۱۳۹۱ تیر ۲۳, جمعه

خطر فلاکت و فروپاشی اجتماعی نویسنده محمد قراگوزلو


از خطر فلاکت تا یک "منتقد" جدید بلشویسم!

محمد قراگوزلو


QhQ.mm22@Gmail.Com

 
خطر فلاکت و فروپاشی اجتماعی
تار و پود جامعه‌ی ایران را خطر فلاکت درهم شکسته است. این گزینه‌ی خبری هنوز برای ترسیم تصویر تار و ادبار شبی که بر کشور ما آوار شده است کافی نیست. جامعه‌ی ایران با شتاب به اعماق دره‌ی سیاهی و تباهی سقوط می‌کند و از نظام و دولت "مهرورز" حاکم کاری ساخته نیست.

دولتی که به خود اجازه می‌دهد حتا برای کراوات پزشکان در محیط بیمارستان خط و نشان بکشد و وارد خصوصی‌ترین حریم شخصی شهروندان شود و یک ارتش مجهز را برای "مبارزه با بد حجابی" به خیابان‌ها و بیابان‌ها گسیل کرده است... دولتی که هر روز از دستگیری یک تیم تروریستی مشابه عبدالمالک ریگی بیانیه می‌دهد... دولتی که از مرزهای داخلی‌اش عبور کرده و برای تعیین سرنوشت مردم ترکیه و عراق و سوریه و لبنان و بحرین و افغانستان و عربستان و غیره خود را ذی‌حق می‌داند... باری چنین دولتی با تمام قدرت واقعی هسته‌یی و موشکی و پلیسی و نظامی و امنیتی و برج میلادش از تامین نان شب مردم ناتوان است. فقر و بیکاری و گرانی که صدای همه – حتا مراجع قم – را نیز درآورده، عملاً نظام و دولت را به بن بست کشیده است. دولتی که بی‌توجه به هشدارهای کارشناسان به چاه صندوق بین‌المللی پول افتاده؛ حالا به اذعان وزرای اقتصادی‌اش کنترل خود بر بازار را هم از دست داده است. کسی نمی‌داند ششصد، هفتصد میلیارد دلار درآمد نفتی ظرف این شش، هفت سال چه شده است اما همه می‌دانند و می‌شنوند که روزانه یکی دو خبر فساد و اختلاس میلیاردی از بانک‌ها و بیمه‌ها و صدا و سیما بیرون می‌زند. این که با موشکS300 و تانک و توپ و غنی‌سازی بیست و دویست درصدی چگونه می‌شود به شکم‌های گرسنه نان و شیر و گوشت و مرغ و میوه داد، بر نگارنده دانسته نیست، اما این نکته دانسته است که در غیاب یک آلترناتیو مترقی و منسجم شورش همین گرسنه‌گان به یک فروپاشی اجتماعی تمام عیار خواهد انجامید. این فروپاشی با علائم متعدد در حال شکل‌بندی است. به چند نمونه اشاره می‌کنم و برای سلب اتهام رایج "سیاه نمایی" و "تشویق افکار عمومی" و "تبلیغ علیه نظام" رفرنس‌های خود را حدالمقدور به منابع رسمی دولتی پیوند می‌زنم. نگفته نگذارم که حتا ارزیابی عجولانه‌ی هر یک از این سرفصل‌ها خود محتاج ده‌ها مقاله و کتاب مستقل است. و نگفته نگذرم که درباره‌ی اشکال اصلی فلاکت (بی‌کاری، فقر) و دلایل ساختاری آن‌ها (انباشت سرمایه) پیش از این سخن گفته‌ایم.
1. تن فروشی!
ما پیش از این درباره‌ی ارتباط مستقیم روسپی‌گری با فلاکت نوشته‌ایم (بنگرید به مقاله‌ی: بی‌کاری، فقر و روسپی‌گری. این جا و آن جا). اگر چه آمار تن‌فروشان معلوم نیست، اما شیوع این کثیف‌ترین برده‌گی مزدی در جامعه‌ی ایران به قدری واضح است که هر آدم کور و کری قادر به دیدن و شنیدن آن است. بنا به شواهد (از جمله مشاهدات مستقیم نگارنده) و ارزیابی‌های غیر رسمی سن روسپی‌گری به کم‌تر از 14 سال رسیده است! در این زمینه گزارش خبرنگار سحا‌م نیوز تحت عنوان "از حمله‌ی مردم به خودروی گشت ارشاد تا روایت فساد ماموران نیروهای انتظامی" (www.sahamnews.net) خواندنی است. گرچه برای امثال ما که روزان و شبان شاهد چنین صحنه‌هایی هستیم این گزارش تکان دهنده – از فرط مصونیت ما – چندان تکان دهنده نیست! شاید به همین دلیل است که مقامات از مبارزه با رشوه‌خواری پلیس "انتقاد" می‌کنند و آیت‌الله جنتی به صراحت می فرمایند: "رشوه خواری و رباخواری به صورت علنی و غیر علنی در جامعه بی‌داد می‌کند." www.fararu.com
در مورد اشاعه روسپی‌گری قانونی و شرعی که تحت عنوان صیغه موقت صورت می گیرد می توانید به گزارش مندرج در سایت رسمی و دولتی جام جم آن لاین (ارگان خبری صدا و سیمای جمهوری اسلامی مراجعه کنید. لینک:
2. اعتیاد به موادمخدر!
حجت الاسلام محسنی اژه‌یی در نقد شیوع وحشت‌ناک موادمخدر از مدیران وزارت اطلاعات می‌پرسد "ضرر یک ترور بیشتر است یا معضلاتی که از موادمخدر ناشی می‌شود؟ آیا اقدامی که برای جلوگیری از یک ترور انجام می‌دهیم به همان میزان در برخورد با موادمخدر هم اقدام می‌کنند؟" (www.iusnews.ir) ایشان البته نمی‌گوید که خود سال‌ها در مصادر مختلف این وزارت‌خانه - از حاکم شرع گرفته تا وزارت - مسوولیت تمام عیار داشته است و با توجه به توان امنیتی این وزارت‌خانه همه می‌دانند که رصد کردن ورود و خروج یک گونی پیاز برای این "برادران" دشوار نیست، تا چه رسد به کنترل ورود خروارها تن موادمخدر به تهران. او ...ه! از هلمند تا تهران چند پست پلیس و بازرسی وجود دارد؟ (ر.ک به سخنان پیش گفته‌ی آیت‌الله جنتی). هر چند در زمینه‌ی تعداد معتادان نیز آمار دقیقی موجود نیست و مسوولان طی بیست، سی سال گذشته کماکان از وجود دو میلیون معتاد سخن گفته‌اند - به مصداق این که "حرف مرد یکی‌ست" – اما آمار نیمه رسمی این رقم واقعی را از ده تا دوازده میلیون نفر نیز برآورده است. در همین راستا حمید صارمی (معاون فرهنگی و پیشگیری ستاد مبارزه با موادمخدر) مژده فرموده که "سن اعتیاد از 23 سال به 15 سال تقلیل یافته" است! در خبرها از وجود 8 میلیون کودک در دام اعتیاد سخن می‌رود و داریوش اقبالی (خواننده‌ی پاپ) - که از سال‌ها پیش فعالیت همه جانبه‌یی را در این زمینه از طریق بنیاد آینه، آغاز کرده و با معتادان محترم وطنی مرتبط است – سن اعتیاد را 8 سال دانسته است.
3. فسادمالی!
با وجودی که رهبری نظام به رسانه‌ها دستور دادند که موضوع فساد مالی را "کش" ندهند اما برگزاری دو دادگاه غیر علنی پای مدیران صغیر و کبیر دولت "پاک دست" را به میان کشیده است. حالا دیگر فساد آقایان رفیق دوست و شهرام جزایری به عظمت فساد خاوری و آریا و م.ر و ... رنگ باخته است. این‌ها دیگر فساد مالی نیست. اختلاس هم نیست. غارت سرمایه‌ی ملی است. "زاغه" های چند میلیون دلاری لندن و تورنتو و لارنکا و دبی و استانبول و لس‌آنجلس تا "آلونک"‌های 4 میلیارد تومانی شمال تهران احتمالاً از ریزش پول خوردهای این "رانت‌ها" تعبیه شده است. بی‌چاره فواد پسر من که برای امتحانات پایان ترم کارشناسی ارشد علوم سیاسی ناگزیر باید کارتن خوابی پیشه کند. بی‌چاره کلیه فروشان! بی‌چاره همه‌ی کارگرانی که دستمزد یکی دو سال به تاخیر افتاده‌شان با یک قلم "ناچیز" از این فسادها قابل پرداخت است! بی چاره آن مرد دست و پا شکسته و معلولی که می داند همسرش برای نان و قاتق خانواده تن فروشی می کند....بی چاره آن روسپی فرسوده ی خیابان جنت آباد که روز به روز بر تعداد رقبای جوان و زیبایش افزوده می شود....بی چاره آن خرده فروشی که سود یک روز کاسبی با استرس کفاف نشئه گی خود و یک ساندویچ گندیده ی کالباس و اتاقکی ده نفره در ناصرخسرو و شوش را نمی دهد... بی چاره بیماران سرطانی و ام اسی و مغزی و قلبی که در جست و جوی داروهای نایاب مرعوب تحریم و جنگ سرد ایران و غرب شدند....بی چاره ماشین شویان که پسوند برده گی مزدی شان با پول شویان مشترک است.....بی چاره گربه ها و سگ های ولگرد تهران که در شب سال نو نیز تکه استخوانی در زباله های گرسنه گی نیافتند....بی چاره آن لوطی دوره گردی که دی شب عنترش مرد از بس که نای دلقکی نداشت..... ووو بی‌چاره آن دخترکی که با آرزوی دو اتاق خواب در کومک به پدر کارگرش آجر حمل می‌کرد. راستی اسمش چی بود؟ یگانه!بی چاره... چاره؟
به نوشته‌ی سایت تابناک (وابسته به سردار دکتر محسن رضایی) این "مرز پرگهر" طی چهار سال گذشته به طور متوسط سالانه 16 رتبه در خصوص فساد مالی سقوط کرده است و- پیش از آشکار شدن فسادهای کلان دو سال اخیر- در میان 180 کشور در رده‌ی 146 قرار دارد.
4. کودکان کار!
بنا به آمار غیر رسمی یک و نیم میلیون کودک ایرانی به جای تحصیل کار می‌کنند. کار برای امرار معاش خود و خانواده! کار برای یک لقمه نان! نان! نان!نانی که از برکت طرح نئولیبرالی هدفمند سازی یارانه ها آجر شده است و دکان کاسب های مشهور به "نون خشک می خریم" را نیز تخته کرده است. ابعاد فاجعه اما به مراتب عمیق‌تر از این‌هاست. کودکان کار 45 درصد بیش از متوسط کشور ایدز می‌گیرند. (www.Tabnak.ir)
گذشته از جبر جغرافیایی، "جرم" این کودکان "آقازاده" نبودن است. هیچ کدام از این کودکان تاکنون نام "مبارک" آقازاده‌های آیت‌الله خزعلی (جناب دکتر خزعلی مشتری ثابت VOA و "منتقد اصلاح طلب محافظه‌کار" وضع موجود)، هاشمی رفسنجانی، واعظ طبسی، یزدی، مقتدایی و ناطق نوری را نشنیده‌اند. آنان برخلاف آقای مهدی هاشمی رفسنجانی نه فقط تصویر دانشگاه اکسفورد را به خواب هم ندیده‌اند، بل‌که اساساً نشانی مدرسه‌ی محل خود را نیز نمی‌دانند! آقازاده‌ها در پایتخت‌های اروپایی به کارهای خیریه اشتغال دارند!
5. خشونت علیه زنان!
فرمانده‌ی نیروی انتظامی از افزایش خشونت در جامعه سخن گفته و از "کاهش آستانه‌ی تحمل مردم" یاد کرده است. در همین خبر رقم ناقابل "567 هزار نزاع در سال" مطرح شده است. گذشته از این خشونت ها(چاقو کشی) و رواج لمپنیسم ، خشونت علیه زنان – که دلیل اصلی آن بی کاری و فقر است - به شیوه‌های مختلف و به نحو شگفت‌انگیزی افزایش یافته است. دکتر حسین میرمحمد صادقی (استاد دانشگاه و سخن‌گوی سابق قوه‌ی قضائیه) می‌گوید "در سه سال اخیر شمار زنانی که در اثر خشونت به قتل رسیده‌اند به شدت افزایش یافته است." (www.dw.de) اشتباه نکنید! این زنان زیر ماشین نرفته‌اند و به تیر غیب گرفتار نشده‌اند. علاوه بر افزایش قتل¬های ناموسی و عوارض ناشی از فقر و بی‌کاری (روسپی‌گری، خرده فروشی موادمخدر) جامعه و دولت مردسالار ایران اساساً به زنان همچون یک کالای جنسی می‌نگرد و از جنسیتی کردن دانشگاه تا تحدید زنان به دلیل "بدحجابی" انواع و اقسام خشونت و ناامنی جنسی را علیه زنان رایج کرده است.
(در این زمینه بنگرید به این دو مقاله از نگارنده: ناامنی جنسی و خشونت علیه زنان ـ سرمایه‌داری مردسالار و زن‌ستیز). وقتی وزیر مسکن مهر می‌گوید که آشپزخانه به جای اوپن (باز) باید اندرونی باشد تا زنان دیده نشوند، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل (مهمل)!
در مورد خشونت علیه زنان و قتل های ناموسی بنگرید به این مقالات:
شهرزاد مجاب ؛ قتل های ناموسی : تحلیل مارکسیست – فمینیستی
سودابه مهاجر ؛ زن کشی
بنفشه کمالی ؛ منشا ستم جنسی بر زنان در ذات نظام سرمایه داری است
نسوان مطلقه ی معلقه
nesvan.wordpress.com
مینا شهنی ؛ خشونت خانوادگی چهار دیواری اختیاری نیست
آزاده دواچی ؛ حجاب اجباری کلیشه های جنسی و خشونت علیه زنان
پروین بختیار نژاد ؛ لایه های پنهان خشونت علیه زنان
واضح است که مقالات شهرزاد مجاب و سودابه مهاجر و بنفشه کمالی از دقت علمی و سوسیالیستی بهره برده و قابل تامل و تقدیر است.
6. افسرده‌گی!
جامعه‌ی به شدت پلیسی و امنیتی ایران یکی از ناشادترین جوامع مدرن موجود است. جامعه‌یی با شهروندان اتمیزه. جامعه یی که بورژوازی و خرده بورژوازی مرفهش در خانه بی‌کینی می‌پوشد، ویسکی و آبجو و شراب دست ساز و قاچاق می‌نوشد، سالی یک بار دماغش را عمل می‌کند، مشتری پر و پا قرص سریال‌های تله‌ویزیونی GEM و زمزمه و فارسی وان است و مانند بورژوازی ترکیه در یک خانواده‌ی چهار نفره همه ی دغدغه‌ی ممکن، دلار و سکس و "عشق ممنوع" است! برخی از این "هموندان لارج ما" وقتی به خیابان می‌آیند تا حدودی به محدودیت‌ها تمکین می‌کنند! ماجرا اما فراتر از این‌هاست. مردم فرودست نیز از یک سو یه دلیل مشکلات فراوان اقتصادی و از سوی دیگر به سبب فشار روزافزون پلیس همه‌ی راه‌های حداقلی شاد زیستن را بسته می‌بینند. به گفته‌ی نور بالا میانگین افسرده‌گی در ایران از منطقه‌ی امرو (مدیترانه‌ی شرقی) بیشتر است. میزان افسرده‌گی در زنان ایرانی سه تا چهار برابر بیش از حد معمول است.
در جامعه‌یی که تماشای مسابقه‌ی فوتبال – آن هم از سینما و با تاخیر – برای زنان ممنوع است، نگفته پیداست چه قدر تلخ و سیاه و غمگین است. در جامعه‌یی که پیش پا افتاده‌ترین نوع موسیقی( سنتی و پاپ) را به دلیل "بد حجابی" بر نمی‌تابند – حالا موسیقی جاز و بلوز و راک اند رول بماند – معلوم است که چه قدر ناشاد است. در جامعه‌یی که نمایش ابزار موسیقی سنتی در تله‌ویزیون ممنوع است معلوم است که چه قدر افسرده است!
7. طلاق!
فروپاشی خانواده‎ها به دلیل فقر و بی‌کاری و اعتیاد و غیره وحشت‌ناک است. به گفته‌ی عضو گروه مطالعات زنان دانشگاه الزهرا "ایران به رتبه‌ی چهارم طلاق در دنیا رسید." (www.shafaf.ir)
8. خودکشی!
یک مقام پزشکی قانونی می‌گوید میزان خودکشی در کشور در سال 89 نسبت به سال قبل 17 درصد رشد داشته است. (www.dw.de) غالب این خودکشی‌ها تفاوت زیادی با خودسوزی محمد بوعزیزی تونسی ندارد. این خودکشی‌ها به دلیل بن‌بست فلسفی، نیهیلیسم و به نتیجه نرسیدن فرجام "ترس و لرز" سورن‌کی‌یرکه‌گور صورت نمی‌بندد. یاسی اگر هست – که فراوان هست – امیدی اگر به زنده‌گی و آینده‌ و کار و رفاه و مسکن نیست - که نیست، لاجرم تنها راه کوبیدن بر سر و خودکشی است. به قول استاد ما احمد شاملو:
انباشتن
آری انباشتن
که دست‌ تهی را تنها بر سر می‌توان کوفت!
دست‌های تهی ... دست‌هایی که به دلیل انباشت سرمایه از زنده‌گی و رفاه و شادی تهی مانده‌اند... باری دست‌های تهی به طرف قرص برنج و DDT و تریاک و غیره می‌روند تا بر ناامیدی ناشی از بی‌کاری و فقر فائق آیند!
9. بیماری‌های روانی
در ایران رو به افزایش است. www. Farheekhtegan
10. سرطان.
رشد سرطان در تهران پزشکان را شوکه کرد (www.Tabnak.ir)
11. سقوط بهداشت و درمان شهروندان.
یک نمونه از بی‌حقوقی بهداشتی و درمانی را- که مشتی ست به نشانه ی خرواری- سایت اصول‌گرای جهان نیوز (وابسته به زاکانی) چنین تیتر زده است. "دندان‌هایی که از فقر و نداری کشیده می‌شوند." (www.jahannews.com)
باری ادامه‌ی این سیاهه (تصادف‌های جاده‌یی، قحطی موادغذایی، آلوده‌گی هوا، افزایش بیماری های عفونی، تبعیدهای اجباری و غیره...) و تداوم نگارش این سیکل معیوب به ذکر مصیبت مانسته است. شاید اگر این فلاکت واقعی در کشورهایی مانند سومالی و اریتره و زامبیا و مشابه حاکم می‌شد چندان شگفت‌ناک نبود. اما در کشور ثروتمندی مانند ایران که ظرف سی و دو سال گذشته بیش از هزار میلیارد دلار درآمد نفتی داشته، به هیچ وجه پذیرفته نیست.
موارد پیش گفته که مستقیماً از اوضاع بحران‌زده‌ی اقتصادی سیاسی ایران ناشی می‌شود، ربطی به کاپشن و لباس‌های اتو نکشیده و حمام نرفتن احمدی نژاد ندارد. گرچه ظرف هفت سال گذشته (حاکمیت دولت "پاک دست" نهم و دهم) تمام موازین رفاه به نحو عجیبی سقوط کرده است، اما این نیز واقعیتی است که سقوط واقعی اقتصادی - دست‌کم - از کلید خوردن برنامه‌ی "تعدیل اقتصادی" دولت سازنده‌گی آغاز شده و اینک به مرحله‌ی فلاکت رسیده است.
در افزوده :
روز دوشنبه 12 تیر 1391 تیتر صفحه ی نخست چند رسانه ی وطنی از این قرار بود: روزنامه ی ابرار/ دبیر علمی کنگره ی بین المللی ام اس : طی ده سال آینده در هر خانواده یک نفر مبتلا به ام اس خواهد بود...... ابرار اقتصادی / رشد 81 در صدی قیمت اقلام مواد خوراکی در گزارش بانک مرکزی!!! روزنامه ی جمهوری اسلامی / با احتساب خط فقر 946 هزار تومانی 27 میلیون شهر نشین در ایران زیر خط فقر هستند.....
اینک مردم ایران حق دارند که به ساده گی بپرسند : این بود آن بهشت موعودی که می خواستید برای ما بسازید؟ این است آن بهشت موعودی که مردم کشورهای همسایه را به الگو برداری از آن فرا می خوانید؟؟
برای این که بدانید فقط در همین سه ماه گذشته چه فلاکت کم مانندی بر زنده گی کارگران و مزدبگیران حاکم شده، کافی ست که افزایش 18 درصدی حداقل دستمزد مصوبه ی شورای دولتی کار را با رشد 81 درصدی قیمت مواد خوراکی اعلام شده از سوی بانک مرکزی بسنجید. این ها آمار رسمی نهادها و رسانه های همین دولت "مهرورز" است و هیچ ربطی به "صدام یزید کافر" و "منافقین کور دل" و "استکبار جهانی" ندارد!!
ریشه‌ی همه‌ی این فلاکت در شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری است. رکود، بی‌کاری، تورم، رکود تورمی، صنایع ورشکسته، خصوصی سازی همه‌ی عرصه‌های اجتماعی از جمله آموزش، بهداشت، درمان، حمل و نقل، انرژی؛ صنایع مولد مواد غذایی (از نان تا شیر) مسکن، پوشاک و کفش؛ و فرسوده¬گی ابزارتولید و ورشکسته‌گی تولید داخلی و واردات سیخ و میخ و سنگ قبر و تسبیح از کشور برادر چین و... همه و همه ناشی از وجود یک بحران کاپیتالیستی عمیق در اقتصاد ایران است. این بحران راه‌حل اقتصادی ندارد!
تضاد منافع میان دو اردوی کار - سرمایه دو شیوه‌ی متفاوت و متضاد را در برابر جامعه‌ی ایران و هر جامعه ی بحران زده ی سرمایه داری قرار داده است. اردوی کار برای حل این بحران از مصادره‌ی کل ثروت بورژوازی ایران به نفع کارگران و زحمت‌کشان دفاع می‌کند و اردوی سرمایه برای برون‌رفت از این بحران به روش‌های جدیدی برای انباشت موفق سرمایه فکر می‌کند.
تقلیل درآمدهای نفتی ایران، فشارهای فزاینده‌ی ناشی از تحریم، گسترش دامنه‌ی جنگ سرد میان ایران و آمریکا و اتحادیه‌ی اروپا، شکست هژمونی منطقه‌یی ایران، نیاز حیاتی به سرمایه‌یی هنگفت (بالغ بر چهارصد میلیارد دلار) فقط برای تعمیر و نوسازی صنعت نفت و بازگشت به عسلویه‌ی سال 80 و... شکست از پیش مشخص طرح‌های کاغذی مانند ایجاد دو نیم میلیون شغل و غیره امکان توفیق راه‌حل کاپیتالیستی برای خروج از بحران اقتصادی و به تبع آن سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جاری را ناممکن ساخته است. عقب‌نشینی هسته‌یی و تعدیل سیاست تهاجمی خارجی به منظور ادغام در سرمایه‌داری جهانی (غرب) نیز پاسخ فوری نخواهد داد. در مقابل راه کار اردوی کار تعرض به بورژوازی و فراتر رفتن از مطالباتی همچون دستمزدهای معوقه و اخراج و قراردادهای سفید و بیمه‌ی بی‌کاری است. واضح است که دست‌یابی به همه‌ی این مولفه‌ها برای کارگران - از طریق مبارزه‌ی طبقاتی - یک گام به پیش است. اما این نیز واقعیت است که با کاهش 30 درصدی تولید و بهای نفت و تقلیل درآمدهای ارزی دولت، هیچ کدام از این رفرم‌ها در آینده‌یی نزدیک و قابل پیش‌بینی ممکن نیست.
اردوی کار باید خود را برای روزهای به شدت دشوار آینده آماده کند. این آماده‌گی فقط از طریق ایجاد تشکل های مستقل کارگری، گسترش فعالیت‌های معطوف به سازمان‌یابی و سازماندهی اعتراضات پراکنده‌ی کارگری ممکن و تسهیل خواهد شد. درس مهمی که از توقف (موقت؟) انقلاب‌های عربی و عروج جریان‌های ارتجاعی می‌توان آموخت این است که شورش گرسنه‌گان الزاما نمی‌تواند به یک انقلاب اجتماعی و تغییر بنیادین منجر شود. اوضاع اقتصادی تونس بن علی و لیبی قذافی و مصر حسنی مبارک از ایران کنونی وخیم‌تر نبود. با این همه گرسنه‌گان بر وضع موجود شوریدند و نتیجه‌ی تاکنونی‌اش شده است اسلام نئولیبرال مدل ترکیه! در غیاب سازمان‌های کارگری نیرومند و توده‌یی و با اتکا به چند محفل و "روشن فکر" مدعی باید به راشد غنوشی و محمد مورسی و در نهایت محمد خاتمی و بنی صدر بسنده کرد! بلشویک‌ها فقط در یک پروسه‌ی مبتنی بر مبارزات توده‌یی وکارگری و متکی بر یک سازمان لنینی از بورژوازی روسیه خلع ید سیاسی کردند. این بحث را با طرح چند نقد ممتاز به سازمان‌یابی لنینی ادامه خواهیم داد...
بعد از تحریر
با پوزش فراوان از اسپارتاکیست‌های آلمانی و سوسیالیست‌های هلندی و ... همه‌ی منتقدان چپ بلشویسم، و با پوزش از جریان کمونیسم شورایی و سایر مخالفان سازمان‌یابی لنینی و با عرض معذرت به بزرگان عزیزی همچون رزا لوکزامبورگ و لیبکنیخ تا پانه‌کوک و برنشتاین و کائوتسکی و پل ماتیک و بدون آن که مطلقاً قیاسی در کار باشد به این دو افاضه‌ی اخیر جناب آقای دکتر محمدرضا رحیمی نیز اشارتی می‌کنیم. ایشان به تازه‌گی در "تعرض" به دولت جنایت کار اسرائیل به نکته‌ی "شیرینی" هم اشاره فرموده‌اند و آن این که "یهودیان آغازگر انقلاب روسیه بودند و بر اساس تحقیقات یک نفر از کشته شده‌گان نیز یهودی نبوده است." (تاکید از من است: www.irna.ir)
اولاً جهات استحضار جناب دکتر معاون اول عرض می‌کنیم که انقلاب اکتبر برخلاف تمام انقلاب‌های ساختاری با کم‌ترین تلفات ممکن به پیروزی رسید! 16 یا حداکثر 20 کشته! سایر کشته‌شده‌گان انقلاب به جنگ‌های امپریالیستی و توطئه‌های ضد انقلاب داخلی مربوط می‌شود و در زیست نامه‌ی جان داده‌گان راه سوسیالیسم، مذهب افراد- به فرض این که مذهبی هم بوده باشند- نامعلوم است! آقاجان! جناب دکتر! باور بفرمائید که اگر این افاضات شما (درباره‌ی کتاب تلمود وغیره) بهانه‌یی به دست صهیونیست‌ها و لابی ایپک می‌دهد، در مقابل کشف تاریخی شما ("بر اساس تحقیقات"؟؟) بی‌مزه‌تر از آن است که حتا به شکل لطیفه نیز لبی را به خنده بگشاید.
دست بردارید آقا! مگر نخواندید که گرفتاری‌های مردم ایران یکی دو تا نیست.
2. در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اکتبر لنین نوشت: "روسیه در آستانه ی خطر فلاکت قرار گرفته است..." آن خطر فلاکت بعد از انقلاب ناشی از تهاجم سفیدها، اختلال موژیک‌ها، رشد نامتوازن شهر و روستا، حمله‌ی امپریالیست‌ها، کمونیسم جنگی و غیره بود. با این حال و با وجود همه‌ی نقدهایی که به سیاست‌گزاری‌های غلط – و گاه فاجعه‌آمیز - دولت استالین وارد است، اما سی سال بعد از انقلاب اکتبر و با وجود بسیج امپریالیسم و فاشیسم جهانی برای شکست انقلاب، مردم شوروی غم نان و کار و مسکن و بهداشت و درمان و حمل و نقل و آموزش و به طور کلی رفاه نداشتند! و جا دارد که جمله‌ی بدیهی و معروفم را تکرار کنم. هیچ استقلال سیاسی بدون عزت و اعتلای اقتصادی فرودستان امکان‌پذیر نیست!
3. می‌گویند برخی مانند هادی خرسندی دیگران را می‌خندانند و برخی دیگران را به خود می‌خندانند. در روزگاری که فقر و گرسنه‌گی و گرانی و... "تبسم را بر لبان" مردم تهی‌دست ایران جراحی کرده است، نه جوک‌های هادی و نه ملاحظات آن روحانی ارومیه‌یی کسی را نمی‌خنداند! چه رسد به "تحقیقات" جناب دکتر معاون اول در مورد بلشویسم!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر