۱۳۹۳ خرداد ۱۹, دوشنبه

والده ی اقا مصطفی صادق افروز

 
والده ی آقا مصطفی
صادق افروز
مهدوی و خسروی
اولی را بزور زنده نگه داشته اند
و آن دومی را
علیرغم سلامتی کامل و عشق به زندگی
بدار اویختند.
در زندان شاه
مهدوی توان مقاومت نداشت
با دوتا تشر گروهبان قندعلی های شاه
وا داده بود؛
گوشه ی زندان کز کرده بود
گریه می کرد و به غر ولند های طالقانی،
بی اعتنا بود
می گفت :
دلم بد جوری هوای والده ی آقا مصطفی را کرده
عاقبت هم به توصیه طالقانی عمل کرد
نامه ی گه خوردن را نوشت
ونگذاشت بیشتر از این
آبروی عمامه به سر ها
جلوی کمونیست هایی که ۲۰ سالی بود
حبس می کشیدند
و خم به ابرو نمی اوردند ، برود.
بعد از انقلاب، شد رئیس کمیته ها
ادم هایش،
می رفتند و تجمعات چپی ها و مجاهدین را
برهم می زدند
از سرکوب و کشتار انقلابی ها ،
که خیالش راحت شد ، افتاد دنبال رانت خوری
ملاخور به همین می گویند
زمین های چهار راه طالقانی و ولی عصر را
صاحب شد
و به اصطلاح دانشگاه امام صادق را نیز،
براه انداخت
تا عناوین دکترا را
به شکنجه گران و بازجویان اوین
ارزانی کند
چنین جانوری دارد اکنون
نقس های آخرش را ،
در مدرن ترین بیمارستان ایران می کشد
و طبقه ی حاکم
می کوشد تا او را زنده نگه دارد
ارازل و اوباش طبقه ی حاکم،
برای عیادت از او صف کشیده اند
خامنه ای ، روحانی ، رفسنجانی ، خاتمی ، احمدی نژاد ، رضایی و……..
غلامرضا خسروی
اما از سرشت همان هایی بود که به هنگام زجر و زاری و دلتنگی مهدوی
برای والده ی آقا مصطفی ،
مقاومت می کردند؛
سرنوشت به اینگونه رقم خورد
تا دون صفتان به قدرت برسند و از مقاومت ،
انتقام بگیرند؛
مادر غلامرضا ،
نمی داند که چگونه داد خواهی کند؛
ماشین های اخرین مدل
با شیشه های ضد گلوله
از کنارش رد می شوند؛
تا دیگر
رانت خواران را برای عیادت از همسر در حال مرگ والده آقا مصطفی
به بیمارستان بهمن برسانند
هفتم ژوئن ۲۰۱۴

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر