۱۳۹۱ اردیبهشت ۶, چهارشنبه


انشعاب در حزب سوسیال دمکرات آلمان
نویسنده : نیل فالکنر
مترجم : صادق افروز







                  
            

                    رزا لوکزمبورگ                              کارل کائوتسکی                                    ادوارد برنشتین
       
هنگامی که اعضای جنبش جهانی
سوسیالیستی از جنگ جهانی اول دفاع کردند ، این جنبش  از هم پاشیده شد . نیل فالکنر این موضوع را مورد توجه قرار می دهد که چگونه مسئله “انقلاب یا رفرم “به این انشعاب مربوط می شد.سربازان آلمانی در آگوست ۱۹۱۴ رهسپار جبهه ها شدند . در چهارم آگوست ۱۹۱۴ حزب سوسیال دمکرات آلمان در رایشتاگ به لایحه جنگ رای مثبت داد .


حزب سوسیال دمکرات آلمان از چنان جنگی دفاع کرد که به کشته شدن ۱۰ میلیون انسان انجامید .تصمیم حزب برای شرکت در جنگ برای چپ اروپا گیج کننده بود .از دید انقلابی روس نیکلای بوخارین ، این بزرگترین تراژدی زندگی بود . لئون ترتسکی در مورد تصمیم حزب سوسیال دمکرات آلمان گفت : ” وا دادن حزب سوسیال دمکرات آلمان مرا بیشتر از خود اعلان جنگ منقلب   کرد . ” لنین رهبر تبعیدی بلشویک وقتی برای اولین بار این خبر را شنید ، پنداشت خبری جعلی است . تونی سندر یک عضو جوان حزب سوسیال دمکرات در همین مورد نوشت : ” جنبش طبقه کارگر آلمان از هم پاشیده شد .به نظر می رسید همه چیز در حال از هم پاشی است . ” او در قطاری بود که با انبوهی از سربازان به به سمت جبهه های جنگ می رفت . اغلب آنها متاهل بودند و با قیافه هایی عبوس و با نگرانی به آینده ای نامعلوم خیره شده بودند . تنها چند روزی قبل از این در ۲۸ جولای ، بیش از ۱۰۰ هزار نفر تظاهر کننده ضد جنگ در خیابان های برلین اجتماع کرده بودند .در سراسر آلمان در طول ۴ روز در آخرین روزهای صلح در حدود ۲۸۸ تظاهرات ضد جنگ  با حضور ۷۵۰ هزار نفر برگزار شده بود . جنبش توده ای از سال ۱۹۱۱ به این سو در حال استحکام بود و حزب سوسیال دمکرات آلمان در راس این جنبش قرار داشت . ولی رای مثبت این حزب به جنگ در رایشتاگ ، این جنبش را به نابودی کشاند و طبقه کارگر را دودستی تحویل کاست نظامیان و ماشین جنگی شان داد . در غروب همان روز در ۴ آگوست تعدادی از انقلابیون در آپارتمان رزا لوکزمبورگ گردآمدند .آنها بیانیه ای ضد امپریالیستی تدوین کردند و از حدود ۳۰۰ نفر هم خواستند تا این بیانیه را امضا کند .از این میان کلارا زتکین تنها کسی بود که بدون درنگ بیانیه را امضا کرد . سوسیالیست های ضد جنگ آلمانی ناگهان خود را در اقلیت محض دیدند .سوسیال دمکرات های دیگر کشورهای اروپایی نیز از همین مسیر رفتند.  احزاب سوسیالیست ، انترناسیونالیزم را رها کردند و از بورژوازی کشور خود در جنگ امپریالیستی حمایت کردند .انترناسیونال دوم ، فدراسیون احزاب سوسیالیست جهان به صورت یک چیز پوشالی درآمد .چرا وضع به اینجا کشیده شد؟ چرا تمام سخنرانی های زیبا و قطعنامه ها درباره همبستگی سوسیالیستی دود شدند و به هوا رفتند ؟
رشد انفجارآمیز سرمایه داری در اروپا از سال ۱۸۷۰ به بعد  ،به پدید آمدن یک پرولتاریای چند ده میلیونی منجر شده بود.  اعتصابات توده ای طبقه کارگر یک جنبش کارگری مبارز را در سراسر اروپا ایجاد کرده بود .چنین وضعیتی موجب شده بود که احزابی نظیر حزب سوسیال دمکرات آلمان به یک پایگاه انتخاباتی در پارلمان دست یابند .این حزب در سال ۱۹۱۲ با داشتن یک میلیون عضو و ۹۰ روزنامه یومیه  ، بزرگترین حزب سوسیال دمکرات در سراسر جهان بود . سازمان مخصوص جوانان ، زنان، اتحادیه های مختلف صنفی و تعاونی ، تعداد زیادی باشگاه ورزشی و جوامع فرهنگی توسط اعضای حزب سازمان داده شده بودند. در همان سال حزب به موفقیت چشمگیر انتخاباتی دست یافت و یک سوم ارا را بدست آورد و صاحب ۱۱۰ کرسی در رایشتاگ شد . اما تغییر حزب از یک حزب کوچک غیر قانونی به یک ماشین انتخاباتی توده ای گسترده ، کاراکتر سیاسی و اجتماعی این حزب را تغییر داد .این تغییر همچنین به رشد و قدرت گیری رویزیونیزم در حزب منجر شد . رویزیونیزمی که مدعی شد سرمایه داری مثل قبل بحران ندارد ، ثروت و موفقیت اقتصادی بطور یکنواخت در حال رشد است و نتیجه می گرفت که شرایط طبقه کارگر از طریق رفرم های تدریجی بهبود می یابد . برنشتین حزب را از یک حزب انقلاب اجتماعی به یک حزب سوسیال دمکرات رفرم ، تغییر داد.
برنشتین هیچگاه در حزب جناح غالب نبود ، اما او به سرعت به راست چرخید .کارل کائوتسکی (۱۹۳۸-۱۸۵۴) نماینده اکثریت حزب محسوب می شد  .او روزیونیست نبود بلکه سنتریست بود .او همچنین معتقد بود که سیستم سرمایه داری استثمارگر و سرکوبگر است و سوسیالیزم ، منطقی و ضروری است ، اما در همان حال او معتقد بود سیستم آنچنان تضاد هایی درون خود دارد که به خودی خود سرانجام از هم خواهد پاشید و عمل انقلابی طبقه کارگر ضروری نیست .بنابر این کاتوتسکی در تئوری انقلابی ولی در عمل رفرمیست بود .این موضع ، او را قادر می ساخت بین مواضع رفرمیستی برنشتین و مواضع انقلابی لوکزمبورگ پل بزند.  این سه گرایش به جای تاسیس سه حزب جداگانه درون حزب سوسیال دمکرات آلمان باقی ماندند .
رفرمیزم ناشی از دو مسئله است :اول ، آگاهی محدود طبقه و دوم منافع مادی واقعی یک گروه اجتماعی
اغلب کارگران زیر سلطه نظام سرمایه داری آگاهی های مخلوطی دارند .این مخلوط بودن از سه منبع ناشی می شود .اول آنکه این سیستم بر اساس استثمار ، و ستم و خشونت است و یک نفرت و مقاومت در بین قربانیان خود ایجاد می کند .مبارزه طبقاتی از سرمایه داری جدایی ناپذیر است .
از دیگر سو ، عقاید و ایده های مسلط در جامعه از آن طبقه حاکم است و اغلب کارگران  به مدت طولانی برخی از این ایده ها را می پذیرند .آنچه به سخت جان شدن و ماندگاری این ایده ها کمک می کند عامل سوم است که به آن می پردازم .
این واقعیت که کارگران به این دلیل که تعادل نیروهای طبقاتی را به نفع خود نمی بینند اعتماد به نفس لازم برای جنگیدن را ندارند . لنین بین آگاهی تریدیونیونی و آگاهی انقلابی تفاوت می گذاشت .آگاهی اولی از آن اغلب کارگران در بیشتر مواقع است .آنها مظاهر سیستم را دوست ندارند .برخی اوقات برای بعضی از رفرم ها مبارزه می کنند ، ولی برای مبارزه تمام عیار برای سرنگونی آن آماده نیستند .
رفرمیزم شکل سیاسی آگاهی تریدیونیونی است .رفرمیزم تمایل  محدود کارگران برای تغییر درون سیستم را بیان می کند . منافع کارگران به عنوان یک طبقه را منعکس نمی کند .منافع کارگران در سرنگونی سرمایه داری و جایگزینی آن توسط سیستمی که بر اساس دمکراسی ، مالکیت جمعی و احتیاجات انسانی قرار دارد می باشد .
رفرمیزم منافع لایه اجتماعی مشخصی در جنبش طبقه کارگر را بیان می کند .رهبران اتحادیه ها ، سیاستمداران سوسیالیست ، رهبران بوروکرات ،محققین و متخصصین امور اجتماعی .
نقش سیاسی بوروکراسی کارگری ، مذاکره بر سر ترم های استثمار در محل کار یا تامین رفرم های اجتماعی در پارلمان است .برای انجام چنین نقشی ، آنها با نمایندگان طبقه حاکم کار می کنند . بین سرمایه و کار یک نقش میانجیگر وجود دارد .
در مقایسه با کارگران معمولی ، بوروکراسی کارگری از موقعیت اجتماعی بهتری برخوردار است .رهبران اتحادیه ها و سیاستمداران از شغل ها و شرایط کاری بهتری برخوردار هستند .آنها در یک محیط محافظه کارانه و راحت تری زندگی می کنند .
​بوروکراسی کارگری آگاهی رفرمیستی  روزانه معمولی کارگران را ایجاد می کند .
این آگاهی شامل ناسیونالیزم است .اگر هدف بدست آوردن رفرم در داخل سیستم است ، دولت-ملت بورژوازی به عنوان ساختار اقدام سیاسی در می آید و نه تلاش برای سرنگونی انقلابی سیستم . منافع ملی تا حد امکان محدودیت هایی را بر رفرم تحمیل می کند. تا ۱۹۱۴ این مسائل به این روشنی نبود .انقلابی آلمانی – لهستانی روزا لوکزمبورگ (۱۹۱۹-۱۸۷۱) در خط مقدم مبارزه علیه رویزیونیزم بود . او یک نقش مرکزی در دفاع از سنت سوسیالیزم انقلابی برعلیه محافظه کاری رشد یابنده بوروکراتیک در میان اعضای رهبری حزب سوسیال دمکراتیک آلمان بازی کرد . دو جزوه او “رفرم یا انقلاب “(۱۸۹۹) و “اعتصاب عمومی “(۱۹۰۶) مثال های بارز رشد و توسعه سنت مارکسیستی هستند  .اما علیرغم این ها  حتی لوکزمبورگ نمی توانست خیانت ۴ آگوست ۱۹۱۴ را پیش بینی کند . نتیجه چنین خیانتی از هم پاشیده شدن جنبش سوسیالیستی بود . هنگامی که جنگ در روسیه در سال ۱۹۱۷ و در آلمان در سال۱۹۱۸ به پایان رسید ، وزرای سوسیالیست  در سنگر مخالف کارگران انقلابی قرار گرفتند .
تاریخ ترجمه : ۲۳ آوریل ۲۰۱۲

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر