۱۳۹۲ خرداد ۳۱, جمعه

اصلاح طلبان به روحانی به چشم ساندیس نگاه می کنند گفتگو با عابد توانچه

اصلاح طلبان به روحانی به چشم ساندیس نگاه می‌کنند!

گفتگوی بهداد بردبار با عابد توانچه پیرامون نتایج انتخابات ریاست جمهوری اخیر و پیش بینی شرایط سیاسی حاکم بر ایران در دوران ریاست حسن روحانی بر دولت و عملکرد نیروهای اصلاح طلب ….

عابد توانچه از فعالان سیاسی مارکسیست ساکن ایران است. این گفتگو پیرامون نتایج انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایران و پیش بینی شرایط سیاسی حاکم بر ایران در دوران ریاست آقای حسن روحانی بر قوه مجریه ایران و عملکرد نیروهای اصلاح طلب انجام شده است.
بهداد بردبار

آقای توانچه انتخابات ریاست جمهوری انجام شد. از نتایج و اتفاقات بعد از اعلام نتایج شمارش آرا همه ایرانیان با خبر هستند. شما در تاریخ ٣۱ اردیبهشت ۱٣۹۲ مصاحبه‌ای بر روی سایت اخبار روز درباره انتخابات انجام دادید. فکر می‌کنید تا چه اندازه در پیش‌بینی حوادث موفق بودید و تا چه اندازه اشتباه کردید؟

اگر اجازه بدهید ابتدا از اشتباهات شروع کنم. من یکی از کسانی هستم که به شدت روی موضع گیری مکتوب و رسمی پافشاری می‌کنم. مواضع به این شکل ثبت می‌شود و قابلیت رجوع و سنجش پیدا می‌کنند. به همین دلیل است که با وجود آنکه تقریبا همه وبلاگ‌های و سایتهایی که در بازه زمانی سال۱٣٨۰ تا بعد از دستگیری‌های ٨۶ دانشجویان مارکسیست و چپگرا فعالیت می‌کردند از دسترس خارج و پاک شده‌اند؛ من همچنان آرشیو گفته‌ها و نوشته‌های خود را روی وبلاگم ثبت می‌کنم. بعضی نوشته‌های روی این وبلاگ متعلق به ۱۰ سال پیش است که دیگر آنها را نمی‌پسندم، درست یا دقیق نیستند یا محصول دوران خامی و ناپختگی هستند اما معتقدم پاک کردن و حذف گذشته شنیع‌ترین نوع سانسور است و با یکی از ارزشمندترین سنت‌های نسل قبل از ما که همان سنت انتقاد از خود است مغایرت داد.
من در قسمتی از تحلیل خود درباره انتخابات ۹۲ اشتباه کردم. می‌توانم با اضافه کردن یک جمله معترضه و گفتن اینکه «من نیز مانند همه فعالان سیاسی ایران و مردم منتقد وضع موجود، اشتباه کردم» از تلخی و تبعات این اشتباه بکاهم اما به قول لنین وظیفه یک نیروی انقلابی این نیست که خود را در حد نیروهای ناآگاه جامعه پائین ببرد، وظیفه نیروی انقلابی این است که نیروهای ناآگاه جامعه در سطح خود بالا بکشد. فرار از زیر بار مسئولیت اشتباه اقرار به به کم مایگی و ناتوانی خویش است. من معتقد بودم که در انتخابات اخیر تقلب خواهد شد اما نشد. و مسائل دیگر که همگی وابسته به همین خطا هستند. مسئله‌ای که باید بازخوانی از آن شروع شود این است که چرا ما نتوانستیم مانور حکومت را پیش‌بینی کنیم و به خطا رفتیم.
در مورد هاشمی رفسنجانی همچنان اعتقاد دارم در صورتی که او پا به عرصه انتخابات می‌گذاشت رای طبقات فرودست جامعه به طرف مخالف او می‌چرخید. این یک نظر سیاسی نیست، یک تجربه طبقاتی است. کافی است عضو خانواده‌هائی باشید که دوران سیاه اقتصادی دوران هاشمی را چشیده‌اند تا بفهمید چه می‌گویم. این مسئله را حجاریان و تاج زاده فهمیدند اما هنوز عده‌ای از چپها و کسانی که علاقه دارند از موضع مارکسیستی نظرات راستگرایانه و یا اومانیسم لیبرالی خود را مطرح کنند، نفهمیده‌اند. البته به آنها حق می‌دهم، شرایط مادی و تاریخی زندگی آنها به آنها اجازه درک واقعیت های اجتماعی با عینک آزادی و استبداد نمی‌دهد.
در مورد فعالان سیاسی خارج از کشور همچنان همان موضع را دارید؟
نه تنها همان مواضع را دارم که سوالات جدی تری برایم به وجود آمده است. من درباره نسل خودم و نسل بعد ازخودم صحبت کردم. تکلیف کسانی که از دیکتاتوری دوران پهلوی گریختند، کسانی که در یک مبارزه جدی اعضای خانواده یا همفکران خود را از دست دادند، کسانی که روزهای عمرشان مانند برگهای یک درخت در پائیز سلولهای انفرادی و هواخوری زندان‌ها به زمین ریخت و افرادی از این دست به هیچ وجه مورد نقد آن گفته‌ها نبودند.

آلان که انتخابات تمام شده و آقای روحانی رای آورده است و تقلب نشده فکر نمی کنید درست این بود که در انتخابات شرکت می‌کردید؟

از قدیم گفته‌اند معما چو حل گشت، آسان شود. اصلا بگذارید از موضع خود آقای روحانی به موضوع نگاه کنیم. اگر روحانی با رای نزدیک و یا اختلافی به اندازه آرای باطله یا بخشی از آرای تحریمی نتیجه را می‌باخت و آلان دوستان در حسرت این بودند که چرا ۵۰۰ رای یا ۵ میلیون رای بیشتر در کیسه روحانی نرفت تا او رئیس جمهور شود، سوال شما موضوعیت داشت اما آلان که روحانی رای آورده است حرف حساب چیست؟ دنبال تکرار دوم خرداد بودید یا مشارکت سیاسی بالای ۹٨ درصد؟
نظر بعضی از رفقای خودتان و نیروهای سیاسی مارکسیست این بود که باید رای داد.
بعضی کلمات اینقدر دستمالی شده‌اند و معنای تاریخی آنها جعل شده است که دیگر مثل نقل و نبات بر زمین پاشیده می‌شود. هیچ یک رفقای من به طرفداری از لیبرالیسمِ هارِ هاشمی و روحانی اقدام نکردند. در مورد بعضی از نیروهای مارکسیست حرف شما درست است اما برای بیشتر موارد، شما کلمه مناسبی را به کار نبردید.
من درک نمی کنم که چرا عده‌ای از ما اصرار دارند افرادی که خودشان می‌گویند نه مارکسیست هستند و نه چپگرا، یا افرادی که خود را چپ می‌دانند و اندیشه های مارکسیستی ندارند را می‌خواهیم به زور مارکسیست معرفی کنیم. چطور شما اومانیسمِ بورژوایی، فعالان فیس بوکی جنبش سبز، لایه‌های چپ نیروهای لیبرال، نایاکی‌ها و شومن‌های پوپولیست جریان لیبرال را می‌توانید در چهارچوب نظریات مارکسیستی بگنجانید. طرف مصاحبه تلویزیونی کرده و اعلام می‌کند مارکسیسم کلاسیک را قبول ندارد، این یعنی یک مارکسیسم غیرکلاسیک، یک مارکسیسم جدا از منابع و آثار و آرای کلاسیک نیز وجود دارد. این نفی ماتریالیسم تاریخی است.
کسی که نیروی کنشگر را طبقه متوسط شهری می‌بیند و حتی جرات نمی کند از طبقه کارکر ایران و نقش و جایگاه این طبقه اسم ببرد _ و البته اعتقادی به آن ندارد _ چه اصراری است که شما به او و دیگران حقنه کنید که مارکسیست است؟
وقتی شما به این افراد می‌پردازید و به آنها هویت می‌دهید. اولاً ناخودآگاه به کسانی که شناختی از هستی شناسی و ایدئولوژی ما ندارند تلقین می‌کنید که این افراد نمایندگان فکری جریانات مارکسیستی و سوسیالیستی هستند. دوماً به خود این افراد هم چنین حسی تلقین می‌شود تا جائی که برای خودشان بلیط رفت و برگشت صادر می‌کنند. در انتخابات برای نئولیبرال‌ها تبلیغ می‌کنند و به نماینده نئولیبرال‌های ایران رای می‌دهند بعد در موضعِ بیائید همه با هم دوست باشیم اعلام می‌کنند :«رفقا فرقی ندارد رای بدهیم یا ندهیم. مهم این است که فردای انتخابات دوباره همه با هم در یک جبهه‌ایم». از چه زمانی تا به حال مارکسیست ها و نئولیبرال ها در یک جبهه هستند که ما خبر نداریم؟
اگر موافق باشید درباره آقای روحانی صحبت کنیم…
اگر اجازه بدهید قبل از اینکه این بحث را ببندیم من مسئله‌ای را توضیح بدهم.
در باره سوال قبلی؟
کلی است اما بله به سوال قبلی هم مربوط است. این بحث هم مربوط به سوال قبلی است و هم مربوط به انتقادات من از تفکرات از موج جدید مهاجران و هم بررسی مواضع سیاسی این دسته از افراد.
بفرمائید
در زمانی که دانشجویان مارکسیست و چپگرا دانشگاه تهران را کاملاً تحت کنترل خود داشتند و بچه ها در دانشگاه های دیگر مثل پلی تکنیک، علامه، شریف و دیگر دانشگاه های شهرستان فعال بودند، یک گروه از دل انجمن طیف سنتی دانشگاه تهران بیرون آمد که از نشریه قانونی خود برای تخریب، تهمت زدن و دادن گرای امنیتی درباره بچه های ما استفاده می‌کرد. تحکیمی‌ها برای خنثی کردن بخشی از هژمونی ما در دانشگاه تهران به این جریان بها دادند. در سایت‌های تحکیم و سایت ادوار تحکیم مقالات و فحش‌نامه‌های آنان منتشر می‌شد. این گروه چون شناختی از روابط قدرت درون تحکیم نداشت فکر کرد می‌تواند وارد شورای مرکزی این تشکل شود اما ۲ نماینده آن بدجور دور خوردند و بعد از اینکه تحکیم نهایت استفاده را از آنان کرد و حسابی علیه بچه های ما از آنان سواری گرفت، روابطشان به هم خورد و این جریان از تحکیم فاصله گرفت.
این جمع که اسم خود را دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال ایران گذاشته‌ بودند آلان یا ساکن آمریکا و یا در کشور ترکیه منتظر پذیرش پناهندگی هستند. چند مدت پیش، بین کسانی که در پی نامه نوشتن به اوباما به قول خودشان پناهندگی آمریکا را اوکی کرده بودند و کسانی که در ترکیه رها شده‌اند، درگیری پیش آمد و این برند رسانه‌ای از هم پاشید. آن بخش که خود را به آمریکا رسانده دوباره با پناهندگان تحکیمی نزدیک شده است. البته به تلافی دور خوردن گذشته با تحکیمی‌های آمریکا بازی می‌کنند. از یک طرف با تحکیمی‌ها هستند و از طرف دیگر با گروه‌هایی که بازماندگان تحکیم در آمریکا با آنها رقابت مالی و سیاسی دارند ارتباط گرفته‌‌اند. این افراد از لابی هر دو گروه برای نمایش داده دادن خود در رسانه ها کمک گرفتند و کمک‌های مالی زیادی دریافت کردند.
زمانی دغدغه‌‌ این افرادی که شما آنها را چپ می‌نامید و اشاره به رای دادن آنها کردید این بود که چرا دانشجویان لیبرال رسانه دارند و ما نداریم. منظورشان از ما، خودشان بود. مطلقا راجع به چیز دیگری صحبت نمی‌کردند که آدم احساس کند به چیز دیگری به جز رسانه و پول فکر می‌کنند. کل مشکل این افراد این بود که چرا آنها در بی‌بی‌سی و صدای آمریکا تریبون دارند و ما نداریم.
اگر پیشنهاد تشکل می‌دادند فقط برای این بود یک برند در مقابل برند آنها بسازند. این افراد از آنجا که به مدت ۴ سال توسط سبزها و لیبرال‌ها تحقیر شدند و لابی و انحصار سنگین آنها را تحمل کردند؛ برای اینکه دوباره ۴ سال دستشان از منابع کوتاه نباشد و داخل بازی راه داده شوند، رای دادند. فردی که در سال ٨٨ می‌گفت موسوی جنایتکار است و معتقد به تحریم انتخابات بود در این انتخابات رفته است به روحانی رای داده است. از آن طرف کسانی که سال ٨٨ خارج از ایران رای دادند و مخالفان شرکت در انتخابات را در داخل ایران مسخره می‌کردند که می‌خواهند ادای چریک ها را در بیاورند، از مارکسیسم چیزی نمی‌فهمند و هر از گاهی بی جهت لنین را به فحش می‌کشیدند در این انتخابات موضع تحریم گرفته‌‌اند. اینجاست که باید به یاد گفته مارکس بود که می گوید: این هستی اجتماعی و تعینات زندگی اجتماعی آدم‌هاست که تفکرات انسان را می‌سازد. نمی‌توان و نباید مواضع سیاسی افراد را بدون در نظر گرفتن سبک زندگی و تعیینات زندگی آنها مورد بررسی قرار داد. برای نقد سیاسی باید نیم نگاهی نیز به سبک زندگی و جایگاه اجتماعی این افراد داشت.
قبول ندارید که دوقطبی دموکراسی و دیکتاتوری در این انتخابات برجسته‌تر از سایر مطالبات بود؟این رقابت یک رقابت کاملاً اقتصادی بین لایه‌های مختلف سرمایه‌داری در ایران بود که بی شک تاثیر خودش را به موقع روی سیاست و انتخابات می‌گذارد. شما باید انحصار پشتیبانی و تعمیر شبکه نیروگاهی ایران را در اختیار داشته باشی تا به وقت لازم برای ستاد انتخاباتی فرد مورد نظر خود چک ۴۱ میلیارد تومانی بکشی! این قانون کار سیاسی است. لیبرالها در ظاهر با زیربنا قرار دادن اقتصاد و قائل بودن به رابطه دیالکتیکی بین زیربنا و روبنا برای تعیین مناسبات اجتماعی مشکل دارند اما در عمل دقیقتر از یک مارکسیست به آن عمل می‌کنند. مشاهده می کنید که برای تعیین کابینه جدید، چانه زنی بر سر وزراتخانه ها و تصاحب قسمتهای لذیذ‌تر اقتصادی ایران به شدت داغ است.
فعلاً همه آرام هستند تا معلوم شود هاشمی چه تکه‌ای از این غنیمت جنگی را جلوی اصلاح طلبان پرت خواهد کرد. به عمد از این عبارت تحقیر آمیز استفاده می‌کنم چون خیلی دقیق نشان دهنده رابطه‌ای است که بعد از پیروزی روحانی ایجاد شده است. اگر کسی هاشمی را بشناسد باید مطمئن باشد انتقام خودش را بابت انتخابات ٨۴ از اصلاح طللبان خواهد گرفت. آن انتخابات نقطه افول هاشمی و شروع ضربه‌های متعدد اقتصادی و سیاسی بر پیکره‌ی امپراطوری اقتصادی خاندان هاشمی بود.
به نظر شما موضع جامعه کارگری ایران و نیروهای سوسیالیست در برابر دولت حسن روحانی چگونه باید باشد؟
نوبخت قاتل قانون کار است. اگر نوبخت وزیر اقتصاد شود و سیاست‌های اقتصادی دولت روحانی مطابق آنچه قابل پیش بینی است در جهت ضربه زدن به همین قانون نصفه و نیمه کار باشد و بخواهند فضای کسب و کار (شما بخوانید شرایط انباشت) را رونق بخشند، اقدام به بریدن قسمت دیگری از حق نیروی کار، _که ناشی از ارزشی است که با کار خود تولید می‌کند_ و گذاشتن آن به دهان سرمایه داری ایران اقدام کنند، از هیچ تلاشی برای افشا و زمین گیر کردن دولت روحانی فروگذار نخواهیم کرد. دیگر نه دوران هاشمی رفسنجانی است و مسائل آن دوران که همگی می‌دانیم، و نه توهم دوران خاتمی تازه‌گی دارد و جدید است. ما در جبهه خود کسانی را داریم که ۶ دهه تجربه مبارزه سیاسی دارند.
نسل خود من در همان دوران ۷۴ به بعد سیاسی شد و کاملا تجربه دوران اصلاحات را به خاطر دارد. با تمام انرژی و با استفاده از همه ابزارهای موجود تجربیات خود را از آن دوران به نسل بعدی انتقال می‌دهیم و اجازه نمی‌دهیم توهمی از آن جنس دوباره گریبان‌گیر طبقه ما و نسل جدید کنشگران طیف ما بشود. تلاش خودمان را می‌کنیم و البته به نقص یا نبود ابزارها واقفیم.
ما از هر فرصتی که برای نفس کشیدن مردم به وجود بیاید استقبال می‌کنیم. من بسیار خوشحالم که این انتخابات حداقل در حرف و بر روی کاغذ، احتمال حمله نظامی به ایران را عقب انداخته است. این چند روز مقداری پول ملی ایران تقویت شده است که البته ناشی از ترکیدن حبابهائی است که دلالان روی قیمت دلار ایجاد کرده‌اند و فعالاً خیلی زود است تا ببینیم سیاست های اقتصادی دولت روحانی چه تاثیری روی نرخ برابری واقعی ارزها در برابر ریال ایران دارد. احتمال حصول توافق هسته‌ای بر مبنای پشتوانه رای مردم در انتخابات داخلی وجود دارد. این توافق کلی و دائمی نخواهد بود اما فکر می‌کنم به حسن روحانی برای یک توافق اولیه مجوز داده‌‌اند. ما از این مسئله خوشحال خواهیم شد که گشایشی در وضعیت معیشتی کل مردم ایران حاصل شود و اندکی از فشارهای وحشیانه و غیرانسانی علیه مردم ایران کاسته شود. ما مانند اصلاح طلبان نیستیم که در مقابل دولت حسن روحانی موضعی دو پهلو و فریبکارانه در پیش بگیریم. موضع ما کاملاً روشن و مشخص است. مادامی که به حریم قانون کار و منافع طبقه کارگر و زحمت‌کشان ایران تجاوز نشود از هر گونه تلاشی برای کاهش نرخ تورم (ابزار تشدید استثمار نیروی کار) و رونق تولید در ایران استقبال خواهیم کرد. البته در همین دوران نیز از هیچ تلاشی برای نغییر قانون کار به نفع طبقه کارگر دست نخواهیم کشید.
مشکل فقط وزیر اقتصاد شدن آقای نوبخت است؟
معلوم است که نه. ما با سیستم‌ها کار داریم نه مهره‌ها. بحث ما برنامه اقتصادی و ایدئولوژی نئولیبرالی این دولت است. اگر از نوبخت نام می‌برم به این دلیل است که بالای درب خانه‌اش پرچم زده است. بروید کارنامه فعالیت نوبخت را ببینید. از افتخاراتش پروژه «بررسی تأثیر حداقل دستمزد و مزایای قانونی بر اشتغال در ایران، سال ۱٣۷۷» و پروژه «تطبیق ساختار بودجه کل کشور با سیاست‌های کلی به خصوص سیاست‌های اصل ۴۴ و چشم‌انداز، سال ۱٣٨۹» است. این آدم قوانین حمایت کننده از نیروی کار را مانع شکوفائی اقتصادی و رونق اقتصادی می‌داند.
من در مصاحبه قبلی هم تکرار کردم که انتخابات مسئله ما نیست به این دلیل که فقط یک ابزار است. در همین انتخابات از ستاد ۲ نفر از نامزدها پیشنهاد فعالیت شد. مدام زنگ می‌زدند. دو شرط ساده را مطرح کردم که با هر دو مخالفت شد. یک: به رسمیت شناخته شدن ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری، دو: کاهش تعداد نمایندگان دولت در شورای عالی کار از عدد پنج به سه (یعنی همان عدد سابق). آنها دیگر حتی زنگ نزدند اما ما تعجب نکردیم. این یک مبارزه طبقاتی است.
از موضع دو پهلو و ریاکارانه اصلاح طلبان در برابر حسن روحانی صحبت کردید. اشاره شما به چه مسائلی است؟
مشخص است. اگر فضای سیاسی کشور و رسانه‌ها را رصد کنید به سادگی قابل مشاهده است که اصلاح طلبان سیاست دوگانه‌ای در مقابل روحانی در پیش گرفته‌اند. از یک طرف او را پس می‌زنند تا هزینه‌ای برای روحانی پرداخت نکنند. از طرف دیگر تایید می‌کنند و دو دستی به روحانی چسبیده‌اند. دست از سر روحانی بر نمی دارند مگر مطمئن شود چیزی به آنها نمی ماسد. روحانی آدم هاشمی است و تلاش اصلاح طلبان برای مصادره او نمی‌تواند لقمه چرب و نرمی نصیب آنها بکند. باید ریزه‌خوار سفره هاشمی باشند.
یعنی ممکن است اصلاح طلبان در مقابل روحانی قرار بگیرند؟
بله اما نه به آن معنائی که احتمالاً مدنظر شماست. اصلاح طلبان به سحن روحانی مثل ساندیسی نگاه می‌کنند که تا زمانی که تا زمانی که آخرین قطره ممکن در او را میک نزنند لوله ساندیس را از آن بیرون نخواهد کشید. احتمالا چند نوبت هم حباب و هوای خالی با طعم آبمیوه باید مکیده شود تا مطمئن شوند که دیگر نمی توانند از روحانی استفاده ای کنند. بعد همان کاری را که با هاشمی رفسنجانی کردند با او می‌کنند.
اصلاح طلبان در وضعیت بدی گرفتار شده‌اند. از یک طرف باید به سحن روحانی بچسبند چون تنها شانس بقا و حیات آنان است. آنان به دلیل رفتارهای متناقض خود به شدت به جایگاهی که سابق بر این داشته‌‌اند آسیب زده‌اند. اصلاح طلبان در ابتدا خیلی دست به عصا وارد بازی انتخابات شدند و در انتها وقتی همه نگاه ها به روحانی معطوف شد به صورت زیرپوستی بازی خود را پیش بردند. عارف که رای زیادی نداشت – یعنی بالاتر از غرضی و پائین تر از سعید جلیلی قرار می‌گرفت – از انتخابات کنار کشید و بعد از پیروزی سعی کردند او را باد کنند و اینطور جلوه بدهند که اگر عارف کنار نمی کشید روحانی رای نمی‌آورد. دارند تلاش می‌کنند از او یک قهرمان بسازند. عارف از موقعیت خودش استفاده کرده و در حال مکاتبه علنی و فرمالیته با مسئولان حکومت است که به جایگاه خود و اصلاح طلبان پیرامون خودش مشروعیت حکومتی بدهد. از طرف دیگر در سر و صدای خیابان ها یه دلیل رای نیاوردن سعید جلیلی، همینطور در شلوغی اخبار جشن مردم به خاطر راه یافتن تیم ملی فوتبال به جام جهانی، عارف خیلی فعالانه دارد بستر سازی و مشروعیت‌گیری می‌کند. او که به هیچ عنوان فاکتورهای لازم برای جدی گرفته شدن از سوی مردم را نداشت حالا سعی می‌کند – و می‌کنند – که در سایه دیدار با هنرمندان، ورزشکاران و زنان اصلاح طلب، نوه آقای خمینی، خاتمی و دیگران به او آمپول دوپینگ تزریق کنند. یادمان باشد او در بدترین شرایط اصلاح طلبان از فیلتر شورای نگهبان عبور کرده است پس فعلاً باید در آب نمک بخوابد تا اولا برای روز مبادا حفظ شود و ثانیا تا جائی که می‌شود آب زیر پوست او برود.
این رفتار اصلاح طلبان به این دلیل است که مطمئن هستند روحانی آنطور که توقع دارند به آنها بازی نخواهد داد. از طرف دیگر اصلاح طلبان مطمئن هستند که به زودی بخش‌هائی از جامعه که از ترس سعید جلیلی به روحانی رای داده‌اند یا بر مبنای انتظارات یا توقعاتی که داشته‌اند به روحانی رای داده‌اند؛ به زودی از فضای احساسی خارج شده و کم کم بازار انتقاد و اعلام برائت از حسن روحانی داغ خواهد شد. اصلاح طلبان می‌خواهند فاصله ایمنی لازم از روحانی را حفظ کنند تا در انتخابات بعدی به عنوان متمم روحانی و در عین حال به عنوان آلترناتیو روحانی دوباره وارد عرصه شوند. اصلاح طلبان می‌خواهند از حسن روحانی نهایت استفاده را بکنند اما جوابگوی کارنامه او نباشند. برای همین است می‌گویم اصلاح طلبان به روحانی به چشم ساندیس نگاه می‌کنند.
انتقادی توسط اصلاح طلبان به شما وارد خواهند کرد که نقد به حکومت را رها کرده و مانند دوره دوم خاتمی فقط او را نقد می‌کنید و دولت او را خواهید کوبید؛ در نتیجه دوباره در پایان کار اصولگرایان قدرت را به دست خواهند گرفت. به این نقد چه جوابی دارید؟
عرض کنم کسی که این حرف را می‌زدند در درجه نخست مشخص است شناختی از قدرت، روابط آن، سیاست و ساختارهای اجتماعی ندارد. این حرف یعنی ما یک حکومت داریم و یک چیز دیگر هم داریم که دولت روحانی است و اسمش حکومت نیست! صد در صد مفهوم دولت و حکومت تفاوت هائی دارند که این تفاوت به دلیل این است که حکومت در برگیرنده دولت نیز هست. مجموعه از تمامی ساختارها و عواملی که از منافع طبقه حاکم دفاع می‌کند و هستی این طبقه را بازتولید می‌کند. دولت بزرگترین و مهمترین این ساختار‌ها است اما ماهیت دولت و حکومت از یک جنس است. دو پدیده غیر همجنس و در تضاد با یکدیگر نیستند.
ما منتقد جدی دولت آقای روحانی خواهیم بود همچنانکه منتقد هر دولت دیگری بوده‌ایم. ما نخست از زاویه دید منافع طبقه خود به دولت‌ها نگاه می‌کنیم. با همان حساسیتی که دولت احمدی‌نژاد را نقد می‌کردیم به دولت روحانی نقد وارد خواهیم کرد. سیاست اقتصادی هر دو رئیس جمهوری یکی است. هر دو می‌خواهند با گاز انبر تک، تک دندان‌های طبقه کارگر و زحمتکشان ایران را بکشند. منتهی احمدی نژاد می‌گوید خودت را به بهار بسپار و صلوات بفرست؛ اما روحانی یک آمپول بیهوشی قبلش می‌زند. در پایان نتیجه یکی است. دندانی در دهان این طبقه باقی نمی ماند. تفاوتش این است که در دولت روحانی خیلی از افراد بعد از رفتن تاثیر داروی بهوشی می‌فهمند چه اتفاقی افتاده است.
نقد ما به همه دولت ها و به کل ساختار حکومت همواره وارد شده است. این نقدها از دل منافع طبقه کارگر و زحمتکشان ایران بیرون آمده است و ابائی از بیان آن نداریم. هر کس علیه منافع طبقاتی ما موضع بگیرد دشمن طبقاتی ماست. در نبرد طبقاتی افراد نمی‌رقصند، مبارزه می‌کنند. این تاریخ جوامع تاکنون موجود بوده و هست.
نکته بعدی اینکه کسی که این ادعا را مطرح کند یک باج‌گیر است. قرار نیست چون شورای نگهبان فقط صلاحیت کاندیدای اصلاح طلبان را برای شرکت در انتخابات تایید می‌کند مردم ایران و نیروهای مترقی اجتماعی، گروگان اصلاح طلبان باشند. این تهدید است که یا به ما رای بدهید و صدایتان بیرون نیاید و یا لولوی اصولگرایان می‌آید و شما را می خورد.
بسیاری از کارهائی که احمدی‌نژاد انجام داد به ذهن خودش نمی رسید. از دل جنگ روانی اصلاح طلبان در انتخابات این طرح‌ها بیرون آمد. خیلی از کارهائی که به احمدی‌نژاد نسبت می‌دهند توسط اصلاح طلبان و موتلفه در ذهن دولتی‌ها کاشته شد. یکی از آنها تخم لقی بود به نام طرح پوتین- مدودف. بروید تحقیق کنید چه کسانی این لولو را ساختند. گاهی اوقات آپشن‌هائی که در ساختن لولوهای انتخاباتی توسط خود اصلاح‌طلبان طراحی می‌شود یقه خود آنها را می‌گیرد. بعد توقع دارند مردم از ترس این لولوها به آنها رای بدهند. برای کارگری که بیمه ندارد و ماهی ٣۰۰ هزار تومان دستمزد می‌گیرد و اگر ماهی ۴۰۰ هزار تومان یارانه نباشد از گرسنگی می‌میرد کدام ترسناک‌تر است: آمدن سعید جلیلی و یا مرحله دوم حذف یارانه‌ها در سال دوم دولت روحانی؟ تاکید دارم که رای غرضی و رضائی کاملاً معیشتی بود. این دسته از اصولگریان در صورتی که بتوانند روابط خارجی خود را بهبود بخشند و دولت را با هیئت اشتباه نگیرند رقیب خطرناکی برای همه جریانات سیاسی خواهند بود.
اگر عرصه اجتماعی برای مردم باز شود و حکومت به حریم شخصی و خصوصی شهروندان احترام بگذارد اصلاح طلبان دیگر حرفی برای گفتن ندارند. خودشان را اینطور مطرح می‌کنند که نمایندگان و مدافعان جامعه مدنی هستند و اگر نباشند مردم آزادیهای‌ خود را از دست خواهند داد در صورتی که اگر دقیق بررسی شود تفاوت زیادی و قابل توجهی بین این دو شیوه حکومت وجود ندارد. احمدی‌نژاد مدام روی مغز مردم راه می‌رفت. خاتمی این کار را نمی کرد وبا زبان نرم کار را پیش می‌برد. تنها استدلال طرفداران دو آتشه روحانی این بود که رای می‌دهیم تا کمی فضا باز شود و نفس بکشیم. این تفاوت روبنائی متاسفانه اجازه دیدن اشتراکات زیربنائی را به بخشی از توده‌ها نمی‌دهد. این شکافی است که اصلاح طلبان درون آن موضع گرفته‌‌‌‌اند. کافی است به فرض پرونده انقلاب فرهنگی باز شود تا معلوم شود بزرگان اصلاح طلب چکاره هستند. به هر صورت دست بالا با ماست. بساط شعارهای دروغی ضدامپریالیستی توسط احمدی‌نژاد جمع خواهد شد و شناساندن موضع واقعی طبقاتی صاحبان قدرت و دولت به طبقات پائین جامعه کار آسانتری خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر