۱۳۹۱ مهر ۱۵, شنبه

احمدی نژاد در اپوزیسیون جدید نویسنده : محمد قراگوزلو


لحظه ی حال دولت
احمدی نژاد در"اپوزيسيون" جديد
!
محمد قراگوزلو

بهشت جهنمی
جمهوری اسلامی از درون يک جنبش اجتماعی فراگير، ترقی خواه و ضد بورژوايی و به عنوان پاسخی کاپيتاليستی به يک بحران کاپيتاليستی به قدرت رسيد و اگرچه پيش از رفراندوم های "بلی و خير" 12 فروردين و متعاقب آن تصويب پروسه مند قانون اساسی هيچ پلاتفرم مشخص اقتصادی ،سياسی و فرهنگی نداشت اما به اعتبار وعده های رهبری آن در پاريس و سپس تهران، قرار بود "اين دنيا و آن دنيای مردم ايران را آباد" کند .هر
چند رهبری وقت جمهوری اسلامی اعتقادی به اهميت ساختاری اقتصاد در اداره ی کشور نداشت اما با اين حال در سخن رانی "مانيفست" گونه ی بهشت زهرا از ساختن مسکن برای همه ، رفاه ، شغل ، حمل و نقل رايگان و مشابه سخن گفت . سی و سه سال بعد از آن دوران و با وجودی که رهبری فعلی نظام معتقد است"کشور در شرايط مطلوب پيشرفت قرار دارد" به اذعان همه – اعم از سران قوا و نهادهای اصلی و فرعی کشور ، کارشناسان اقتصادی باطرف و بی طرف – اوضاع اقتصادی مردم ايران در وخيم ترين شرايط ممکن طی سه دهه گذشته فرو رفته است. سی و سه سال پس از آن همه آرمان خواهی توده ها ، سی و سه سال بعد از آن همه قول و قرار بهشت سازی ، حالا تصوير مرغ در مديای دولتی ايران ممکن است گرسنه گان را تحريک به شورش کند . لبنيات از سفره ی فرودستان به کل حذف شده است ، کارگران از تهيه ی ابتدايی ترين وسايل آموزشی برای فرزندان خود محرومند؛ تعداد ژان وال ژان ها به حدی زياد شده است که يک مدير کارخانه برای اين قلم تعريف کرد که <<"کارگران نان می دزدند! نان!" و ما شرم داريم که آنان را برای اين "سرقت" تنبيه کنيم !>> سقوط قدرت خريد مردم نيز در مسير کاهش سرسام آور ارزش ريال اظهر من الشمس است و آن اقتصاد انبساطی که کارگران را "پول دار" و "صاحب خانه و ماشين" ودولت بورژوازی ايران را "متعارف" کرده بود ؛ با تزريق نزديک به 400 هزار ميليارد تومان پول سياه به بازار- به همراه عواملی که در پی گفته خواهد شد- تورمی عنان گسيخته را بر رکود موجود سوار کرده است. باری برای ترسيم وضع حال دولت ناگزير به چند دنده عقب هستيم

دولت همه با هم تا...! 
جمهوری اسلامی در شرايطی خاص قدرت سياسی را قبضه کرد
* جنبش اجتماعی ضد سلطنت، فراطبقاتی و همه با هم بود.در حالی که برآيند آن، نظام ترميم کننده و حافظ منافع سرمايه بود
*طبقه ی کارگر که بعد از کشتار 17 شهريور به ميدان آمده بود ، هنوز از تشکل سراسری و حزب سياسی بی بهره بود
*بر خلاف نيروهای مذهبی (اعم از ليبرال يا محافظه کار) که به اعتبار حمايت تلويحی شاه از درون حسينيه ها (ارشاد و غيره) و تکايا و حوزه ها و مساجد رشد کرده و متشکل شده بودند ، جريان های چپ راديکال در مسير اعدام ها و زد و خوردهای خيابانی و تيمی با ساواک برخاک افتاده بودند . با اين وجود در همان مدت کوتاه – از اواخر پاييز 57 تا سرکوب های علنی دهه ی شصت – اقبال مردم نسبت به نيروهای چپ و ترقی خواه قابل تامل بود.از ترکمن صحرا و کردستان و بلوچستان تا مقابل دانشگاه تهران و شوراهای کارخانه مردم زحمت کش از چپ استقبال می کردند . در روند حوادث خونين دهه ی سياه شصت چپ قلع و قمع شد.آن هم از سوی سازمان ها و نيروها و افرادی که در حال حاضر بخش عمده يی از تشکل های اصلاح طلب (حزب مشارکت ، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ، کارگزاران ، مجمع روحانيون مبارز، خانه ی کارگر) و ليبرال های پروغرب "اپوزيسيون" ايران را تشکيل می دهند .در نتيجه يکی از دلايل اصلی عدم توازن قوای فعلی ميان چپ و ليبراليسم وطنی در همين مولفه ی تاريخی نهفته است
*چپ در مطلع انقلاب 57 نه متشکل بود و نه موضع نظری منسجمی نسبت به تحولات داخلی و بين المللی داشت.در نتيجه با هر واقعه ی ساده ی سياسی (از اشغال سفارت و جنگ گرفته تا دعوا ميان بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی) دچار انشعاب و بحران می شد.تحليل دولت و لحظه ی حال بورژوازی حاکم از سوی چپ همواره با مناقشه همراه بوده است .از گرايش به سوی حزب جمهوری اسلامی "ضد امپرياليست" تا خوابيدن زير باد بنی صدر و متعارف شدن بورژوازی می توان فاکت های بی شماری آورد
*در سطح منطقه ، توازن قوای سياسی بعد از کودتای تره کی در افغانستان ، بحران و بی ثباتی در پاکستان و ترکيه و تعلق عراق به اردوگاه شوروی و از دست رفتن متحد اصلی غرب (شاه ايران) به زيان امپرياليسم آمريکا بود.بخش مهمی از وقايع بهمن 57 در متن کش مکش های تقسيم جهان امپرياليستی رقم خورد
*در سطح جهانی سرمايه داری با بحران رکود در دولت های رفاه دست و پنجه نرم می کرد و تئوريسين های مکتب وين و شيکاگو – بعد از تجربه ی "موفق" کودتای 11 سپتامبر 1973 شيلی – ايده ئولوژی نئوليبراليسم را فرموله کرده بودند .عروج تاچريسم و ريگانيسم و دنگ شيائوپيسم راهکار کاپيتاليستی برای حل بحران کاپيتاليستی بود

بحران کنونی 
با فروپاشی تنها ترمز نيم بند شرارت های امپرياليستی غرب و جمع شدن بساط بی رونق "سوسياليسم اردوگاهی" جهان به ورطه ی سياه و تباه "پايان تاريخ" غوطه ور شد
تاريخ اما با نئوليبراليسم تمام نشد و قرار هم نبود که تمام شود .نئوليبراليسم به عنوان ايده ئولوژی جديد سرمايه داری از سال 2008 به بن بست کامل رسيده است و همه ی شواهد موجود، اين شعار راهبردی رزا لوکزامبورگ را تاييد می کنند که جهان در عصر امپرياليسم بر آستانه ی دوراهی سوسياليسم يا بربريت ايستاده است .راه سومی در کار نيست .انهدام محيط زيست و امکان جنگ های هسته يي، شق ديگری از همان بربريت است که سرمايه داری پيشرفته و گنديده از ظرفيت عملياتی سازی آن برخوردار است
بحران کنونی در ايران اگر چه بدون شناخت بحران نئوليبراليسم قابل تبيين نيست، اما اين بحران اضلاع ديگری هم دارد. بحران اقتصاد نئوليبرالی ايران با بحران های ديگری نيز مواجه و منطبق شده است . از جمله
بحران مشروعيت! نظام از اين بحران تحت عنوان "ريزش" ياد می کند و معتقد است که شکاف عميق سياسی ميان دولت – ملت با "رويش" های جديد پر شده است .با اين حال فضای امنيتی شديدی که به ويژه پس از انتخابات خرداد 1388 به نحوه بی سابقه يی تمام عرصه های اقتصادي، سياسی ، اجتماعی ، فرهنگی و حتا خصوصی را در خود گرفته است ، نمی تواند رويش ها را تاييد کند .يک نظام سياسی بهره مند از 67 درصد مشارکت(بگذريم از اين که نظام آرای آقايان موسوی و کروبی را هم به حساب تاييد خود می گذارد) نيازی ندارد که به مناسبت روز کارگر و دانشجو و پرستار و معلم و بقال همه جا را پليسی و امنيتی کند
بحران در بالا! کش مکش های سياسی در ميان جناح های مختلف هيات حاکمه از سپيده دم انقلاب شروع شده و تا امروز نيز تداوم داشته است .حذف تدريجی حزب ايران(محفل داريوش فروهر) جبهه ی ملی(گروه کريم سنجابی) ، نهضت آزادی(جريان مهدی بازرگان) آغاز اين مناقشه بود .در ادامه بنی صدر و دار و دسته اش نيز از قطار جمهوری اسلامی پياده شدند.سپس نوبت آيت الله منتظری رسيد.انشعاب ميان روحانيان و تشکيل دو گروه روحانيت مبارز و مجمع روحانيون، پس از درگذشت رهبر وقت به سود عروج گرايش سنتی روحانيت مبارز بالا گرفت
چهره های شاخص روحانيون مبارز از جمله موسوی خويينی ها و محمد خاتمی و کروبی به تدريج کنار گذاشته شدند. در جريان انتخابات مجلس پنجم ، انشعاب در روحانيت مبارز با رهنمودهای تلميحی رفسنجانی و به سردمداری عبدالله نوری به تشکيل حزب کارگزاران سازنده گی انجاميد. پايان جنگ و عروج جريان دست راستی کارگزاران در دولت پنجم و ششم فرصتی بود برای بورژوازی جديد ايران که خود را با تکنوکرات ها و بوروکرات هايی همچون مهاجرانی و نجفی و زنگنه و غيره بازسازی و تثبيت کند. برنامه ی نئوليبرالی تعديل ساختاری از همين دوران آغاز شد و به دليل کش مکش های سياسی ناکام ماند و نتوانست روند مختل شده ی انباشت سرمايه را ترميم کند .در پاسخ به بن بست توسعه ی اقتصادي، بورژوازی ايران به توسعه ی سياسی روی آورد. تئوريسين های مرکز مطالعات استراتژيک رياست جمهوری (از جمله سعيد حجاريان با چراغ قوه ی حسين بشيريه) از يک سو روند دموکراتيزاسيون روال کاری را از سوراخ کليد دفتر ساموئل هانتينگتون (در مرکز"اولين" دانشگاه هاروارد) ديد زدند و از سويی ديگر به فتاوی يورگن هابرماس و ريچارد رورتی اقتدا کردند تا شايد بتوانند با پرچم " ايران برای ايرانيان" پياده شده گان و از قطار افتاده گان را سر ايستگاه "جامعه ی مدنی" سوار کنند. با يک ساندويچ مخلوط از آموزه های پوپر- هايک – نايينی که قرار بود حاج عبدالکريم سروش بپيچد.نشد اما.... 
به قول سکان دار (محمد خاتمی) هر 9 روز يک بحران آفريده شد. درهر مرحله و توقف گاه تعدادی از مسافران تازه يا پياده شدند يا با دگنک به بيرون افتادند . از قتل های سياسی تا خرم آباد و 18 تير و ... 
دولت بورژوازی ايران که از قرار "متعارف" و شيک و پيک و شکلاتی شده و به سرعقل آمده بود و ماکس وبر می خواند ، بار ديگر به ديوار زد. در طلوع تير ماه 1384 کروبی فقط يک "چرت" خوابيد تا از قطار جا بماند و هاشمی که اهل پياده شدن نبود برای تمديد اقامت خود "شکايت نزد خدا" برد و سکوت پيشه کرد
احمدی نژاد حاصل و برآيند توافق طيف گسترده يی از محافظه کاران متمايل به بيت رهبری و جناح مهدويت و مدرسه ی حقانی (به سردمداری مصباح) بود که در پاسخ به بحران ناشی از شکست های دو پروژه ی توسعه ی اقتصادی و سياسی به قدرت رسيد.احمدی نژاد آن بخش از بورژوازی ايران را نماينده گی می کرد که در جريان توزيع ثروت و قدرت(رو به بالا) طی 16 سال دولت های هاشمی و خاتمی سر خود را بی کلاه ديده بود. به خصوص که به دليل مشارکت مستقيم در جنگ (سپاه) و سرکوب شورش های داخلی (بسيج) خود را صاحب اصلی دار و"ندار" کشور می دانست ... 

...نظام همه بر هم
به ادعای خود احمدی نژاد (در جريان مناظره ی انتخاباتی با ميرحسين موسوی) مخالفان او به سردمداری هاشمی رفسنجانی مصمم بودند که در همان شش ماه اول کار او را يک سره سازند.اين ادعا چندان هم بی ربط نبود.آنان هم در انتخابات تير 84 و هم بعد از آن تمام امکانات خود از جمله وسيع ترين قدرت مالی و پرسنلی در دانشگاه آزاد اسلامی جاسبی را به ياری گرفتند تا حريف را ضربه فنی کنند.نشد.به چند دليل روشن
حمايت صريح و قاطع رهبری نظام از احمدی نژاد
حمايت سپاه و بسيج و حزب الله و به طور کلی نيرومندترين تشکيلات مرجع اقتصادی ،سياسی و نظامی که در بيت رهبری نهادينه شده است
حمايت اکثريت روحانيت حوزه های علميه
اما اين ها تمام دلايل تداوم دولت احمدی نژاد نبود.احمدی نژاد که از قرار و در تحليل برخی از چپ های ما قرار بود تکاليف اش در يک چشم انداز دو ساله تمام شود، بايد می ماند. چرا؟ 
احمدی نژاد – درست مانند حوادث پس از سپتامبر 1973 شيلی – آمده بود تا نسخه های صندوق بين المللی پول و بانک جهانی را بپيچد . و پيچيد . در نتيجه ماموريت او به پايان رسيده و تاريخ مصرفش منقضی شده است. احمدی نژاد ضمن نوشتن ديکته های هايک – فريدمن و اجرای نعل به نعل رهنمودهای شاگردان داخلی آن حضرات (امثال پژويان و غنی نژاد و طبيبيان) ، بازار را از اندک گرفتاری های خود آزاد کرد . منتها به سبک و شيوه ی خودش.آنارشی حاکم بر اوضاع کنونی بازار ايران از يک سو ناشی از تناقض های ذاتی نظام سرمايه داری بازار آزاد است و از سوی ديگر به بحران سياسی در بالا و تشديد تحريم ها و البته تا حدودی هم به شلخته گی های دولت احمدی نژاد باز می گردد. کما اين که همين برنامه های نئوليبرالی مورد تاييد رقبای اصلاح طلب احمدی نژاد اگر از سوی دولت خاتمی ، رفسنجانی يا موسوی و کروبی اجرا می شد وبا"عقلانيت" و تدبير پروغربی بيشتری همراه می گرديد(مانند الگوی اسلام نئوليبرال ترکيه) دست کم و برای مثال ارزش برابری پول ملی در قبال دلار ، در عرض کم تر از سه ماه ، نزديک به صد در صد سقوط نمی کرد. نه مگر اصلاح طلبان هميشه بر اين باور و برنامه بوده اند که از طريق تنش زدايی در سياست خارجی تحريم ها را بشکنند، مشکلات ناشی از غنی سازی را حل يا تعديل کنند؟ گيرم که چنين سياست و برنامه يی حتا در مسير به قدرت رسيدن احتمالی و بسيار ضعيف جريان موسوی به سرعت بايکوت می شد. از همان بالا. و اين تناقض بحران زای موجود در جمهوری اسلامی است
باری – چنان که در مقاله ی "شکننده گی طبقاتی دولت دهم" نوشتيم بعد از انتخابات 1388 نظام سياسی حاکم و دولت بورژوايی اش بخش ديگری از حاميان خود در بورژوازی ايران را از دست داد.به اپوزيسيون رفتن "نخست وزير محبوب" و بخشی از سرداران سپاه (از قبيل علايی) و حذف مهدی کروبی (گرايش اعتماد ملی در مجمع روحانيون مبارز) از اين جمله است.در کنار اين "اپوزيسيون سازی" جديد هاشمی رفسنجانی نيز متعاقب خلع از رياست خبره گان و امامت جمعه تهران جبهه ی جديدی عليه دولت باز کرد
اعضايی از مجلس خبرگان (مانند آيت الله دستغيب) در مقابل دولت و حامی اصلی اش صف کشيدند . اصلاح طلبان پوپری – هايکی از صندوق رای نااميد شدند و به "انتخابات آزاد" – که بهترين شکل اش در مصر و زير نظر ژنرال ها برگزار شد – چشم دوختند و در مجموع نظام و دولت بورژوايی حاکم بر ايران به لحاظ طبقاتی ضعيف تر و اليگارشيک تر از گذشته شد

لحظه ی حال 
شکاف و مناقشه ی درون طبقاتی در راس قدرت زمانی وارد دوران جديدی شد که رهبری نظام پس از انتخابات 1388 وارد معرکه ی دعوای جناح ها گرديد و بر خلاف نقش مرجعيت خود به صراحت از جناح احمدی نژاد حمايت کرد.(امری که البته پيش از آن نيز واضح بود) چنان موضعی به يک مفهوم موقعيت بلامنازع "فصل الخطاب" بودن را تا آن جا به چالش کشيد که نه موسوی و کروبی و نه مردم پر شمار هوادار ايشان "اردوکشی خيابانی" را تا ماه ها تعطيل نکردند
جنبه ی ديگر به چالش کشيدن "فصل الخطاب " رهبری نظام با شروع به کار دولت دهم شکل گرفت. اين بار از سوی کسی که "نظر" فصل الخطاب به او "نزديک تر" بود! زمانی که احمدی نژاد حکم معاون اولی خود را به نام اسفنديار رحيم مشايی صادر کرد و صدای مخالفان اصول گرای خود – از طيف محسن رضايی و مطهری و لاريجانی ها تا نزديکان بيت رهبری – را بلند کرد و زمانی که پس از افشاگری کيهان و حجت الاسلام ابوترابی نامه ی رهبری به احمدی نژاد مبنی بر کنار گذاشتن مشايی منتشر شد و معلوم گرديد که اين نامه چند روز در جيب احمدی نژاد بدون اعتبار اجرايی مانده بود ... ظرفيت های ديگری از شکاف در بالا خالی شد . شکافی که در اواخر دولت نهم و در جريان برکناری وزرای کشور (پورمحمدی)، اطلاعات(محسنی اژه ای)، فرهنگ و ارشاد(صفار هرندی) – همه گی از نزديکان رهبری – باز شده بود و در قضيه ی حذف عجيب و غريب وزير خارجه (منوچهر متکی) عمق بيشتری يافته بود ؛ در قضيه ی رفت و برگشت کليدی ترين مرد کابينه (حيدر مصلحی وزير اطلاعات) و خانه نشينی ده روزه ی احمدی نژاد کاملا عريان شد و همه دانستند که بر خلاف تصور رهبری ، نظر رييس جمهوری دهم چندان هم به او نزديک نبوده است
در نتيجه ی تعميق بحران اقتصادی و تشديد تحريم ها و افول مشروعيت سياسی و چگونه گی برخورد با اين بحران ها شکاف ميان دولت و بخش عمده يی از اصول گرايان متکی به بيت رهبری بيش تر از هر زمان ديگری شده است .علی لاريجانی هشتاد درصد بحران کنونی را ناشی از ضعف مديريت دولت احمدی نژاد و سياست های "رابين هود"ی او می داند ، اما احمدی نژاد با تاکيد بر اين که تمام اين انتقادها "تسويه حساب سياسی" است و با تهديد به استعفا ("دو خط می نويسم، خداحافظ") وارد فاز جديدی شده است.طرح موضوع مذاکره با آمريکا ، آن هم در حالی که احمدی نژاد سال هاست از سقوط قريب الوقوع آمريکا شعارها سر می دهد ، بلافاصله با واکنش رقبا مواجه شد. بی شک احمدی نژاد مانند هر سياست مدار تازه کاری می داند که ابتکار عمل در سياست گزاری خارجی به طور مستقيم در اختيار رهبری نظام است. با اين حال او به طرف آمريکايی چشمک می زند که عامل بازدارنده ی ايجاد روابط حسنه در اين ميانه من نيستم. اين همان موضعی است که بارها از رفسنجانی شنيده شده و هر بار از سوی رهبری نظام وتو گرديده است. با هوده است که اوباما نيز برای گشايش مناسبات با جمهوری اسلامی نامه های محرمانه ی خود را نه برای همتايش (احمدی نژاد) بل که رو به رهبری نظام می فرستد

تحريم ها که تا دی روز از نظر احمدی نژاد کاغذ پاره يی بيش نبود حالا به عامل اصلی تشديد بحران اقتصادی تبديل شده است.فروش نفت ايران به کم تر از هشتصد هزار بشکه سقوط کرده و دلارهای دريافتی به سبب تحريم بانک ها قابل انتقال نيست.اين بحران پولی بی سابقه ترين کاهش ارزش پول ملی يک کشور را رقم زده و به شدت از قدرت خريد توده ها کاسته است. بخشی ازهمان ميزان ارز دولتی نيز از طريق دلالان وارد بازار می شود تا مابه التفاوت فروش آن هزينه ی پرداخت يارانه ها و حقوق کارمندان و غيره شود
در حال حاضر موقعيت دولت احمدی نژاد نزد نظام حاکم از هميشه متزلزل تر شده است و به نظر می رسد "همه" منتظرند تا انتخابات خرداد 92 و جابه جايی دولت در مرداد سال آينده از شر آن خلاص شوند.در لحطه ی حال دولت دهم – به عنوان طيفی از بورژوازی ايران – بيش از هميشه ضعيف شده و اين ضعف را به کل نظام حاکم نيز منتقل کرده است. احمدی نژاد در چند سطح اجتماعی و سياسی پايگاهش را از دست داده است و در سطح توده ها ، کشتی رفتارهای دماگوژيک و ژست های "عدالت محور" او به دليل تورم افسارگسيخته و گرانی و بی کاری و سقوط قدرت خريد مردم ، به گل نشسته است . آن دوزاری که احمدی نژاد از طريق يارانه ها به جيب مردم ريخته است به تعبير علی لاريجانی ، سه برابرش از جيب ديگر مردم خالی شده است.اين امر فقط شکست و پايان کار دولت احمدی نژاد را تداعی نمی کند. بن بست سياست تعديل ساختاری و پايان افسانه ی نئوليبراليسم ايرانی را نيز نماينده گی می نمايد
حاميان نظامی و سپاهی احمدی نژاد نيز به تدريج او را رها می کنند. نزاع با آن "برادران قاچاق چی" که بخش عمده يی از کابينه را (اعم از وزير و استاندار و فرماندار تا رييس دانشگاه) تشکيل می دهند ، پس از يورش احمدی نژاد به سپاه و خبرگزاری آن (فارس) و وزير ارشاد و....وارد مرحله ی تازه يی شده است. در ميان روحانيت قم نيز احمدی نژاد از مدت ها پيش تمام شده است. به اين ترتيب احمدی نژاد که در روياهايش مدينه ی فاضله ی پوتين- مدودف را دوره می کرد و همين چندی پيش از تمام نشدن کار دولت در آينده سخن می گفت، حالا در مسير فرار به جلو و تخريب آوار بحران بر سر رقبا به استعفای صوری تن داده است! مصاحبه ی مطبوعاتی سه شنبه 11 مهر تير خلاص دير هنگامی بود بر شقيقه ی دولتی که به اعتبار هفتصد ميليارد در آمد نفتی سياه ترين شرايط اقتصادی را به زنده گی کارگران و زحمتکشان تحميل کرده است

آب بندی احتمال...! 
حالا ديگر احمدی نژاد و يارانش نقش "اپوزيسيون" را بازی می کنند.کمی تا حدودی شبيه خاتمی و هاشمی و ...! 
جريان احمدی نژاد چند "زندانی سياسی" هم داشته است.از ملک زاده تا جوانفکر! بديهی ترين نتيجه گيری چنين فرايندی اين است که احمدی نژاد "فروتن" و حلقه ی "متواضعش" به دانشگاه علم و صنعت و شهرداری تهران و استانداری اردبيل و سنندج باز نخواهند گشت ! به تبع چنين فرايندی نظام و دولت يازدهم با يک "اپوزيسيون" مخل و سمج جديد مواجه خواهد شد.دست گيری معاون اول به اتهام فساد مالی در پرونده ی بيمه، احمدی نژاد را از"بگم بگم" های آينده منصرف نخواهد کرد. حتا اگر يک نظامی ارشد – مانند قاليباف يا لاريجانی يا جليلی – در راس دولت آينده قرار گيرد شکی نيست که با جداشدن جريان احمدی نژاد و يارانش چنين دولتی ضعيف تر از گذشته خواهد بود. مضاف به اين که تحولات آفريقای شمالی و خاور ميانه در کنار بحران همه جانبه ی نظام و دولت ايران به نحو قابل توجهی از هژمونی منطقه يی جمهوری اسلامی کاسته است. حالا ديگر حماس از زبان خالد مشعل ديکتاتور ترکيه را "رهبر جهان اسلام" معرفی می کند و تنها متحد منطقه يی جمهوری اسلامی(سوريه) در مسير آينده يی نامعلوم و تحت تهاجم يک اپوزيسيون پروغرب رو به فروپاشی تمام عيار است .سوال اصلی اين است
آيا ضعف طبقاتی دولت آينده و تکيه دادن تمام و کمال نظام سياسی حاکم به نظاميان از توان ضد دموکراتيک ، خشن و استبدادی آن خواهد کاست؟ 
پاسخ اين قلم منفی است... 
در اين صورت (بسته تر شدن فضای سياسی) جنبش کارگری و فعالان پيشرو و چپ آن چه تاکتيک مشخصی بايد اتخاذ کنند؟ 

بعد از تحرير 
اگرچه روند انباشت سرمايه در سه دهه ی گذشته همواره با اختلال مواجه بوده است اما به نظر نويسنده بحران اقتصادی حاکم بر ايران مانند بحران های کلاسيک سرمايه داری ناشی از اضافه توليد و گرايش نزولی نرخ سود نيست. اين بحران که از همان ابتدا به ذات نظام حاکم پيچيده و تنيده، بحرانی است سياسی که به همه ی عرصه های اقتصادی و اجتماعی نيز تسری يافته است. به تبع چنين تحليلي، راهکار حل اين بحران نيز سياسی است. تغيير دولت ها از موسوی تا احمدی نژاد، نا کارآمدی اين سياست را ثابت کرده است
صفر و يک. به نظر نگارنده سياست امروز و فردای نظام حاکم متکی بر منطق صفر و يک است و مستقل از اين که دولتش در سطح داخلی و منطقه يی تا کجا تضعيف شده باشد، و مستقل از اين که با يک جنبش توده يی گسترده مواجه باشد يا نه، به هيچ وجه اهل عقب نشينی تعيين کننده (مانند پذيرش قطع نامه ی 598) نيست....

15 مهر 1391    13:50

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر