين خيانت مستقيم به روسيه است! كرنسكي، ترشچنكو و نكراسوف مي‌بايست بي‌درنگ درباره سخنان ورخوفسكي به ما جواب بدهند. هموطنان به پاخيزيد! به روسيه خيانت مي‌كنند. آن را نجات دهيد".
         ولي ورخوفسكي در واقع همين‌قدر گفته بود كه وقت آن رسيده است كه متفقين را براي ارائه پيشنهادات صلح به عجله واداريم، زيرا ارتش روسيه ديگر توانايي جنگيدن ندارد.
         هيجان در روسيه و در خارج به اوج رسيد. ورخوفسكي يك مرخصي "استعلاجي" براي مدتي نامعلوم دريافت داشت و از هيئت دولت خارج شد. "ابشچه‌يه‌ديئلو" به قيد توقيف در آمد.
         ميتينگ‌هاي عظيمي در سراسر شهر برپا شد كه روز چهار نوامبر(بيست‌و‌دو اكتبر) را روز شوراي پطروگراد اعلام داشت. بهانه تشكيل اين ميتينگ‌ها جمع‌آوري اعانه براي سازمان‌هاي شوروي و مطبوعات شوروي بود. در واقع امر اين ميتينگ‌ها مي‌بايست به تظاهر نيرو تبديل يابد. ناگهان اطلاع رسيد كه كازاك‌ها همان روز را براي انجام يك راه‌پيمايي مذهبي به افتخار شمايل معجزه‌گري، كه در سال 1812 مسكو را از دست ناپلئون نجات داد، تعيين كرده‌اند. حالت انفجار به حد كمال خود رسيده بود. كوچك‌ترين جرقه‌اي مي‌توانست آتش جنگ داخلي را شعله‌ور سازد. شوراي پطروگراد پيام زيرين را انتشار داد:
برادران كازاك
         "شما كازاك‌ها را مي‌خواهند عليه ما كارگران و سربازان برانگيزند. اين عمل برادركشي را دشمنان مشترك ما، اشراف زورگو، بانك‌داران، ملاكان، صاحب‌منصبان سابق دولتي، نوكران پيشين تزار ... انجام مي‌دهند. تمام رباخواران، ثروت‌مندان،  شاهزادگان،  اشراف، ژنرال‌ها و دركنار آن‌ها ژنرال‌هاي شما چشم ديدن ما را ندارند. آن‌ها حاضرند در هر لحظه شوراي پطروگراد را متهم سازند و انقلاب را خفه كنند. شركت و يا عدم شركت در اين راه‌پيمايي مذهبي بسته به تشخيص آزادانه وجدان هركازاك است. ما در اين كار مداخله نمي‌كنيم و هيچ‌گونه مانعي براي هيچ‌كس ايجاد نمي‌‌نماييم. اما ما به شما هشدار مي‌دهيم: مواظب باشيد كه تحت اين عنوان مذهبي، "كاله‌دين" شما را عليه كارگران و سربازان برنيانگيزد!"
         در كارخانه‌ها و در برزن‌هاي كارگري بلشويك‌ها شعار خود را تبليغ مي‌كردند: "تمام حاكميت به شوراها!"، در حالي كه عمال نيروهاي سياه مردم را به قتل عام يهوديان، دكان‌داران و رهبران سوسياليست تحريك مي‌كردند.
         از يك سو مقالات مطبوعات سلطنت‌طلب كه به قلع و قمع دعوت مي‌كرد، و از سوي ديگر بانگ رعد‌آساي لنين كه : "قيام! ... بيش از اين نبايد به انتظار نشست!"
         حتي مطبوعات بورژوايي به تلاطم در آمده بود. نشريات "بورس" تبليغات بلشويكي را "سؤقصد به بنياد اساسي جامعه، به مصونيت فردي، و به احترام به مالكيت خصوصي" مي‌ناميد.
         ولي كينه‌توزي جرايد سوسياليست‌هاي "معتدل" بيش از همه بود. "ديئلونارودا" (امرخلق) اعلام مي‌داشت كه "بلشويك‌ها خطرناك‌ترين دشمنان انقلابند". روزنامه منشويكي دن (روز) مي‌نوشت: "دولت موظف است خود را و ما را حفظ كند".
         روزنامه "يدينستوو (وحدت) متعلق به پلخانوف دقت دولت را به اين موضوع جلب كرد كه كارگران پطروگراد مسلح شده‌اند، و اتخاذ تدابير مجدانه عليه بلشويك‌ها را تقاضا داشت.
         و دولت هر روز ناتوان‌تر مي‌شد. حتي اداره مختار شهرداري از هم مي‌پاشيد. ستون‌هاي جرايد پر از اخبار مربوط به دزدي و قتل‌هاي گستاخانه بود، ولي تبهكاران به هيچ‌وجه مجازات نمي‌شدند.
         از طرف ديگر گشتي‌هاي مسلح كارگري شب هنگام در خيابان‌ها پاس مي‌دادند؛ تاراج‌گران مسلح را مي‌راندند و آن‌چه اسلحه مي‌ديدند مصادره مي‌كردند.
         روز چهارم (بيست‌و‌دو اكتبر) سرهنگ پولكونيكوف فرمانده منطقه نظامي پطروگراد فرمان زير را صادر كرد:
         "علي‌رغم روزهاي دشواري كه كشور از سر مي‌گذراند در پطروگراد هم‌چنان دعوت‌هاي بي‌مسئوليتي براي شورش‌هاي مسلحانه و قلع و قمع ادامه دارد و در عين‌حال هر روز دامنه دزدي و اوباش‌گري گسترش مي‌يابد."
         "چنين وضعي زندگي اهالي را برهم مي‌زند و مانع كار هماهنگ ارگان‌هاي دولتي و اجتماعي مي‌شود. با درك مسئوليت و وظيفه درقبال ميهن فرمان مي‌دهيم:
         1- هر واحد نظامي طبق اختيارات خاص در محدوده خود بايد در پاسداري دولتي و اجتماعي همه گونه كمك به ارگان‌هاي ادارات مختار شهرداري، كميسرها و پليس مبذول دارد.
        2- به اتفاق سركلانتري ناحيه و نمايندگان شهرباني بايد گروه‌هاي گشتي تشكيل دهد و براي توقيف عناصر جنايت‌كار و فراريان تدابير لازم اتخاذ گردد.
         3- كليه كساني كه به سربازخانه‌ها آمده و دعوت به قيام مسلحانه و غارت كنند بايد دستگير شده در اختيار معاون سركلانتري گذارده شوند.
         4- از تظاهرات خياباني و ميتينگ و نمايش جلوگيري به عمل آيد.
         5- از تظاهرات مسلح و عمليات مبني بر قتل و غارت با تمام نيروهاي مسلحي كه در اختيار هست جلوگيري شود.
         6- براي جلوگيري از تفتيش‌هاي خودسرانه و دستگيري‌هاي به كميسرها كمك شود.
         7- تمام وقايعي كه در منطقه عمل واحدهاي نظامي رخ مي‌دهد بي‌درنگ به ستاد منطقه گزارش داده شود.
         "تمام كميته‌هاي واحدها و تمام سازمان‌هاي نظامي را فرا مي‌خوانم كه در انجام وظايفي كه به فرماندهان محول گرديده به آن‌ها كمك كنند."
         كرنسكي در شوراي جمهوري اعلام كرد كه دولت موقت از تبليغات بلشويكي كاملا" مطلع و به‌قدر كافي نيرومند است كه از عهده هر گونه تظاهراتي بر آيد. وي روزنامه‌هاي "نوواياواسيا" (روسيه نوين) و "رابوچي‌پوت" (راه كارگر) را به بزهكاري‌هاي  واحدي متهم ساخت. وي افزود: "ولي آزادي مطلق مطبوعات مانع آن است كه دولت بتواند عليه اكاذيب مطبوعاتي تدابيري اتخاذ كند". (اين اظهارات كاملا" صادقانه نبود. دولت موقت روزنامه‌هاي بلشويكي را درماه ژوئيه بسته بود و اينك مي‌خواست همان كار را تكرار كند. جان ريد)
         "من شخصا" آب از سرم گذشته است. براي من فرق نمي‌كند كه چه بر سرم بيايد. شجاعت آن را دارم كه بگويم مسبب و مايه اصلي تمام حوادث عجيب و بغرنجي كه رخ مي‌دهد همانا تحريكات غيرقابل تصوري است كه بلشويك‌ها در شهر به راه انداخته‌اند."
         تا روز دوم نوامبر (بيست اكتبر) فقط پانزده نفر نماينده براي كنگره شوراها حضور يافته بودند. فرداي آن روز تعداد آن‌ها به صد نفر رسيد و پس از يك شبانه روز اين تعداد به صدوهفتاد نفر بالغ گرديد كه صدوسه تن آن‌ها بلشويك بودند. براي گشايش مجمع چهارصد نفر لازم بود در حالي‌كه تنها سه روز به تشكيل كنگره مانده بود.
         من تقريبا" هميشه در اسمولني به سر مي‌بردم. راه يافتن بدان‌جا ديگر دشوار بود. دروازه خارجي را دو رديف نگهبان حفاظت مي‌كردند. در برابر در بزرگ صف درازي از مردم در انتظار جواز ورود بودند. از آن‌ها چهارنفر چهارنفر پس از شناسايي هر يك واطلاع از اين كه براي چه كاري آمده است به اسمولني راه داده مي‌شدند. به هر يك جواز ورود داده مي‌شد. اما هر  روز سيستم جواز تغيير مي‌يافت، زيرا جاسوسان براي ورود به داخل بنا دائما" متوسل به نيرنگ مي‌شدند.
         يك بار كه به اسمولني آمدم نزديك دروازه خارجي پيشاپيش خود تروتسكي را با زنش ديدم. نگهبان آن‌ها را متوقف ساخته بود. تروتسكي جيب‌هاي خود را كاوش مي‌كرد، اما نمي‌توانست جواز را پيدا كند.
         سرانجام چنين گفت:
         "مهم نيست. شما كه مرا مي‌شناسيد. نام خانوادگي من تروتسكي است.
         سرباز سرسختانه پاسخ داد:
         "جواز شما كو؟ عبور ممنوع است. من هيچ خانواده‌اي را نمي‌شناسم."
         "آخرين صدرشوراي پطروگراد هستم."
         سرباز جواب داد:
         "حالا كه شما يك چنين شخص مهمي هستيد لااقل مي‌بايست يك مدركي نزد خود داشته باشيد!
         تروتسكي بسيار شكيبا بود. او گفت:
         "اجازه بدهيد نزد سرنگهبان بروم."
         سرباز مردد شد و زير لب گفت:
         نمي‌شود براي خاطر هركس سرنگهبان را ناراحت كرد."
         ولي سرانجام وي سرجوخه نگهباني را فراخواند. تروتسكي وضع خود را براي او شرح داد و تكرار كرد:
         "نام خانوادگي من تروتسكي است."
         سرجوخه پشت گردن را خاراند: "تروتسكي؟" و زمزمه كرد:
         "مثل اين كه جايي اين اسم را شنيده‌‌ام. بسيار خوب، رفيق، بفرماييد!
         در راه‌رو با كارخان عضو كميته مركزي حزب بلشويك بر خورد كردم. او براي من از اختصاصات حكومت نوين سخن گفت:
         "سازماني پر نرمش، نسبت به اراده خلق كه بيانگر آن شوراها هستند بس حساس، واگذارنده حد اعلاي آزادي در بروز   ابتكارات محلي. حالا دولت موقت درست مانند دوران تزار دمكراسي محلي را به زنجير كشيده است. در جامعه نوين ابتكارات از پايين منشاء خواهد گرفت. اشكال اداره طبق اساسنامه حزب سوسيال‌دمكرات كارگري روسيه برقرار خواهد شد. پارلمان، كميته اجرائيه مركزي نوين خواهد بود كه در برابر كنگره شوراهاي سراسر روسيه كه بايستي زود به زود تشكيل شود مسئوليت خواهد داشت. وزارت‌خانه‌ها را وزراي جداگانه اداره نخواهند كرد، بلكه اداره آن‌ها در دست گروه‌هايي خواهد بود كه مستقيما" در برابر شوراها مسئول هستند."
         روز سي‌ام اكتبر (هفده اكتبر) من پس از توافق مقدماتي با تروتسكي در اتاق كوچك بي‌مبل و اثاتيه‌اي كه در طبقه فوقاني اسمولني بود نزد وي حضور يافتم. او بر روي يك صندلي چوبي پشت ميز لختي در وسط اتاق نشسته بود. لازم بود من سئوالات بسيار معدودي را مطرح سازم. او با سرعت و با لحني مطمئن بيش از يك ساعت سخن گفت. مهم‌ترين گفته‌هاي او را با حفظ دقيق بياناتش بازگو مي‌كنم:
         "دولت موقت به كلي ناتوان است. قدرت حاكمه در دست بورژوازي است. ولي حاكميت‌ش در پشت نقاب يك ائتلاف تشريفاتي با احزاب طرف‌دار جنگ (آبورونتسي) پنهان است. در تمام طول انقلاب ما شاهد قيام دهقانان هستيم كه در انتظار زميني كه به آن‌ها وعده داده شده است عذاب مي‌كشند. همين نارضايي، آشكارا تمام طبقات زحمت‌كش را در سراسركشور فرا گرفته است. سلطه بورژوازي فقط از طريق جنگ داخلي مي‌تواند عملي بشود. بورژوازي تنها به وسيله شيوه‌هاي كورنيلوفي مي‌تواند امور را اداره كند ولي نيرويش كافي نيست ... ارتش هوادار ما است. سازشكاران، پاسيفيست‌ها، اس‌ارها و منشويك‌ها تمام اعتبار خود را از دست داده‌اند، زيرا مبارزه بين دهقانان و ملاكان، بين كارگران و فرمان‌روايان، بين سربازان و افسران به درجه خشونت و آشتي‌ناپذيري بي‌سابقه‌اي رسيده است. انقلاب مي‌تواند به سرانجام خود برسد و خلق مي‌تواند نجات يابد، ولي فقط با پيروزي پرولتري، ديكتاتوري پرولتري."
         "شوراها كامل‌ترين شكل نمايندگي مردم هستند كه از لحاظ تجارب انقلابي خود و انديشه‌ها و آرمان‌هاي خود كامل هستند. شوراها با تكيه بلاواسطه به سربازان در سنگر، به كارگران كارخانه‌ها، به دهقانان در روستاها، ستون فقرات انقلاب‌اند."
         "ما تا كنون شاهد تشكيل حكومت بدون شوراها بوده‌ايم. اين مساعي فقط به فقدان حكومت منتهي شده‌اند. در لحظه حاضر در راه‌روهاي شوراي جمهوري روسيه انواع نقشه‌هاي ضدانقلابي سرهم‌بندي مي‌شود. ولي شوراها نمايندگان آرمان خلق‌اند. بين اين دو اردوگاه هيچ گروهي وجود ندارد كه داراي ارزش جدي باشد."
         "اين "لوت‌فاتال"(lute fatal) آخرين نبرد تعيين كننده سرنوشت است. ضدانقلاب بورژوازي تمام نيروي خود را متشكل مي‌سازد و تنها در انتظار لحظه مساعد براي حمله است. پاسخ ما قاطع خواهد بود. ما كاري را به سرانجام مي‌رسانيم كه در فوريه آغاز شد، و در دوران كورنيلوفي به پيش رانده شده است."
         وي سپس به تشريح سياست خارجي دولت آينده پرداخت:
         "نخستين اقدام ما دعوت به ترك مخاصمه فوري در تمام جبهه‌ها و به تشكيل كنفرانس تمام خلق‌ها براي مذاكره درباره شرايط دمكراتيك صلح خواهد بود. درجه دمكراتيك بودن پيمان صلح بستگي به درجه پشتيباني انقلابي خواهد داشت كه ما در اروپا از آن برخوردار گرديم. اگر ما در اينجا حكومت شوراها را ايجاد كنيم اين عامل مقتدري به سود استقرار بي‌درنگ صلح در سراسر اروپا خواهد بود، زيرا حكومت شوراها مستقيما" و بلاواسطه از بالاي سر دولت‌ها خطاب به تمام خلق‌ها ترك مخاصمه را پيشنهاد خواهد كرد."
         "انقلاب روسيه در لحظه انعقاد صلح با تمام نيروي خود از اصل "بدون الحاق غرامت، براساس حق تعيين آزاد سرنوشت ملل" مصرانه دفاع خواهد كرد و براي تشكيل جمهوري فدراتيو اروپا اصرار خواهد ورزيد. در پايان جنگ من اروپايي را مي‌بينم كه نه توسط ديپلمات‌ها، بلكه توسط پرولتاريا تجديد بنا شده است. جمهوري فدراتيو اروپا، ايالات متحده اروپا- اين است آن چيزي كه بايد بشود. گروه بندي‌هاي ملي ديگر كافي نيست. ترقي اقتصادي الغاي مرزهاي ملي را طلب مي‌كند. اگر اروپا به صورت گروه بندي‌هاي ملي منقسم بماند، آنگاه امپرياليسم كار خود را ادامه خواهد داد. فقط جمهوري فدراتيو اروپا است كه مي‌تواند صلح به سراسر جهان بدهد. لبخندي خفيف و تقريبا" استهزاء آميز بر لبانش نشست."
         "ولي بدون عمل توده‌هاي اروپا فعلا" اين هدف قابل دسترسي نيست."
         همه انتظار داشتند كه روزي ناگهان بلشويك‌ها به كوچه‌ها بريزند و همه يقه سفيدها را به گلوله ببندند، ولي قيام در واقع بسيار ساده و كاملا" آشكار انجام گرفت.
         دولت موقت قصد داشت پادگان پطروگراد را به جبهه بفرستد.
         پادگان پطروگراد شامل قريب شصت هزار نفر بود و نقش برجسته‌اي در انقلاب ايفا كرد. همين پادگان بود كه در روزهاي بزرگ فوريه كار را فيصله داد؛ شوراي نمايندگان سربازان راتشكيل داد؛ كورنيلوف را از كنار پطروگراد تاراند.
         اكنون در اين پادگان تعداد بلشويك‌ها بسيار زياد بود. هنگامي كه دولت موقت براي تخليه شهر توطئه چيد، پادگان پطروگراد بود كه به وي پاسخ داد:
         "از دو حال خارج نيست. دولت كه قادر به دفاع از پايتخت نيست يا بايد بي‌درنگ صلح برقرار سازد، و يا چنان‌چه نتواند صلح برقرار كند بايد بركنار بشود و جاي خود را به يك دولت واقعي خلقي بدهد."
         آشكار بود كه هرگونه كوششي براي قيام كاملا" به پادگان پطروگراد بستگي داشت. نقشه دولت عبارت بود از تعويض هنگ‌هاي پادگان با واحدهاي "قابل اعتماد" يعني كازاك‌ها و "گردان‌هاي مرگ". كميته‌هاي برخي از ارتش‌ها، سوسياليست‌هاي "معتدل" و كميته اجرائيه‌مركزي(ك.ا.م) از دولت پشتيباني مي‌كردند. در جبهه و در پطروگراد كارهاي تهييجي وسيعي انجام گرفت. مي‌گفتند اينك هشت ماه است كه پادگان پطروگراد بيكار نشسته و در سربازخانه‌هاي پايتخت مي‌خورد و مي‌خوابد. در حالي كه در جبهه ارتش گرسنه است و بدون اين كه تعويض بشود و يا تقويت گردد بايد از بين برود.
         بديهي است در سخنان كساني كه پادگان پطروگراد را متهم به عدم تمايل به تعويض راحتي نسبي خود با وحشت كارزار زمستاني مي‌كردند هسته حقيقي وجود داشت. اما دلايل ديگر نيز بود كه سبب امتناع آن‌ها از رفتن به جبهه مي‌شد. شوراي پطروگراد از نقشه‌هاي دولت بيم داشت و ضمنا" صدها نماينده از جبهه از طرف سربازان ساده مي‌آمدند و يك صدا اعلام مي‌داشتند: "راست است كه ما احتياج به تقويت داريم، اما براي ما لازم‌تر است كه مطمئن باشيم اين‌جا در پطروگراد، انقلاب داراي سپر قابل اطميناني است. شما رفقا عقب جبهه را نگاه داريد، ما جبهه را نگاه خواهيم داشت."
         روز بيست‌و‌پنج اكتبر (دوازده اكتبر) كميته اجرائيه شوراي پطروگراد در پشت درهاي بسته موضوع تشكيل كميته نظامي ويژه‌اي را مورد بررسي قرارداد. فرداي آن روز شعبه سربازي شوراي پطروگراد كميته‌اي انتخاب كرد كه بي‌درنگ تحريم تمام روزنامه‌هاي بورژوازيي را اعلام داشت و سرزنش نامه‌اي خطاب به كميته اجرائيه مركزي به علت مبارزه‌اش عليه كنگره شوراها به آن تسليم كرد. روز بيست‌و‌نه اكتبر (شانزده اكتبر) تروتسكي در جلسه محلي شوراي پطروگراد پيشنهاد كرد كه تشكيل كميته انقلابي نظامي از نظر تشريفاتي مورد تصويب قرار گيرد. وي گفت: " ما مي‌بايست سازمان ويژه‌اي به وجود آوريم كه به دنبال آن به ميدان جنگ برويم و اگر لازم باشد بميريم." تصميم گرفته شد كه دو هيئت نمايندگي براي مذاكره با كميته‌هاي سربازي و ستاد، يكي از جانب شوراها و ديگري از طرف پادگان به جبهه اعزام گردند.
         هيئت نمايندگي شورا در پسكوف از طرف ژنرال چره‌ميسوف فرمانده جبهه شمال پذيرفته شد. وي به نحو اختصار اعلام داشت كه ديگر به پادگان پطروگراد فرمان داده است كه در سنگرها مستقر گردند و لذا جاي گفتگويي باقي نمي‌ماند. به هيئت نمايندگي پادگان هم كه اساسا" اجازه خروج از پطروگراد ندادند.
         هيئت نمايندگي شعبه سربازي شوراي پطروگراد تقاضا كرد كه نماينده آن را در ستاد منطقه پطروگراد بپذيرند. امتناع! شوراي پطروگراد خواستار شد كه بدون تصويب شعبه سربازي هيچ فرماني صادر نشود. باز هم امتناع! به نمايندگان با خشونت اعلام شد: ما فقط كميته اجرائيه مركزي را مي‌شناسيم. ما شما را نمي‌شناسيم و چنان‌چه مقررات را نقض كنيد شما را توقيف خواهيم كرد.
         روز سي‌ام اكتبر (هفده اكتبر)  جلسه نمايندگان كليه هنگ‌هاي پطروگراد قطع‌نامه زير را تصويب كرد:
         " پادگان پطروگراد ديگر دولت موقت را به رسميت نمي‌شناسد. دولت ما شوراي پطروگراد است. ما تنها از فرامين شوراي پطروگراد كه از طريق كميته انقلابي نظامي آن صادر گردد تبعيت خواهيم كرد".
         به واحدهاي نظامي محلي فرمان صادر شده بود كه منتظر دستورات شعبه سربازي شوراي پطروگراد باشند. فرداي آن روز كميته اجرائيه مركزي جلسه مخصوص خود را مركب از اكثريت عظيمي از افسران دعوت كرد و كميته ويژه‌اي براي كار مشترك با ستاد تشكيل داد و كميسرهاي خود را به كليه نواحي پطروگراد اعزام داشت. روز سوم نوامبر (بيست‌و‌يك اكتبر) در يك متينگ عظيم سربازي در اسمولني قطع‌نامه زير تصويب گرديد:
         "پادگان پطروگراد و حومه ضمن تبريك به تشكيل كميته انقلابي نظامي در جنب شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطروگراد، پشتيباني كامل خود را از تمام اقدامات كميته انقلابي نظامي كه در جهت پيوند فشرده‌تر جبهه با پشت جبهه انجام گيرد، اعلام مي‌دارد. در عين حال پادگان پطروگراد اعلام مي‌دارد كه تمام پادگان در كنار پرولتارياي متشكل به پاسداري از نظام انقلابي پطروگراد ايستاده است. هر اقدام تحريك آميزي كه از جانب كورنيلوفي‌ها و بورژوازي براي ايجاد آشفتگي و سردرگمي در صفوف انقلابي انجام گيرد با مقابله بي‌اماني روبرو خواهد شد."
         كميته انقلابي نظامي كه به نيروي خود واقف بود مجدانه مي‌طلبيد كه ستاد منطقه نظامي پطروگراد از دستورات آن تبعيت كند. كميته به تمام چاپ‌خانه‌ها دستور صادر كرد كه بدون تصويب آن هيچ بيانيه و يا شعاري چاپ نكنند. كميسرهاي مسلح در زرادخانه "كراموركسي" حضور يافته مقادير عظيمي اسلحه و مهمات تصرف كردند و ارسال ده هزار تفنگ را به ستاد فرماندهي كاله‌دين كه در "نوووچركاسك" تازه مستقر گرديده بود متوقف ساختند.
         دولت كه ناگهان خود را در برابر ورطه خطرناك مي‌ديد به كميته وعده داد كه آن را تحت فشار قرار ندهد به شرطي كه كميته، داوطلبانه خود را منحل كند. ديگر خيلي دير بود. در نيمه شب پنجم نوامبر (بيست‌و‌سه اكتبر) خود كرنسكي، مالوسكي را به شوراي پطروگراد فرستاد و به وسيله او پيشنهاد كرد كه شورا نماينده‌اي به ستاد اعزام دارد. كميته انقلابي نظامي جواب موافق داد. ولي يك ساعت بعد ژنرال مانيكوفسكي كه عهده‌دار كفالت وزارت جنگ بود، اين پيشنهاد را پس گرفت.
         بامداد روز سه‌شنبه ششم نوامبر (بيست‌و‌چهار اكتبر) سراسر شهر از پيامي كه به امضاي "كميته انقلابي نظامي جنب شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطروگراد" در كوچه‌ها و خيابان‌ها پراكنده شده بود به هيجان درآمد:
                                                                                 "به اهالي پطروگراد"
         "هموطنان! ضد انقلاب سر جنايت‌كار خود را بلند كرده است. كورنيلوفي‌ها نيرو بسيج مي‌كنند تا كنگره شوراهاي سراسر روسيه را درهم كوبند و جلسه مؤسسان را برهم زنند. هم‌چنين ايلغارگران ممكن است سعي در ايجاد آشوب و كشتار در كوچه‌هاي پطروگراد كنند. شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطروگراد حفظ نظم انقلابي را در برابر سؤقصدهاي ضدانقلابي و آشوب‌گرانه بر عهده خود مي‌گيرد. پادگان پطروگراد به هيچ نوع اعمال زور و لجام‌گسيختگي مجال نخواهد داد. از اهالي دعوت مي‌شود كه اوباشان و مبلغين چورنوسوتني را توقيف كنند و آن‌ها را در نزديك‌ترين واحد نظامي به كميسرهاي شورا تحويل دهند. به محض اين كه عناصر سياه بخواهند در كوچه‌هاي پطروگراد آشوب و غارت و بلوا به راه انداخته و يا تيراندازي كنند، اين جنايت‌كاران از صفحه زمين محو خواهند شد. هموطنان! ما از شما دعوت مي‌كنيم كاملا" آرام و خوددار باشيد. كار نظم و انقلاب در دست‌هاي محكمي قرار دارد."
         روز سوم نوامبر (بيست‌و‌يك اكتبر) رهبران بلشويك در جلسه مشاوره تاريخي خود گرد آمدند. جلسه در پشت درهاي بسته برگزار شد. خبر آن را "زالكيند" به من داد و من پشت در راه‌رو منتظر نتايج مشاوره شدم. وولودارسكي كه از اطاق خارج شد آن‌چه را كه در آن‌جا مي‌گذشت برايم تعريف كرد:
         "لنين گفت: بيست‌و‌چهار اكتبر براي اقدام خيلي زود است. قيام احتياج به پايه‌اي در سراسر روسيه دارد، و تا روز بيست‌و‌چهار هنوز همه نمايندگان به كنگره نرسيده‌اند. از جانب ديگر بيست‌و‌شش اكتبر براي عمل خيلي دير است. تا اين زمان كنگره تشكيل يافته و براي يك جلسه بزرگ متشكل اخذ تصميمات سريع و قاطع دشوار است. ما بايد بيست‌و‌پنج اكتبر اقدام كنيم- در روز گشايش كنگره- تا بتوانيم به كنگره بگوييم: "اين است قدرت حاكمه! با آن چه خواهيد كرد؟
         در يكي از اطاق‌هاي طبقه فوقاني شخصي نشسته است با چهره‌اي كشيده و موهاي دراز، كه زماني افسر ارتش تزاري بوده و سپس انقلابي شده و تبعيد شده، نامش "افسه‌ينكو آنتونوف" است. وي رياضي‌دان و شطرنج‌باز است. او نقشه تصرف پايتخت را طرح‌ريزي كرده است.
         دولت نيز به نوبه خود آماده جنگ شده است. مطمئن‌ترين هنگ‌ها كه از لشكرهاي سراسر جبهه برگزيده شده‌اند، بدون اين‌كه جلب توجه كنند، به سوي پايتخت روان گشته‌اند. در كاخ زمستاني يونكرها استقرار يافته است. در كوچه‌ها براي نخستين بار پس از روز قيام ژوئيه، گشتي‌هاي كازاك مشاهده شده‌اند. پولكونيكوف فرمان پشت فرمان صادر كرده تهديد مي‌كند كه كوچك‌ترين سرپيچي را به شديدترين وجهي سركوب خواهد كرد. كيشكين وزير آموزش ملي- منفورترين عضو دولت- به عنوان كميسر فوق‌العاده براي حفظ نظم در پطروگراد تعيين شده است. وي روتنبرگ و پالچينسكي را به سمت معاونين خود منصوب نموده كه به قدر خود وي بي‌وجهه‌اند. در پطروگراد، كرونشتات و فنلاند وضع نظامي اعلام شده است. نشريه بورژوايي "نووويه‌وره‌ميا" (عصر جديد) در اين مورد با تمسخر نوشته است:
         "چرا وضع محاصره نظامي؟ دولت كه ديگر فاقد قدرت حاكمه است. او ديگر نه اعتبار اخلاقي دارد و نه دستگاه لازم را كه به وي امكان اعمال زور بدهد ... در بهترين حالت او مي‌تواند به مذاكره با اشخاصي بپردازد كه موافقت دارند با وي مذاكره كنند. او فاقد هرگونه قدرت ديگري است."
         روز دوشنبه پنج نوامبر (بيست‌و‌سه اكتبر) بامدادان من سري به كاخ مارينسكي زدم تا بدانم در شوراي جمهوري روسيه چه مي‌گذرد- مباحثات شديد پيرامون سياست خارجي تره‌شچنكو، واكنش‌هايي نسبت به حادثه بورس.- در ورخوفسكي همه ديپلمات‌ها حضور دارند جزء سفير ايتاليا كه مي‌گويند در تصادفي نزديك كارسو به كلي خرد شده است.
         آن لحظه كه من وارد شدم كاره‌لين- اس ار چپ- به صداي بلند سرمقاله تايمز لندن را قرائت مي‌كرد كه در آن گفته شده بود: "بلشويسم را بايد با گلوله علاج كرد."
         كاره‌لين به سوي كادت‌ها برگشته فرياد زد: "اين همان فكر شماست."
         صدا از سمت راست: "بلي، بلي!"
         كاره‌لين با حرارت جواب داد: "بلي، من مي دانم كه چنين فكر مي‌كنيد، اما اگر جرأت داريد عمل كنيد!"
         آن‌گاه اسكوبه‌لف با هيئت يك مرد خوش‌گذران با ريشي بور و آراسته و گيسواني موج‌دار و روشن‌با لحني محجويانه از فرمان شورا دفاع كرد. پس از او تره‌شچنكو به ايراد نطق پرداخت كه از سمت چپ با فريادهاي: "استعفا بده!" استقبال شد. او اصرار داشت كه در كنفرانس پاريس نمايندگان دولت و كميته اجرائيه مركزي همه از نظر مشتركي كه عبارت است از نقطه نظر خود او- تره‌شچنكو- دفاع كنند. و سپس چند جمله هم درباره احياء انضباط در ارتش و درباره جنگ تا حد پيروزي ...جلسه شوراي روسيه در بين همهمه و فريادهاي اعتراض از چپ و راست وارد دستور شد.
         كرسي‌هاي بلشويك‌ها خالي بود. از همان روز گشايش شورا كه بلشويك‌ها جلسه را ترك گفته و بدين سان نيروي حياتي آن را از آن باز گرفته بودند، اين كرسي‌ها خالي مانده بود. من از پلكان‌ها پايين مي‌آمدم و با خود فكر مي‌كردم كه علي‌رغم اين مباحثات شديد‌اللحن، هيچ صداي زنده‌اي از جهان واقعي خارج نمي‌تواند به درون اين تالار سرد و دراز نفوذ كند؛ و دولت موقت، هم اكنون ديگر در برخورد با همان صخره جنگ يا صلح كه وزارت ميليوكوف را واژگون ساخت، متلاشي شده است. وقتي دربان پالتو را به من مي‌داد زير لب لندلند كنان گفت: "آه، بر سر روسيه بدبخت چه خواهد آمد؟- منشويك‌ها، بلشويك‌ها، ترودوويك‌ها، اوكرائين، فنلاند، امپرياليست‌هاي آلماني، امپرياليست‌هاي انگليسي!- چهل‌وپنج سال است كه در اين دنيا زندگي مي‌كنم و هيچ‌وقت اين همه حرف نشينيده‌ام."
         در راه‌رو با پرفسور شاتسكي برخوردم- آقايي بسيار ذينفوذ در محافل كادت‌ها- با قيافه‌اي شبيه موش و قبايي فاخر. از او پرسيدم: "درباره طغيان بلشويك‌ها كه اين همه راجع به آن صحبت مي‌كنند چه نظري داريد؟" شانه‌هايش را بالا انداخت، خنديد و پاسخ داد:
         "حيوانات رذلي هستند، جرأت‌ش را ندارند، اگر هم جرأت كنند به آن‌ها نشان خواهيم داد. به نظر ما اين كار حتي بد هم نيست، زيرا خودشان و طعبانشان كارش ساخته شده و ديگر هيچ نيرويي در جلسه مؤسسان نخواهند داشت. ولي آقاي عزيز، اجازه بدهيد مختصرا" براي شما نقشه خودم را درباره تشكيل دولت جديد كه از طرف مجلس مؤسسان پيشنهاد خواهد شد توضيح دهم. ملاحظه كنيد، من صدر كميسيون تهيه قانون اساسي هستم كه مشتركا" توسط شوراي جمهوري و دولت موقت تشكيل خواهد شد. ما يك هيئت قانون‌گذاري مركب از دو مجلس خواهيم داشت- مانند شما در ايالات متحده. مجلس مادون از نمايندگان محل‌ها تشكيل خواهد شد و مجلس مافوق از نمايندگان مشاغل آزاد، زمستووها، كئوپراتيوها، اتحاديه‌هاي صنفي."
         در كوچه باد سرد و نمناكي از جانب باختر مي‌وزيد. گِل سرد از كف كفش به داخل نفوذ مي‌كرد. دو گروهان از يونكرها با گام‌هاي هماهنگ از خيابان "مورسكايا" به بالا مي‌رفتند. صفوف آن‌ها ضمن حركت نوسان داشت. آن‌ها يك سرود سربازي دوران تزار را مي‌خواندند ... در نخستين چهار راه متوجه شدم كه به پليس‌ها اسب داده‌اند؛ آن‌ها را با تپانچه‌هايي در درون جلدهاي نو و براق مسلح كرده‌اند. گروهي كوچك از مردم، ساكت و آرام، به آن‌ها مي‌نگريستند. در گوشه نوسكي بروشوري خريدم تحت عنوان: "آيا بلشويك‌ها مي‌توانند قدرت حاكمه دولتي را نگاه دارند؟" كه لنين آن را نوشته بود. پول آن را به مارك كاغذي پرداختم كه در آن زمان به جاي پول نقره مبادله مي‌شد. ترامواها مانند هميشه در حركت بودند.
         دركنار ديوارها سربازان فراري از جبهه در لباس نظامي صف كشيده بودند و سيگار و تخمه آفتاب‌گردان مي‌فروختند. در سراسر نوسكي توده مردم در درون مه غليظي آخرين شماره‌هاي روزنامه را با جنگ و دعوا بدست مي‌آوردند و مي‌خواندند؛ يا اين كه در برابر اعلاميه‌ها ازدهام مي‌كردند و مي‌كوشيدند تا از متن پيام‌ها و بيانه‌هايي كه به در و ديوار چسبيده بود سر درآورند- بيانه‌هاي كميته اجرائيه مركزي، شوراي دهقانان، حزب سوسياليست‌هاي "معتدل"، كميته‌هاي ارتشي- كه همه آن‌ها كارگرها و سربازها را تهديد مي‌كردند، از آن‌ها خواهش و تمنا مي‌كردند، براي‌شان افسون مي‌خواندند كه در خانه‌هاي خود بنشينند و از دولت پشتيباني كنند.
        يك زره پوش پيوسته آرام آرام مي‌آمد و مي‌رفت و بوق مي‌زد. در هر گوشه‌اي، بر سر هر چهارراهي، توده انبوهي مجتمع بودند. سربازان و دانشجويان با حرارت بحث مي‌كردند. شب به كندي فرو مي‌نشست و فانوس‌هاي معدود چشمك مي‌زدند. امواج بي‌پايان توده‌هاي مردم جريان داشت- پطروگراد هميشه قبل از اغتشاش چنين بوده است.
         شهر حال عصياني داشت و با هر صداي شديدي برانگيخته و سراپاگوش مي‌شد. اما از بلشويك‌ها هيچ‌گونه اثر خارجي مشهود نبود. سربازان در سربازخانه‌ها و كارگران در كارخانه‌ها باقي مانده بودند. در نزديكي كليساي كازانسكي ما وارد سينمايي شديم. يك فيلم ايتاليايي نمايش مي‌دادند- سراسر خونريزي و دسيسه و شهوت. در رديف جلو چند ناوي و سرباز نشسته بودند و با بهتي كودكانه به پرده سينما مي‌نگريستند؛ ابدا" نمي‌توانستند هضم كنند كه آن همه دوندگي و آن همه خونريزي به چه درد مي‌خورد.
         از سينما شتابان به اسمولني رفتم. در اطاق شماره ده فوقاني كميته انقلابي نظامي بلا‌انقطاع جلسه داشت. جلسه را جواني هيجده ساله و مو بور به نام "لازيمير" اداره مي‌كرد. چون از كنار من گذشت متوقف شد و با اندكي حجب دست مرا فشار داد. او با لبخندي شادمانه گفت:
         دژ پطروپاولوفسك ديگر به ما ملحق شد. هم اكنون اين خبر را از هنگي دريافت داشتم كه از طرف دولت براي آرام كردن پطروگراد اعزام شده است. اما سربازان به شك افتاده‌اند كه موضوع نبايد صاف و ساده باشد و قطار را در "كاچينا" متوقف ساخته‌اند و نمايندگان خود را به نزد ما فرستاده‌اند. آن‌ها از ما پرسيده‌اند: "موضوع چيست؟ شما چه مي‌گوييد؟ ما ديگر قطع‌نامه "تمام حاكميت به شوراها" را علني ساخته‌ايم." ما به آن‌ها پاسخ داديم: "برادران! به نام انقلاب به شما تبريك مي‌گوييم، در جاي خود استوار و منتظر فرمان باشيد!" وي هم‌چنين اطلاع داد كه: "تمام سيم‌هاي تلفني ما قطع شده است، ولي تلفن‌چي‌هاي نظامي براي ايجاد ارتباط با كارخانه‌ها و سربازخانه‌ها تلفن صحرايي داير كرده‌اند."
         مأموران ارتباطي و كميسرها دائما" به درون اطاق مي‌رفتند و از آن‌جا خارج مي‌شدند. در پشت درها دوازده نفر داوطلب به نوبه ايستاده و آماده بودند كه هر لحظه به دورترين نقاط شهر بشتابند. يكي از آنان- مردي سيه چرده در لباس ستواني- به زبان فرانسه به من گفت: "همه آماده‌اند تا با نخستين اشاره وارد عمل بشوند."
         مي‌آمدند و مي‌رفتند: پودوويسكي؛ غير نظامي ريشو و لاغر اندامي كه نقشه‌هاي عملي قيام در مغزش پخته مي‌شد، آنتونوف؛ با ريش نتراشيده و يقه چركين كه از بي‌خوابي تلوتلو مي‌خورد، كريلنكو؛ سرباز تنومند و چهارشانه با لبخند دائمي برلب و حركاتي پرهيجان و بياني تند، دي‌بنكو؛ ناوي عظيم‌الجثه ريشو با قيافه‌اي آرام. چنين بودند مردان اين نبرد به خاطر حاكميت شوراها و نبردهاي آينده.
         در پايين، در اطاق كميته‌هاي كارخانه، ساراتوف نشسته بود. او به طور خستگي ناپذير فرمان‌هايي را خطاب به زرادخانه دولتي امضاء مي‌كرد: يكصد‌وپنجاه تفنگ به هر كارخانه! در برابرش چهل نفر نماينده به نوبه ايستاده‌اند.
         با چند تن از فعالين بلشويك كه شهرت كمتري داشتند برخورد كردم. يكي از آن‌ها با چهره‌اي مهتابي رنگ تپانچه‌اش را به من نشان داد و گفت: "شروع شد. چه ما وارد عمل بشويم چه نشويم دشمن ديگر مي‌داند كه وقت آن رسيده است كه كار ما را تمام كند و الا نابود مي‌شود."
         شوراي پطروگراد شب تا صبح بلاانقطاع جلسه داشت. هنگامي كه من وارد تالار شدم اتفاقا" تروتسكي نطق‌ش را پايان مي‌داد:
         "از ما مي‌پرسند آيا ما مي‌خواهيم قيام كنيم؟ من مي‌توانم پاسخ صريح به اين پرسش بدهم. شوراي پطروگراد توجه دارد كه اينك ديگر لحظه‌اي رسيده است كه مي‌بايست تمام حاكميت به شوراها منتقل گردد. اين انتقال حاكميت به وسيله كنگره سراسر روسيه انجام خواهد گرفت. آيا قيام مسلحانه لزوم خواهد يافت؟ اين امر به آن‌هايي بستگي دارد كه مي‌خواهند كنگره سراسر روسيه را برهم زنند. براي ما روشن است كه دولت ما در هيئت كابينه موقت دولتي است ناتوان و تنها منتظر آن است كه جاروي تاريخ به چرخش درآيد تا جاي خود را به حاكميت توده‌اي واقعي واگذار كند. ولي ما هنوز هم، حتي امروز هم، كوشش داريم از تصادم بپرهيزيم. ما اميدواريم كه كنگره شوراهاي سراسر روسيه با تكيه بر آزادي متشكل تمام خلق قدرت حاكمه را بدست خود خواهد گرفت. ولي اگر دولت بخواهد از زمان كوتاه بيست‌و‌چها، يا چهل‌و‌هشت و يا هفتاد‌و‌دو ساعتي كه وي را از مرگ جدا مي‌كند براي حمله به ما استفاده كند، ما با حمله متقابل پاسخ خواهيم داد- ضربه را با ضربه، و آهن را با پولاد!"
         در ميان كف‌زدن‌هاي رعدآسا تروتسكي اطلاع داد كه اس‌ارهاي چپ موافقت نموده‌اند نمايندگان خود را به كميته انقلابي نظامي اعزام دارند.
         هنگامي كه در ساعت سه از كاخ اسمولني خارج مي‌شدم متوجه شدم كه در طرفين در ورودي مسلسل‌ها مستقر شده و دروازه‌ها و چهارراه‌هاي نزديك توسط گشتي‌هاي نيرومند سربازي محافظت مي‌شود. بيل‌شاتوف كه از پله‌ها بالا مي‌دويد فرياد زد: "خوب، ما ديگر شروع كرديم! كرنسكي يونكرها را فرستاد تا روزنامه‌هاي "سرباز" و "راه‌كارگر" ما را ببندند، ولي گروه ما رسيد و مهر دولتي را شكست. و ما حالا مردم را براي تصرف روزنامه‌هاي بورژوازي مي‌فرستيم!
         وي شادمانه بر شانه من كوبيد و به دويدن ادامه داد.
         صبح ششم نوامبر (بيست‌و‌چهار اكتبر) من كاري با اداره سانسور داشتم كه در بناي وزارت امورخارجه قرار داشت. برديوارهاي خيابان‌ها بيانه‌هايي چسبيده شده بود كه با لحني پر تشنج مردم را به "آرامش" دعوت مي‌كردند. پالكونيكوف فرمان پشت فرمان صادر مي‌كرد:
         "به كليه واحدها و دسته‌ها فرمان مي‌دهم كه تا دريافت فرمان از استاد منطقه، در محل خود در سربازخانه باقي بمانند."
         "هرگونه اقدام مستقل را ممنوع مي‌كنم."
         "تمام افسراني كه بدون دريافت فرمان از رؤسا خود دست به اقدامي بزنند به اتهام شورش مسلحانه تحويل دادگاه خواهند شد."
         "به تمام نظاميان اجراء هر فرماني را كه از سازماني مختلف صادر شده باشد اكيدا" قدغن مي‌كنم ..."
         روزنامه‌هاي صبح اطلاع دادند كه دولت روزنامه‌هاي "نووواياراسيا" (روسيه نوين)، "ژيوو‌به‌اسلووو" (سخن زنده)، "رابوچي‌پوت" (راه كارگر)، و "سولدات" (سرباز) را ممنوع كرده و مقرر داشته است كه رهبران شوراي پطروگراد و اعضاي كميته انقلابي نظامي را توقيف كنند.
         هنگامي كه من از ميدان كاخ مي‌گذشتم چند آتشبار از يونكرها با تاپ تاپ و سروصداي زياد از زير طاق ستاد كل گذشتند و در برابر كاخ صف كشيدند. بناي عظيم و سرخ رنگ ستاد كل فوق‌العاده پرهيجان به نظر مي‌رسيد. چند اتومبيل برابر درها متوقف بودند. لاينقطع اتومبيل‌هاي جديد حامل افسران مي‌آمدند و مي‌رفتند. سانسورچي مانند پسربچه‌اي كه به سيرك برده باشند دچار هيجان بود. او به من گفت: "كرنسكي همين الآن به شوراي جمهوري رفت تا استعفا بدهد!" من به سوي كاخ مارينسكي شتافتم و پايان نطق پرالتهاب و تقريبا" نامربوط كرنسكي را شنيدم كه سراسر تلاش‌هايي بود براي تبرئه خود او و حمله‌هاي پرجوش و زهرآگين عليه مخالفين سياسي. كرنسكي گفت:
         " براي اين كه حرف‌هايم بي‌اساس نباشد در اين‌جا قطعات مشخص را از تعدادي بيانيه، كه توسط اوليانوف لنين جنايت‌كار دولتي تحت پيگرد، ولي متواري، در روزنامه "رابوچي‌پوت" درج شده است، براي شما بازگو مي‌كنم. در يك رشته بيانيه تحت عنوان "نامه به رفقا" اين جنايت‌كار دولتي، پرولتارياي پطربورگ و نظاميان را فراخوانده است تا تجربه سوم تا پنجم ژوئيه را تكرار كنند و اثبات كرده است كه بايد بي‌درنگ دست به قيام مسلحانه زد ... ديگر رهبران حزب بلشويك طي نطق‌هايي كه در جلسات و ميتينگ‌ها ايراد مي‌كنند، هم‌چنين به قيام فوري مسلحانه دعوت مي‌كنند. قبل از همه مي‌بايست نطق برونشتاين- تروتسكي، صدرشوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطربورگ را خاطرنشان ساخت. يك سلسله از مطالب مندرج در "رابوچي‌پوت" و "سولدات" از لحاظ عبارات و شيوه نگارش جزء به جزء با مقالاتي كه در "نووواياراسيا" انتشار يافته انطباق دارند. سروكار ما بيشتر از آن كه با جنبش فلان حزب سياسي باشد با موضوع استفاده از جهل سياسي و غرايز بزهكارانه بخشي از اهالي است. سروكار ما با سازمان خاصي است كه هدف خود را اين مي‌داند كه به هر قيمت كه شده موج بي‌وبندوبار ويرانگري و قلع‌وقمع را در روسيه برانگيزد. با روحيه كنوني توده‌ها يك جنبش علني در پطروگراد به ناچار با فجيع‌ترين غارت و كشتار همراه خواهد بود و نام روسيه آزاد را براي هميشه ننگين خواهد ساخت ... بسيار نمونه‌ وار است كه بنا به اعتراف خود سازمان دهنده عصيان يعني اوليانوف لنين "وضع چپ‌ترين جناح‌هاي سوسيال‌دمكرات‌هاي روس به ويژه مساعد است."
         در اين‌جا كرنسكي به قرائت قطعه زيرين از مقاله لنين پرداخت:
         "فكرش را بكنيد! در شرايط سخت جهنمي، با داشتن فقط يك ليبكنشت (كه او هم در تبعيد است) بدون روزنامه، بدون آزادي تشكيل جلسات، بدون شوراها، و با حداعلاي خصومت تمام طبقات اهالي تا آخرين دهقان مرفه عليه انديشه انترناسيوناليسم با وجود تشكل عالي گروه امپرياليستي و بورژوازي متوسط و كوچك، آلمان‌ها يعني انقلابيون انترناسيوناليست آلماني، كارگراني را در لباس ناوي در ناوگان قيام برپا كرده‌اند. در حالي كه آن‌ها به زحمت حتي يك احتمال برد از صد احتمال را داشتند. ولي ما با داشتن ده‌ها روزنامه، با آزادي جلسات، بابرخورداري از اكثريت در شوراها، با انترناسيوناليست پرولتري كه بهترين موقعيت را در جهان داريم، ما امتناع مي‌كنيم كه با قيام خويش از انقلابيون آلماني پشتيباني به عمل آوريم."
         كرنسكي ادامه داد:
         "بدين‌سان خود سازمان دهندگان اعتراف دارند كه در حال حاضر كامل‌ترين شرايط براي آزادي فعاليت كليه احزاب سياسي در روسيه موجود است كه اداره آن بدست دولت موقت كنوني با نخست‌وزيري كرنسكي است كه به عقيده، بلشويك‌ها مردي است غاصب كه خود را به بورژوازي فروخته است ..." ...سازمان دهندگان قيام به پرولتارياي آلمان كمك نمي‌كنند بلكه به طبقات حاكمه آلمان كمك مي‌كنند؛ جبهه دولت روسيه را به روي مشت پولادين ويلهلم و دوستانش مي‌گشايند ... براي دولت موقت دلائل و انگيزه‌ها تفاوت ندارند؛ هم‌چنين فرق نمي‌كند كه اين كار دانسته يا ندانسته انجام مي‌گيرد، ولي به هرحال من از پشت اين كرسي خطابه با آگاهي به مسئوليت خود، اين عمل حزب سياسي روسيه را وطن فروشي و خيانت به دولت روسيه نام مي‌گذارم ... من در موقع قضايي قرار مي‌گيرم. من پيشنهاد كرده‌ام كه بي‌درنگ پيگردهاي محاكماتي مربوطه انجام گيرد؛ و نيز پيشنهاد كرده‌ام دستگيري‌هاي مربوطه انجام گيرد (سروصدا از جناح چپ به كرنسكي مجال ادامه سخن نمي‌دهد). اكنون كه دولت با يك خيانت آگاهانه يا غيرآگاهانه از بين مي‌رود و در لب پرتگاه عدم قرار گرفته است، دولت موقت و من از آن جمله ترجيح مي‌دهيم كشته شويم و منهدم گرديم، ولي ما به حيات، شرف، و استقلال دولت خيانت نخواهيم كرد".
         در اين لحظه ورقه‌اي به دست كرنسكي دادند.
         "هم اكنون نسخه‌اي از مدركي را كه در هنگ‌ها پخش مي‌شود به من دادند." و به صداي بلند شروع به قرائت كرد:
         "شوراي پطروگراد را خطر تهديد مي‌كند ... دستور مي‌دهم كه هنگ به حال آماده‌باش جنگي كامل در آورده شود و منتظر دستور ثانوي باشد. هرگونه اهمال و يا عدم اجراي فرمان خيانت به انقلاب محسوب خواهد شد.
"به جاي صدر: پودوويسكي، منشي: آنتونوف"
         كرنسكي ادامه داد:
         "درواقع اين كوششي است براي شوراندن عوام‌الناس عليه نظام موجود، عليه تشكيل جلسه مؤسسان، و گشودن جبهه روسيه به روي هنگ‌هاي فشرده مشت پولادين ويلهلم. من كاملا" دانسته و فهميده مي‌گويم "عوام‌الناس"، زيرا تمام دمكراسي آگاه و كميته اجرائيه مركزي و سازمان‌هاي ارتشي، تمام انسان‌هايي كه روسيه آزاد بدان‌ها افتخار دارد و بايد افتخار كند، خرد و وجدان و شرف دمكراسي بزرگ روسيه به اين معترض است."
         "من براي خواهش به اين‌جا نيامده‌ام، بلكه با اين اطمينان آمده‌ام كه دولت موقت، مدافع كنوني اين آزادي نوين، با پشتيباني متحد‌الرأي همه روبرو خواهد شد- به استثناء افرادي كه هيچ‌گاه تصميم نمي‌گيرند جسورانه حقيقت را توي چشم طرف بگويند ...دولت موقت هيچ‌گاه آزادي هموطنان را در كشور و حقوق سياسي آن‌ها را قطع نكرده است ... ولي در حال حاضر دولت موقت اعلام مي‌دارد كه آن عناصري از جامعه روس، آن گروه‌ها و احزابي كه به خود جرأت دهند دست به روي اراده خلق روس بلند كنند، و در عين حال با اين عمل خود ما را در معرض تهديد گشودن جبهه به روي آلمان قرار دهند، بي‌درنگ، قاطعانه و بطور كامل در معرض انهدام قرار خواهند گرفت. بگذار اهالي پطروگراد بدانند كه با حكومتي قاطع روبرو خواهند شد و شايد عقل و شرف و وجدان در قلب هركس باقي باشد، در اين ساعت آخر بر وجود او غلبه كند ..."
         درتمام طول مدت اين نطق تالار پر از سروصدا و جوش و خروش بود. هنگامي كه نخست وزير رنگ پريده، نفس گرفته، خاموش شد، و با تمام افسراني كه در التزام او بودند، تالار را ترك گفت، آن‌گاه ناطقين چپ يكي پس از ديگري پشت كرسي خطابه قرار گرفتند. آن‌ها با خشم و خشونت راست‌ها را مورد حمله قرار دادند. حتي سوسياليست‌هاي انقلابي (اس ار) به زبان گوتس اعلام داشتند:
         "سياست بلشويك‌ها كه نارضايي مردم را به بازي گرفته‌اند عوامفريبانه و جنايت‌كارانه است. ولي ترديد مربوط به صلح، به زمين، به دمكراتيزه كردن ارتش مي‌بايست به چنان شكلي مطرح گردد كه براي هيچ سربازي، هيچ كارگري و يا دهقاني جاي هيچ ترديد نماند كه دولت با قاطعيت و بلاانحراف براي حل واقعي اين مسائل كوشش به عمل مي‌آورد ... ما و منشويك‌ها ميل نداريم بحران در كابينه به وجود بياوريم. ما حاضريم با تمام قوا و تا آخرين قطره خون خود از دولت موقت دفاع مي‌كنيم تنها بدان شرط كه دولت موقت با بياني دقيق و روشن نظر خود را نسبت به اين مسائل مبرم كه مردم بي‌صبرانه در انتظار آن‌ها هستند توضيح دهد ..."
         سپس مارتوف، يك‌پارچه خشم، به ايراد نطق پرداخت:
         "سخنان نخست وزير كه به خود اجازه داد تا از جنبش "عوام‌الناس" سخن گويد، در حالي كه سخن بر سر جنبش بخش بزرگي از پرولتاريا و ارتش در ميان است، ولو اين جنبش متوجه هدف خطايي هم باشد، سخناني است كه به جنگ داخلي فرا مي‌خواند."
          - كف زدن‌ها از چپ-
         قطع‌نامه پيشنهادي چپ‌ها به شرح زير تصويب شد. اين قطع‌نامه در واقع بيان عدم اعتماد به دولت بود:
         "1- قيام مسلحانه‌اي كه در روزهاي اخير تدارك ديده مي‌شود و هدفش تصرف قدرت حاكمه است خطر افروختن جنگ داخلي را در بر دارد، شرايط مساعدي براي سركوب جنبش و بسيج نيروهاي ضدانقلاب چرنوسوتني را فراهم مي‌سازد و بطور قطع بر هم خوردن جلسه مؤسسان، فجايع نوين جنگي، و انهدام انقلاب را در شرايط فلج زندگي اقتصادي و از هم پاشيدگي كامل كشور را بدنبال دارد."
         "2- زمينه براي موفقيت تبليغات نامبرده، علاوه بر شرايط عيني جنگ و ويراني، به سبب اهمال در انجام تدابير مبرم ايجاد گرديده است، و از اين رو ضرور است كه قبل از هر چيز بي‌درنگ فرمان واگذاري زمين در اختيار كميته‌هاي ارضي صادر شود و در سياست خارجي اقدام فوري از طريق ارائه پيشنهاد به متفقين به منظور اعلام شرايط صلح و آغاز مذاكرات صلح به عمل آيد."
         "3- براي مبارزه با مظاهر فعال هرج و مرج و براي جلوگيري از سركوب جنبش ضرور است براي از ميان برداشتن آن‌ها تدابير فوري اتخاذ گردد و كميته نجات اجتماعي مركب از نمايندگان اداره مختار شهرداري و ارگان‌هاي دمكراسي انقلابي كه در تماس با دولت موقت عمل كنند ايجاد گردد ..."
         جالب است تذكر داده شود كه منشويك‌ها و اس‌ارها نيز به اين قطع‌نامه رأي دادند.
         وقتي كرنسكي از اين قطع‌نامه اطلاع حاصل كرد، اوكسنتيف را براي اداي توضيح به كاخ زمستاني فراخواند. او به اوكسنتيف گفت: " اگر اين قطع‌نامه، ابراز عدم اعتماد به دولت موقت است، در آن صورت من به شما پيشنهاد مي‌كنم كابينه جديدي تشكيل دهيد." آن‌گاه رهبران سازشكار- دان، گوتس، و اوكسنتيف "آخرين سازش خود را انجام دادند." آنان به كرنسكي توضيح دادند كه اين قطع‌نامه به معناي انتقاد از اعمال دولت نيست.
         در زاويه ملتقاي خيابان "مورسكايا" و "نوسكي" دسته‌هاي سرباز مسلح به تفنگ‌هاي سرنيزه‌دار تمام اتومبيل‌هاي شخصي را متوقف مي‌ساختند، سرنشينان آن‌ها را پياده مي‌كردند و ماشين‌ها را به كاخ زمستاني روانه مي‌ساختند. جمعيت زيادي به تماشا ايستاده بود. هيچ‌كس نمي‌دانست اين سربازان طرف‌دار كي هستند- طرف‌دار دولت موقت يا طرف‌دار كميته انقلابي نظامي؟ نزديك كليساي كازان نيز همين وضع جريان داشت. اتومبيل‌ها از خيابان نوسكي به بالا روانه مي‌شدند. ناگهان پنج شش تن ناوي مسلح به تفنگ ظاهر شدند. آن‌ها خندان با دو سرباز به گفتگو پرداختند. روي نوار كلاه‌ بي‌لبه ملواني آن‌ها نوشته شده بود: "آورورا" و "زارياسوابودي"- اسامي مشهورترين نبرد ناوهاي بلشويكي در ناوگان بالتيك. يكي از ناويان گفت: "كرونشتاتي‌ها مي‌آيند." اين سخنان مفهوم سخناني را داشت كه در سال 1792 در پاريس ادا مي‌شد: "مارسيه‌ها مي‌آيند." زيرا كرونشتات شامل بيست‌و‌پنج هزار ناوي بود همه از بلشويك‌هاي معتقدي كه آماده استقبال مرگ بودند.
         روزنامه "رابوچي‌اي‌سولدات" (سرباز و كارگر) انتشار يافت. نخستين صفحه‌اش را پيامي اشغال كرده بود كه با حروف درشت چاپ شده بود:
"سربازان، كارگران، هموطنان"
         "دشمنان خلق شب هنگام به حمله دست زده‌اند. افسران ستاد كورنيلوفي مي‌كوشند كه يونكرها و گردان‌هاي ضربه‌اي را از اطراف در مركز متمركز سازند. يونكرهاي "اورانين‌باوم" و واحدهاي ضربه‌اي "تزارسكويه‌سه‌لو" از اطاعت آن‌ها سرپيچي كردند. توطئه‌اي براي ايراد يك ضربه خائنانه بر شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطربورگ كه چيده مي‌شود ... حمله توطئه كنندگان ضدانقلابي، بر ضد كنگره شوراهاي سراسر روسيه در آستانه گشايش آن ، و عليه جلسه مؤسسان، عليه خلق متوجه است. شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطروگراد به پاسداري انقلاب ايستاده است. كميته انقلابي نظامي مقابله با فشار توطئه‌گران را رهبري مي‌كند. تمام پادگان و تمام پرولتارياي پطروگراد براي ايراد ضربه خردكننده بردشمنان خلق آماده‌اند. كميته نظامي انقلابي مقرر مي‌دارد:"
         "1- تمام كميته‌هاي هنگ‌ها، گردان‌ها و دسته‌ها همراه با كميسرهاي شورا و تمام سازمان‌هاي انقلابي مي‌بايست بلاانقطاع در حال اجلاس باشند و تمام اطلاعات مربوط به نقشه‌ها و اعمال توطئه‌گران را در دست خود متمركز سازند."
         "2- هيچ سربازي نبايد بدون اجازه كميته از واحد خود دور شود."
         "3- بي‌درنگ از هر واحد دو نفر نماينده و از هر شوراي برزن پنج نفر نماينده به اسمولني اعزام شود."
         "4- درباره تمام اعمال توطئه‌گران بي‌درنگ به انستيتوي اسمولني اطلاع داده شود."
         "5- تمام اعضاي شوراي پطروگراد و همه نمايندگان كنگره شوراهاي سراسر روسيه دعوت مي‌شوند كه فورا" براي جلسه فوق‌العاده به انستيتوي اسمولني حضور يابند."
         "ضد انقلاب سر جنايت‌كار خود را بلند كرده است."
         "تمام دست‌آوردها و اميدهاي سربازان، كارگران و دهقانان را خطر بزرگي تهديد مي‌كند. ولي نيروي انقلاب بسي برتر از نيروي دشمنان انقلاب است."
         "امر خلق در دست‌هاي محكمي قرار دارد. توطئه‌گران منكوب خواهند شد."
         "بي‌هيچ گونه تزلزل و ترديد، با سرسختي، استواري، خودداري، قاطعيت!"
         "زنده باد انقلاب!"
"كميته انقلابي نظامي"
         شوراي پطروگراد در اسمولني كه مركز طوفان بود بلاانقطاع جلسه داشت. نمايندگان در همان‌جا روي زمين كف اتاق مي خوابيدند و سپس بيدار مي‌شدند تا فورا" در مذاكرات جلسه شركت جويند. تروتسكي، كامنيف، و والودارسكي هريك شش، هشت يا دوازده ساعت در روز سخن مي‌گفتند. من به طبقه اول فرود آمده به اطاق شماره هيجده رفتم كه در آن‌جا مشاوره نمايندگان بلشويك‌ها جريان داشت. صداي برنده ناطق با اعتماد تأكيد مي‌كرد: "سازشكاران مي‌گويند ما منفرد شده‌ايم، به آن‌ها توجه نكنيد. سرانجام آن‌ها مجبور خواهند بود يا به دنبال ما بيايند و يا بدون پيروان خويش باقي‌بمانند."
         ناطق ورقه‌اي را بلند كرد. "ما هم اكنون آن‌ها را به دنبال خود مي‌كشانيم. همين الآن نمايندگاني از طرف منشويك‌ها و اس‌ارها آمده‌اند. آن‌ها مي‌گويند كه اعمال ما را محكوم مي‌كنند، معهذا چنان‌چه دولت بر ما حمله برد، آن‌ها عليه امر پرولتاريا به مبارزه دست نخواهند زد."(صداي هلهله رعد‌آسا)
         با فرارسيدن شب جمعيت انبوهي از سربازان و كارگران، تالار بزرگ را، كه همهمه مبهم آن با دود آبي رنگ توتون به هم مي‌آميخت، پركرد. كميته اجرائيه مركزي قديم سرانجام تصميم گرفت به نمايندگان كنگره نوين تبريك گويد كه براي آن و شايد براي مجموع نظام انقلابي كه وي به وجود آورده بود مرگ با خود داشت. ضمنا" بايد گفت كه در اين جلسه فقط اعضاي كميته اجرائيه مركزي حق رأي داشتند.
         شب از نيمه گذشته بود كه "گوتس" در محل صدارت جلسه قرار گرفت. "دان" در ميان سكوتي سنگين كه به نظر بسيار تهديد كننده مي‌نمود پشت ميز خطابه رفت. وي گفت:
         "لحظه‌اي كه ما از سر مي‌گذرانيم با فاجعه‌انگيز‌ترين رنگ‌ها ملون است. دشمن در راه به سوي پطروگراد قرار دارد. نيروهاي دمكراسي براي تشكيل مقاومت مي‌كوشند؛ و در چنين حالي ما در انتظار خونريزي در خيابان‌هاي پايتخت نشسته‌ايم و گرسنگي نه فقط دولت، بلكه انقلاب را تهديد به نابودي مي‌كند. توده‌هاي رنج كشيده و عذاب ديده‌اند و به روحيه بيمارگونه‌اي مبتلا گشته‌اند. آن‌ها علاقه خود را به انقلاب از دست داده‌اند. اگر بلشويك‌ها، به هر ترتيب كه باشد، شروع كنند، اين نابودي انقلاب خواهد بود ..."(صداها: "دروغ است"). "ضدانقلابيون فقط منتظر بلشويك‌ها هستند تا به غارت و كشتار دست بزنند. اگر هر گونه خروجي رخ دهد جلسه مؤسسان ديگر نخواهد بود. (فريادها دروغ است، افتضاح!"). "به هيچ‌وجه قابل قبول نيست كه پادگان پطروگراد در منطقه عمليات نظامي از اجراي فرامين ستاد سر باز زند ... شما بايست از ستاد و از كميته اجرائيه مركزي منتخب خودتان تبعيت كنيد. "تمام حاكميت به شوراها" يعني مرگ. راهزنان و تازجگران تنها در انتظار لحظه‌اي هستند كه به چپاول‌گري و آتش سوزي دست بزنند ... وقتي شعارهايي داده مي‌شود از اين قبيل كه "به خانه‌ها بريزيد، لباس و كفش بورژواها را از تن‌شان در آوريد ..."(هميشه: "چنين شعارهايي نبوده است! دروغ! دروغ!"). "فرق نمي‌كند. هر چيزي ممكن است شروع بشود، ولي به همين‌جا خاتمه خواهد يافت! كميته اجرائيه مركزي قدرت حاكمه دارد، حق دارد عمل كند ... و همگي موظفند از آن اطاعت كنند ... ما از سرنيزه نمي‌ترسيم ... كميته اجرائيه مركزي با تن خويش انقلاب را در پناه خواهد گرفت ..."(فريادها: اين تن مدت‌ها است كه مرده است.")
         "دان" كه در ميان سروصداي وحشتناك بدون انقطاع، صدايش به زحمت به گوش مي‌رسيد، در عين اين كه با مشت به كنار كرسي خطابه مي‌كوبيد. با تمام نيرويش فرياد مي‌كشيد: "هركس به چنين كاري تحريك كند، اين چنين كس مرتكب جنايت شده است ..." صدايي: "شما مدت‌ها است مرتكب جنايت شده‌ايد؛ شما حكومت را گرفتيد و آن را به بورژوازي داديد!"
         "گوتس" زنگ رياست را به شدت تكان مي‌دهد: "ساكت! و الا شما را بيرون مي‌كنم." صدايي: "اگر جرأت داريد بيرون كنيد." (كف زدن‌ها- سوت!.) "دان" ادامه مي‌دهد:
         "اكنون درباره سياست مسالمت‌آميز "(قهقهه خنده). "متأسفانه روسيه ديگر نمي‌تواند بجنگد. صلح خواهد شد، ولي صلح غيردائمي و غيردمكراتيك ... ما امروز در شوراي جمهوري به منظور گريز از خونريزي قطع‌نامه‌اي تصويب كرديم كه واگذاري زمين را به كميته‌هاي ارضي و آغاز فوري مذاكرات صلح را طلب مي‌كنند ... "(خنده، فريادها – ديگر دير است!")
         از ميان بلشويك‌ها تروتسكي در ميان كف‌زدن‌هاي رعدآسا پشت كرسي خطابه قرار گرفت. تمام جلسه به پا خاست و برايش هلهله سرداد. بر چهره لاغر و استخواني تروتسكي زهرخندي مفيستوفلي ( مفيستوفل – قهرمان كتاب فاوست تأليف گوته؛ يعني لبخندي شيطاني، زهرآگين، تمسخرآميز.م) مشاهده مي‌شد:
         "تاكتيك "دان" اثبات مي‌كند توده‌ها – توده‌هاي وسيع،  ٌبله و بي‌اعتنا، همه به دنبالش مي‌روند!"
         ناطق با حركاتي تراژيك بر مي‌گردد و خطاب به صدر جلسه مي‌گويد:
         "وقتي ما راجع به واگذاري زمين به دهقانان سخن مي‌گفتيم شما با ما مخالف بوديد. ما به دهقانان مراجعه كرديم و گفتيم: اگر به شما زمين نمي‌دهند، خودتان آن را بگيريد. حالا دهقانان به توصيه ما عمل كرده‌اند و شما به چيزي دعوت مي‌كنيد كه ما آن را شش ماه پيش مطرح ساختيم! به نظر من اگر كرنسكي اعدام را در جبهه‌ها لغو كرده است، اين روش او ناشي از انديشه‌هاي او نبوده است. به گمان من كرنسكي را پادگان پطروگراد كه از اطاعت وي سرباز زده اقناع كرده است. امروز "دان" را متهم مي‌كنند كه در شوراي جمهوري نطقي ايراد داشته كه وي را به مثابه يك بلشويك مخفي فاش ساخته است ... روزي خواهد رسيد كه خود "دان" بگويد كه در قيام روزهاي سوم تا پنجم ژوئيه، ٌگلِ انقلاب، شركت داشته است ... در قطع‌نامه پيشنهادي "دان" كه امروز به تصويب شوراي جمهوري رسيد، هيچ اشاره‌اي به تشديد انضباط در ارتش نشده است و حال اين كه اين نكته در تبليغات منشويك‌ها جاي بس مهمي دارد. نه، تاريخ هفت ماهه اخير نشان مي‌دهد كه توده‌ها منشويك‌ها را طرد كرده‌اند! منشويك‌ها و اس‌ارها بر كادت‌ها پيروز شدند، اما چون قدرت حاكمه را بدست گرفتند آن را به همان كادت‌ها تقديم داشتند. "دان" به ما مي‌گويد كه شما حق نداريد قيام كنيد؛ قيام حق مسلم هر انقلابي است. وقتي توده‌هاي ستمديده قيام مي‌كنند هميشه حق با آن‌ها است."
         سپس "ليبر" پوزه باريك و تلخ زبان، در ميان هو و خنده تمسخر آميز رشته سخن را بدست گرفت: "ماركس و انگلس گفته‌اند كه پرولتاريا حق ندارد حكومت را تصرف كند تا آن گاه كه براي چنين كاري پخته نشده باشد. در انقلاب بورژوازي، نظير انقلاب ما، تصرف حكومت از طرف توده‌ها به معني پايان فاجعه‌انگيز انقلاب است. تروتسكي، به عنوان تئوريسين سوسيال‌دمكرات، خودش بايد با آن‌چه هم اكنون ما را بدان فرا مي‌خواند، مبارزه كند" (فريادها: بس است، برو كنار!")
         سپس مارتف سخن گفت كه هر لحظه گفته‌هايش را فريادها قطع مي‌كردند: "انترناسيوناليست‌ها با واگذاري حكومت به دمكراسي مخالف نيستند، ولي آن‌ها شيوه‌هاي بلشويك‌ها را محكوم مي‌كنند. حالا وقت تصرف حكومت نيست."
         مجددا" "دان" پشت تريبون رفت و خشم‌آگين به عمليات كميته انقلابي نظامي، كه كميسرها را براي تصرف روزنامه ايزوستيا و برقراري سانسور اين روزنامه فرستاده بود، اعتراض كرد. سخنانش سروصداي مهيبي به دنبال داشت. مارتف تلاش مي‌كرد به سخن ادامه دهد، ولي ديگر صدايش شنيده نمي‌شد. نمايندگان ارتش و ناويان بالتيك از جاي خود برخاسته فرياد مي‌زدند كه دولت آن‌ها شوراهاست.
         "ارليچ" در ميان جنجال و قيل‌و‌قال قطع‌نامه‌اي را پيشنهاد كرد كه كارگران و سربازان را به حفظ آرامش و گوش ندادن به پرووكاتورهاي خواهان تظاهرات دعوت مي‌كرد، و در عين حال معترف بود به لزوم ايجاد فوري كميته نجات اجتماعي و هم‌چنين اعلام بي‌درنگ قانون واگذاري زمين به دهقانان و آغاز مذاكرات صلح توسط دولت موقت.
         آن‌گاه "والودارسكي" از جاي خود پريد و با صداي گرفته فرياد برآورد كه كميته‌اجرائيه مركزي حق ندارد در آستانه كنگره شوراها وظايف اين كنگره را بر عهده بگيرد. والودارسكي گفت كه كميته اجرائيه مركزي عملا" مرده است، و اين قطع‌نامه تنها نيرنگي است به خاطر حفظ حكومت ميرنده‌اش. "ما بلشويك‌ها به اين قطع‌نامه رأي نخواهيم داد!" و سپس تمام بلشويك‌ها تالار جلسه را ترك گفتند و آن‌گاه قطع‌نامه به تصويب رسيد. نزديك ساعت چهار صبح در ميان راه‌رو به "زورين" برخوردم كه تفنگي بر دوش داشت.
         "ما به قيام دست زديم"- اين سخن را آرام و با فراغ خاطر به من گفت – ما هم اينك وزيران دادگستري و امور مذهبي را توقيف كرديم. آن‌ها هم اكنون در زير زمين‌اند. يك هنگ براي تصرف ايستگاه تلفن روان شده است، هنگ ديگري تلگراف‌خانه و هنگ ديگري بانك دولتي را متصرف خواهند شد. گارد سرخ به خيابان آمده است."
         از روي پله‌هاي اسمولني، در تاريكي سردي، ما براي نخستين بار گارد سرخ را ديديم. گارد سرخ – متشكل از گروه جواناني در لباس كارگري- آن‌ها تفنگ سرنيزه‌دار به دست داشتند و نا آرام با هم صحبت مي‌كردند. از دور از سمت باختر، از بالاي شيرواني‌هاي ساكت، صداي زودگذر تيراندازي‌هاي متقابل به گوش مي‌رسيد.  اين‌ها يونكرها بودند كه مي‌كوشيدند پل‌هاي روي رود "نوا" را از هم باز كنند تا كارگران و سربازان ناحيه ويبورگ نتوانند به نيروهاي مسلح شوراها كه در آن سمت رودخانه بودند بپيوندند. ولي ناويان كرونشتات مجددا" پل‌ها را وصل كردند. در پشت سر ما از بناي عظيم اسمولني كه چراغ‌هايش مي‌درخشيد غلغله‌اي شبيه به همهمه كندوي زنبور عسل به گوش مي‌رسيد.











فصل چهارم
سقوط دولت موقت
         روز چهارشنبه هفت نوامبر (بيست‌و‌پنج اكتبر) خيلي دير از خواب بيدار شدم. آن‌گاه كه به سوي نوسكي مي‌رفتم توپ ظَهر از دژ "پطرپاولوفسكي" شليك شد. روزي بود گرفته و سرد. در جلو بانك چند سرباز مسلح با تفنگ‌هاي سرنيزه‌دار در كنار درهاي بسته كشيك مي‌دادند. من پرسيدم: "شما كدام طرفي هستيد؟ دولتي؟"
         يكي از آن‌ها غرش‌كنان جواب داد: "ديگر دولتي در كار نيست، خوش‌بختانه". اين تنها چيزي بود كه توانستم از او بفهمم.
         ترامواها در خيابان نوسكي در رفت و آمد بودند. زن‌ها و پسر بچه‌ها خود را به هرجا كه دست‌شان مي‌رسيد آويخته بودند. مغازه‌ها باز بود. چنين مي‌نمود كه اضطراب توده‌هاي توي كوچه از روز پيش كم‌تر است. موجي از دعوت‌هاي تازه براي مقاومت عليه قيام برخاسته و همان شبانه در و ديوار شهر از اوراق تبليغاتي مبني بر دعوت مردم به مبارزه با قيام پر شده بود. دهقانان، سربازان جبهه، كارگران پطروگراد، همه به مخالفت با قيام دعوت شده بودند. يكي از اين اوراق بدين مضمون بود:
از طرف دوماي شهر پطروگراد
         "دوماي شهر به اطلاع مي‌رساند كه دوما در جلسه فوق‌العاده ششم نوامبر (بيست‌و‌چهار اكتبر) خود كميته‌اي به عنوان كميته نجات عمومي از اعضاي دوماهاي مركزي و محلي و نمايندگان سازمان‌هاي دمكراتيك انقلابي زير تشكيل داد: كميته اجرائيه مركزي شوراي نمايندگان كارگران و سربازان، كميته اجرائيه نمايندگان دهقانان سراسري روسيه، نمايندگان سازمان‌هاي نظامي، ناوگان مركزي، نمايندگان شوراهاي كارگران و سربازان پطروگراد، شوراي اتحاديه‌هاي كارگري و غيره."
         "اعضاي كميته نجات عمومي در ساختمان دوماي شهرداري اجراي وظيفه خواهد كرد. تلفن شماره 40 – 15 ،77 – 223 و 36- 138 . تاريخ هفت نوامبر (بيست‌و‌پنج اكتبر) 1917 "
         گرچه من در آن لحظه متوجه واقعيت نشدم، اما اين آگهي در حكم اعلان جنگ عليه بلشويك‌ها بود. نسخه‌اي از روزنامه "رابوچي‌پوت" – تنها روزنامه‌اي كه براي فروش عرضه مي‌شد- خريدم. كمي پس از آن پنجاه كوپك به يك سرباز دادم و يك نسخه دست دوم از روزنامه "دِن" (روز) را از او گرفتم. روزنامه بلشويكي در چاپ‌خانه متعلق به "روسكاياووليا"، كه اينك مصادره شده بود، با قطع بزرگ و عناوين درشت به چاپ رسيده بود- از اين قبيل: تمامي قدرت به شوراي كارگران، سربازان و دهقانان- صلح- نان- زمين." مقاله اساسي آن به امضاي زينوويوف بود كه به همراه لنين در مخفي‌گاه به سر مي‌برد. مقاله چنين شروع مي‌شد:
         "هرسرباز، هركارگر، هرسوسياليست واقعي، هردمكرات شرافت‌مند تشخيص مي‌دهد كه در برابر وضع موجود دو راه بيشتر وجود ندارد: يا تمامي قدرت در دست ملاكان بورژوا باقي خواهد ماند و مفهوم آن سركوب كارگران، سربازان، و دهقانان، ادامه جنگ، گرسنگي و مرگ اجتناب‌ناپذير خواهد بود؛ و يا اين كه قدرت به كارگران، سربازان و دهقانان انقلابي منتقل مي‌شود و معناي آن الغاي كامل ستم مالكان، لگام زدن به سرمايه‌داران، و پيشنهاد فوري صلح عادلانه خواهد بود و آن‌گاه است كه دهقانان صاحب زمين خواهند شد؛ آن‌گاه است كه حق نظارت كارگران بر كارخانه‌ها تضمين خواهد گرديد؛ آن‌گاه است كه براي گرسنگان نان تأمين خواهد شد؛ آن‌گاه است كه جنگ نابخردانه پايان خواهد يافت."
         روزنامه "دِن"(روز) شامل اخبار متفرقه شب هيجان‌انگيز گذشته بود- از اين قبيل: "تصرف مراكز تلفن، ايستگاه بالتيك و تلگراف‌خانه‌ها، ناتواني يونكرهاي "پطرهوف" در اين كه خود را به پطروگراد برسانند، ترديد قزاق‌ها، توقيف بعضي از وزراء، تير خوردن رئيس پليس شهر، توقيف متقابل، برخورد سربازان گشتي و يونكرها و گارد سرخ."
         در گوشه ميدان "مورسكايا" به سروان "گامبرگ"- منشويك آبورونتسي و دبير شعبه نظامي حزب مزبور – برخوردم و چون از او پرسيدم آيا در واقع قيامي رخ داده است، او در يك حالت خستگي شانه را بالا افكند و جواب داد: "كي‌ مي‌داند؟ خوب، اين امكان هست كه بلشويك‌ها قدرت را بدست آورده باشند، اما بيش از سه روز قادر به حفظ آن نخواهند بود. كسي را ندارند كه بتواند دولت را اداره كند. شايد همان بهتر كه آزمايش كنند. با اين كار فاتحه آن‌ها خوانده خواهد شد ..."
         هتل نظامي واقع در كنج ميدان "سنت‌ايزاك" از طرف ناويان مسلح تصرف شده بود. در اطاق انتظار عده زيادي افسران جوان و خوش پوش و پرزرق و برق ديده مي‌شدند كه به اين سو و آن سو مي‌رفتند و با هم نجوا مي‌كردند- ناويان به آن‌ها اجازه خروج نمي‌دادند.
         ناگهان از بيرون صداي تيري به گوش رسيد و متعاقب آن در گوشه و كنار تيراندازي شروع شد. من دويدم بيرون. در پيرامون قصر مارينسكي، مقر شوراي جمهوري روسيه، وضع غير عادي جريان داشت. در سراسر ميدان سربازان به طور اريب صف بسته و همه حاضر به آتش بودند و بام مهمان‌خانه را نگاه مي‌كردند. يكي فرياد كشيد: "پرووكاسيون! به طرف ما تيراندازي كردند" و سرباز ديگري به سوي وي دويد.
         در كنج غربي كاخ يك اتومبيل زره‌پوش ديده مي‌شد كه پرچم سرخي در بالاي آن در اهتزاز بود و روي پرچم نوشته شده بود: "SRSD "- شوراي نمايندگان كارگران و سربازان. لوله‌هاي تفنگ همه به سوي "سنت‌ايزاك" قراول مي‌رفت. در دهانه خيابان‌ "نووايا" از چندين جبعه، بشكه، يك تختخواب كهنه و يك واگن، سنگري تعبيه شده بود. يك توده الوار انتهاي اسكله "مورسكايا" را سد كرده بود. مقداري الوار كوتاه از يك انبار چوب به عنوان سنگر موقتي در جلو در ساختمان روي هم چيده بود. من پرسيدم: "مگر جنگي در پيش خواهد بود؟
         سربازي با عصبانيت جواب داد: "به همين زودي، به همين زودي رفيق. برو از اين‌جا، صدمه مي‌بيني!" و در حالي كه به سوي اداره نيروي دريايي اشاره مي‌كرد ادامه داد:
         "از آن طرف خواهند آمد."
         "كي مي‌آيد؟"
         سرباز جواب داد: "برادرجان، اين را ديگر نمي‌دانم". و آن‌گاه تفي بر روي زمين افكند.
         در جلو در كاخ گروهي سرباز و ناوي جمع بودند. يك ناوي از فرجام كار شوراي جمهوري صحبت مي‌كرد و مي‌گفت: "ما رفتيم آن‌جا. جلو درها را از رفقاي خودمان گذاشتيم. من به طرف ضدانقلابي كورنيلوفي رفتم كه روي صندلي رياست نشسته بود. آن وقت گفتم: شوراي جمهوري تمام شد. زود بساط‌تان را جمع كنيد و برويد خانه."
         قهقهه خنده بلند شد. من در حالي كه مدارك خود را نشان مي‌دادم كوشيدم كه از در تالار مطبوعات بگذرم. آن‌جا يك ناوي تنومند متبسم مرا نگاه داشت و چون جواز خود را نشان دادم گفت: "اگر شما ميكائيل مقدس هم باشيد نمي‌توانيد از اين‌جا عبور كنيد." از شيشه دَر، صورت يك سرباز فرانسوي را ديدم كه موج شيشه آن را بريده بريده نشان مي‌داد. حركات دستش هم هم‌چنان بريده بريده، مشاهده مي‌شد. او هم در داخل مانده بود و راه خروج نداشت ...
         آن طرف‌تر مردي كوچك‌اندام با سبيل خاكستري در لباس ژنرالي بين گروهي سرباز ايستاده با صورت بر افروخته فرياد مي‌زد: "من ژنرال آلكسيه‌يف هستم، به عنوان افسر فرمانده تو و به عنوان عضو شوراي جمهوري طلب مي‌كنم به من راه داده شود." نگهبان سر خود را خاراند. از گوشه چشمان مضطرب نگاهي به بيرون افكند و به افسري كه به آن‌جا نزديك مي‌شد اشاره كرد. افسر چون متوجه شد با چه كسي سروكار دارد دست و پاي خود را گم كرد و پيش از اين كه آگاهانه بداند چه مي‌كند با همان عادت قديمي سلامي نظامي داده و گفت:
         "حضرت اجل! ورود به قصر اكيدا" ممنوع است. من حق ندارم."
         اتومبيلي به آن‌جا رسيد و "گوتس" را ديدم در درون آن نشسته و ظاهرا" با نشاط تمام قاه‌قاه مي‌خندد. چند دقيقه بعد اتومبيل ديگري رسيد كه در جلو آن چند سرباز مسلح قرار داشتند و درون آن پر بود از اعضاء توقيف شده دولت موقت. "پطرز"- عضو كميته انقلابي نظامي، از اهل لتوني- با عجله به اين سوي ميدان آمد. من در حالي كه اشاره به افراد توقيف شده مي‌كردم به او گفتم:
         "من گمان مي‌كردم ديشب همه اين‌ها را شما به تور انداخته باشيد."
         وي مانند پسر بچه‌اي كه از چيزي مأيوس شده باشد جواب داد:
         "آه، احمق‌ها پيش از اين كه ما تصميم بگيريم به بسياري از آن‌ها مجال دادند كه فرار كنند ..."
         پايين‌تر در سمت خيابان "واسكره‌سينسكي" انبوهي از ناويان و به دنبال آن‌ها ستون بي‌انتهاي سربازان، تا آن‌جا كه چشم كار مي‌كرد، در حركت بودند.
         ما از خيابان "آدميرالتيسكي" به سوي كاخ زمستاني رفتيم. تمام مدخل‌هاي ميدان قصر را سربازان نگهبان سد كرده بودند. صفي از سربازان از يك سو تا سوي ديگر جهت غربي را در ميان گرفته و انبوهي از مردم با نگراني در پيرامون آن‌ها گرد آمده بودند. همه چيز آرام و ساكت مي‌نمود جز اين كه عده‌اي از سربازان از داخل قصر چوب به خارج مي‌بردند و در جلو دروازه اصلي مي‌چيدند.
         هيچ نمي‌دانستم كه نگهبانان از دولتي‌ها هستند يا از شوراها. سفارش‌نامه‌اي كه از اسمولني داشتيم اثري نمي‌بخشيد. با اين جهت ما در حالي كه باد به غبغب انداخته بوديم و پاسپورت امريكايي خود را نشان مي‌داديم و پيوسته مي‌گفتيم "كار اداري داريم" در سمت ديگر راه خود را از ميان جمعيت مي‌بريديم. بر دروازه كاخ همان دربانان قديمي در اونيفورم‌هاي آبي رنگ با دكمه‌هاي برنجي و يقه‌هاي سرخ مليله دوزي و زرين با كمال ادب پالتو و كلاه ما را گرفتند و ما از پله‌ها بالا رفتيم. در سرسراي تاريك و غم‌انگيز كه از پرده‌هاي قالي‌چه‌اي آن اثري بر جا نمانده بود چند تن خدمت‌گزاران سال‌خورده بي‌حال يله داده بودند. در جلو اطاق كرنسكي افسر جواني بالا و پايين مي‌رفت و سبيل خود را مي‌جويد. ما سئوال كرديم كه آيا مصاحبه با نخست‌وزير ممكن است؟ وي سري فرود آورد، پاشنه‌ها را به هم كوبيد و به زبان فرانسوي گفت:
         "نه، متأسفم. الكساندرفيدورويچ فعلا" فوق‌العاده گرفتار است ..." سپس لحظه‌اي به ما خيره شد و افزود: "حقيقت امر اين است كه او اين‌جا نيست .."
         "پس كجاست؟"
         "به طرف جبهه رفته است. اما مي‌دانيد؟ اتومبيل او به قدر كافي گازولين نداشت. ما مجبور شديم بفرستيم گازولين از بيمارستان انگليسي‌ها بگيريم."
         "آقايان وزراء اين‌جا هستند؟"
         "آن‌ها در يكي از اطاق‌ها جلسه دارند- درست نمي‌دانم."
         "بلشويك‌ها خواهند آمد؟"
         "البته! شك نيست كه خواهند آمد. من هر لحظه منتظر تلفن هستم كه آمدن آن‌ها را خبر بدهد. اما ما هم آماده هستيم. جلو در كاخ يونكرها را گماشته‌ايم. پشت آن در."
         "مي‌توانم داخل بشوم؟"
         "خير به هيچ‌وجه اجازه نيست." ناگهان با همه دست داد و از آن‌جا دور شد. ما به طرف در ممنوع‌الورود رفتيم كه آن را موقتا" كار گذاشته بودند و سرسرا را به دو نيمه مي‌كرد و از بيرون چفت شده بود. از آن سوي در صداهايي شنيدم. كسي مي‌خنديد. ساحت وسيع كاخ مانند گورستان خاموش بود و تنها اين صداها سكوت را به هم مي‌زد. يك پيش‌خدمت سال‌خورده از جلو ما دويد و گفت: "نه، بارين. نبايد برويد."
         "چرا در چفت است؟"
         وي جواب داد: "براي اين كه سربازها را آن‌جا نگه داريم." پس از چند دقيقه عنوان كرد كه مي‌خواهد استكاني چاي بنوشد و به آن‌سوي سرسرا بازگشت. ما چفت در را باز كرديم. در سمت داخل يك جفت سرباز پاس مي‌دادند، اما به ما چيزي نگفتند. سرسرا به اطاق بزرگ مزيني منتهي مي‌شد با گچ‌بري‌هاي زراندود و چهل‌چراغ بزرگ كريستال. پشت آن چند اطاق كوچك‌تر قرار داشت كه با چوب‌هاي تيره رنگ فرش شده بود. روي پاركت در دو سمت كومه‌هاي تشك و پتوي كثيف توده شده بود و روي بعضي از آن‌ها سربازها دراز كشيده بودند. در هر گوشه مقداري ته سيگار، تكه‌هاي نان، لباس، شيشه‌هاي خالي با علامت مشروبات گران‌بهاي فرانسوي ديده مي‌شد. تعداد بيشتر و بيشتري از سربازان با سردوش‌هاي سرخ مدرسه يونكرها در محيطي آكنده از بوي زننده توتون و بدن‌هاي نشسته، مي‌آمدند و مي‌رفتند. يكي از آن‌ها بطري بورگاندي سفيد در دست داشت كه ظاهرا" از كاخ ربوده شده بود.آن‌گاه كه از كنار آن‌ها مي‌گذشتيم و از اطاقي به اطاق ديگر مي‌رفتيم حيرت زده به ما مي‌نگريستند. سرانجام به رديف تالارهاي پذيرايي تشريفاتي رسيديم كه پنجره‌هاي بزرگ و گردوخاك گرفته آن‌ها به ميدان باز مي‌شد. ديوارها با پرده‌هاي بزرگ نقاشي در درون چهارچوب‌هاي بزرگ و مٌذهب، كه صحنه‌هاي تاريخي و جنگي را نشان مي‌دادند، مزين شده بود: "دوازده اكتبر 1812 "، "شش نوامبر 1812" و "شانزده-بيست‌و‌هشت اوت 1813 ". يكي از آن‌ها گوشه سمت راست‌ش پاره شده بود.
         كاخ صورت سربازخانه بزرگي را پيدا كرده بود. در و ديوار نشان مي‌داد كه هفته‌هاست كه به اين صورت درآمده است. در آستانه هر پنجره مسلسلي نصب كرده بودند. در بين تشك‌ها تفنگ روي هم چيده شده بود.
         هنگامي كه مشغول تماشاي عكس‌ها بوديم صداي نفس آلوده با بوي الكل از سمت چپ من مرا متوجه خود كرد. شخصي با لهجه بد ولي روان فرانسوي گفت: "توجه زياد شما به اين نقاشي‌ها نشان مي‌دهد كه خارجي هستيد." وي مردي بود كوتاه و چاق و آن‌گاه كه كلاه از سر برگرفت معلوم شد سرش طاس است. وي ادامه داد:
         "امريكايي هستيد؟ بسيار مسرورم. من سروان ستاد ولاديمير‌آرتزي‌باشف هستم. كاملا" در خدمت شما." مثل آن بود كه پرسه زدن چهار نفر خارجي، و يكي از آن‌ها زن، در مقر دفاع ارتشي كه هر لحظه در انتظار حمله به سر مي‌برد، هيچ غرابتي برايش نداشت. وي شروع به شكايت از اوضاع روسيه كرد و گفت:
         "تنها حرف بر سر بلشويك‌ها نيست. بلكه سنت‌هاي عالي به كلي منسوخ شده است. به اطراف خودتان نگاه كنيد. آن‌ها همه شاگردان مدرسه افسري هستند، اما آيا مردم محترمي هستند؟ كرنسكي در مدرسه افسري را بر روي هر داوطلب و سربازي كه توانست امتحان بدهد باز گذاشت. طبعا" عده زيادي دچار بيماري مسري انقلاب شده‌اند ..."
         بدون اين كه از حرف‌هاي خود نتيجه‌اي گرفته باشد موضوع صحبت را تغيير داد: "من خيلي مايلم از روسيه بروم. تصميم گرفته‌ام وارد ارتش امريكا بشوم. ممكن است خواهش كنم پيش كنسول خودتان ترتيب كار مرا بدهيد؟ من آدرس خودم را به شما خواهم داد." علي‌رغم اعتراض ما آدرس خودش را روي تكه كاغذي نوشت و آن وقت مثل آن بود كه باري از دوش‌ش برداشته شده است. من هنوز اين آدرس را در اختيار دارم: "اورانين بائومسكايا يا شكولا-2 – استاراياپتروف." سپس در حالي كه اطاق‌ها را به ما نشان مي‌داد به سخنان خود افزود: "ما امروز صبح زود سان ديديم. فوج زن‌ها تصميم گرفت نسبت به دولت وفادار بماند."
         "آيا اين سربازان زن در درون قصر هستند؟"
         "بلي، آن‌ها در اطاق عقب مستقر شده‌اند كه اگر حادثه‌اي رخ دهد آسيبي به آن‌ها نرسد."
         آهي كشيد و ادامه داد: "مسئوليت سنگيني است!"
         لحظه‌اي كنار پنجره ايستاده به ميدان جلو كاخ خيره شديم كه سه گروهان از يونكرها با شنل‌هاي خاكستري دراز، و مسلح، به فرماندهي يك افسر بلند قامت و زبر و زرنگ صف مي‌كشيدند. او را شناختم. وي استانكه‌ويچ نام داشت، كميسر نظامي حكومت موقت بود. پس از چند لحظه دو گروهان از اين جمع دوش‌فنگ كردند و سه بار فرياد كشيدند، با قدم‌هاي فشرده از ميدان گذشتند و از زير طاق‌نصرت سرخ به سوي شهر رفته از نظر ناپديد گرديدند.
         يك نفر گفت: "آن‌ها مي‌روند خط تلفن را تصرف كنند."
         سه تن از يونكرها در كنار ما ايستاده بودند و ما با آن‌ها وارد صحبت شديم. به ما گفتند كه از سربازان و درجه‌داراني هستند كه وارد مدرسه نظام شده‌اند. اسامي آن‌ها روبرت‌اولف، الكسي‌واسيلنكو و ارني‌زاكس از اهل لتوني- ولي حالا ديگر نمي‌خواهند افسر بشوند، زيرا افسرها هيچ وجه‌اي ندارند. در واقع معلوم بود كه به كار خودشان درمانده هستند و وضع و حال رضايت‌بخشي ندارند.
         با اين همه زود به گزافه گويي پرداختند: "اگر بلشويك‌ها بيايند به آن‌ها نشان خواهيم داد كه چطور بايد جنگيد. آن‌ها جرأت جنگيدن ندارند، ترسو هستند. اما اگر ما مغلوب شويم، خوب، هركدام يك گلوله براي خودمان نگه مي‌داريم ..."
         در همين لحظه صداي تيراندازي از نقطه‌اي نه چندان دور بگوش رسيد. در ميان ميدان، مردم شروع به دويدن كردند. بعضي خود را روي زمين مي‌انداختند. درشكه‌چي‌ها كه در گوشه‌اي ايستاده بودند به هر سو به حركت درآمدند. از همه جا فرياد و غوغا بلند بود. سربازها اين سو و آن سو مي‌دويدند و تفنگ‌ها را برمي‌داشتند و فرياد مي‌كردند: "از اين‌جا مي‌آيند، از اين‌جا مي‌آيند!" اما پس از چند دقيقه بار ديگر آرامش برقرار شد. درشكه‌چي‌ها بازگشتند. آن‌ها كه به روي در افتاده ‌بودند بلند شدند. سر و كله يونكرها از زير طاق سرخ نمايان شد كه با قدم‌هاي موزون پيش مي‌آمدند و يكي از آن‌ها به دو تن از همكاران خود تكيه داده بود.
         آن‌گاه كه كاخ را ترك گفتم ديگر ديروقت شده بود. نگهبانان ميدان همه ناپديد شده بودند. ساختمان بزرگ و نيمه مدور دولتي متروك به نظر مي‌رسيد. ما براي صرف غذا به هتل فرانس رفتيم و درست موقعي كه نيمي از سوپ خود را خورده بوديم پيش‌خدمت كه رنگ از رويش پريده بود به سوي ما آمد و با اصرار از ما خواست كه به اطاق غذاخوري سمت عقب برويم، زيرا مي‌خواستند چراغ‌هاي كافه را خاموش كنند. وي گفت: "تيراندازي خواهد شد."
         هنگامي كه بار ديگر وارد "مورسكايا" مي‌شديم هوا به كلي تاريك بود و تنها در گوشه "نوسكي" كور سوي چراغي خيابان را اندكي روشن كرده بود. در زير چراغ اتومبيل زره‌پوشي ايستاده بود و دود از آن خارج مي‌شد. پسربچه‌اي از آن بالا رفته و به لوله مسلسل آن خيره شده بود. سربازها و ناوي‌ها در آن‌جا مستقر شده و ظاهرا" در انتظار به سر مي‌بردند. ما به سوي طاق سرخ بازگشتيم كه گروهي سرباز آن‌جا جمع شده و به كاخ زمستاني كه كاملا" روشن بود مي‌نگريستند و با صداي بلند صحبت مي‌كردند. يكي از آن‌ها مي‌گفت: "كميته مي‌گويد صبر كنيم. چطور مي‌توانيم به آن‌ها تيراندازي كنيم؟ فوج زن‌ها آن‌جا است، آن وقت به ما خواهند گفت زن‌هاي روسي را به گلوله بسته‌ايم."
         چون به "نوسكي" رسيديم يك اتومبيل زره‌پوش ديگر از گوشه ميدان پيدا شد. مردي سر خود را از برجك آن خارج كرد و فرياد كشيد: "بياييد برويم حمله كنيم!"
         راننده زره‌پوش اولي جلو آمد و با صداي بلندي كه در ميان تلق‌تلق ماشين بتواند به گوش طرف برسد گفت: "كميته مي‌گويد صبر كنيم. آن‌جا پشت كومه‌هاي چوب توپ كار گذاشته‌اند.
         اين‌جا ترامواها متوقف و عابرين انگشت شمار بودند. روشنايي وجود نداشت. اما به فاصله چند ساختمان آن‌طرف‌تر ترامواها، انبوه مردم، پنجره‌هاي روشن مغازه‌ها، و اعلانات الكتريكي سينماها جلب نظر مي‌كرد. زندگي مسير عادي خود را مي‌پيمود. ما براي تاتر "مارينسكي" بليط داشتيم. همه تاترها داير بودند، اما هيجان و حركت بيرون جالب‌تر بود ...
         در تاريكي پاي ما به توده‌هاي الوار، كه در پل پليتسيسكي از آن‌ها سنگر تعبيه شده بود، بر مي‌خورد. در جلو قصر استراكانوف چند سرباز توپ صحرايي سه اينچي را كار مي‌گذاشتند. سربازها با اونيفورم‌هاي مختلف بدون مقصد مي‌آمدند و مي‌رفتند و خيلي زياد حرف مي‌زدند ..
         در سمت "نوسكي" چنان بود كه گفتي تمام مردم شهر آن‌جا گرد آمده قدم مي‌زنند. در هرگوشه انبوه كثيري گرد آمده و به بحث‌هاي آتشين گوش مي‌دادند. عده دوازده نفري سرباز با تفنگ‌هاي سرنيزه‌دار در چهار راه‌ها پاسداري مي‌كردند. پيرمرداني با صورت‌هاي سرخ در درون پالتوهاي خز گران‌بها مشت‌هاي بسته خود را به آن‌ها حواله مي‌دادند. زن‌هاي شيك‌پوش هياهوكنان به آن‌ها ناسزا مي‌گفتند. سربازها محجوب و ناراحت نيشخند مي‌زدند و با بي‌ميلي استدلال مي‌كردند ... زره‌پوش‌ها كه به نام تزارهاي نخستين- اولك، روريك و اسويا‌توسلاو- ناميده مي‌شدند نشيب و فراز خيابان را مي‌پيمودند و بر روي آن‌ها حروف درشت سرخ‌رنگ RSDRP (حزب سوسيال‌دمكرات كارگري روسيه) خوانده مي‌شد. در خيابان ميخائيلوفسكي مردي پديدار شد كه زير بغلش پر از روزنامه بود. انبوه مردم يورش بردند و دور او را گرفتند و با پرداخت يك، پنج و ده روبل به بهاي يك روزنامه روي دست هم بلند مي‌شدند و روزنامه را مي‌قاپيدند. اين روزنامه "رابوچي‌اي‌سولدات" بود كه پيروزي انقلاب پرولتري و آزادي بلشويك‌هايي را كه هنوز در زندان بودند بشارت مي‌داد و از ارتش، چه در جبهه و چه در عقب جبهه، طلب حمايت مي‌كرد. اين شماره فقط داراي چهار صفحه با حروف درشت بود و فاقد هرگونه خبر.
         در گوشه خيابان "سادووايا" قريب دو هزار نفر گرد آمده بودند. جمعيت به پشت‌بام بناي مرتفعي مي‌نگريست كه در آن‌جا روشنايي سرخ رنگ كوچكي روشن و خاموش مي‌شد.
         دهقان بلند قامتي بدان اشاره كرد و گفت: "نگاه كنيد! آن‌جا پرووكاتور نشسته است و الآن تيراندازي خواهد كرد ..." ولي گويي كسي مايل نبود به آن‌جا برود و ببيند موضوع از چه ............................................ص67 كتاب.......................................... عظيم خاكستري رنگي كه دو پرچم سرخ بر روي برجك آن در اهتزاز بود سوت‌كشان از دروازه خارج شد. هوا سرد بود. افراد گارد سرخ كه دروازه را پاسداري مي‌كردند براي گرم‌كردن خود به گرد كومه‌هاي آتش حلقه زده بودند. در دروازه‌هاي داخلي نيز كومه‌هاي آتش روشن شده بود و در پرتو نور آن‌ها نگهبانان آرام جوازهاي ما را مي‌خواندند و ما را ورانداز مي‌كردند. در طرفين در ورودي مسلسل‌ها آماده به جنگ مستقر و از درون جعبه‌هاي فشنگ آن‌ها نوارهاي فشنگ هم‌چون مار دراز شده بود . درون حياط در زير درختان چندين زره‌پوش ايستاده بود و موتورهاي آن‌ها كار مي‌كرد. در تالارهاي عظيم كم‌روشنايي از صداي چكمه‌هاي سنگين، فريادها و گفتگوها، غوغا برپا بود. همه روحيه‌اي مصمم داشتند. انبوه كارگران با پيراهن‌ها و كلاه‌هاي پوستي سياه كه اكثرا" تفنگي بردوش داشتند، و سربازان با شنل‌هاي خشن زردرنگ وكلاه‌هاي پوستي خاكستري پلكان‌ها را اشغال كرده بودند. لوناچارسكي و كامنيف با عجله براي خود راه باز مي‌كردند و جايي مي‌رفتند. آن‌ها با چهره‌هاي متفكر با هم حرف مي‌زدند و هريك از آن‌ها كيفي مملو از كاغذ زير بغل داشت. جلسه شوراي پطروگراد پايان پذيرفته بود. من كامنيف را متوقف ساختم. مردي بود كوتاه قد، با حركاتي تند، صورت پهن و سري نزديك شانه‌ها. او بي هيچ مقدمه قطع‌نامه‌اي را كه همان لحظه تصويب شده بود براي من به زبان فرانسه ترجمه كرد:
         "شوراي نمايندگان كارگران و سربازان  پطروگراد انقلاب پيروزمند پرولتاريا و پادگان پطروگراد را تبريك مي‌گويد. شورا به ويژه آن همبستگي، تشكل، انضباط و آن اتحاد كاملي را كه توده‌ها در اين قيام- كه از لحاظ پيروزمندي بدون خونريزي استثنايي بوده است- از خود نشان دادند خاطرنشان مي‌سازد.  شورا ابراز اطمينان بي‌تزلزل مي‌كند كه دولت كارگري- دهقاني كه انقلاب در هيئت حكومت شوروي تأسيس خواهد كرد، حمايت تمام توده‌هاي دهقانان تهي‌دست را براي پرولتارياي شهري تأمين خواهد نمود، و اين دولت با استواري به سوي سوسياليسم پيش خواهد رفت كه يگانه وسيله نجات كشور از فلاكت‌ها و مصيبت‌هاي بي‌مانند جنگ مي‌باشد."
        "دولت نوين كارگري- دهقاني، بي‌درنگ به تمام خلق‌هاي رزمنده، صلح دمكراتيك و عادلانه پيشنهاد خواهد كرد. اين دولت بي‌درنگ مالكيت ملاكان را بر زمين ملغي و زمين را به دهقانان واگذار خواهد كرد. او نظارت كارگري را بر توليد و توزيع فرآورده‌ها برقرار كرده و كنترل همه خلقي را بر بانك‌ها، ضمن تبديل تمام آن‌ها به يك بانك واحد، مستقر خواهد ساخت."
         "شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطروگراد تمام كارگران و تمام دهقانان را فرا مي‌خواند كه با تمام نيروي خود به حمايت از انقلاب كارگري-دهقاني برخيزند. شورا ابراز اطمينان مي‌كند كه كارگران شهري در اتحاد با دهقانان تهي‌دست، انضباط رفيقانه بي‌تزلزلي از خود نشان داده، نظم انقلابي سختي را كه براي پيروزي سوسياليسم ضرور است ايجاد خواهند كرد."
         "شورا معتقد است كه پرولتارياي كشورهاي اروپاي غربي ما را ياري خواهند كرد تا امر سوسياليسم را به پيروزي كامل و استوار برسانيم."
         من پرسيدم: "يعني شما خيال مي‌كنيد پيروزي حاصل شده است؟ ..."
         او شانه‌ها را بالا افكند. "هنوز كارهاي انجام دادني خيلي زياد است، به طور وحشتناكي زياد است. كار تازه دارد شروع مي‌شود ..."
     ................................ص 68 كتاب..................................هاي كارگري را ديدم او با خاطر افسرده جلو پايش را نگاه مي‌كرد و ريش خاكستريش را گاز مي‌گرفت. او فرياد برآورد: "ديوانگي است، ديوانگي!" "پرولتارياي اروپا برنمي‌خيزد .. تمامي روسيه ...". وي با پريشان‌خاطري دست خود را تكان داد و با سرعت دور شد. ريازانوف و كامنيف با قيام مخالف بودند، ولي نيروي دهشتناك استدلالات لنيني را بر گرده خود حس مي‌كردند.
         جلسه بسيار مهمي گذشته بود. تروتسكي از طرف كميته انقلابي نظامي اعلام داشت ديگر دولت موقت وجود ندارد. وي اظهار داشت كه: خصيصه دولت‌هاي بورژوايي و خرده‌بورژوايي آن است كه آن‌ها توده‌ها را فريب مي‌دهند. اكنون برعهده ما- شوراي نمايندگان كارگران و سربازان و دهقانان- است كه سرمشق بي‌سابقه تاريخ يعني حاكميتي را كه هدفش جز برآوردن نياز سربازان، كارگران و دهقانان نباشد، ايجاد كنيم."
         لنين پشت ميز خطابه ظاهر شد. هلهله رعدآسايي وي را استقبال كرد. او به پيشگويي از انقلاب سوسياليستي پرداخت ... پس از او نوبت ايراد نطق به زينوويف رسيد. وي گفت: "امروز ما وام خود را در قبال پرولتارياي بين‌المللي ادا كرديم و ضربه دهشتناكي به جنگ، ضربه‌اي بر تمام امپرياليست‌ها و از جمله به ويلهلم دژخيم وارد آورديم."
         پس از آن تروتسكي اطلاع داد كه: "تلگراف‌هايي مشعر بر پيروزي قيام به جبهه ارسال گرديده ولي هنوز پاسخ دريافت نشده است. شايع است كه نيروهاي نظامي به سوي پطروگراد در حركتند. لازم است يك هيئت نمايندگي به سوي آن‌ها اعزام شود تا تمام حقيقت را براي آن‌ها بازگو كند.(صدايي: "شما قبل از موعد اراده كنگره و شوراهاي سراسر روسيه را بيان مي‌كنيد!")
         "تروتسكي با لحني سرد گفت: "اراده كنگره شوراهاي سراسر روسيه قبل از موعد به وسيله عمل قيام بزرگ كارگران و سربازان پطروگراد اعلام شده است."
         ما از ميان انبوه جوشان جمعيتي كه كنار در به يكديگر فشار وارد مي‌آوردند راه باز كرده وارد تالار بزرگ شديم. تالار با چهل‌چراغ‌هاي درخشاني روشن بود. برروي نيم‌كت‌ها و صندلي‌ها، در معبرها و طاق‌چه‌ها، حتي بر لبه سكويي كه براي هيئت رئيسه تدارك شده بود، نمايندگان و كارگران و سربازان از تمام روسيه نشسته بودند. آن‌ها گاه در سكوت تشويق‌آميز و گاه با سروصداي وحشت‌انگيزي منتظر زنگ رئيس بودند. بخاري‌ها در تالار خاموش بودند. اما بخار بدن‌هاي نشسته آن را گرم كرده بود. دود آبي رنگ ناخوش‌آيند توتون بلند مي‌شد و در هوا معلق مي‌ماند.گاه‌گاه فردي از رهبران پشت كرسي خطابه مي‌رفت و از رفقا خواهش مي‌كرد سيگار نكشند. آن‌گاه تمام حضار از جمله آن‌هايي كه سيگار مي‌كشيدند فرياد برمي‌آوردند: "رفقا! سيگار نكشيد!" و كشيدن سيگار ادامه مي‌يافت." پطروفسكي آنارشيست و نماينده كارخانه "ابوخوفسكي" مرا در كنار خود جاي داد. ريش او نتراشيده و صورت‌ش نشسته بود و از بي‌خوابي به زحمت خود را روي پا نگه مي‌داشت. او سه شبانه روز بلاوقفه در كميته انقلابي نظامي كار كرده بود.
         برروي سكوي تعبيه شده رهبران كميته اجرائيه مركزي سابق نشسته بودند و براي آخرين بار برعهده داشتنند كه جلسه شوراهاي نامطيع را كه از نخستين روزهاي انقلاب اداره مي‌كردند، برگزار نمايند. اكنون شوراها عليه آن‌ها قيام كرده‌اند. نخستين مرحله انقلاب روسيه كه اين افراد سعي در متوقف ساختن آن كردند پايان پذيرفته بود. سه نفر از مهم‌ترين آن‌ها در هيئت رئيسه ديده مي‌شد. كرنسكي از ميان شهرها و قصباتي كه به جنبش درآمده بودند به جبهه فرار كرده بود. چخيدزه – عقاب پير- نيز نبود. او با نفرت به موطن‌ش در كوهاي گرجستان رفته و در آن‌جا به علت بيماري سل بستري شده بود. تسره‌تلي بي‌غم نيز حضور نداشت. او هم سخت بيمار بود. ولي سرانجام آمد و تمام هنر گويندگي خود را براي دفاع از آن‌چه كه ديگر كارش از كار گذشته بود، بكار برد. در پشت ميز هيئت رئيسه "گوتس"، "دان"، "باگدانف"، "برويدو" و "فيليپوسكي"- همه با چهره‌هاي رنگ‌پريده، قيافه‌هاي ناراضي، چشم‌ها به زير افكنده نشسته بودند. در پايين پاي آن‌ها دومين كنگره شوراهاي روسيه مي‌جوشيد و بالاي سر آن‌ها كميته انقلابي نظامي كه تمام رشته‌هاي قيام را در دست داشت و ضربات دقيق و شديد وارد مي‌آورد و پر تب‌و‌تاب كار مي‌كرد. ساعت ده و چهل دقيقه شب بود.
         "دان" كه اونيفورم كيسه مانند سرهنگ نظامي برتن داشت زنگ را به حركت درآورد. بي‌درنگ سكوت سنگيني، كه آن را فقط جروبحث و ازدحام كنار در مي‌شكست، حكم‌فرما شد. "دان" با لحني غم‌انگيز سخن آغاز كرد: "حاكميت در دست ما است". كمي درنگ كرد و ادامه داد:
         "رفقا! كنگره شوراها در چنان لحظه‌اي استثنايي و در چنان اوضاع و احوال استثنايي گرد آمده است كه فكر مي‌كنم شما مي‌فهميد چرا كميته اجرائيه مركزي كاري اضافي مي‌داند كه جلسه حاضر را با يك نطق سياسي افتتاح كند. اين امر براي شما بخصوص مفهوم خواهد شد، اگر بياد آوريد كه من عضو هيئت اجرائيه مركزي هستم و در اين لحظه رفقاي حزبي ما در كاخ زمستاني زير آتش قرار دارند و فداكارانه وظايف خود را در وزارت‌خانه‌هايي كه اداره آن‌ها را كميته اجرائيه مركزي برعهده آن‌ها گذارده است انجام مي‌دهند. (همهمه) نخستين جلسه كنگره دوم شوراي نمايندگان كارگران و سربازان را مفتوح اعلام مي‌دارم."
         در ميان جنب‌وجوش و سروصداي عمومي انتخاب هيئت‌رئيسه شروع شد. "اوانه‌سوف" اظهار داشت: بنا به موافقتي كه بين بلشويك‌ها و اس‌ارهاي چپ و منشويك‌هاي انترناسيوناليست حاصل گرديد، تصميم گرفته شده است كه هيئت رئيسه بر مبناي تناسب نمايندگان تركيب شود. چند نفر منشويك از جا پريدند و فرياد اعتراض برآوردند. يك سرباز ريشو سر آن‌ها داد زد: "بياد بياوريد، بياد بياوريد كه شما بر سرما بلشويك‌ها، آن‌گاه كه در اقليت بوديم، چه آورديد!" نتيجه انتخابات: چهارده نفر بلشويك، هفت نفر اس‌ار، سه نفر منشويك و يك نفر انترناسيوناليست از گروه گوركي. "گندلمان" از جانب اس‌ارهاي راست و اس‌ارهاي مركز اعلام داشت كه آن‌ها از شركت در هيئت رئيسه خودداري مي‌كنند. چينچوك گفته او را از جانب منشويك‌ها تكرار كرد. منشويك‌هاي انترناسيوناليست نيز گفتند كه تا برخي مسائل روشن نشود نمي‌توانند وارد هيئت رئيسه بشوند (دست‌زدن‌هاي بي‌رمق! ، فريادها!). صدايي از حضار:
         "مرتدها! شماها خود را ناسيوناليست هم مي‌ناميد؟ "رئيس نمايندگان اوكرائين تقاضاي كرسي در هيئت رئيسه كرد و آن را بدست آورد. پس از آن كميته اجرائيه قديم محل هيئت رئيسه را ترك گفتند و به جاي آن‌ها تروتسكي، كامنيف، لوناچارسكي، خانم كولونتاي، نوگين و ديگران نشستند. تمام تالار برمي‌خيزد و كف‌زدن‌هاي رعدآسا طنين مي‌افكند. چه مقام منيعي را بدست آورده‌اند اين بلشويك‌ها! از فرقه‌اي كه فقط چهار ماه پيش دائما" مورد تعقيب بودند و به حساب نمي‌آمدند رسيده‌اند به مقام والاي سكانداري روسيه بزرگ كه طوفان قيام آن را در بر گرفته است!
         كامنيف اطلاع داد كه در دستور روز مطالب زير قرار دارد: اول مسئله تشكيل حاكميت؛ دوم مسئله صلح و جنگ؛ و سوم مسئله مجلس مؤسسان. لوزوفسكي از جاي برخاست و اعلام داشت كه بنا به موافقت تمام فراكسيون‌ها پيشنهاد مي‌شود كه ابتدا گزارش پطروگراد استماع شود و مورد مذاكره قرار گيرد، سپس به اعضاي كميته اجرائيه مركزي و نمايندگان احزاب اجازه سخن داده شود و سرانجام وارد دستور روز گردد.
         ولي ناگهان صداي تازه‌اي شنيده شد سنگين‌تر از همهمه ازدحام، صدايي پي‌گير و اضطراب‌انگيز- صداي غرش عميق و بم توپ. همه با هيجان سر به سمت پنجره‌هاي تيره برگرداندند و جلسه تكاني خورد. مارتف اجازه سخن خواست و با صدايي گرفته گفت: "جنگ داخلي شروع شد رفقا! نخستين مسئله‌‌اي كه مي‌بايست مذاكره شود حل‌مسالمت‌آميز بحران است. ماچه از نظر اصولي و چه تاكتيكي موظفيم با شتاب طرق پيشگيري از جنگ داخلي را بررسي كنيم. آن‌جا توي كوچه‌ برادران ما را به گلوله مي‌بندند. در لحظه‌اي كه درست مقارن است با گشايش كنگره شوراها، مسئله حاكميت را با يك توطئه نظامي، كه از طرف يكي از احزاب انقلابي سازمان يافته، مي‌خواهند حل كنند" ...(فرياد و همهمه صداي او را محو مي‌كند). "تمام احزاب انقلابي وظيفه دارند به واقعيت‌ها چشم بدوزند. وظيفه كنگره پيش از هر چيز آن است كه مسئله حاكميت را حل كند، ولي اين مسئله در كوچه مطرح شده و به زور اسلحه حل مي‌شود ... ما بايد حاكميتي بسازيم كه از شناسايي مجموعه دمكراسي بهره‌مند باشد. كنگره اگر بخواهد بيانگر دمكراسي انقلابي باشد نبايد دست روي دست گذاشته تماشاگر جنگ داخلي، كه دارد درمي‌گيرد و محتملا" مي‌تواند منجر به انفجار ضدانقلابي شود، باشد ... امكان برون رفت مسالمت‌آميز از بحران را بايد در ايجاد يك حاكميت دمكراتيك واحد جستجو كرد ... لازم است يك هيئت نمايندگي براي مذاكره با ديگر احزاب سوسياليست و ديگر سازمان‌ها انتخاب گردد ..."
         در اين اثنا صداي غرش تهديد كننده توپ قطع نمي‌شد؛ نمايندگان بر سر هم داد مي‌زدند و بدين ترتيب، در محيطي آغشته به تيرگي و نفرت و هراس وحشتناك و جسارت فداكارانه، روسيه نوين تولد يافت.
         اس‌ارهاي چپ و سوسيال‌دمكرات‌هاي متحد از پيشنهاد مارتف پشتيباني كردند. پيشنهاد تصويب شد. سربازي اعلام داشت كه كميته اجرائيه شوراهاي دهقاني سراسر روسيه از اعزام نمايندگان خود به كنگره امتناع ورزيده است. او پيشنهاد كرد كميسيوني يا يك دعوت‌نامه به آن‌جا فرستاده شود و افزود كه چندين نماينده دهقاني حضور دارند به آن‌ها حق رأي داده شود. رأي گرفتند و پيشنهاد تصويب شد.
         سروان خاراش اجازه سخن خواست. او از محل خود با هيجان فرياد كرد: "رياكاران سياسي كه بر اين كنگره تسلط دارند به ما مي‌گويند كه مي‌بايست مسئله حاكميت مطرح شود، در حالي كه اين مسئله هنوز قبل از افتتاح كنگره در پشت سر ما مطرح شده است. كاخ زمستاني را به آتش مي‌بندند، ولي ضرباتي كه بر آن وارد مي‌شود ميخ‌هاي تابوت آن حزب سياسي را مي‌كوبد كه تصميم به انجام چنين ماجرايي گرفته است! (همهمه حضار). خاراش در ادامه سخن چنين گفت: "در حالي كه در اين‌جا پيشنهاد حل‌و‌فصل مسالمت‌آميز اختلاف را مطرح مي‌كنند در كوچه‌ها جنگ جريان دارد. اس‌ارها و منشويك‌ها لازم مي‌دانند كه از هر آن‌چه در اين‌جا مي‌گذرد كناره گيرند و تمام نيروهاي اجتماعي را به مقاومت در برابر تلاش براي تصرف حاكميت فرا مي‌خوانند." "كوچين" از ترودوويك‌ها و نماينده سپاه دوازدهم: " من فقط به منظور كسب اطلاع به اين‌جا اعزام شده‌ام. من فورا" به جبهه باز مي‌گردم و در آن‌جا تمام كميته‌هاي ارتشي اعتقاد راسخ دارند كه غصب حاكميت توسط شوراها سه هفته قبل از افتتاح مجلس مؤسسان دشنه‌اي است كه از پشت بر ارتش وارد آمده و جنايتي است نسبت به تمام مردم" (فريادهاي خشمناك: دروغ! دروغ مي‌گويي!). مجددا" صداي ناطق شنيده مي‌شود: "بايد به اين ماجراجويي كه در پطروگراد مي‌گذرد پايان داد. به نام نجات ميهن و انقلاب من تمام نمايندگان را به ترك تالار دعوت مي‌كنم!" او از پشت كرسي خطابه پايين مي‌آيد. غرش و نفرت، عده‌اي با چهره‌هاي برافروخته تهديدآميز برخاسته به استقبالش مي‌روند.- چينچوك، افسري با ريش بزي حنايي رنگ و صدايي نرم و دلنشين به نطق مي‌پردازند:
         "من به نام نمايندگان جبهه سخن مي‌گويم. ارتش به قدر كافي در اين كنگره نماينده ندارد. علاوه براين، ارتش در لحظه حاضر يعني فقط سه هفته پيش از گشايش مجلس مؤسسان، تشكيل كنگره شوراها را لازم نمي‌شمارد."(فريادها و پاكوبيدن‌هاي طولاني) "به عقيده ارتش كنگره شوراها قدرت حاكمه لازم را دارا نيست." سربازاني كه در تالار بودند از جا پريده و فرياد زدند:
         "شما از طرف كي صحبت مي‌كنيد؟ شما نماينده كي‌هستيد؟"
         "من نماينده كميته اجرائيه شوراي مركزي سپاه پنجم، از هنگ تيرانداز شماره‌ سه، تيپ شماره ... لشكر شماره ..."
         "چه وقت شما را انتخاب كرده‌اند؟ شما نماينده سربازان نيستيد. نماينده افسرانيد. پس سربازها چه مي‌گفتند؟" (فريادهاي اعتراض) ناطق به گفتار خود ادامه مي‌دهد:
         "ما گروه جبهه از هر آن‌چه مي‌گذرد و در آينده خواهد گذشت از خود سلب مسئوليت مي‌كنيم و لازم مي‌دانيم كه براي نجات انقلاب تمام نيروهاي انقلابي آگاه آماده شوند. گروه جبهه كنگره را ترك مي‌كند. جاي نبرد در خيابان است." (باز هم همهمه)
         "شما از طرف ستاد سخن مي‌گوييد نه از طرف ارتش!"
         "همه سربازان هوشمند را دعوت مي‌كنيم كه كنگره را ترك كنند." (صداهايي در تالار: عامل كورنيلوف! ضد انقلابي! پرووكاتور!)
         و سپس چينچوك به نام منشويك‌ها اعلام داشت: "يگانه امكام برون رفت مسالمت‌آميز از بحران آن است كه كنگره با دولت موقت درباره تشكيل كابينه جديد كه متكي بر تمام اقشار اجتماع باشد شروع به مذاكره كند." (چند دقيقه همهمه كركننده‌اي سخن او را قطع كرد.) او صدا را به فرياد بلند كرد و بيانيه منشويك‌ها را خواند: "نظر به اين كه بلشويك‌ها با تكيه بر شوراي پطروگراد و بدون مشورت با ديگر فراكسيون‌ها و احزاب يك توطئه نظامي تدوين كرده‌اند، ما بر آنيم كه باقي‌ماندن در كنگره امكان ندارد و از اين رو آن را ترك مي‌كنيم و همه گروه‌ها و احزاب ديگر را دعوت مي‌كنيم كه با ما بيايند و براي بررسي اوضاعي كه پيش آمده است گرد آيند."(فريادها: فراري‌ها!)
         "گندلمان" در حالي كه دم‌به دم سخن‌ش با همهمه و غوغا عمومي قطع مي‌شد، با صدايي كه به زحمت شنيده مي‌شد از طرف اس ارها به بمباران كاخ زمستاني اعتراض كرد: "ما تن به يك چنين هرج‌ومرجي نمي‌دهيم."
         هنوز او نفس تازه نكرده بودكه سربازي با چهره استخواني و چشماني شعله‌بار به پشت ميز خطابه دويد، دست‌هاي خود را با حركاتي تند تكان مي‌داد و فرياد مي‌كرد: "رفقا! (سكوت برقرار مي‌شود)، نام خانوادگي من پطرسون است. من از طرف هنگ تيرانداز شماره دو لتوني صحبت مي‌كنم. شما اظهارات دو نماينده از كميته‌هاي ارتشي را شنيديد. اين اظهارات ارزشكي مي‌داشتند اگر چنان‌چه گويندگان آن‌ها واقعا" نمايندگان ارتش مي‌بودند." (دست زدن‌هاي شديد!) "آن‌ها نماينده سربازان نيستند" (ناطق مشت گره كرده خود را تكان مي‌داد.") "سپاه دوازدهم ديرزماني است اصرار دارد كه شورا و كميته اجرائيه سربازان تجديد انتخاب شود. ولي كميته ما درست مانند كميته مركزي شما از دعوت نمايندگان توده‌ها تا اواخر سپتامبر امتناع كرده است و بدين‌سان اين مرتجعين توانسته‌اند نماينذگان دروغين را به اين كنگره اعزام دارند. ولي من به شما مي‌گويم كه هنگ تيراندازان لتوني به كرات اعلام داشته‌ است: قطع‌نامه بس است، حرف كافي است، بايد عمل كرد. ما بايد حاكميت را بدست خود بگيريم. بگذار اين نمايندگان خود ساخته بروند! ارتش با آن‌ها نخواهد بود."
         صداي دست‌زدن‌هاي طوفان آسا تالار را فراگرفت.
         در نخستين دقايق جلسه نمايندگان كه از سير سريع و برق‌آساي حوادث و شليك توپ‌خانه مبهوت شده بودند، دچار ترديد گرديدند. در ظرف يك ساعت تمام از پشت ميز خطابه متواليا" ضرباتي هم‌چون چكش بر آن‌ها وارد مي‌آمد كه آن‌ها را حتي به هم نزديك مي‌كرد، ولي در عين حال تحت فشار قرار مي‌داد. آيا آن‌ها تنها نخواهند ماند؟ آيا روسيه عليه آن‌ها بر نخواهند خاست؟ آيا راست است كه هم اكنون ارتش به سوي پطروگراد روان است؟ اما اينك در بيانات اين سرباز جوان كه با چشمان صاف و روشن سخن مي‌گفت حقيقت را هم‌چون برق لامع در تلالؤ و درخشش مي‌ديدند. صدايش صداي سربازان بود، صداي ميليون‌ها كارگر و دهقاني بود كه لباس سربازي به تن داشتند و وجودشان از همان شور، از همان انديشه، از همان احساس سرشار بود كه خود نمايندگان از آن اشباع بودند.
         باز هم در پشت كرسي خطابه سربازان قرار مي گيرند ... گژلشچاك از جانب نمايندگان جبهه‌ها اظهار مي‌دارد كه يك اكثريت بسيار ناچيز ارتش‌يان است كه تصميم به ترك كنگره گرفته است و در رأي‌گيري اصلا" نمايندگان بلشويك شركت نداشتند. او گفت: "صدها نماينده از جبهه بدون شركت سربازان انتخاب شده‌اند، زيرا كميته‌هاي ارتشي مدت‌ها است كه ديگر نمايندگان واقعي توده سربازان نيستند ..."
         لوكيانوف فرياد مي‌زند كه "افسراني از نوع خاراش و چينچوك نمايندگان سرفرماندهي در كنگره بوده‌اند نه نماينده سربازان." "آن‌ها كه در سنگر زندگي مي‌كنند با بي‌صبري منتظرند كه قدرت حاكمه در دست شوراها قرار گيرد و آن‌ها به اين موضوع اميدهاي فراوان بسته‌اند" : ورق بر خواهد گشت.
         ورق برگشت و اينك ديگر روحيه‌ها شروع به تغيير يافتن كرد.
         سپس آبرامويچ از جانب "بوند" (حزب سوسيال‌دمكرات يهوديان) به سخن پرداخت. او از شدت خشم مي‌لرزيد و چشمان‌ش از زير شيشه ضخيم عينك مي‌درخشيد.
         "حوادثي كه اكنون در پطروگراد جريان دارد بدبختي عظيمي است. گروه "بوند" به بيانيه منشويك‌ها و اس‌ارها مي‌پيوندد و كنگره را ترك مي‌گويد! "آن‌گاه دست‌ش و صدايش را بلند كرد و گفت: "وظيفه ما در قبال پرولتارياي روسيه به ما اجازه نمي‌دهد كه اين‌جا بمانيم و مسئوليت اين جنايت را به عهده بگيريم. از آن‌جا كه شليك بر كاخ زمستاني متوقف نمي‌شود، دوماي شهر به همراه منشويك‌ها و اس‌ارها، و كميته اجرائيه شوراي دهقانان مقرر داشته است كه يك‌جا با حكومت موقت از بين برود. ما نيز به آن‌ها مي‌پيونديم. ما كه مسلح نيستيم سينه خود را در برابر مسلسل تروريست‌ها مي‌گشاييم ... ما از همه نمايندگان دعوت مي‌كنيم ... ". بقيه سخنانش در ميان طوفان و غريو فريادها، تهديدها، لعنت‌ها گم شد و هنگامي كه پنجاه نماينده "بوند" از جاي برخاسته به سمت در روان شدند فريادها به غرش مهيبي مبدل گرديد.
         كامنيف زنگ رياست را به صدا در آورد و فرياد زد: "به جاي خود بنشينيد، وارد دستور شويم ..." تروتسكي از جاي برخاست. چهره‌اش پريده رنگ و خشن بود. در صداي نيرومند او نفرت سردي جوش مي‌زد: " بگذار تمام سوسيال سازش‌كاران، تمام اين منشويك‌ها و اس‌ارهاي سردرگم و اين آقايان به اصطلاح "بونديست" بروند. همه اين‌ها زباله‌هايي هستند كه به زباله‌دان تاريخ ريخته خواهند شد!"
         ريازانوف از جانب بلشويك‌ها اطلاع داد كه كميته انقلابي نظامي بنا به خواهش دوماي شهر يك هيئت نمايندگي براي مذاكره به كاخ زمستاني اعزام داشت. "بدين‌سان ما هر آن‌چه كه ممكن بود براي جلوگيري از خونريزي انجام داديم ..."
         وقت آن رسيد كه ما از آن‌جا برويم. لحظه كوتاهي در اطاقي متوقف شديم كه در آن‌جا كميته انقلابي نظامي مشغول كار بود. هنگ‌هاي از نفس افتاده‌اي را مي‌پذيرفت و يا اعزام مي‌داشت و كميسرهايي را با اختيارات فوق‌العاده به نقاط مختلف شهر مي‌فرستاد. تلفن‌هاي صحرايي بلاوقفه كار مي‌كرد. آن‌گاه كه در باز شد هواي پردودي كه بوي عرق مي‌داد به مشام ما خورد و ما افرادي را ديديم با موهاي پريشان كه بر روي نقشه‌اي كه زير آباژور چراغ برق گسترده بود خم شده بودند. رفيق "يوزه‌فوف‌دوخ‌وينسكي"- جواني خندان با موهاي پرپشت‌بور- به ما جواز عبور داد.
         ما خارج شديم. شب سردي بود. در برابر اسمولني اتومبيل‌هاي زيادي مي‌آمدند و مي‌رفتند. در ميان سروصداي آن‌ها شليك خفه توپ‌خانه از دور شنيده مي‌شد. كاميون عظيم‌الجثه‌اي كه موتورش مي‌غريد سراسر در لرزش بود. افرادي بسته‌هاي اوراق چاپي به داخل كاميون مي‌دادند و ديگران آن‌ها را گرفته به روي هم مي‌چيدند و در همه حال تفنگ‌هاي خود را بردوش داشتند.
         من پرسيدم: "شما كجا مي‌رويد؟"
         كارگري كوچك‌اندام لبخند زنان جواب داد: "به دور تمام شهر" و دست خود را وسيع و پيروزمندانه بلند كرد. ما جواز خود را نشان داديم. او ما را دعوت كرد: "با ما بياييد، ولي ممكن است به روي ما تيراندازي كنند". ما جست زديم و سوار كاميون شديم. اهرم دنده با صدايي خشك به حركت در آمد، كاميون بزرگ به جلو پريد و ما به روي افرادي كه مي‌كوشيدند خود را به داخل كاميون بكشانند، افتاديم. كاميون از جنب كومه‌هاي آتش كه در كنار دروازه‌هاي دروني و بروني روشن بودند و با نور سرخ‌فام خود چهره كارگران تفنگداري را كه به روي آتش خم شده بودند روشن مي‌ساختند، گذشت و با جست‌و‌خيز و چپ و راست شدن، شتابان وارد خيابان سووروفسكي شد. يكي از همراهان ما طناب يكي از بسته‌ها را بريد و دسته دسته شروع به پخش اوراق كرد. ما به كمك او شتافتيم. بدين‌سان از كوچه‌هاي تاريك گذشتيم و به دنبال خود رشته‌اي كاغذ سفيد پران باقي گذاشتيم. عابرين ديرمانده متوقف مي‌شدند و آن‌ها را برميداشتند. در چهار راه‌ها سربازان گشتي كومه آتش را رها مي‌كردند و اوراق را در فضا مي‌قاپيدند. گاه سواران مسلح با ما روبرو مي‌شدند، تفنگ‌ها را از دوش فرود مي‌آورند و فرياد مي‌زدند "ايست! ولي راننده ما كلمات نامفهومي مي‌پرانيد و همان كافي بود كه ما به پيش برويم. من يكي از پيام‌ها را گرفتم و زير نور بريده بريده چراغ‌هاي خيابان به زحمت خواندم:
به اهالي روسيه
         "حكومت موقت واژگون گرديده است. قدرت حاكمه دولتي به دست ارگان شوراي نمايندگان كارگران و سربازان پطربورگ يعني كميته انقلابي نظامي افتاده است كه در رأس پرولتاريا و كارگران پطروگراد قرار دارد."
     اموري كه خلق در راه آن‌ها مبارزه مي‌كرد، يعني پيشنهاد فوري صلح دمكراتيك، الغاء حاكميت مالكان بر زمين، نظارت كارگري بر توليد و ايجاد حكومت شوروي تأمين گشته است."
زنده باد انقلاب كارگران، سربازان و دهقانان!
كميته انقلابي نظامي- جنب شوراي نمايندگان كارگران و سربازان و دهقانان
         مردي كه در كنار من بود و چشماني مورب و چهره‌اي با خطوط مغولي داشت و كلاه قفقازي از پوست بز بر سر نهاده بود گفت: ""مواظب باشيد! پرووكارتورها هميشه از پنجره تيراندازي مي‌كنند." ما به ميدان تاريك و تقريبا" خالي "ازنامنسكي" پيچيديم و شتابان وارد خيابان نوسكي شديم- در حالي كه سه نفر از ما تفنگ‌ها را حاضر براي تيراندازي در دست داشتند و پنجره‌ها را زير نظر گرفته بودند. خيابان مملو از جمعيت بود. انبوه عظيمي خميده به اين سو و آن سو حركت مي‌كردند. ما ديگر صداي توپ را نمي‌شنيديم و هر قدر به كاخ زمستاني نزديك‌تر مي‌شديم كوچه‌ها را ساكت‌تر و خالي‌تر مي‌ديديم. تمام پنجره‌هاي دوماي شهر از روشنايي مي‌درخشيد. دورتر، توده‌هاي متراكمي از مردم و زنجيره‌اي از ناويان ديده شدند كه خشمگينانه به ما نهيب مي‌زدند و ما را امر به توقف مي‌دادند. كاميون از سرعت خود كاست و ما بيرون پريديم.
         اين‌جا منظره حيرت‌انگيزي بود- درست از سوك ترعه "يكاترينسكي" زير نور چراغ خيابان زنجيره‌اي از ناويان مسلح، خيابان نوسكي را قطع كرده بود و راه برستوني از مردمي كه با صفوف چهار به چهار جلو مي‌آمدند بسته بود. تعداد اين مردم به سيصد تن مي‌رسيد. مردها با فراك، زن‌ها با لباس‌هاي فاخر، افسران ارتش- خلاصه مردمي از هر قبيل. در بين آن‌ها عده‌اي از نمايندگان كنگره و رهبران منشويك‌ها و سوسياليست‌هاي انقلابي را شناختيم. اوكسنتيف رئيس باريك اندام و ريش قرمز شوراي دهقانان، زوروكين سخنگوي كرنسكي، خينچوك، آبرامويچ و در جلو همه "شرايدر" شهردار سالخورده و ريش سفيد پطروگراد و پروكوپوويچ وزير خواربار حكومت موقت كه صبح آن روز توقيف و سپس آزاد شده بود، قرار داشتند. "مالكين" خبرنگار ديلي نيوز، كه به زبان روسي صحبت مي‌كند، را ديدم كه شادمانه فرياد مي‌زد: "مي‌رويم به سوي كاخ زمستاني براي استقبال مرگ." صف برجاي ايستاد. از سمت جلو صداي جر‌و‌بحثي شنيده شد. "شرايدر" و "پروكوپوويچ" ناوي تنومندي را كه فرمانده گروه بود مورد عتاب خطاب قرار دادند:
         "ما از شما راه عبور مي‌خواهيم. ببينيد اين رفقا از كنگره شوراها هستند. به اجازه نامه آن‌ها نگاه كنيد. ما به كاخ زمستاني مي‌رويم."
         از وجنات ناوي بلاتكليفي نمايان بود. با دست‌هاي ستبرش سر خود را خاراند و خميازه‌كشان گفت: "من از كميته دستور اكيد دارم كه نگذارم هيچ‌كس به كاخ زمستاني برود، اما يكي از رفقا مي‌فرستم به اسمولني تلفن كند ..."
         "شرايدر" سالخورده كه خيلي به هيجان آمده بود فرياد كرد: "ما مؤكدا" از شما مي‌خواهيم به ما راه بدهيد. ما مسلح نيستيم. شما به ما اجازه بدهيد يا ندهيد ما به راه خود ادامه خواهيم داد.
         ناوي با لحن تلخي تكرار كرد: "من دستور دارم ..."
         از اطراف صدا بلند شد: "خوب، اگر مي‌خواهيد به ما تيراندازي كنيد بفرماييد! ما خواهيم رفت! به پيش!" "ما براي مردن آماده‌ايم. اگر دل آن را داريد كه به رفقاي روسي تيراندازي كنيد بفرما! ما سينه خودمان را جلو تفنگ‌هاي شما برهنه مي‌كنيم."
         ناوي با سرسختي جواب داد: "خير، من نمي‌توانم اجازه عبور بدهم."
         "اگر ما برويم چه خواهيد كرد؟ تيراندازي خواهيد كرد؟"
         "خير . من به مردمي كه اسلحه ندارند شليك نمي‌كنم. ما به روس‌هاي غيرمسلح تيراندازي نخواهيم كرد."
         "ما جلو خواهيم رفت، آن وقت شما چه مي‌كنيد؟"
         ناوي با لحني مردد گفت: "بالاخره كاري خواهيم كرد. ما نمي‌توانيم اجازه عبور بدهيم. بالاخره كاري خواهيم كرد."
         "چه خواهيد كرد؟ هان؟ چه خواهيد كرد؟"
         ناوي ديگر با حال برافروخته جلو دويد و گفت:
         "شما را اردنگي خواهيم كرد. اگر لازم بشود شليك خواهيم كرد، زود به خانه‌هايتان برويد، بگذاريد راحت باشيم."
         اين حرف فرياد خشم آلود جمعيت را برانگيخت. پروكوپوويچ به روي چيزي مانند جعبه رفت و در حالي كه چتر خود را تكان مي‌داد شروع به حرف زدن كرد:
         "رفقا! مردم! عليه ما قوه قهريه بكار مي‌رود. ما نمي‌توانيم اجازه بدهيم خون پاكمان به دست افراد جاهل ريخته شود. اين دون شأن ماست كه خونمان در كوچه بدست سوزن‌بان‌ها ريخته شود.(منظور او از استعمال كلمه سوزنبان چه بود، من هيچ‌گاه نتوانستم بفهمم) برگرديم برويم دوما ببينيم چطور و از چه راه مي‌توانيم كشور و انقلاب را نجات بدهم!"
         وپس آن‌گاه ستون‌ها با سكوت شكوه‌مندي چرخ زده در همان صفوف چهارنفري به "نوسكي" باز گشتند. ما از اين شلوغي استفاده كرده چشم نگهبانان را دزديده به سوي كاخ زمستاني پيش رفتيم.
         اين طرف بكلي تاريك بود و بجز گروه‌هاي سرباز و گاردسرخ كه با حركاتي مصمم و پرهيبت پيش مي‌رفتند، جنبنده‌اي وجود نداشت. در برابر كليساي كازان يك توپ صحرايي سه اينچي در وسط خيابان موضع گرفته و در اثر واكنش شليك آخرين گلوله به سوي بام‌ها اندكي يكوري شده بود. در آستانه هر در سربازان ايستاده با صدايي آهسته صحبت مي‌كردند و به سوي پل "پليتسايسكي" سرك مي‌كشيدند. صدايي را شنيدم كه مي‌گفت "بعيد نيست ما كار خطايي كرده باشيم ..." در سر هر پيچ نگهبانان همه عابرين را متوقف مي‌ساختند. تركيب اين نگهبانان جالب بود: بدون استثناء در رأس هر گروه نظامي يك گارد سرخ قرار داشت.
        تيراندازي متوقف شده بود. در همان لحظه كه به "مورسكايا" رسيديم يك نفر فرياد كرد: "يونكرها پيغام داده‌اند كه منتظرند برويم آن‌ها را بيرون بيندازيم". همه در حال سكوت، تنها صداي پاها و جرنگ‌جرنگ اسلحه سكوت را به هم مي‌زد. ما خود را داخل اولين صف كرديم.
         هم‌چون سيلابي تيره رنگ كه سراسر خيابان را فراگرفته باشد، بدون سرود، بدون شور و هيجان، از اطاق سرخ گذشتيم و در آن‌جا مردي كه در جلو من بود با صدايي آهسته گفت: "رفقا! متوجه باشيد! به آن‌ها اعتماد نكنيد، آن‌ها حتما" شليك خواهند كرد." چون به فضاي باز رسيديم در حالي كه خم شده و تنگ هم قرار گرفته بوديم شروع به دويدن كرديم تا آن‌گاه كه ناگهان به مجسمه الكساندر برخورديم و پشت پايه مجسمه دور هم جمع شديم. من پرسيدم:
         "آن‌ها چند نفر از شما را كشتند؟"
         "نمي‌دانم، در حدود ده نفر."
         اين گروه چند صد نفري چند دقيقه به همان حال ماند. سپس مثل آن بود كه طمينان خاطري پيدا شود. بدون اين كه فرماني داده شده باشد به سوي جلو به حركت درآمد. در اين موقع در روشنايي نوري كه از قصر زمستاني به خارج مي‌تابيد توانستيم تشخيص بدهيم كه دويست سيصد نفر اولي همه گارد سرخ هستند و فقط معدودي سرباز جسته جسته بين آن‌ها پيدا مي‌شود. از سنگري كه با چوب هيزم ساخته شده بود با دست و پا بالا رفتيم و آن‌گاه كه به داخل سنگر جستيم فرياد پيروزي برآورديم و پاهايمان به كومه‌هاي تفنگي، كه يونكرها جلو پاي ما انداخته بودند، خورد. در دو سوي دروازه اصلي درها چهار طاق باز بود. از آن‌جا روشنايي به بيرون مي‌تابيد و از آن بناي عظيم هيچ صدايي شنيده نمي شد.
         ما به همراه موج پر اشتياق افراد به مدخل سمت راست، كه به يك اتاق خالي با سقف گنبدي باز مي‌شد، كشانيده شديم. اين‌جا زير زمين جبهه شرقي قصر بود كه چندين پله و سرسراي پيچ در پيچ از آن منشعب مي‌شد. تعدادي صندوق بزرگ بسته در آن‌جا ديديم. گارد سرخ‌ها و سربازان با خشم زياد به سوي آن‌ها حمله برده با ته تفنگ شروع به شكستن آن‌ها كردند و محتويات آن‌ها را بيرون كشيدند كه عبارت بود از قالي، پرده، پارچه كتاني، بشقاب‌هاي چيني، ظروف بلور ... يكي ساعت برونزي بزرگي را به دوش گرفت. ديگري چند پر شترمرغ بدست آورده زينت كلاه خود ساخت. تازه دست‌ها به تاراج باز شده بود كه يكي از آن ميان فرياد كشيد: "رفقا! به هيچ چيز دست نزنيد! هيچ چيز برنداريد! اين‌ها اموال خلق است." ناگهان يك گروه بيست نفري فرياد برآورد: "دست نزنيد! همه چيز را به جاي خودش بگذاريد! اين‌ها اموال خلق است." دست‌هاي زيادي آن‌چه را كه ربوده شده بود به جاي خود گذاشت. پارچه‌هاي حرير، پرده‌هاي ديواري از دست كساني كه آن‌ها را ربوده بودند گرفته شد. دو نفر ساعت برونزي ديواري را پس گرفتند. همه چيز با شتابزدگي در سر جاي خود قرار گرفت. چند تن به ابتكار خود به نگهباني ايستادند. همه اين كارها خود به خود انجام پذيرفت. از سرسرا و پله‌ها صدايي كه رفته‌رفته دور و ضعيف مي‌شد به گوش مي‌رسيد: "انضباط انقلابي، اموال خلق ... "
         ما به سمت مدخل در جهت غربي بازگشتيم. در اين‌جا نيز نظم و انضباط برقرار شده بود. يك گارد سرخ سر خود را داخل كرد و گفت. "رفقا! خلوت كنيد! بگذاريد نشان بدهيم كه ما دزد و راهزن نيستيم. بجز كميسرها همه بيرون تا وقتي كه نگهبان بگذاريم!"
         دوگارد سرخ، يك سرباز و يك افسر روولور بدست به نگهباني ايستادند. سرباز ديگري پشت سر آن‌ها با قلم و كاغذ كنار ميزي نشست. از دور و نزديك صداي "همه كس بيرون" به گوش مي‌رسيد. نظامي‌ها به سوي در خروجي هجوم بردند: دست‌ها را تكان مي‌دادند، عتاب و خطاب مي‌كردند، بحث و مشاجره مي‌كردند. هركس كه فرا مي‌رسيد كميته‌اي كه خودبخود تشكيل شده بود جيب و بغل او را وارسي مي‌كرد و آن‌چه را كه بطور قطع متعلق به خود او نمي‌توانست باشد از او گرفته مي‌شد و آن‌كه در پشت ميز نشسته بود همه را يادداشت مي‌كرد و سپس آن‌چه كه از او گرفته شده بود به اطاق كوچك منتقل مي‌كردند. عجيب‌ترين آميزه‌اي از اشياء به غارت رفته بود: مجسمه‌هاي كوچك، شيشه‌هاي جوهر، روتختخوابي با علامت امپراطوري، شمعداني، يك پرده نقاشي كوچك رنگ روغني، خشك‌كن، شمشير دسته طلايي، قطعات صابون، پارچه از هرقبيل، پتو. يك گارد سرخ سه تفنگ داشت كه دوتاي آن‌ها را از يونكرها گرفته بود. ديگري چهار كيف مملو از اسناد و مدارك با خود مي‌برد. مقصرين يا با ملال خاطر اموال تاراج شده را تسليم مي‌كردند يا مانند كودكان با عجز و لابه عفو مي‌طلبيدند. افراد كميته خاطرنشان مي‌ساختند كه دزدي شايسته شأن دوستان مردم نيست. غالبا" آن‌ها كه گير مي‌افتادند كمك مي‌كردند تا ديگر رفقاي خود را تفتيش كنند.
         يونكرها در دسته‌هاي سه يا چهار نفري بيرون آمدند. كميته با حرارت و هيجان زياد با آن‌ها برخورد مي‌كرد و به هنگام تفتيش آن‌ها اين عبارات را هم نثار آن‌ها مي‌كرد : پرووكاتورها! كورنيلوفيست‌ها! ضدانقلابي‌ها! قاتلين مردم! اما به هيچ‌وجه شدت عمل به كار برده نمي‌شد. معهذا يونكرها بسيار وحشت‌زده بودند. آ‌ن‌ها هم جيب‌هايشان پر بود از اشياء كوچك غارتي. كاتب مزبور با كمال دقت ريز آن‌ها را ثبت مي‌كرد و همه در يك گوشه اطاق كوچك به روي هم توده مي‌شد. يونكرها خلع سلاح شدند و صداهايي از اطراف پرخاش‌كنان به آن‌ها مي‌گفت: "خوب، بعد از اين ديگر عليه مردم اسلحه بدست مي‌گيريد؟" آن‌ها يكي‌يكي جواب مي‌دادند: "نه" و به يك‌يك آن‌ها اجازه خروج داده مي‌شد.
         ما سئوال كرديم آيا اجازه هست داخل بشويم؟ كميته مردد ماند. اما گارد سرخ تنومندي با قطعيت جواب داد كه ورود ممنوع است و از ما پرسيد: "اصلا" شما كي هستيد؟ ما از كجا بدانيم از طرف‌داران كرنسكي نيستيد؟" (ما پنج تن بوديم و دو نفرمان زن.)
         يك سرباز و يك گارد سرخ از در وارد شدند و در حالي كه جمعيت را كنار مي‌زدند مي‌گفتند: "رفقا! اجازه، اجازه!" افراد ديگري با تفنگ‌هاي سرنيزه‌دار داخل شدند. به دنبال آن‌ها صفي مركب از نيم دوجين افراد در لباس كشوري- همه اعضاي حكومت موقت- به درون آمدند. "كيشكين" در جلو همه- چهره‌اش دژم و زرد، بعد از او "روتنبرگ"- عبوس و ترشرو و سرش پايين، بعد از او "تره‌شچنكو" وارد شد كه با غضب پيرامون خود را مي‌نگريست. نگاه خشك و عبوس او به روي ما خيره ماند ... همه در حال سكوت مي‌گذشتند. توده‌هاي قيام كننده، پيروزمند براي ديدن آن‌ها اجتماع كردند. اما تنها معدودي آن‌ها را مورد پرخاش قرار دادند. فقط بعدها بود كه ما فهميديم در ميان كوچه مردم خشمگين در صدد قتل آن‌ها برآمده بودند و تيرهايي هم خالي شده بود، اما ناوي‌ها آن‌ها را صحيح و سالم به زندان پطروپاولسكي رسانيده بودند.
         دراين گيرودار ما بدون مانع در داخل قصر به گردش پرداختيم. هنوز آمد و شد و جستجوي عمارات تازه‌ساز در اين بناي غول‌آسا به منظور كشف افراد يونكر زياد بود- در حالي كه ديگر يونكري آن‌جا وجود نداشت. ما از پله‌ها بالا رفتيم و اطاق به اطاق شروع به پرسه زدن كرديم. به اين قسمت از كاخ نيز گروه ديگري از طرف "نوا" آمده دست يافته بودند. نقاشي‌ها، مجسمه‌ها، پرده‌هاي ديواري و فرش‌هاي تالار عظيم تشريفات به هيچ‌وجه دست نه خورده بود. در اطاق‌هاي مسكوني همه روكش‌هاي تختخواب‌ها كنده و همه اشكاف‌ها چهارطاق باز بود. گران‌بها‌ترين غنيمت‌ها عبارت بود از لباس كه كارگران احتياج مبرم بدان داشتند.ُ در اطاقي كه مبل‌ها نگهداري مي‌شد ما دو سرباز را مشغول شكافتن رويه صندلي‌ها كه استادانه از چرم اسپانيايي ساخته شده بودند، ديديم. آن‌ها توضيح دادند كه اين چرم‌ها را براي ساختن پوتين مي‌خواهند ...
         خدمت‌كاران سالخورده با لباس‌هاي متحد‌الشكل آبي و قرمز و طلايي خود با بي‌حوصلگي اين گوشه و آن گوشه خزيده و تنها برحسب عادت پيوسته تكرار مي‌كردند: "نمي‌توانيد داخل شويد، بارين، ورود ممنوع است!" ما سرانجام به اطاق تذهيب‌كاري كه مرمر سبز در آن بكار رفته و پرده‌هاي زربفت از آن آويخته بود-  اطاقي كه شوراي وزيران يك روز و يك شب تمام در آن‌جا جلسه داشت و پيش‌خدمت‌ها جاي آن‌ها را به گاردسرخ‌ها نشان داده بودند- رسيديم. ميز دراز با روميزي كتاني سبزرنگ به همان حالتي كه وزيران دور آن نشسته و همان‌جا توقيف شده بودند، باقي بود. در مقابل هر صندلي قلم و جوهر و كاغذ قرار داشت. برروي كاغذها ياداشت‌هايي ناتمام درباره نقشه عمل، طرح‌هاي اوليه اعلاميه و مانيفست ديده مي‌شد. اما چون معلوم شده بود كه همه اين كارها ديگر بيهوده است، اكثر ياداشت‌ها را قلم زده و پاك كرده بودند. اوراق ديگر مشحون بود از نقوش هندسي كه ظاهرا" نويسنده در لحظاتي كه افسرده و بي‌حوصله به نظريات واهي درباره نقشه عمل غيرعملي وزيري پس از وزير ديگر گوش مي‌داده، آن‌ها را بطور ناخودآگاه برروي اين اوراق ترسيم كرده بود. من يكي از يادداشت‌ها را به خط "كونووالف"، كه خيلي سردستي و با خطوط كج و معوج نوشته شده و شامل عبارات زير بود، برداشتيم: "دولت موقت از تمام طبقات استمداد مي‌جويد كه به پشتيباني آن برخيزند ..."
         بايد خاطرنشان ساخت كه در تمام مدتي كه كاخ تحت محاصره بود، دولت موقت با جبهه و با ايالات روسيه تماس دائمي داشت. بلشويك‌ها صبح خيلي زود وزارت جنگ را اشغال كرده، اما متوجه نشده بودند كه دستگاه تلگراف نظامي در اطاق زير شيرواني قرار دارد و هم‌چنين به خط تلفن سريع بين آن‌جا و كاخ زمستاني پي‌نبرده بودند. يك افسر جوان تمام مدت روز در اطاق مزبور نشسته و سيلي از اعلاميه‌ها و بيانيه‌هاي استمدادي‌ را به سوي سراسر كشور جاري ساخته و آن‌گاه كه از سقوط كاخ زمستاني مطلع شده بود كلاه خود را به سر گذاشته و آرام از عمارت خارج گرديده بود ...
         ما به قدري در بحر اين مسائل فرورفته بوديم كه تا مدتي متوجه تغيير روش سربازها و گارد سرخ پيرامون خود نشديم. هنگامي كه از افرادي به ....................ص 78 كتاب...................   مي‌رفتيم گروه كوچكي ما را دنبال مي‌كردند تا اين‌كه به تالار بزرگ نقاشي محلي كه بعدازظهر در آن‌جا با يونكرها حرف زده بوديم، رسيديم. در اين موقع تعداد تعاقب كنندگان ما به يكصد نفر بالغ مي‌شد. آن‌جا سرباز غول‌پيكري در جلو راه ما ايستاده و در حالي كه آثار سؤظن شديد از سيمايش پديدار بود غرش كنان پرسيد: "شما كي‌هستيد؟ اين‌جا چه مي‌كنيد؟" ديگران هم به تدريج پيرامون ما حلقه زده به ما خيره شده شروع به قرقر كردند. يك نفر را شنيدم كه گفت: "پرووكارتورها". و ديگري: "غارتگرها". من اجازه نامه‌هاي خودمان را كه به امضاء كميته انقلابي نظامي بود نشان دادم. سرباز تند و تيز آن‌ها را گرفت، زيرورو كرد و بدون اين كه چيزي بفهمد به آن‌ها خيره شد. ظاهرا" سواد خواندن نداشت. آن‌ها را پس داد. تفي به روي زمين افكند و با لحن تحقيرآميزي گفت. "كاغذ پاره." انبوه جمعيت مانند گله اسب‌هاي وحشي كه صيادي را دوره كنند حلقه خود را به دور ما تنگ‌تر كردند. من از فراز سر آن‌ها منظره افسري را تشخيص دادم كه آثار درماندگي در قيافه‌اش پديدار بود. او را پيش خواندم. وي با شانه‌ها راه را به سوي من گشود و گفت: "من كميسر اين‌جا هستم. شما كي هستيد؟ چه شده؟" من مدارك خودمان را نشانش دادم. وي شتاب‌زده با زبان فرانسه سليس گفت: "شما خارجي هستيد؟ بسيار خطرناك است." آن‌گاه رو به جمعيت كرد، مدارك ما را نشان داد و گفت:
         "رفقا! اين‌ها از رفقاي خارجي ما هستند- امريكايي هستند. آمده‌اند اين‌جا كه بتوانند هموطنان خودشان را از دليري و انضباط انقلابي ارتش پرولتاريايي آگاه كنند."
         سرباز تنومند پرسيد:
         "شما از كجا مي‌دانيد؟ پس من به شما بگويم: اين‌ها پرووكاتور هستند، آن‌ها مي‌گويند آمده‌اند تا با چشم خودشان انضباط انقلابي ارتش پرولتاريا را ببينند، آن وقت آزادانه اتاق به اتاق كاخ را مي‌گردند. ما از كجا بدانيم جيب آن‌ها پر از اموال غارتي نيست؟"
         ديگران به طرف جلو فشار آورده فرياد زدند: "درست است!"
         افسر مزبور در حالي كه عرق روي پيشانيش نشسته بود با لحن الحاح آميزي گفت:
         "رفقا! رفقا! من كميسر كميته انقلابي نظامي هستم. به من اعتماد كنيد! خوب! من بايد به شما بگويم كه گذرنامه اين‌ها عين همان امضايي را دارد كه مدارك و احكام خود من."
         وي ما را از قصر به بيرون برد و تا دروازه‌اي كه به اسكله "نوا" منتهي مي‌شد و در جلو آن كميته تفتيش قرار داشت راهنمايي كرد و در حالي كه صورت خود را پاك مي‌كرد گفت: "جان مفتي به در برديد!"
         من پرسيدم: "به سر فوج زن‌ها چه آمد؟"
         او خنده‌اي كرد و گفت:
         " آه، زن‌ها! آن‌ها همه‌شان در يك پستو جمع شده بودند. ما براي اين كه درباره آن‌ها تصميمي بگيريم وضع وحشتناكي داشتيم. عده‌ زيادي از آن‌ها به حالت غش افتاده بودند و از اين قبيل. به اين جهت ما سرانجام آن‌ها را به ايستگاه فنلاند برديم و با قطار به شهر "له‌واشورز" فرستاديم، آن‌ها در آن‌جا اردوگاهي دارند ..."
         ما به آغوش شبي سرد و عصياني كه حركت دسته‌هاي ناشناخت ارتشي آن را پرغوغا و آمد و شد كشتي‌ها آن را ملتهب كرده بود خزيديم. از حوالي رودخانه كه سمت تاريك پطروپاولوفسكي در آن‌جا مانند هيولايي سايه افكنده بود صداهاي درشتي به گوش مي‌رسيد ... زيرپاي ما روي كف پياده‌رو خرده تكه‌هاي گچ‌بري كتيبه قصر، كه دو گلوله از كشتي "آورورا" به آن اصابت كرده آن را در هم شكسته بود، پخش و پلا شده و اين تنها خسارتي بود كه بمباران كاخ مزبور ببار آورده بود ...
         اينك در حدود سه ساعت از نيمه شب مي‌گذشت. در "نوسكي" بار ديگر تمام چراغ‌هاي خيابان نور مي‌پاشيدند. توپ‌ها از آن‌جا رفته بودند. تنها نشان باقيمانده از جنگ، دسته‌هاي كوچك گارد سرخ و سرباز بود كه در كنار كوره‌هاي آتش كز كرده بودند. شهر در آرامش به سر مي‌برد- آرامشي كه شايد در تاريخ آن نظير نداشت. در آن شب نه كسي را لخت كردند و نه دست‌بردي به جايي زده شد.
         بناي دوماي شهر غرق در نور بود. ما وارد تالار الكساندروفسكي شديم كه دور تا دور آن گالري‌هايي بود با عكس‌هاي امپراطور بر روي پارچه‌هاي سرخ‌فام درون چهارچوب‌هاي زرين سنگين. اطراف ميز خطابه قريب صد نفر گردآمده بودند. اسكو‌به‌لف سخن مي‌گفت. او اصرار داشت كه كميته نجات اجتماعي به قصد متحد ساختن تمام عناصر بلشويكي در يك سازمان واحد به نام "كميته نجات ميهن و انقلاب" توسعه يابد. در همام هنگامي كه ما در تالار بوديم كميته تشكيل شد. اين همان كميته‌اي است كه بعدها نيرومند‌ترين دشمن بلشويك‌ها شد و طي هفته‌ها گاه به نام خودش و گاه به عنوان "كميته غير حزبي امنيت اجتماعي" عمل كرد.
         در اين‌جا "دان"، "گوتس" ، "اوكسنتيف"، چند نماينده بركنار شده كنگره، اعضاي كميته اجرائيه شوراي دهقانان، "پروكوپوويچ" سالخورده و حتي اعضاي شوراي جمهوري- از جمله "ويناور" و كادت‌هاي ديگر حضور داشتند. "ليبر" فرياد مي‌زد كه كنگره شوراها غيرقانوني است، و كميته اجرائيه مركزي قديم هنوز اختيارات خود را داراست. همان‌جا پيامي خطاب به كشور آماده شد.
         ما خارج شديم و درشكه فراخوانديم، "كجا برويم؟" وقتي ما گفتيم به "اسمولني"، درشكه‌چي به علامت نفي سر تكان داد و گفت: "نه، آن‌جا شياطين ...". فقط پس از جستجوي زياد و خسته كننده‌اي ما توانستيم سرانجام درشكه‌اي بيابيم كه حاضر باشد ما را به مقصد برساند. او سي روبل گرفت و به فاصله دو خيابان از اسمولني ما را پياده كرد.
         پنجره‌هاي اسمولني هنوز مي‌درخشيد. اتوبوس‌ها مي‌آمدند و مي‌رفتند. در اطراف كومه‌هاي آتش كه هم‌چنان شعله‌ور بودند نگهبانان گرد آمده و با عطش از هركس جوياي آخرين اخبار مي‌شدند. راه‌روها از مردمي كه با چشم‌هاي خسته شتابان در رفت و آمد بودند، پر بود. در برخي اتاق‌هاي كميته افراد روي زمين خوابيده و تفنگ‌هاي خود را كنار خود گرفته بودند. گرچه نمايندگان مستعفي از آن‌جا رفته بودند، اما تالار هم‌چنان پر بود و مانند دريا همهمه داشت. هنگامي كه ما وارد شديم كامنيف فهرست اسامي وزيران توقيف شده را قرائت مي‌كرد. چون به نام "تره‌شچنكو" رسيد صداي دست زدن‌هاي رعدآسا توأم با فريادهاي شادي و خنده فضا را پر كرد. نام "روتنبرگ" تأثير كم تري داشت، ولي نام "پالچينسكي" با فريادها و كف‌زدن‌هاي طوفان‌آسايي روبرو شد ... اعلام گرديد كه "چودنووسگي" به مقام كميسر كاخ زمستاني منصوب گرديده است.
         دراين‌جا حادثه‌اي واقعا" دراماتيك رخ داد. دهقان بلند بالايي به پشت ميز خطابه رفت. صورت ريشويش از شدت خشم منقبض شده بود. او مشت خود را برروي ميز هيئت رئيسه كوفت:
         "ما سوسياليست‌هاي انقلابي مصرانه مي‌طلبيم كه وزيران سوسياليستي كه در كاخ زمستاني توقيف شده‌اند بي‌درنگ آزاد گردند. رفقا! آيا مي‌دانيد كه چهار نفر از ما كه زندگي و آزادي خود را وقف مبارزه عليه استبداد تزاري كرده‌اند به دژ پطروپاولوفسكي كه گورستان تاريخي آزادي روسيه است افكنده شده‌اند؟" همهمه عمومي- دهقان هم‌چنان فرياد مي‌زد و مشت مي‌كوبيد. نماينده ديگري خود را به كرسي خطابه رساند و در كنار او قرار گرفت و با اشاره دست به سوي هيئت رئيسه فرياد زد:
         "آيا نمايندگان توده‌هاي انقلابي مي‌توانند در اين‌جا آسوده جلسه تشكيل دهند در حالي كه مأموران بلشويك رهبران‌شان را شكنجه مي‌دهند؟"
         تروتسكي با اشاره دست تقاضاي سكوت كرد: "ما اين به اصطلاح "رفقا" را در لحظه‌اي گرفتيم كه آن‌ها با كرنسكي ماجراجو سرگرم طرح دسيسه‌اي به قصد سركوب شوراها بودند. به چه مناسبت ما مي‌بايست با آن‌ها تعارف بكنيم؟ مگر آن‌ها پس از شانزده و هيجده ژوئيه با ما با نزاكت رفتار كردند؟"- در صداي‌ش لحن پيروزمندانه‌اي انعكاس يافت- "اكنون كه آبورونتسي‌ها و بزدلان رفتند و وظيفه پاسداري و نجات انقلاب تماما" بر عهده ما قرار گرفته، به ويژه لازم است كاركرد و كاركرد. ما تصميم داريم بميريم و تسليم نشويم ..."
         كميسري از "تزارسكويه‌سه‌لو" غرق در گِل و نفس زنان وارد شد و پشت تريبون قرار گرفت:
         "پادگان "تزارسكويه‌سه‌لو" در كنار پطروگراد استقرار يافته و كاملا" آماده است از كميته‌ شوراها و كميته انقلابي نظامي دفاع كند (غرش كف زدن‌ها). تيپ سواري كه از جبهه اعزام گشته و وارد " تزارسكويه‌سه‌لو" شده تماما" به ما ملحق گرديده است. اين تيپ حاكميت شوراها را قبول دارد و بر آن است كه مي‌بايست بي‌درنگ زمين به دهقانان واگذار گردد و كنترل كارگري برقرار شود. گردان پنجم سوار كه در "تزارسكويه‌سه‌لو" مستقر مي‌باشد با ما است."
         نماينده‌اي از گردان سوم سوار سخن گفت و گفتارش با فريادهاي رعدآساي شادي استقبال شد. او نقل كرد كه تيپ سوار سه روز پيش فرمان حركت به جبهه جنوب غربي را براي "دفاع" از پطروگراد دريافت داشت، ولي سربازان بدگمان شدند كه معناي واقعي اين فرمان چه مي‌تواند باشد. در ايستگاه "په‌ره‌دولسك" نمايندگان گردان سوار از پادگان "تزارسكويه" از آن‌ها استقبال كردند. يك ميتينگ عمومي تشكيل شد و در اين ميتينگ معلوم گرديد كه "بين سواران هيچ‌كس وجود ندارد كه بخواهد خون برادر بريزد و يا از حكومت ملاكان و سرمايه‌داران پشتيباني كند."
         "كاپه‌لينسكي" از جانب منشويك‌هاي انترناسيوناليست پيشنهاد كرد براي جستجوي راه برون رفت مسالمت‌آميز و جلوگيري از جنگ داخلي كميسيون خاصي تشكيل گردد. تمام تالار به غرش درآمد: "هيچ راه‌حل مسالمت‌آميز وجود ندارد، يگانه راه‌حل پيروزي است." پيشنهاد با اكثريت شكننده‌اي رد شد و منشويك انترناسيوناليست زير رگبار تمسخر و اهانت جلسه را ترك گفت. در بين نمايندگان سايه‌اي هم از ترس وجود نداشت. كامنيف از پشت كرسي خطابه به دنبال نماينده منشويكي كه خارج مي‌شد فرياد زد: "منشويك‌هاي انترناسيوناليست پيشنهاد خود را درباره حل مسالمت‌آميز، بر خلاف نظم جلسه و بدون رعايت نوبت، مطرح ساختند. ولي آخر آن‌ها هميشه طرف‌دار نقض دستور جلسه بوده‌اند تا مطالب آن فراكسيون‌هايي را بيان دارند كه خواسته‌اند كنگره را ترك كنند. كاملا" واضح است كه خروج تمام اين مرتدين امري است كه قبلا" تصميم آن گرفته شده است."
         جلسه تصميم گرفت كه خروج تعدادي از فراكسيون‌ها را به حساب نياورد و پيام خطاب به كارگران و سربازان و دهقانان سراسر روسيه را استماع كرد.
"به كارگران، سربازان و دهقانان"
         "دومين كنگره شوراي نمايندگان كارگران و سربازان سراسر روسيه گشايش يافت. در آن اكثريت عظيم شوراها نمايندگي دارند. در كنگره هم‌چنين تعدادي از نمايندگان شوراهاي دهقاني حضور يافته‌اند. كنگره با اتكاء بر اراده عظيم اكثريت كارگران، سربازان و دهقانان و با اتكاء به قيام پيروزمندانه كارگران و پادگان نظامي پطروگراد قدرت حاكمه را بدست مي‌گيرد."
         "حكومت موقت واژگون شده است. اكثريت اعضاء حكومت موقت توقيف گرديده‌اند."
         "حاكميت شوروي به تمام خلق‌هاي صلح بي‌درنگ و دمكراتيك و متاركه بي‌درنگ در تمام جبهه‌ها را پيشنهاد مي‌كند. حاكميت شوروي واگذاري بلا‌عوض اراضي ملاكان و اراضي اختصاصي و موقوفات را به كميته‌هاي دهقاني، تأمين مي‌نمايد. با دمكراتيزه كردن كامل ارتش، حقوق سربازان را حفاظت مي‌كند، كنترل كارگري بر توليد برقرار مي‌نمايد، دعوت مجلس مؤسسان را در موعد مقرر تأمين مي‌كند، براي رساندن نان به شهرها و كالاهاي مورد نياز به دهات بذل مساعي مي‌كند. حق كامل تعيين سرنوشت تمام ملل ساكن روسيه را تضمين مي‌كند."
         "كنگره مقرر مي‌دارد: تمام قدرت حاكمه در محل به شوراهاي نمايندگان كارگران، سربازان و دهقانان كه مي‌بايست نظم واقعي انقلابي را تأمين كند، منتقل شود."
         "كنگره سربازان را در سنگرها به هوشياري و استقامت فرا مي‌خواند. كنگره شوراها اطمينان دارد كه ارتش انقلابي توانايي دفاع از انقلاب را در قبال هر نوع دسيسه امپرياليستي داراست تا آن‌كه حكومت نوين به صلح دمكراتيك كه به تمام خلق‌ها مستقيما" پيشنهاد گرديده دست يابد. حكومت نوين تمام تدابير را براي تأمين كليه مايحتاج ارتش انقلابي از طريق سياست مجدانه مصادره و ماليات‌بندي بر طبقات توانگر و نيز بهبود وضع خانواده سربازان اتخاذ مي‌نمايد."
         "كورنيلوفيست‌ها، كرنسكي‌ها، كاله‌دين‌ها و ديگران سعي دارند ارتش به پطروگراد گسيل دارند. واحدهاي چندي كه از راه فريب توسط كرنسكي به حركت درآمده بودند به صف خلق قيام كننده پيوسته‌اند."
         "سربازان! با كرنسكي كورنيلوفيست فعالانه مقابله كنيد، هوشيار باشيد!"
         "كارگران راه آهن! تمام قطارهايي را كه كرنسكي به پطروگراد مي‌فرستد متوقف سازيد!"
         "سربازان! كارگران! كارمندان! سرنوشت انقلاب و سرنوشت صلح دمكراتيك در دست شماست. زنده باد انقلاب!"
"كنگره شوراهاي نمايندگان كارگران، سربازان سراسر روسيه"
"نمايندگان شوراهاي دهقاني"
         درست ساعت پنج و هفده دقيقه صبح بود كه كريلنكو، كه از شدت خستگي تلوتلو مي‌خورد، از پلكان كرسي خطابه بالا رفت و تلگرافي را به جلسه عرضه كرد:
         "رفقا! از جبهه شمال است! ارتش دوازدهم به كنگره شوراها تبريك مي‌گويد و اطلاع مي‌دهد كه كميته انقلابي نظامي تشكيل يافته و فرماندهي جبهه شمال را بدست گرفته است." (هنگامه‌اي برپا شد كه تصوير كردن آن مقدور نيست. افراد مي‌گريستند و يكديگر را در آغوش مي‌گرفتند.) "ژنرال چه‌ره‌ميسوف" كميته را به رسميت شناخته است و "وي‌تينسكي" كميسر حكومت موقت استعفا داده است!"
         كار به سرانجام رسيد ...
نين و كارگران پطروگراد تصميم به قيام گرفتند. شوراي پطروگراد حكومت موقت را واژگون ساخت و كنگره شوراها را در برابر واقعه تعويض قدرت قرار داد. اكنون مي‌بايست تمام روسيه عظيم را، و پس از آن‌تمام جهان را به سوي خود جلب كرد! آيا روسيه پاسخ خواهد داد؟ آيا قيام خواهد كرد؟ و جهان؟ جهان چه خواهد كرد؟ آيا خلق‌ها به پيام روسيه پاسخ خواهند داد؟آيا موج جهاني سرخ به تلاطم درخواهد آمد؟
         ساعت شش بود و هنوز سنگيني شب سرد باقي. تنها نور بي‌رنگ و ضعيف صبحگاهي كه وهم و خيال را مي‌مانست محجويانه در كوچه‌ها مي‌گذشت و چراغ‌ها را مجبور به خاموشي مي‌كرد.
         سايه بامداد مخوف بر روي روسيه گسترده مي‌شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر