۱۳۹۳ مرداد ۹, پنجشنبه

آیه های شیطانی سیامک ستوده

در باره بیانیه توضیحی ناصر زرافشان
سیامک ستوده
من قصد نداشتم چیزی در باره موضع خود در مورد حمص و جنگ با اشغال گران اسرائیلی بنویسم. این یکی از موضوعات مورد مناقشه میان پوپولیست های ضد امپریالیست و کمونیست ها در دهه های گذشته است که موضع من نیز در این مورد، روشن بوده است. اینرا بگویم که منظور از پوپولیست های ضد امپریالیست کسانیست که اصل مقدس آنها مبارزه با امپریالیسم و نه سرمایه داری است و از همین رو اتحاد با بورژوازی خودی را در مبارزه خلقی بر علیه امپریالیسم امری مجاز و حتی ضروری می شمرند. منظور از کمونیست ها هم آنهائی است که بالعکس برایشان مبارزه با سرمایه داری اساسی ترین مسئله را تشکیل می داده، و در نتیجه اصلی ترین تلاششان حفظ استقلال طبقه کارگر از هر نوع تاثیرات بورژوائی بمنظور سرنگونی سرمایه داری بوده، و لذا نمی توانند در پی اتحاد با بخشی از بورژوازی بر علیه بخش دیگر آن منجمله امپریالیسم باشند.
بهرحال، در پی توصیه دوستانی از داخل و خارج بود که توضیحی مجدد در مورد موضع خودم در اینمورد را ضروری می دانستند. بخصوص پس از آنکه من پای بیانیه ای را در این مورد امضاء کرده بودم که بنظر بعضی از آنها کمی عجیب بنظر می آمد. بیانیه ی "به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید” که امضای دو تن، ناصر زرافشان و فریبرز رئیس دانا هم که بزعم آنها در جبهه متفاوتی از من قرار داشتند نیز زینت بخش آن بود. ویژگی این بیانیه این بود که در آن اسرائیل و حمص بعنوان
نیروهای ارتجاعی هر دو بیکسان مورد محکومیت قرار می گرفتند.
البته برای منهم، وقتی برای اولین بار به بیانیه مزبور برخوردم، این کمی عجیب آمد. چرا که موضع بیانیه محکوم کردن هر دو طرف، یعنی حمص بعنوان نماینده بخشی از بورژوازی فلسطین و اسرائیل بعنوان بخشی از بورژوازی امپریالیستی بود و از نظر من امضای بخصوص آقای زرافشان نشان یک گام به چپ و اتخاذ موضع جدید و رادیکال تری نسبت به گذشته و در واقع گسستی  از مواضع گذشته در این مورد بود. اینرا هم بگویم که جیغ و دادها و وامصیبت های آقای محیط، این مظهر من الشمس و شناخته شده پوپولیسم پوسیده و سازشکار، از اینکه متحدین سابقش بعد از جدائی از او بر سر جنبش سبز، حالا دوباره یک گام دیگر هم در جهت عکس، و در جدائی از او، به چپ برداشته اند، درک کردنی بود. آلبته چیزی نگذشت که آقای زرافشان در یک بیانیه اصلاحی، با توضیح علت آوردن آیه های شیطانی، به تعدیل و تجدید نظر خود پرداخت و با رجعت به جایگاه قبلی خود خیال آشفته جبهه پوپولیست ها بخصوص آقای محیط را نیز از این بابت راحت کرد.
و اما برویم بر سر اصل مسئله. از زمان بیداری ملل مستعمرات و نیمه مستعمرات در اوائل قرن بیستم و مقاوت بورژوازی این ملل در برابر سلطه طلبی دول استعماری و امپریالیستی اروپا مسئله حمایت یا عدم حمایت از این بورژوازی، مورد بحث کمونیست ها یا سوسیال دمکرات های آنزمان قرار گرفت. لنین برای اولین بار در 1908 در مقاله "ماده انفجاری در سیاست جهانی"  از حضور جنبش های ملی در ممالک آسیائی، بعنوان یار شرقی پرولتاریای اروپا در مبارزه با سرمایه داری جهانی خبر می دهد. ولی موضع گیری دقیق و عملی در برابر این جنبش ها وقتی انجام می گیرد که در کنگره دوم انترناسیونال سه نمایندگان احزاب کمونیست آسیائی خواستار تعین تاکتیک در امر چگونگی برخورد با بورژوازی این ملل در مبارزه بر علیه امپریالیسم می شوند.
اگر اسرائیل را بعنوان یک نیروی اشغالگر امپریالیستی و فلسطین را بعنوان ملت تحت اشغال که برای رهائی ملی خود مبارزه می کند در نظر بگیریم، قطعنامه ای که در این گنگره تحت عنوان "تزهائی در مورد مسائل ملی و مستعمراتی" به تصویب می رسد، به روشنی نحوه برخورد کمونیست ها با بورژازی این ملل را برای ما روشن می کند.
در این قطعنامه که طرح اولیه آن توسط خود لنین تهیه و به کنگره ارائه می شود گفته می شود در ممالک عقب افتاده ای که هنوز سرمایه داری بقدر کافی رشد نکرده ما از بورژوازی این کشورها در مبارزه با امپریالیسم بطور موقت حمایت می کنیم.
 "در مورد دول و مللی که در آنها روابط فئودالی یا پدرسالارانه و روابط پدرسالاری- دهقانی مسلط است، خصوصا لازم است بخاطر داشته باشیم : اولا، تمامی احزاب کمونیست باید جنبش آزادی بخش بورژوا- دمکراتیک را در این کشورها یاری دهند. انترناسیونال سه باید وارد اتحاد موقت با دمکراسی بورژوازی در کشورهای مستعمره و عقب افتاده بشود... دوماٌ، ضروریست که بر علیه روحانیون و مرتجعین و عناصر قرون وسطائی پرنفوذ در کشورهای عقب افتاده مبارزه شود؛ سوماٌ، ضروریست بر علیه پان اسلامیسم و گرایشات مشابهی که تلاش می کنند جنبش آزادیبخش بر علیه امپریالیسم اروپائی و آمریکائی را با تلاش برای تقویت موقعیت خانها، ملکین، ملاها، و غیره مخلوط کنند، مبارزه شود..." [1]
از اینکه حمص با عقاید مذهبی ارتجاعی اش بیشتر شرط سوم مندرج در این بند را تداعی می کند بگذریم و فرض را بر این قرار دهیم که بعنوان یک جنبش بورژا دمکراتیک باید مورد حمایت کمونیستها قرار گیرد. در اینصورت ما با مشکل جدیدی برخورد می کنیم و آن اینکه در این قطعنامه با قاطعیت اعلام می شود که شرط حمایت از بورژوازی ملت تحت ستم یکی انقلابی بودن و دیگری آزاد گذاردن کمونیستها در فعالیت و امر سازماندهی باشد.
"ما، بعنوان کمونیست، از جنبش های بورژوا- دمکراتیک در مستعمرات تنها زمانی حمایت می کنیم و خواهیم کرد که واقعا انقلابی باشند، و هواداران آنها مانع فعالیت ما در امر تربیت و سازماندهی دهقانان و توده وسیع استثمار شوندگان با روح انقلابی نشوند. اگر این شروط حاصل نشوند، کمونیست ها در این کشورها باید با بورژوازی رفرمیست مبارزه کنند."
واضح است که کمتر کسی ممکن است حتی تصور این به مغزش خطور کند که حمص تحت حاکمیت خود چنین اجازه ای را به کمونیست ها بدهد. در ضمن بد نیست بدانیم که تاکید بر ضرورت رعایت آزادی کمونیست ها در تبلیغات و فعالیت هایشان بخاطر تاکید قبلی قطعنامه بر اینست که حمایت از بورژوازی حتی در صورت رعایت شرایط مزبور نیز ابدا نباید به معنای قطع انتقاد و افشاگری از این بورژوازی توسط کمونیست ها در انظار عمومی و در برابر توده ها باشد. چرا که توهم زدائی از توده ها نسبت به ماهیت استثمارگرانه بورژوازی برای کمونیست ها امری تعطیل ناپذیر می باشد.
 ماده 5: "... انترناسیونال کمونیست باید جنبش های ناسیونال بورژوا- دمکراتیک در کشورهای مستعمره و عقب افتاده را تنها به این شرط پشتیبانی کند که، در همه ممالک عقب افتاده، عناصر احزاب آینده پرولتاریائی، احزاب کمونیستی ی نه تنها در نام، گرد هم آیند و برای انجام وظایف ویژه خویش یعنی مبارزه با جنبش های بورژوا- دمکراتیک در درون ملت های خود آموزش ببینند؛ انترناسیونال کمونیست باید در کشورهای مستعمره و عقب افتاده وارد اتحاد موقتی با دمکراسی بورژوازی بشود، اما نباید با آن یکی شود بلکه باید تحت هر شرایطی استقلال جنبش پرولتاریائی را حتی اگر در ابتدائی ترین شکل اش باشد، حفظ نماید؛ باید به توضیح و افشای مداوم در میان وسیعترین توده های زحمتکش در همه کشورها، بخصوص کشورهای عقب افتاده بپردازد..."[2]
حالا حساب کنید حمص کدام یک از شرایط لازم برای آنکه در مبارزه بر علیه اسرائیل مورد حمایت کمونیست ها قرار بگیرد را دارا ست؟ حکومت ملاها و روحانیون مرتجع و پان اسلامیست نیست که هست. یک جریان بشدت ارتجاعی و ضد انقلابی نیست که هست. با تمام نیرو جلوی فعالیت کمونیست ها و هر نیروی مخالف خود را نمی گیرد و مثل همتای ایرانی اش با شدت آنرا سرکوب نمی کند که می کند. و ...؟
اینرا هم بگویم قطعنامه "روی" از حزب کمونیست هند که بعنوان قطعنامه مکمله تصویب شده بود و تاکتیک کمونیستها در برخورد به بورژوازی را در کشورهایی نظیر هند که در آنها تکامل بورژوایی و صنعتی شدن مدتها از پیش شروع شده بود را نمایندگی می کرد، اساسا هر نوع حمایت از بورژوازی خودی را رد می نمود. درواقع آنچه که "روی" مطرح می کند این است که نهضت ملی نهضت یک دستی نیست که ما  صرفأ تصمیم بگیریم از آن حمایت کنیم یا نکنیم. این نهضت یک بخش بورژوایی دارد و یک بخش انقلابی که کارگران و دهقانان هستند. تاکتیک کمونیست ها باید این باشد که نگذارند بخش انقلابی تحت تأثیر بخش بورژوایی آن قرار گیرد، بلکه باید با متحد کردند کارگران و دهقانان رهبری نهضت ملی را به دست بگیرند تا بعد از کسب استقلال ملی بتوانند مانند الگوی شوروی بسوی برقراری یک حکومت شورایی و سوسیالیستی حرکت کند.  "روی" معتقد است که بورژوازی در کشورهای تحت سلطه خواستار رهایی ملی در چهارچوب سرمایه داری است. یعنی اگر در این کشورها به مبارزه بر علیه امپریالیزم دست می زند آزادی ملی را فقط برای این می خواهد که بتواند بازار داخلی را از چنگ آنها به در آورد و با تکیه به بازار خودی سرمایه داری را رشد بدهد. بنابراین، در مسئله ملی منافع خودش را دنبال می کند. اگر در این مبارزه توده های کارگر و دهقان را دنبال خودش کشیده، به میدان می آورد، برای این است که اهداف خودش را محقق کند. بنابراین، اگر پیروز شود حتی دست به سرکوب توده های مردم می زند و در این میان چیزی عاید آنها نمی شود. بنابراین، از نظر او انقلاب بورژوا دمکراتیک یک انقلاب ناسیونالیستی در چهارچوب مطالبات سرمایه داری است و از آن فراتر نمی رود. از اینرو، اساسا قصد تغییر نظام سرمایه داری و پیروی از منافع طبقه کارگر را ندارد. ولی بخش دیگری که در نهضت ضد امپریالیستی و آزادی ملی وجود دارد بخش کارگران و دهقانان آنست. "روی" می گوید که دهقانان بی زمین در این کشورها همچون پرولتاریا مخالف هر نوع استثمار هستند، چه استثمار مالکین و چه استثمار سرمایه داران و وظیفه کمونیست ها دفاع از این بخش نهضت ملی است.
من در ابتدای نوشته از تفاوت دیدگاه میان کمونیست ها و پوپولیست های خلقی که در مبارزه ضد امپریالیستی حمایت از بورژوازی خودی و سازش با آنرا تبلیغ می کنند یاد کردم و سپس سنت کمونیستی و بلشویکی را در این مورد یاد آور شدم. بنا براین، اختلاف بر سر حمایت یا عدم حمایت از حمص در جنگ با اسرائیل واقعا اختلافی میان کمونیست ها و غیرکمونیست هاست و طرفداران حمایت از حمص با وجود اینهمه اسناد تاریخی بیهوده می کوشند از طریق جار و جنجال تاکتیک غیر کمونیستی خود را کمونیستی جلوه دهند.
اگر بخواهیم تاکتیک آنها را نیز مطابق آنچه در مورد تاکتیک کمونیستی انجام دادیم سابقه یابی کنیم، باید به سال های 26-1925 و   انقلاب چین باز گردیم که در آن استالین در تز "چهار بلوک" خود که تزی پوپولیستی و کاملا غیر بلشویکی بود، برای اولین بار، بر اتحاد میان بلوک های چهارگانه بورژوازی ملی، خرده بورژوازی، پرولتاریا و دهقانان (همان چیزی که در دستگاه نظری مائو عنوان دمکراسی نوین را بخود گرفت) در مبارزه بر علیه امپریالیسم ژاپن و سایر امپریالیست ها که خاک چین را اشغال کرده بودند، تاکید می کرد. این تز که متاسفانه با قدرت گیری وی به سیاست رسمی کومین ترن و حزب کمونیست شوروی تبدیل شد، و نه تنها انقلاب چین، بلکه همه انقلابات بعد از آنرا به خاک و خون کشانده، آنها را به قتلگاه کمونیست ها بدست بورژوازی خودیِ امثال حمص و جمهوری اسلامی تبدیل نمود، منشاء همان همان خط مشی پوپولیستی است که امروزه در مورد جنگ اسرائیل و فلسطین هم دنبال می شود. همان خط مشی ای که حزب توده و بخشی از چپ را به حمایت رسوا برانگیز از جمهوری جنایتکار اسلامی کشاند.
  29 جولای 2014
www.siamacsotudeh.com



[1]- V.I.Lenin : Preliminary Draft of Theses on National and Colonial Questions, 2nd Congress; CI in "Selected Works", Volume10, London, 1946.
[2] - همانجا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر