۱۳۹۱ دی ۲۰, چهارشنبه

شهر و شهر نشینی در نظام آسیایی احمد سیف



شهر و شهر نشینی در نظام آسیایی
احمد سیف


یکی ازمختصات جوامع آسیائی، بدوی بودن تقسیم اجتماعی کار در آن است که به صورت وحدت صنایع دستی و کشاورزی جلوه گر می شود. دلایل وجودی اش را به اختصار وارسی کردیم و دیگر تکرار نمی کنیم و گفتیم یکی از پی آمد های این وحدت این است که شهر خصلتی انگلی پیدا می کندکه اقامت گاه گردانندگان بوروکراسی است و در گیر یک مبادله یک سویه و یک جانبه با روستا. یعنی، در ازای مازادی که می گیرد چیزی به روستا نمی دهد. به همین خاطر نیز هست که صنایع دستی مستقل از کیفیت آنچه که تولید می شود، از دیدگاه فرایند تولید، توسعه نیافته و بدوی باقی می ماند. و به همین خاطر است که این نوع صنایع دستی با همة داستان های جذابی که از مهارت ها گفته می شود که اتفاقا درست هم هست، با بازشدن درهای بازار به روی محصولات وارداتی بسیار شکننده می شوند و توان مقاومت در برابر رقابت خارجی را ندارند. مضمحل شده و از میان می روند. و این پی آمد همان
مقدار در خصوص ایران درست است که در خصوص هندوستان.
تقسیم کار در فرایند تولید یا وجود ندارد و یا بسیار بدوی است. ابزار کار هم پیشرفته نیست و در نبود یا کمبود تقسیم اجتماعی کار، جز این هم انتظار نمی رود. مهارت تولید کننده، مهارتی طبیعی و غریزی است. شبیه به مهارتی که زنبور عسل در ساختمان کندو از خویش نشان می دهد. اگر چه در وجود چنین مهارتی تردیدی نیست ولی این نیز درست است که هزینه اجتماعا لازم برای تولید در این نظام بسیار بالاست و همین هزینة از نظر اجتماعی لازم بالا برای تولید است که از جمله عوامل گستردگی فقر در این جوامع است. در وضعیتی که دراین جوامع وجود دارد، پیدایش و حتی گسترش شهرها علت و انگیزة‌ اقتصادی ندارد. در این نظام شهر در نتیجة پیدایش و گسترش تقسیم کار بین صنعت و تولید کشاورزی به وجود نمی آید. پیدایش شهر دراین نظام، مثل بسیاری پدیده های دیگر علت سیاسی و غیر اقتصادی دارد. به همین دلیل نیز هست که شهرهای آسیائی، اگرچه ممکن است ابنیه و بناهای عظیم داشته باشند، ولی در زندگی تولیدی جامعه نقش قابل توجهی ندارند. مرکز تقل در یک شهر نمونه وار آسیائی نه واحد های تولیدی، بلکه قصر شاهان و حاکمان دیگر است. در جوامعی که این گونه نبوده اند، پیدایش شهر از همان آغاز علت و انگیزة‌متفاوتی داشته است که به اختصار به آن خواهیم رسید.
همین جا بگویم و بگذرم که برای وارسی مقولة‌ شهر و شهر نشینی، تقسیم کلی شهر به « شهر صنعتی» و « شهر ماقبل صنعتی» کافی نیست و تفاوت های موجود را در بر نمی گیرد. از آن گذشته توضیح نمی دهد که چه شد و چه پیش آمد که شماری از شهرهای ماقبل صنعتی به صورت شهرهای صنعتی درآمدنددر حالیکه، شماری دیگر به همان صورت ماقبل صنعتی باقی ماندند.
در نظام غیر آسیائی، یکی از مشخصه های اصلی شهر این بود که در سلطة‌ زمین داران قرار نداشت. فئودال ها عمدتا در قصور خویش در بیرون از شهرها زندگی می کردند. بعلاوه، بین شهر و روستا تضاد و تناقضی که وجود داشت ریشه در مالکیت خصوصی زمین داشت. به سخن دیگر به گفتة‌ بلاخ، « ساکنان شهرها آدم های ویژه ای بودند و زندگی شان با تفاوت بین قیمتی که کالا می خریدند و قیمتی که همان کالا را می فروختند و یا تفاوت بین سرمایه ای که قرض می دادند و سرمایه ای که دریافت می کردند، می گذشت»i. و اما در یک جامعة‌ آسیائی، « شهر به معنای درست…. فقط درمناقطی پدیدار می شود که برای تجارت خارجی مناسب است یا در مناطقی که رئیس حکومت ووابستگانش در آنجا در آمد هایشان را با کار مبادله می کنند، یعنی به صورت منبعی برای خرید کاراز آن استفاده می کنند»ii. جونز از «‌درآمد سلطنتی» سخن می گوید که در واقع، « همة‌ مازادی است که از زمین به دست می آید». بخش عمدة این « درآمد سلطنتی» برای صنعت کاران در آسیا، « به وسیلة‌ دولت و کارگزاران آن توزیع می شود و پایتخت به ضرورت، عمده ترین مرکز توزیع است»iii. و به همین سبب بود که جونز نوشت، « در استبداد آسیائی» نه فقط « رونق که وجود شهرها…. به هزینه های محلی حکومت وابسته است»iv. بعلاوه، « بخش عمدة‌ جمعیت [ دهقانان] … در همة‌ موارد برای ابزاری که به آنها امکان دست یابی به مواد غذائی می دهد به مالک اعظم زمین ها وابسته اند. برای بقیة‌ جمعیت، و برای بخش عمده شان، اگر وابستگی بیشتر عملی باشد، به مالک اعظم حتی وابسته ترند. این بقیه به صورت سربازان یا ماموران کشوری با بخشی از درآمدهای اخذ شده از دهقانان زندگی می کنند که با بخشش رئیس اعظم در اختیار آنها قرار می گیرد. طبقات میانی و مستقل وجود ندارند و همگان، از بزرگ و کوچک، همانی هستند که خودرا خود توصیف می کنند، بردة‌ رئیس اعظم. ابزار گذران زندگی این برده ها در تمامیت به ارادة‌ رئیس اعظم وابسته است».v
پس مشاهده می کنیم که در جوامع آسیائی، شهرها نه نتیجة‌ گسترش مبادله اند و نه به مبادله بیشتر کمک می کنند. نشان دهندة‌ تقسیم کار بین صنعت و کشاورزی نیز نیستند و به تقسیم بیشتر نیز کمک نمی کنند. به همین سبب نیز هست که زندگی اقتصادی شان را انگل بارگی توصیف کردیم. براساس آنچه تا کنون گفته ایم، می توان گفت:
- صنایع دستی در شهرها امکان ناچیزی برای رشد و توسعه خواهد داشت.
- سرمایه موجودیتی مستقل از زمین پیدا نخواهد کرد. [بد نیست یادآوری کنم که شماری از محققان ما از این پدیده تحت عنوان « فئودال های بورژوا زده» سخن گفته اند].
- در ارتباط تنگاتنگ با عدم استقلال سرمایه از زمین، طبقة‌ مستقلی از تجار نیز شکل نخواهد گرفت. اگر از تعریف بلاخ استفاده کنم، کسانی که زندگی شان فقط از تفاوت بین قیمت خرید و فروش کالا بگذرد، در این نظام به وجود نمی آیند.
- با بدوی بودن تقسیم کار، مبادله و به ویژه مبادلة‌ کالائی توسعه نمی یابد و در کلیت خود به حالت مبادله ای تصادفی، آنهم در مواقعی که مازادی هست، باقی می ماند.
- عدم رشد مبادلة کالائی، تقسیم کار بین تولید و تجارت را به تعویق می اندازد و نتیجة‌ آن کند شدن فعالیت های تولیدی غیر کشاورزی و تجارتی است.
- نتیجة کندی رشد مبادله و نازل بودن سطح تجارت، ناچیز بودن سرمایة تجاری است که از جمله به دلیل ناچیز بودن به صورت سرمایة صنعتی دگرسان نمی شود.
- وقتی مبادله کم باشد، دیگر نیازی به ابزار و امکانات تسهیل مبادله، [ راه و راه آهن ... ] نیز پیش نمی آید.
گفتن دارد که در عصر ماقبل سرمایه سالاری، مبادله یا تجارت بر صنعت تقدم می یابد در حالیکه در دوران سرمایه سالاری، پیشرفت صنعت زمینه ساز رشد و گسترش مبادله می شود. در تائید این دیدگاه می توان گفت که:
- در عصر سرمایه سالاری،‌ تولید ارزش مبادله – یعنی، تولید برای عرضه کردن در بازار و نه برای مصرف شخصی – عمده می شود. در حالیکه در دورة‌ پیشا سرمایه سالاری، انگیزة اصلی تولید، تولید ارزش مصرفی – یعنی، تولید برای مصرف شخصی – است.
- عمده شدن تولید ارزش مبادله، موجبات رشد بیشتر جریان پولی در اقتصاد می شود. چون برای مشارکت در خرید، فروش لازم است تا خریدار به وسیلة‌ لازم برای مبادله، یعنی پول، دست یابد.
- مبادله بین مناطق مختلف و حتی بین کشورها گسترش می یابد [ افزون تر شدن تجارت منطقه ای و بین المللی].
- به مرور زمان و همراه با این تحولات، نهاد های لازم، و وسایل ارتباطی موثر برای تسهیل مبادله – راه وراه آهن، نظام های حقوقی و قانونی- ایجاد می شوند و در کلیت خویش، این تحولات، همة‌ مناسبات قدیمی را در هم می ریزد.
گفتن دارد که نقش تجارت در ویرانی مناسبات و ساختار های قدیمی به مقدار زیادی به ساختار و شیوه تولید قدیمی بستگی دارد. یعنی، برای نمونه، وحدت صنعت خانگی و کشاورزی به صورت عمده ترین مانع درون ساختاری تحول در می آید،‌ و انهدام ساختار قبلی را به تعویق می اندازد.
شهر به مفهوم غیر آسیائی عمدتا با رشدتجارت رشد می کند و به نوبه با رشد خویش به گسترش بیشتر تجارت کمک می کند. گسترش بیشتر مبادله، مشوق گسترده تر شدن تقسیم کار شده و رشد نیروهای مولده را موجب می شود. ناگفته روشن است که عمده ترین عامل توسعه اقتصادی از یک دیدگاه تاریخی، رشد نیروهای مولده در اقتصاد است. برای نمونه بد نیست اشاره کنم که به غیر از رم درعهد عتیق، در اروپای فئودالی، پیدایش و پیشرفت و گسترش شهرها ریشه در گسترش صنعت و تجارت دارد. برای نمونه، گسترش لیورپول در بریتانیا، عمدتا به خاطر گسترش تجارت است در حالیکه گسترش منچستر و گلاسکو ریشه در توسعه صنعت دارد. برای نمونه لیورپول در ۱۷۰۳ فقط ۱۲۰۰۰ نفر جمعیت داشت ولی با گسترش تجارت پنبه، جمعیت لیورپول در ۱۸۰۱ به ۷۸۰۰۰ تن رسیدvi. یعنی یک شهر ما قبل صنعتی رشد سالانه ای معادل ۱٫۹ درصد در سال داشته است که برای آن سالها میزان رشد قابل توجهی است. رشد و گسترش صنعت نساجی درمنچستر باعث شد که جمعیت آن از ۱۲۵۰۰ نفر در ۱۷۱۷ به ۸۴۰۰۰ تن در ۱۸۰۱ برسد.viiدر این جا نیز با رشد سالانه ای معادل ۲٫۳ درصد روبرو هستیم. دانیل دوفو در بارة منچستر نوشت،
« در طول چند سال، منچستر مانند لیورپول رشد خارق العاده ای داشته است. در چند سال گذشته تقریبا، این شهر دو برابر گسترش یافته است. … صنعت عمده ای که باعث رشد شده، صنایع نساجی است و مانند دیگر شاخه های تولید صنعتی در ۳۰ -۴۰ سال گذشته رشد فراوانی داشته است». viiiگسترش صنایع پشم بافی موجب رشد لیدز شد و جمعیت آن شهر از ۱۷۱۱۷ نفر در ۱۷۷۵ به بیش از ۲۲۴۰۲۵ نفر در ۱۸۶۵ رسید.ixبا بیش و کم تفاوتی، وضعیت شهرها دردیگر جوامع فئودالی اروپائی نیز به همین صورت متحول شده است.
با این مقدمه نسبتا طولانی، اجازه بدهید به اختصار مناسبات بین شهر و روستا را وارسی کنیم. در یک شهر آسیائی اما، با وضعیتی روبرو هستیم که اگرچه شهر محصولات صنعتی قابل تاملی به روستا ارایه نمی دهد، ولی از مازاد تولیدات روستا- چه به صورت بهره زمین و مالیات و چه مازاد مواد غذائی برای سیر کردن شکم شهر نشینان بهره می گیرد. این رابطه را در تصویر۱ مشاهده می کنیدولی باید اشاره بکنم که ارسال محصولات صنعتی ازشهر به روستا نقش برجسته ای ندارد.
در توضیح این نکته که چراارسال محصولات صنایع دستی از شهر به روستا، نقش برجسته ای ندارد، دو دلیل وجود دارد.
- خودکفا بودن نسبی روستا نشینان که بخش عمدة نیازهای خود را خود تولید می کنند.
- زندگی انگلی و غیر مولد شهرها. شهر دراین خصوص محصول قابل توجهی تولید نمی کند تا به روستا ارسال نماید. آنچه ممکن است از شهر به روستا برود، عمدتا منشاء وارداتی دارد [ برای نمونه در ایران قرن نوزدهم، شهرهائی چون بوشهر، رشت، تهران، کرمانشاه و حتی تبریز این نقش را داشته اند.]
از سوی دیگر، و به همین خاطر، در شهرهائی که از نظر موقعیت جغرافیائی برای تجارت خارجی مناسب هستند، « یک بورژوازی مستقل به شیوه ای که در اروپا وجودداشت، وجود ندارد. بلکه آنچه وجوددارد در حاشیة منافع اقتصادی قدرت های استعماری شکل می گیرد».xدر این شهرها، عمدتا مازاد مناطق گوناگون با یکدیگر مبادله میشوند.به سخن دیگر، شهر دراین مفهوم تنها یک مرکز سازمان دهنده مبادله است و در تولید نقش چندانی ندارد. در ایران در قرن نوزدهم، برای نمونه می توان به تبریز [ بر سرراه تجارت ایران با اروپا]، رشت، [ بر سرراه تجارت ایران با روسیه تزاری]‌ و بوشهر [ بر سرراه تجارت ایران با هندوستان]‌اشاره کرد. در این مراکز، به ویژه با گسترش تجارت خارجی، مناسبات بین شهر و روستا کمی پیچیده تر می شود.مبادله شهروروستا افزایش می یابد ولی آن چه شهر به روستاارایه می دهد نه محصولات تولید شده در شهر بلکه عمدتا محصولات وارداتی است. از سوی دیگر، جریان مازاد مواد غذائی از روستا به شهر ادامه می یابد که برای تغذیه شهر نشینان لازم است و نیاز دیگری پیش می آید. این نیاز تازه، جریان مواد اولیه از روستا به شهر، نه برای مصرف در کارگاه ها یا کارخانه های موجوددرشهر بلکه برای صدور به کشورهای دیگر است ک در ضمن وسیله عمده تامین واردات نیز هست ( این چگونگی را درتصویر ۲ مشاهده می کنید). نقش تاریخی این نوع شهرها و این نوع گسترش تجارت در فروپاشی نظام آسیائی بسیار چشمگیر است. یعنی این واردات روزافزون،‌ در آغاز صنایع دستی شهرها را، که اتفاقا خیلی قابل توجه نیست، به نابودی می کشاند ودر فرایند گسترش و توسعه خویش، به وحدت صنایع دستی و کشاورزی در روستا نیز خاتمه می دهد. برای نمونه ابوت، در بارة‌کاشان نوشت، « صنایع این شهر» در نتیجة تجارت با اروپا به شدت کاهش یافته است و افزود در گذشته ۸۰۰۰ دوک نخ ریسی ابریشمی دراین شهر وجود داشت ولی اکنون [ در ۱۸۴۹] « تنها یک دهم این تعداد باقی مانده است»xi. « صنایع اصفهان» بخاطر همان عواملی که موجب انهدام صنایع کاشان شد به « شدت کاهش یافته است» و در یزد نیز همین وضعیت وجوددارد. « کیفیت تولیدات یزدی ها هم چنان بسیار عالی و مرغوب است»xii.
خودزوکو که در زمان فتحعلیشاه کنسول روسیه در رشت بود درهمان سالها نوشت که « قبل از ورود کالاهای خارجی مردم این سامان از پوشاکی استفاده می کردندکه درکارگاههای محلی شان فراهم می آمد ولی این کالاهای بومی هم اکنون قادر به رقابت با فرآورده های ارزان قیمت کارخانه های اروپائی نیستند تا آنجاکه تولید صنایع محلی به نحو روزافزونی رو به کاهش و انحطاط نهاده است». xiii
در کتاب تاریخ اجتماعی ایران به نقل از کتاب جغرافیای اصفهان می خوانیم که تنها یک پنجم واحد های تولید کنندة منسوجات تا به زمان ناصرالدین شاه پا بر جا مانده بودند. واحد های تولید کنندة پارچه های ابریشمی سرنوشت غم انگیز تری داشته اند. در زمان فتحعلیشاه، ۱۲۵۰ واحد ابریشم بافی در اصفهان وجود داشت در عصر محمد شاه به ۴۶۰ واحد و در اوایل حکومت ناصرالدین شاه به ۲۴۰ واحد و کمی بعد به ۱۲ واحد کاهش یافتxiv. مسعود کیهان از انهدام واحد های تولید قند در یزد و تعطیل واحد های حریر بافی و ابریشم بافی در مشهد گزارش مبسوطی به دست می دهد.xvبه گزارش ابوت در ۱۸۴۴ تجار تبریز از تاثیرات مخرب واردات اروپائی به بهمن میرزا شکایت کردندکه او به گوش نگرفت. زمینة اصلی شکایت این بود که تجار یونانی که درتحت حمایت بریتانیا فعالیت می کردند، بین ۱۰ تا ۲۰ درصد ارزان فروشی می کردند و مدتی بعددر گزارش دیگری نوشت که نخست وزیر و شاه [ محمد شاه] نیز به شکایات تجار ترتیب اثر ندادند به گفتة او محمد شاه گفته بود که آنچه برای او اهمیت دارد، درآمد بیشتر گمرکی است که واردات بیشتر نصیب او می کند.xviیک سال بعد در گزارشی به لرد ابردین نوشت که تجار وصنعت کاران کاشان به شاه شکایت برده اند که بی نتیجه ماند. خود او در این گزارش از تنزل چشمگیر فعالیت های تولید صنعتی در اصفهان سخن گفتxvii. در ۱۸۵۸، مکنزی که کنسول بریتانیا در رشت بود در گزارشی از سقوط تولید منسوجات پنبه ای در کاشان سخن گفت که علتش، « واردات پارچه های پنبه ای از انگلیس» بود. در خصوص واحد های ابریشم بافی در گیلان، مکنزی نوشت که در رشت تنها ۵ یا ۶ واحد باقی مانده است که سالی ۵ یا ۶ ماه تولید می کنند و به همین خاطر ابریشم خامی که در گیلان تولید می شود باید به همان صورت خام صادر شود.xviii
در شهر غیر آسیائی، وضعیت با آنچه در یک شهر نمونه وار آسیائی مشاهده می کنیم تفاوت دارد. تقسیم کار اجتماعی مشخص تر و شفاف تر است و همین تقسیم کار بیشتر زمینة‌ گسترده تری برای پیدایش و رشد مبادله، تجارت، ایجاد می کند. ساده ترین شکل این رابطه را درتصویر ۳ مشاهده می کنید. البته با تحولاتی که صورت می گیرد، ما با رابطه ای که درتصویر ۴ نشان داده ام روبرو می شویم.
روستا در ازای محصولات صنعتی و نیمه صنعتی – از جمله ابزار کار پیشرفته تر که از شهر دریافت می کند، مازاد تولیدات خود را به شهر می فرستد. گسترش این نوع مبادله، موجبات گسترش صنعت در شهرها را فراهم می آورد. و اما در شهرهائی که از نظر جغرافیائی برای تجارت خارجی مناسب بودند، با وضعیتی روبرو می شویم که نشان دهندة‌ مناسباتی است پویا که در گذرزمان به بیشتر شدن فعالیت های تولیدی منجر می شود.منظورم از این وضعیت دیگر، این است که علاوه بر صدور محصولات صنعتی به روستا، شهر به صدور محصولات صنعتی به دیگر نقاط جهان نیز اقدام می کند. به سخن دیگر، تقاضا برای محصولاتی که در کارگاهها و کارخانه ها تولید می شوند افزایش می یابد. در این شرایط، شهر به صورت مرکز عمدة‌ تولیدات صنعتی در می آید. از سوئی عرضه کننده محصولات صنعتی به روستاست و از سوی دیگر با دیگر کشورها نیز همین مناسبات را بر قرار می کند. یعنی از دیگر مناطق مواد اولیه وارد می کند و در ازایش به همان جوامع محصولات ساخته شده می فروشد. به سخن دیگر، شهر نه فقط مرکز توزیع که مرکز عمدة‌ تولید ارزش افزوده نیز هست ( تصویر۴). در پیوند با شهرهائی چون بریستول در بریتانیا، می توان از مناسبات بسیار پیچیده تری سخن گفت.به عبارت دیگر، نه فقط مناسبات بین شهر وروستا بلکه شهر بندری و دیگر شهرها افزایش می یابد. محصولات صنعتی دیگر شهرها از طریق شهرهای بندری صادر می شوند و به همین روال شهرهای دیگر از طریق شهرهای بندری مواد اولیه وارداتی را دریافت می کنند. این رابطه را درتصویر ۵ مشاهده می کنید ولی اگربخواهم به همین روال تصویری از یک شهر نمونه وار آسیائی
به دست بدهم- برای مثال تبریز درقرن نوزدهم- این وضعیت را درتصویر ۶ مشاهده می کنید که شهر آسیائی به صورت عمده یک مرکز توزیع کالاهاست، مواد اولیه که صادر می شود و محصولات صنعتی که وارد شده و دربقیه کشور توزیع می گردد. همان طور که درجای دیگر نشان داده ان شوربختی ایرانیان در آن بود که درپی آمد محدودیت های دست و پاگیر عهدنامه های استعماری که با سلاطین بی خبر قاجار به امضا رسید نه فقط تجارت خارجی که حتی بخش عمده ای از تجارت داخلی هم در انحصار تجار غیر ایرانی درآمد. یعنی حتی امکان برای انباشت سرمایه پولی ناچیز بود و ناچیز باقی ماند.
از سوئی گسترش فعالیت های تولیدی در شهرها نه فقط انباشت بیشتر وروزافزون تر سرمایه را امکان پذیر می سازد، بلکه امکانات بیشتر اشتغال نیز ایجاد می کند. تقاضای بیشتر برای کار، شهر را به صورت پناهگاهی برای سرف های فراری از روستا در می آورد. این تحول در عین حال، موجب تضعیف موقعیت فئودال ها می شود. برای تسریع این فرایند که در ضمن، آغاز فروپاشی ساختار فئودالی را نوید می دهد، نوآوری های تکنولوژیکی در شهرها، اختراع ابزارهائی تازه تر و مدرن تر، رها شدن نیروی کار را از بخش کشاورزی سهل تر و آسان تر می کند ودر عین حال بر توان تولیدی بخش کشاورزی به عنوان بخش تولید کنندة مواد غذائی و مواداولیه می افزاید. در مقام مقایسه با شهر در ساختار آسیائی، حتی شهرهای پرعظمتی چون اصفهان در عصر صفویه، با همة‌ عظمت ما با روستائی بزرگ روبرو هستیم که از نظر تولیدی نقش قابل توجهی ندارد. اگرچه مازاد تولید روستا را می مکد، ولی در ازایش به آن چیزی نمی دهد و در بهترین حالت، تنها مرکز توزیعی است برای محصولات وارداتی که تاثیرش بر زندگی اقتصادی روستا، مستمند سازی آن است چون بدون این که به روستانشینان چیزی بدهد، یک منبع درآمد را از آنها می گیرد.
به این ترتیب، ترکیبی از عوامل درونی و داخلی، ساختار سیاسی و نحوة ادارة مبادلات و عوامل بیرونی، عوامل ناشی از سیاست های بازتجارتی، موجب شد که این شهرها فاقد یک اساس تولید صنعتی باشند و به همین دلیل، اقتصاد مبتنی بر مبادله، یا به عبارت درستر، تولید برای بازار در این شهرها شکل نگرفت. رشد بطئی و ناچیز اقتصاد مبتنی بر مبادله دراین جوامع، پی آمد های گسترده دامنی برای کل زندگی اقتصادی این جوامع در پی داشت.
- در مقایسه با یک جامعة نمونه وار فئودالی، دگرسانی رانت از شکل رانت جنسی به رانت نقدی اتفاق نیافتاد.
- در نبود یا کمبود مازاد برای مبادله، ضرورت و نیازی برای توسعه و گسترش امکانات ارتباطی، برای نمونه راه و راه آهن، نیز وجود نداشت. علاوه براین کمبود، عامل کند کنندة دیگر، خود کفائی نسبی بخش روستائی بود.
- در نتیجة ناامنی گسترده دامن و فقر گسترده، نیاز های مصرفی اقلیت مرفه تعیین کنندة نیاز موجوددر جامعه و درنتیجه نیروی محرکه کوشش برای افزایش تولید و رشد ظرفیت های تولیدی بود. اکثریت جمعیت، دهقانان، به خاطر نا مشخص بودن نظام مالیاتی و ناامنی گسترده انگیزه ای برای کار بیشتر و تولید بیشتر نداشت. کار بیشتر در شرایطی که پاداشی در پی نداشته باشد، معمولا انجام نمی گیرد. برای اقلیت مرفه نیز، فراتراز میزان معینی توانائی مصرف، انگیزه ای برای تولید بیشتر وجود نداشت.
این مسئله با عدم امنیت تملک شخصی که وجه غالب و مشخصه نظام سیاسی ایران بود، تشدید می شد. به عبارت دیگر، در استبداد آسیائی صاحبان ثروت و سرمایه برای این نوع سرمایه گذاری ها، یعنی سرمایه گذاری های دراز مدت، احساس امنیت نمی کردند و هر جا که امنیت وجود نداشته باشد، سرمایه گذاری هم نیست. دفینه سازی و یا در شکل های اندکی متکامل تر، ودیعه سپاری به بانک های خارجی و دور از دسترس حکومت گران مستبد، به صاحبان این ثروت ها احساس امنیت می داد که به شدت به آن نیاز داشتند. اشکال گوناگون دفینه سازی در واقعیت امر، حالت مصرف به تعویق افتاده و یا امکان مصرف در دسترس را می گیرد و آنچه برای یک صاحب ثروت درتحت نظام آسیائی مطرح است همین امکان مصرف است. می خواهم بر این نکته انگشت گذاشته باشم که نه فقط تولید مازاد ناچیز بود و کم، بلکه آن مازاد ناچیز نیز به صورت ارزش مصرفی باقی می ماند و به دلایلی که ذکر شد، به صورت ارزش مبادله دگرسان نمی شد. در نتیجة‌ این مناسبات است که شکل پیشرفتة مبادلات بین المللی بین یک شهر آسیائی و کشورهای خارجی را به این صورت نیز می توان خلاصه کرد. شهرآسیائی در کلیت خویش خصلت انگلی و غیر مولد دارد و به واقع مرکزی برای توزیع واردات محصولات صنعتی از جهان بیرونی است ( تصویر۶). روستا نیز در وجه عمده به صورت تولید کننده مواد اولیه و کشاورزی باقی می ماند. صنایع دستی روستا در رقابت با محصولات پیشرفته تر از بین رفته است و به احتمال زیاد، روستائیان فقیر تر شده و با درآمد نقدی کمتری روزگار می گذرانند. درآمد نقدی کمتر بخش غالب جمعیت، به صورت ترمزی در می آید که دامنه گسترش فعالیت های اقتصادی را محدود می کند. به این وضعیت که می رسیم، نه فقط انگل صفتی شهر نمونه وار آسیائی تکمیل می شود بلکه وحدت صنایع دستی و کشاورزی نیز در بخش کشاورزی در هم می شکند. اگر نفتی و یا مسی باشد که در آمد ناشی از صدور آنها برای تامین مالی محصولات صنعتی وارداتی هزینه می شود و اگر نباشد، که لابد، بدهی و قرض خارجی این نقش را به گردن می گیرد.
ولی در نهایت، به این جا که می رسیم، آنچه که داریم همان روایت آشنای عقب ماندگی اقتصادی است و اقتصاد وابسته به نفت و مس و قهوه.
و اما از مقوله شهر و شهر نشینی درایران، در این باره چه می توان گفت؟ در جای دیگرxix به وجوهی از این مقوله پرداختم. در این جا خلاصه ای از آن مباحث را با شواهد بیشتر ارائه می کنم.
رشد و گسترش شهر ها درایران قرن نوزدهم از دو سو با مشکل و مانع روبرو بود.
از سوئی، عوامل برون ساختاری، یعنی عوامل ناشی از سیاست تجارتی دروازه های باز که از زمان عهد نامة ترکمانچای بر ایران تحمیل شده بود و به خصوص با اعمال نوع خاص وویژه ای از « کاپیتولاسیون»، یعنی در عمل حمایت از منافع تجار خارجی و فراهم نمودن شرایط مناسب تر برای فعالیت آنها به ضرر تجار ایرانی، موجب شد که ماهیت انگلی شهرها تغییر نکند. نه فقط صنایع دستی موجود رفته رفته از میان رفتند ( شواهدی ارائه خواهم کرد) بلکه صنایع مدرن از جمله به خاطر رقابت های خارجی ها به جایشان بوجود نیامد. همین جا، پس به اشاره بگویم ممکن است شهرها در ایران در پایان قرن نوزدهم در مقایسه با اوایل قرن جمعیت بیشتری داشته باشند، که بی گمان شماری داشتند، ولی پرسش اساسی این است که آیا در کنار افزایش جمعیت توانسته بودند ماهیت انگلی خود را تغییر بدهند و در زندگی اقتصادی کشور نقش مفید وموثر بازی نمایند؟
دسته دیگر عوامل داخلی بودند. عمده ترین عاملی که می توان به آن اشاره کرد این بود که « سرمایه» در ایران موجودیتی مستقل از زمین و از مالیات بر زمین پیدا نکرد. دلیل اصلی اش نیز به مبداء و منشاء شهر در نظام آسیائی ایران بازمی گردد. شهر در ایران و به ویژه شهرهائی که پایتخت سلاطین مستبد بودند به خاطر جذابیت صنعتی و اقتصادی خویش پا نمی گرفتند، بلکه اقامت شاهان در آن شهرها موجب رونق زندگی در آن شهرها می شد. این که این رونق چقدر ریشه ای و پایدار بود نکته ایست که با وارسیدن موقعیت شهرهائی که درتاریخ دراز دامن ایران پایتخت بوده اند، روشن می شود. به این نکته باز خواهیم گشت.
مثلا تهران را در سالهای پایانی سلطنت ناصرالدین شاه در نظر بگیرید.
عمده تاجران شهر به واقع زمین دارانند و براساس برآورد کارگزار سفارت انگلیس، تنها ۲۸ تاجرند که بیش از ۱۰٫۰۰۰ تومان ثروت دارند. از این تعداد ۱۱ تن، کارشان نزول خواری است و ۸ تن دیگر نیز عمده زمین دارانند. پی آمد این ترکیب، از نظر تحول تاریخی بسیار مهم است. وقتی تاجران ثروتمند به واقع زمین دارانند و کارشان آنطور که همان وابسته سفارتی در بارة برادران آرزومانیان، چهارمین تاجر ثروتمند تهران نوشت، « تقریبا تماما صادرات است…. آنها زمین های فراوانی دارند ولی سرمایة نقدی شان قابل توجه نیست»، در این وضعیت با گردش کالائی به عنوان شیوة اساسی مبادله روبرو هستیم. ولی آنچه به انباشت سرمایه تجارتی منجر می شود نه گردش کالائی که گردش پولی در اقتصاد است. مبادله ای که با پول آغاز می شود و به پول ختم می شود. منظورم از گردش پولی این است که از پول آغاز می کنیم و سرانجام به پول می رسیم. یعنی،
پول ۱ کالا  پول ۲
لازمة مشارکت در این نوع مبادلات این است که پول ۲ از پول ۱ بیشتر باشد. یعنی امید به رسیدن به این مازاد، انگیزه شراکت در مبادله است. در ایران ولی با گردش کالائی روبرو بودیم که با کالا شدن مازاد ونه تولید برای بازار هم خوانی داشت.
کالا پول  کالا
دفینه [ مصرف به تعویق افتاده]
در این جا انگیزه شراکت در مبادله نقد کردن کل ارزش کالاست، آنهم کالائی که به صورت مالیات/بهره زمین ازتولید کنندة‌ مستقم اخذ شده است. این نوع مبادله در فرایند تحول تاریخی خود فاقد پویائی است و ادامه دار نیست در حالیکه در گردش پولی، جریان به گونه ای دیگر است.
پول۱ کالا  پول ۲ کالا  پول ۳ کالا  پول ۴ کالا ………
و دراین حالت است که مبادله به صورت کاتالیزری مشوق تولید و تقسیم کار عمل می کند. در ایران اما، تعجبی ندارد که درهمان سالها، رئیس انجمن تجارت تهران، حاج ملک التجار نامی بود که « در تجارت فعالیت زیادی ندارد، ولی زمین دار بزرگی است» .رئیس « شرکت تجارتی فارس» آقا شیخ ابوالقاسم نامی بود که او هم زمین دار بود تا تاجر. دراصفهان، حاجی ملک التجار که از دیگران ثروتمند ترو با نفوذتر بود و «تاجر پرنفوذ» تبریر حاجی سید مرتضی آقا که هر دو، زمین دار بزرگی بودند» همانند دیگر تاجرانی که به آنها اشاره کردیمxx.
پیشتر گفتیم علت فاعلی پیدایش شهر در نظام آسیائی یا ناشی از اقامت گردانندگان بوروکراسی در آن بود ویا به موقعیت جفرافیائی شان بستگی داشت. یعنی آن نقطه خاص برای تجارت خارجی مناسب بود یا خیر. در هر دو مورد، این علت فاعلی به این شهرها ماهیتی بسیار شکننده می بخشید. یعنی با تعویض پایتخت یا مرکز ایالت از شهری به شهر دیگر، ویا با تغییر مسیر تجارتی سرنوشت این شهرها نیز یه صورت دیگری قلم می خورد. بهترین نمونة تاریخی شهرهای نوع اول درایران، یعنی زیستگاه گردانندگان بوروکراسی شهرهای بودند که پایتخت بوده اند. در همة موارد تا وقتی که پایتخت بودند، رونقی داشتند و جمعیت بیشتری را به خود جلب می کردند و همین که دیگر پایتخت نبودند، سرنوشت غم انگیزی می یافتند.
شهر سلطانیه، پایتخت الجایتو در زمان پایتختی بسیار گسترده بود. گفته شده است که تاجران سودهای هنگفت می بردند و صنعت کاران دستی در شهر فراوان بودند. دیوار دور شهر، ۳۰٫۰۰۰ پا، یعنی ۹ کیلومتر طول داشت که برای آن دوران بسیار چشمگیر بودxxi. در دورة فتحعلیشاه ولی کی نیر که از سلطانیه گذشت، در باره اش نوشت، « سلطانیه….. پایتخت جانشینان هلاکو خان…… تماما ویرانه است. تنها ۲۰ خانوار فقیر در آن زندگی می کنند» xxii. در ۱۸۵۳، ادیب الممالک گزارش داد که از ۶۰۰ رشته قنات موجود دراطراف این شهر که « زمانی پررونق بود»، تنها ۴ رشته دائر است وبقیه خشکیده و از بین رفته اندxxiii. تبریر که اولین پایتخت صفویان بود در دورة پایتختی مرکز تجارت ایران با اروپا بود و گفته شد که ۳۰۰٫۰۰۰ تن جمعیت داشتxxiv. سپس پایتخت به قزوین منتقل شد و گفته می شود که در قرن هفدهم، یعنی در زمان پایتختی ۲۰٫۰۰۰ خانوار یا ۲۰۰٫۰۰۰ تن جمعیت داشتxxv. شاه عباس پایتخت را به اصفهان منتقل کرد. اگرچه قزوین و تبریز دیگر آن رونق پیشین را نداشتند ولی جمعیت اصفهان را ۶۰۰٫۰۰۰ تن برآورد کرده اند که به گمانم برای آن دوران کمی مبالغه آمیز است. ولی گفته می شود که اصفهان مرکز صنایع و تجارت نیز شدxxvi. به گفته هربرت که در آن سالها در اصفهان بود، علاوه بر تجار محلی وایرانی، « از ملیت های دیگر، انگلیسی، هلندی، پرتقالی، لهستانی، روسی، هندی، عربی، ارمنی، گرجستانی، ترک، کلیمی، و دیگران نیز تجار در این شهر اقامت دارند» xxvii.
شمه ای از سرگذشت شهرهای نمونه وار آسیائی را در زمان رونق و پایتختی شنیدیم. حال بنگریم که وقتی که پایتخت نبودند، چه شدند و چه بر آنها رفت؟
کی نیر سابق الذکر در ۱۸۱۰ در بارة تبریز نوشت، که حداکثر ۳۰٫۰۰۰ تن جمعیت دارد و در « کل یکی از ویران ترین شهرهائی است که درایران دیده ام» xxviii. مدتی بعد، در نیمة دوم قرن نوزدهم تجارت ایران با اروپا دو باره رونق می گیرد و تبریر به علت موقعیت جغرافیائی اش برای این تجارت مفید است. این بار، به دلیل دیگری رونق تبریز آغازمی شود. ابوت در ۱۸۶۴، جمعیت تبریز را ۱۵۰٫۰۰۰ تن تخمین می زندxxix و اضافه می کند « تردیدی نیست که تبریز چه از نظر وسعت و چه از نظر جمعیت در ۳۰ سال گذشته رشد فراوانی داشته است»xxx. کی نیر در سیر وسیاحتش در ایران به قزوین می رسد، یعنی پایتخت پررونق ایران به زمان صفویان و می نویسد، « بخش اعظم شهر ویران است» و از اصفهان، که به همان دوره « نصف جهان بود» این تصویر را به دست می دهد که « یک آدم می تواند سواره از کیلومتر ها خرابه ای که این پایتخت عظیم را در برگرفته است بگذرد»xxxi. نزول وانهدام زندگی اقتصادی در اصفهان که دیگر پایتخت نبود و برسرراه تجارتی نیز قرار نداشت، ابهامی ندارد. بیان کنندة واقعیت زندگی شهرها در یک نظام آسیائی است. ناظر دیگری در ۱۸۶۶ نوشت ، « در دوسوی خیابان های این شهر [ اصفهان] که زمانی عظیم بود، صدها مغازه مخروبه و بی صاحب به چشم می خورد» xxxii. حتی در سالهای پایانی قرن در ۱۸۹۶، شیندلر نوشت که « شهر اصفهان حدودا بین ۱۸ تا ۲۰ مایل مربع مساحت دارد ولی بخش عمدة آن ویرانه ای بیش نیست»xxxiii. همین روایت در بارة‌ مشهد، که به زمان افشاریه پایتخت شد، صدق می کند. در ۱۸۶۶، در بارة‌ مشهد می خوانیم، « این شهر ۱۲ محله دارد که ۵ محله کاملا ویران است… در گذشته این شهر ۱۶ مدرسه داشت ولی اکنون بیشترین آنها خالی از سکنه و ویرانه اند»xxxiv. از سوی دیگر به گزارش کنسول تمپل در گذشته در مشهد ۱۲۰۰ دوک ابریشم ریسی و ابریشم بافی وجود داشت ولی اکنون [ در ۱۸۹۸] فقط ۲۵۰ دوک باقی مانده استxxxv. شیراز که به عصر زندیه پایتخت بود و جلال و جبروتی داشت از این قاعده کلی مستثنی نبود. در سالهای اولیه حکومت فتحعلیشاه، ویرینگ نوشت که « حداقل یک چهارم شیراز کاملا ویران است»xxxvi.
این صعود و سقوط شهر در نظام آسیائی ایران نه تصادفی بود و نه اتفاقی. ریشه در ماهیت وجودی و در کنار آن، در نظامات حاکم برای ادارة‌ این شهرها داشت. حتی وقتی تهران پایتخت می شود همین داستان ادامه می یابد. یعنی جمعیت تهران با حضور یا غیبت شاه در شهر بستگی دارد و بالا وپائین می رود. به گفتة کی نیر، وقتی شاه در تهران نباشد، جمعیت آن تنها ۱۰٫۰۰۰ تن است ولی وقتی شاه به تهران باز می گردد، جمعیت آن ۶۰٫۰۰۰ تن می شودxxxvii. هالینگبری نیز به همین پدیده اشاره کرد ولی تخمین اش تفاوت داشت. در نبود شاه در تهران، جمعیت ۱۲۰۰۰-۱۰۰۰۰ تن و در هنگام اقامت شاه، بین ۸۰٫۰۰۰-۷۰٫۰۰۰ تن نوسان داشتxxxviii. چند سال بعد، دراواخر سلطنت فتحعلیشاه، فریزر نوشت، « جمعیت تهران با نقل و مکان ادواری شاه تغییر می کند. وقتی شاه در تهران است، جمعیت آن ۱۰۰٫۰۰۰ تن است ووقتی شاه درتهران نباشد، ۳/۲ جمعیت کمتر می شود»xxxix.
اگرچه می توان درصحت این ارقام تردید داشت ولی تردیدی نیست که جمعیت پایتخت در ایران سیال بود و در پی آمد بودن یا نبودن شاه در آن تغییر می کرد. این تغییر جمعیت دلالت بر خصیصه دیگری نیز داشت که آنهم با پیش گزاره های ما در بارة یک شهر آسیائی تناقضی ندارد. تهران، به این ترتیب نمی توانسته یک مرکز تولید محصولات صنعتی نیز باشد، مگر این که فرض کنیم که این تغییرات ادواری، آنهم در مقیاسی که دیدیم، بر زندگی اقتصادی شهر تاثیری نداشته است. احتمال ضعیفی وجوددارد که صنعت گران دستی، اگر بودند که در وجودش تردید داریم، بسیار کوچک و به همان نسبت بسیار متحرک بودند. به سخن دیگر، بار وبندیل خود را جمع کرده و همراه اردوی ملوکانه، آنها نیز به همراه گردانندگان بوروکراسی به مسافرت می رفتند و لابد، نظاره گر مراسم آش پزان سران حکومتی بودند. حتی اگر چنین احتمالی قریب به واقع باشد، این واقعیت هم چنان بر قرار می ماند که آن واحد های کوچک امکان و توان گسترش و رشد نداشتند. البته این گفته ابوت را نیز داریم که در ۱۸۴۱ نوشت، « تهران هیچ محصول صنعتی که قابل صدور باشد، تولید نمی کند… تجارت ترانزیت تهران هم بسیار ناچیز است»xl . به اشاره می گذرم که تغییرات اداوری جمعیت در بارة دیگر شهرهای ایران نیز با شدت و ضعف متفاوت صادق بود. اعتمادالسلطنه در بارة آمل نوشت که « جمعیت آمل در زمستان۴۰٫۰۰۰ تن و در تابستان به زحمت به۲۰٫۰۰۰ تن می رسد» xli. حداقل در خصوص آمل، نویسنده این سطور این پدیده را به روزگار کودکی و نوجوانی خود هر ساله به چشم دیده است.
پس، از سوئی، لجام گسیختگی حاکمیت استبدادی و بی ثباتی و ناامنی اجتناب ناپذیر ناشی از آن و از سوی دیگر، منشاء شهر در نظام آسیائی به ویژه انگل وارگی و تغییرات ادواری جمعیت، چه به لحاظ عزیمت موقت یا دائمی شاه ودیگر گردانندگان بوروکراسی از آن، ترکیب ناهنجاری بودند که ضمن تداوم خصلت انگلی شهر در نظام آسیائی، به صورت مانعی جدی بر سرراه ظهور و گسترش صنایع دستی و صنایع عمل کردند. به خصوص به قرن نوزدهم که می رسیم در گیر شدن در یک رقابت نابرابر آنهم در شرایطی که حاکمیت سیاسی از تولیدات و صنعت گران داخلی حمایت نمی کند، مصیبتی می شود روی دیگر مصیبت ها. نه فقط مازاد تولید، به دلایل گوناگون کم بود، بلکه بی ثباتی و ناامنی موجود مانعی بسیار جدی و کارساز بود بر سرراه دگرسان شدن همان مازاد به صورت سرمایه، یعنی به چیزی که قابلیت بر خود افزودن داشته باشد.
گذشته از شهرهائی که از آنها سخن گفتیم، دیگر شهرهادر وضعیت بهتری نبودند. ایستویک در خصوص نیشابور نوشت، « بر اساس خرابه هائی که در همه جهات وجود دارد» تردیدی نیست که نیشابور در گذشته وضعیت دیگری داشته استxlii. دیگران نیز با اشاره به همین پدیده در بارة اشرف [ بهشهر]، همدان، نیریز، فسا، لار، واهواز به همین نتیجه رسیدند و از گذشته پررونق سخن گفتندxliii. به همین ترتیب، « خرابه های بم» و خرابه های موجود در « دیگر شهرهای خراسان» جمله بر این دلالت دارند که در گذشته وضعشان بهتر بودxliv.
حتی شهرهائی که در طول قرن نوزدهم رشد ووسعت یافتند، برای نمونه، تبریز، رشت و کرمانشاه، این رشد و گسترش نیز نه نتیجه رشد و گسترش صنایع دستی و صنایع در آن شهرها بود و نه موجب رونق صنعت در مناطق مجاور شد. در بهترین حالت، این شهرها محلی بودند که تولیدات کشاورزی، برای مثال، ابریشم خام، تنباکو، کشمش، گندم، پوست و روده گوسفند وبز با محصولات صنعتی وارداتی، عمدتا نساجی و قند و شکر، مبادله می شدند. در این مورد نیز، در نتیجة مسئولیت گریزی حکومت گران وموقعیت نابرابر تجار خارجی که از پرداخت عوارض راهداری معاف بودند، ولی تجار ایرانی می بایست بر سر هر ده کوره و شهر خرابه ای راهداری بپردازند، این توزیع و مبادله نیز عمدتا در دست خارجیان باقی ماند و اگر مازادی بود به جیب آنها رفت. نقش تجار ایرانی، در بهترین حالت به صورت دلالان دست دومی باقی ماند که محصولات کشاورزی را به تجار خارجی می رساندند. از تبریز، برای نمونه، خبر داریم که تجارت کالاهائی که ارزش بالائی داشتند در دست خارجیان بود و ایرانیان درگیر مبادله محصولات حجیم ولی کم ارزش بودند.
توزیع صادرات تبریز به درصدxlv
1858
1859
به وزن
به ارزش
به وزن
به ارزش
تجار ایرانی
۸۲
۳۲
۸۰
۲۸
تجار خارجی
۲۸
۶۸
۲۰
۷۲
بیهوده نبود که کنسول وود در ۱۸۹۹ از تبریز گزارش کرد که « خرابی محصول کشاورزی در سه سال گذشته موجب شد که بسیاری از تاجران ایرانی یا به روسیه مهاجرت کردند یا به کربلا»xlvi.
بد نیست اشاره کنم که به غیر از ناامنی و بی ثباتی ناشی از استبداد سیاسی که صد البته عامل تعیین کننده ای بود، بر خلاف جوامع فئودالی، دهقانان ایرانی به دلیل عدم وابستگی به زمین و به زمین داران برای مهاجرت به شهرها با مانعی روبرو نبودند. با این همه سلطة سیاه استبداد به حدی بود که از این امکان بالقوه برای تولید استفاده نشد و می دانیم که مناطق جنوبی روسیه تزاری ، ترکیه و حتی هندوستان و مصر از این رهگذر بهره ها بردند و با مهاجرت گسترده ایرانیان به این سرزمین ها، مازاد بالقوه کارشان نیز نصیب دیگران شد. به گفتة باست، « آزادی شخصی رعایا درایران به رسمیت شناخته شده است. زمین دار نمی تواند رعیت را در محلی مقید کند مگر در مواردی که قراردادی در میان است یا زارع بدهکار باشد. رعایا می توانند به دهات دیگر رفته و اجاره نشین زمین دار دیگری بشوند» xlvii.
با این همه در شهرهای ایران از گسترش صنعت نشانه و خبری نبود. به عوض گسترش تجارت خارجی به صورتی که بر شمردیم، اگر چه موجب رونق شهرهائی چون تبریز و رشت شد ولی برای شهرهائی چون یزد وکاشان تجسم واقعی مصیبت بود. به عصر فتحعلیشاه فریزر نوشت، « یزد با همة مشکلاتی که دارد، خشکی هوا و شرایط اقلیمی نامناسب، ولی از شهرهای پررونق ایران است وعلت رونق هم، تجارت و تولیدات صنایع دستی آن است»‌xlviii. 50 سال بعد، وقتی استاک در ۱۸۸۲ به یزد سفر کرد، نوشت، « تا چند سال پیش» در این شهر ۱۸۰۰ واحد ابریشم بافی وجود داشت، « اکنون به زحمت ۱۵۰ واحد باقی مانده است»xlix. گاستیگر که در همان سالها از یزد گذشت، از پی آمد این تنزل تصویر زیر را به دست داد. « تمام شهر یزد خرابه ای بیش نیست و یک بخش آن کاملا ویران است» l. فلاندن نیز نوشت که صنایع دستی کاشان در برابر واردات خارجی که قیمت شکنانه (dumping) ارائه می شوند و بوسیلة تجار خارجی که از پرداخت راهداری وعوارضات دیگر معاف اند، و عوارض گمرکی نیز نازل است، از بین رفتند.li
وقتی زندگی اقتصادی در شهرها این چنین باشد، بدیهی است که زندگی انگلی شان ادامه می یابد و نه فقط باری از روی دوش روستا بر نمی دارد، یعنی ابزار تازه ای اختراع نمی شود، بلکه هم چنان به مکیدن مازاد تولید روستا ادامه می دهد. با آنچه که از یک جامعة‌ نمونه وار آسیائی گفتیم، بدون مداخلات گسترده و مفید دولت، بخش کشاورزی شکننده تر از آن است که در نبود این مداخلات، به صورت موتور رشد و توسعه اقتصادی در آید.
دنبالة‌ این داستان درد آلود را در نوشته ای دیگر پی خواهیم گرفت. در مبحث بعد، بپردازیم به وارسیدن مقوله مالکیت در ایران و پی آمد های استبداد را وارسی کنیم.
iبلاخ: جامعة‌ فئودالی، جلد دوم، ص ۳۵۳
iiبه نقل از « نوشته های مارکس در بارة‌ ساختارهای پیشاسرمایه داری» ، ص ۷۱
iiiبه نقل از مارکس: تئوری های ارزش مازاد، بخش سوم، ص ۴۳۵
ivجونز: مقاله ای در بارة‌ اقتصاد سیاسی….. ص ۱۳۸
vهمان، ص ۱۱۳
viرود: اروپا در قرن هیجدهم میلادی، ص ۸۳
viiهمان، ص ۸۴
viiiبه نقل از ، وارد: نظام کارخانه ای، جلد اول، ص ۴۴
ixبه نقل از همان، جلد اول، ص ۳۷
xملوتی:‌ مارکس در بارة جهان سوم، ص ۶۵
xiابوت : گزارش در بارة تجارت و تولیدات جنوب ایران در ۱۸۴۷، وزارت امور خارجه، سری ۱۶۵-۶۰ FO
xiiهمان
xiiiخودزوکو: سرزمین گیلان، ص ۹۱
xivراوندی: تاریخ اجتماعی ایران ، جلد سوم، ص ۴۱۳
xvکیهان، مسعود: جغرافیای مفصل ایران، تهران ۱۳۱۱، جلد سوم. ص ۲۹۷-۲۹۶
xviابوت،گزارش تاریخ، ۲۴ ژوئن ۱۸۴۴ در سری ۱۰۷-۶۰
xviiابوت، گزارش تاریخ، ۳۱ مارچ ۱۸۴۵، درسری ۱۱۷-۶۰
xviiiمکنزی: گزارش تاریخ، ۱۲ دسامبر ۱۸۵۸ در سری ۲۳۵-۶۰
xixبرای اطلاعات بیشتر بنگرید به سیف، احمد: اقتصاد ایران در قرن نوزدهم، نشر چشمه، تهران، ۱۳۷۳
xxپیکو: یادداشت هایئی در بارة زندگی نامه اعضای خانواده سلطنتی، اشراف، تجار و روحانیون،‌ گزارش محرمانه، شمارة ۷۰۲۸، ۱۸۹۷، صص ۱۱۵-۶۳
xxiپطروشفسکی و دیگران: تاریخ ایران… ، ترجمة کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۴، ص ۳۷۶
xxiiکی نیر: یادنامه جغرافیائی امپراطوری ایران، لندن ۱۸۱۳، ص ۱۲۳-۱۲۲
xxiiiادیب الممالک: دافع الغرور، تهران، ۱۳۴۹، ص ۵۱
xxivپطروشفسکی: همان، ص ۴۹۱
xxvهربرت. مسافرت در ایران در ۲۹-۱۶۲۷، چاپ جدید لندن ۱۹۲۸، ص ۲۰۲
xxviپطروشفسکی: همان، ص ۵۲۳
xxviiهربرت ، همان، ص ۱۲۶
xxviiiکی نیر، همان، ص ۱۵۱
xxixابوت، گزارشی در بارة‌ ایالت آذربایجان، در Royal Geographical Society Proceedings 64/1863، ص ۲۷۷
xxxهمان، ص ۲۷۷
xxxiکی نیر، همان، ص ۱۲۱
xxxiiمک کولاخ: فرهنگ جغرافیائی، آماری….. لندن ۱۸۶۶، تحت « اصفهان»، جلد سوم. شمارة صفحه را یادداشت نکردم.
xxxiiiشیندلر: بخش شرقی ایران…. لندن، ۱۸۹۶، ص ۱۱۹
xxxivمک کولاخ: همان، جلد سوم، ص ۳۲۹
xxxvتمپل: گزارش کنسولی، خراسان، در اسناد و مدارک پارلمانی، سال ۱۸۹۹، جلد ۱۰۱٫ به گفته تمپل، واردات پارچه ابریشمی ارزان قیمت موجب این کاهش شد.
xxxviویرینگ مسافرت به شیراز….. بمبی، ۱۸۰۴، ص ۳۵
xxxviiکی نیر، همان، ص ۱۱۹
xxxviiiهالینگبری: ژورنالی از مشاهدات ….در سالهای ۱۸۰۱-۱۷۹۹، لندن ۱۸۱۴، ص ۹۰
xxxixفریزر: گزارشی توصیفی و تاریخی از ایران، نیویورک ۱۸۳۳، ص ۴۶
xlابوت: گزارش در بارة‌ تجارت تهران، اسناد وزارت امور خارجه، سری ۹۲- ۶۰ FO مورخة ۳۱ دسامبر ۱۸۴۱
xliاعتمادالسلطنه: مرآت البلدان، تهران، بی تا، جلد اول، ص ۵
xliiایستویک، گزارش کنسولی« ایران» ، در اسناد و مدارک پارلمانی، ۱۸۶۳، جلد ۷۰
xliiiبنگرید به ایستویک: گزارش اقامت سه سالة‌یک دیپلمات در ایران، دو جلد، لندن ۱۸۶۴، جلد دوم، ص ۶۲٫ مونی، گزارش سفر در ایران در ۱۸۲۵-۱۸۲۴، لندن، ۱۸۲۸، ص ۱۹۹، کی نیر، همان، صص۸۳و۸۹٫
xlivپوتینجر: مسافرت در بلوچستان و سند، لندن ۱۸۱۶، ص ۲۰۲٫ کی نیر، همان، ص ۱۹۶
xlv « درآمد ایالت آذربایجان در ۱۸۵۹ُ»، اسناد وزارت امورخارجه، سری ۲۵۳-۶۰FO ، مورخه ۲۴ مه ۱۸۶۰
xlviوود: گزارش کنسولی: « آذربایجان»، در اسناد ومدارک پارلمانی، ۱۸۹۹، جلد ۱۰۱
xlviiباست: ایران، سرزمین امامان، لندن، ۱۸۸۶، ص ۲۸۰
xlviiiفریزر: گزارش تاریخی…. ص ۵۰
xlixاستاک: ۶ ماه در ایران، لندن، ۱۸۸۲، جلد اول، ص ۲۶۵
lگاستیگر: از تهران به بلوچستان…. شرح مسافرت در ۱۸۸۱، لندن ۱۸۸۴، ۱۴
liبه نقل از اشرف: موانع رشد بورژوازی در ایران…،‌در کتاب: کوک: تاریخ اقتصادی خاورمیانه… اکسفورد، ۱۹۷؟، ص ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر