صادق افروز
در پاییز ۵۸ بنا به پیشنهاد معلم خوش ذوق جبر دبیرستان ، مسابقه ای در زمینه خوش نویسی بین دبیرستان های شرق تهران برگزار شد .حالا از من سوال نکنید چرا معلم ریاضیات در این کار هنری پیشقدم شده بود و چرا معلم ادبیات این پیشنهاد را نداده بود .در ایران ، خیلی طول می کشد تا آدم ها بفهمند استعداد هایشان را باید چگونه متمرکز کنند .به همین دلیل مهندس رمان نویس و پزشک نوازنده کم نداریم . قرار شد هر دبیرستانی از خوشنویس های خود بخواهد تا شعری یا عبارتی و یا هر چیزی را که مناسب تشخیص می دهند بنویسند
. یک هیئت داوری هم مرکب از معلمین دبیرستان های مختلف تعیین شد تا به شیوه یک حذفی دو فینالیست را مشخص کنند و در نهایت در روز آخر ، این دو نوشته را در معرض دید دانش آموزان قرار دهند و آنها خود خوشنویس بهتر را انتخاب کنند .همینطور هم شد . از میان آن همه نوشته ، دو نوشته به فینال رسیدند . در روز موعود این دو نوشته در سالن ورزشی منطقه در معرض دید همگان قرار گرفت . قبل از رای گیری از دو دانش آموز خوش خط خواسته شد تا برای دانش آموزان صحبت کنند و در مورد نوشته ای که انتخاب کرده اند توضیح بدهند . دانش آموز اولی که دکمه های یقه اش را تا زیر گردنش بسته بود به ضرورت حضور مذهب در جامعه و حکومت نوپای جمهوری اسلامی و تعالیم شیعه اثنی عشری و حضور امام زمان در همه صحنه های اجتماعی اشاره کرد و گفت آرزو می کند امام دوازدهم هرچه زود تر ظهور کند .این دانش آموز با خط بسیار زیبایی نوشته بود : ” یا مهدی ادرکنی ” و ” عجل فرجهم ” . واقعا خطش زیبا بود .” یای ” مهدی و ادرکنی را چنان کشیده بود که احساس می کردی چیزی در حال موج خوردن است . صدای لغزش قلم روی کاغذ انگاربه گوش می رسید .ولی خوب پیامش در این اثر یک پیام مذهبی و ارتجاعی بود . در دوره ای که رژیم تازه پای جمهوری اسلامی در مدارس و دانشگاه ها جایی نداشت و سعی می کرد تا جای پایی در این موسسات آموزشی برای خود باز کند و بر نفوذ سازمان های چپ و مجاهدین غلبه کند ؛ قهرمانی دانش آموز منتظر الظهور در مسابقه خوش نویسی یک نوع پیروزی برای رژیم محسوب می شد . بعد دانش آموز دوم روی صحنه آمد . قد بلند بود و باریک .یک لباس چینی که معمول آن روز ها بود برتن داشت .او شعری از عماد الدین نسیمی را انتخاب کرده بود و آنرا برای بچه های کنجکاو با صدایی خوش خواند :مشتاق گل از سرزنش خار نترسد
جویای رخ یار ز اغیار نترسد
عیار دلاور که کند ترک سر خویش
از خنجر خونریز و سر دار نترسد
وقتی صحبت های این دانش آموز دومی به پایان رسید بچه ها در سالن ورزشی یک پارچه به پا خواستند و برای او دست زدند و سوت کشیدند .آن روز ها دانش آموزان شور و شوقی داشتند .اکثرا هم هواداران چریک ها و یا مجاهدین بودند . یاد همه شان به خیر .جلسه به هم ریخت .دانش آموزان دور خوشنویس دومی جمع شدند و در حالی که شعر نسیمی را دم گرفته بودند بی توجه به مراسمی که هنوز خاتمه نیافته بود و بی توجه به فریاد های معلم ریاضی که نقش گرداننده مراسم را داشت و همه را به سکوت و آرامش دعوت می کرد از سالن خارج شدند .از خیابان هم هنوز صدایشان می آمد : ” از خنجر خونریز و سر دار نترسد ” در دوره ای که گروه های سرکوب در حال شکل گرفتن بودند و به روزنامه فروشی ها و میتینگ گروه های انقلابی حمله می کردند ، شعر نسیمی وصف حال مقاومت و ایستادگی بود . من تا آن روز به این خوبی ضرورت پیوند پیام اجتماعی و سیاسی را با هنر درک نکرده بودم .” هدف ادبیات گورکی ” و ” نوعی از هنر ، نوعی از اندیشه سلطانپور ” و یکی دو کتاب دیگر را درباره تعهد در ادبیات و هنر خوانده بودم ولی در آن فضا و در آن روز شعر نسیمی بر جزء جزء جانم نشست . برای من ادبیات مقاومت و مبارز تا آن روز به این زیبایی تعریف نشده بود .زیبایی در هنر اگر با پیام اجتماعی و سیاسی مترقی و تاریخی نیامیزد ، هنر و ادبیات اگر توده را در مبارزه روزمره علیه نیروهای ارتجاعی و رژیم های دیکتاتوری حامی مناسبات ضد انسانی کمک نکند واقعا به چه دردی می خورد ؟ این هنر پشیزی هم ارزش ندارد .آنوقت می شود خوش خطی از نوع “یا مهدی ادرکنی ” و “عجل فرجهم ” و یا “ربنا ی “شجریان که علیرغم صدای خوش به مدت سی سال در خدمت یک رژیم ارتجاعی قرار گرفت تا بگوید و تکرار کند که “ربنا ،والنصرنا علی القوم الکافرین ” یعنی خدایا به ما نیرو بده تا دخل و دمار از روزگار کافرین ، یعنی کمونیست ها و دمکرات های انقلابی در بیاوریم .صدای خوش شجریان می شود داروی تسکین دهنده درد های فیزیکی و روحی جلاد اوین که پس از کار روزانه ، یعنی شکنجه انقلابیون به خانه بازگشته است. (۱) این هنر می شود اپرای پاوراتی که صدای خوشش اشک از چشمان پدر خوانده مافیای ایتالیا که در لژ مخصوص نشسته است در می آورد .
مثل خیلی چیز های دیگر پس از فروپاشی سوسیالیزم اردوگاهی ، موج ارتداد و بی اعتقادی به دست آوردهای جنبش کارگری و کمونیستی به حوزه ادبیات و هنر هم کشیده شد . استالینیست های دیروزی یک شبه لیبرال شده و به شاگردان فوکویاما ی نئولیبرال تبدیل شدند و باور کردند که سرمایه داری پایان تاریخ بوده است .برای آنها دیگر تلاش ادبی و هنری برای انتقال امید و روشنگری تاریخی ، تلاشی عبث شد .اگر بپذیریم که سرمایه داری پایان تاریخ است دیگر تلاش برای سرنگونی این نظام و امیدواری برای برقراری نظام سوسیالیستی مفهومی ندارد .آنها با خیره سری خاصی و به دروغ اینگونه اعلام کردند که رئالیزم سوسیالیستی ساخته و پرداخته دستگاه دیکتاتوری استالینی بوده است .این جماعت ادبیات تولید شده در دوره استالین را که چیزی جز کالای تبلیغاتی برای اشاعه فرامین حزب کمونیست شوروی تحت ریاست استالین نبود ، عین رئالیزم سوسیالیستی معرفی کرده ، تاریخ تولد آنرا ۱۹۳۳ تعیین کرده و بعد در برابر آن موضع گرفتند . گئورگی لوکاچ منتقد و متفکر مارکسیست از موضع دفاع از رئالیزم سوسیالیستی به انتقاد از دم ودستگاه استالین می پردازد . به نظر او اکثر اهل قلم در دوره استالین، نقل قول آوران بیحاصلی بودند. چون برای پرداختن به هرموضوعی، فقط کافی بود که نویسنده، به گردآوری نقل قولهای مناسبی از استالین بپردازد وآنها را هنرمندانه بهم وصل کند. طبق نظر لوکاچ، بعد از انقلاب اکتبر شوروی، یک ادبیات انقلابی- رمانتیک و یک ادبیات آوانگارد به رهبری مایاکوفسکی بوجود آمد. به نظر لوکاچ، رئالیسم سوسیالیستی دوران استالین مانند سالهای حکومت هر دیکتاتور دیگری، ضد هنر وادب بود. او مخالف تعریف هنر به معنی تبلیغ مستقیم بود. لوکاچ میگوید، تمام آثار جاودانی ادبیات نشان میدهند که تاریخ و استتیک در رابطه تنگاتنگ باهم هستند . هنر واقعی برای لوکاچ همیشه اعتراض به بی عدالتی و حضور دراین جهان ونه پرداختن به مسایل عالم هپروت است. بنظر او درزمان استالین یک ناتورالیسم دولتی، رئالیسم سوسیالیستی را به کنار زده بود .از دیدگاه لوکاچ یکی از مهمترین وظائف رئالیزم سوسیالیستی انتقاد به سیستم استالینی بود که هنر و ادبیات را هم مثل مارکسیسم به لجن کشیده بود .
بر خلاف گفته های دشمنان رئالیزم سوسیالیستی ، این مکتب ادبی و هنری از سال های آغازین قرن بیستم نزج گرفت . مهمترین نویسنده این مکتب و آغاز گر آن ماکسیم گورکی ، نویسنده محبوب همه کارگران پیشرو در جهان است .گورکی با فقر و مشقت بزرگ شده بود . از همان بچگی عشق عجیبی به خواندن داستان داشت .در میان کارگران ، قصه هایی را که خوانده بود تعریف می کرد و خودش هم کمی به آنها می افزود و جذاب ترشان می کرد . اما آنچه بیشترین تاثیر را بر زندگی ادبی گورکی داشت ملاقات او با لنین بود . آیا آن شخص کوتاه قدی که با ریش بزی و نگاه نافذ و کلام سوزاننده در “هدف ادبیات “گورکی را به چالش می کشد کسی غیر از لنین است ؟ قبل از آن ، گورکی درک درستی از مبارزات طبقاتی نداشت . در آثار اولیه او تاثیر نویسنگان رئالیست انتقادی به وضوح مشاهده می شود .بیان واقعیت همراه یک نوع بد بینی و سرخوردگی و یاس .اما پس از اشنایی با لنین تفکر این نویسنده با استعداد به کلی عوض شد .لنین موفق شد از یک نویسنده در خود ، یک نویسنده پر امید در سطح جهانی بسازد .رمان مادر گورکی که پس از شکست انقلاب ۱۹۰۵ منتشر شد شرح حال طبقه نوپایی است که تلاش دارد نظم کهنه نظام طبقاتی را درهم بشکند و جامعه باشکوه سوسیالیستی را بنا کند . رمان به زیبایی نشان می دهد که یک زن میانه سال معمولی که مثل خیلی دیگر از زن های روس به کار های معمول روزانه مشغول بود و از دست شوهر مستش هم کتک می خورد چگونه به یک عنصر فعال سیاسی و اجتماعی تبدیل می شود . نویسندگان مکتب رئالیزم سوسیالیستی در جریان فعالیت های حزب بلشویک در ایران هم معرفی شدند .تاثیر این آثار در اشعار فرزانگانی چون فرخی یزدی به وضوح مشخص است .در انتقاد از سیستم ظالمانه سرمایه داری فرخی می گوید :
آنچه را با کارگر ، سرمایه داری می کند
با کبوتر ، پنجه باز شکاری می کند
می برد از دست رنجش گنج ، گر سرمایه دار
بهر قتلش از چه دیگر پافشاری می کند ؟
یا در جایی دیگر شعری می گوید که بسیار وصف حال جامعه ایران است .ولخرجی های بی حد وحساب دولت از یک سو و فقر و گرسنگی توده های مردم از سوی دیگر .
روز شادی نیست در شهری که از هر گوشه اش
بینوایان بهر نان ، هر شب نواخوانی کنند
تا به کی با پول این یک مشت خلق گرسنه
صبح عید و عصر جشن و شب چراغانی کنند ؟
به نقل از کتاب “یادی از فرخی یزدی ” نوشته حمید رضا رحیمی ،انتشارات گستره
بعد از پایان جنگ دوم جهانی ، نویسندگان بیشتری از رئالیست های سوسیالیست در ایران معرفی شدند . فعالین کارگری و کمونیستی در برنامه های مطالعاتی خود خواندن آثار این نویسندگان را به علاقمندان توصیه می کردند .در دوران خفقان رژیم پهلوی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، اگرچه فعالیت علنی کمونیست ها ممنوع شد و کتب مارکسیستی از فقسه کتابفروشی ها جمع آوری شد ولی بعضی از اثار این دسته از نویسندگان از روزنه ها و منفذ های ناچیز ساواک رد می شدند و در دسترس جوانانی که تشنه آموختن ادبیات مارکسیستی بودند قرار می گرفت .از جمله ، آثار برتولت برشت ، ناظم حکمت ، پابلو نرودا، مایاکوفسکی ،و دیگرانی که از وفاداران به انقلاب پرولتری و رئالیزم سوسیالیستی بودند .سرنگونی رژیم شاه این امکان را ایجاد کرد تا ” مادر گورکی ” و ” چگونه فولاد آبدیده شد ؟ استروفسکی ” و ده ها کتاب با ارزش دیگر که همگی از تبار رئالیزم سوسیالیستی بودند در اختیار علاقمندان قرار گیرد .نسل چپی که پس از سرنگونی رژیم شاه وارد میدان مبارزه سیاسی شد با این نوع کتاب ها در حال آموزش دیدن بود که گردباد فاشیسم از راه رسید . برای اینکه ارزش کارهای این دسته از نویسندگان و شاعران را دوباره یاد آور شوم بد نیست با شعری از برتولت برشت و گوشه هایی از ” هدف ادبیات “به این مقاله خاتمه بدهم .عنوان این شعر برشت ” یک کارگر تاریخ می خواند ” است . با این شعر ، او از کارگران می خواهد که نگاهی تازه به تاریخ بیندازند .نگاهی که با نگاه حامیان و طرفداران هنر برای هنر و ادبیات برای ادبیات متفاوت است.
یک کارگر تاریخ می خواند
برتولت برشت
ترجمه از :صادق افروز
چه کسانی هفت دروازه تیبز را ساختند ؟
کتاب ها مملو از نام های پادشاهان هستند
این شاهان بودند که سنگ ها ی زمخت را حمل می کردند ؟
و بابل ، به دفعات ویران شد
چه کسانی شهر را پس از هربار ویرانی از نوساختند ؟
در کدام یک از خانه های لیما
شهری که از درخشش طلا برق می زد ، سازندگان این خانه ها زندگی می کردند ؟
در آن بعد از ظهری که ساخت دیوار چین به پایان رسید
بنا ها کجا رفتند ؟
امپراطوری رم
مملو از پیروزی هاست
چه کسانی چنین پیروزی هایی را امکان پذیر ساختند ؟
سزار به پیروزی رسید ؟بیزانتین در ترانه زندگی می کند
کجاست آن مکان های زندگی ؟و حتی در آتلانتیس حماسه
در شبی که دریا ها هجوم آوردند
مردانی که در حال غرق شدن بودند هنوز با فریاد سراغ بردگانشان را می گرفتند
اسکندر جوان هندوستان را فتح کرد
او تنها بود ؟
سزار گال ها را شکست داد
حتی یک آشپز در ارتش او نبود ؟
فلیپ ، پادشاه اسپانیا
هنگامی که ناوگانش در دریا غرق شد گریست
هیچ اشک دیگری نبود ؟
فردریک یونانی جنگ هفت ساله را با پیروزی به پایان رساند
چه کسانی در این پیروزی با او همراه بودند ؟
هر صفحه یک پیروزی
به چه قیمتی این پیروزی ها حاصل شده ؟
هر ده سال یک مرد بزرگ
چه کسانی هزینه ها را پرداخته اند ؟
جزئیات بسیارند
و سوال ها نیز همچنین
تاریخ ترجمه : ۱۰ آوریل ۲۰۱۱
قسمتی از کتاب ” هدف ادبیات ” نوشته ماکسیم گورکی ، ترجمه م ه شفیعیها
بنابر این من که همه نوشته های تو و امثال تو را با دقت می خوانم ، از تو می پرسم به چه منظوری می نویسید ؟ و شما هم که زیاد می نویسید …..آیا میل دارید در مردم احساس نیکی را بیدار کنید؟ اما با کلمات سرد و سست نمی توانید این کار را انجام دهید .نه ، شما نه تنها نمی توانید چیزی به زندگی اضافه کنید ، بلکه چیزهای کهنه را هم مچاله شده و له شده ، فاقد صورت و شکل تحویل می دهید . وقتی انسان آثار شما را می خواند چیزی جز اینکه شما را شرمنده سازد از آنها نمی آموزد . همه چیز معمولی و پیش پا افتاده است : مردم پیش پا افتاده ،افکار پیش پا افتاده ، وقایع …..پس چه وقت می خواهید درباره سرگشتگی روح ولزوم احیای آن صحبت کنید ؟پس کو دعوت به خلاقیت زندگانی ،کجاست دروس شهامت و کلمات نشاط بخشی که الهام دهنده روح باشند ؟ ممکن است که بگویی که زندگی نمونه های دیگری جز این هایی که ما بوجود می آوریم در اختیار ما نمی گذارد . این را نگو زیرا برای کسی که خوشبختانه بر کلمات مسلط است بس ننگین و شرم آور است که به ضعف خود در برابر زندگی و اینکه نمی تواند برتر از آن باشد اعتراف کند . اگر هم سطح زندگی هستی ، اگر نمی توانی با نیروی ابداع ، نمونه هایی که در زندگی نیست ولی برای آموختن لازم است ایجاد کنی کار تو چه ارزشی دارد ؟ و چگونه خود را مستحق عنوان نویسندگی می دانی ؟………………………………………..
حواست را جمع کن حق موعظه کردن تنها روی این اصل کلی به تو داده می شود که توانایی بیدار کردن احساسات واقعی و صادقانه مردم را داشته باشی تا بتوانی به کمک آنها پتک مانند بعضی از صورت های زندگی را خراب کنی ، درهم بریزی و به جای این زندگی تنگ و تاریک ، زندگی آزادتری را ایجاد کنی : خشم ، کینه ، شرمساری و نفرت و بالاخره یاس بغض آلود اهرم هایی هستند که به کمک آنها می توان در دنیا همه چیز را درهم ریخته نابود ساخت. آیا می توانی چنین اهرم هایی بسازی ؟
به نقل از هدف ادبیات صفحات ۱۱ و ۱۲
برای مطالعه کامل این کتاب رجوع کنید به :
http://www.enteshar.sedayemardom.net/pdf/Gorki-hadafe-adabiyat-208-851225.pdf
1. یکی از رفقا نقل می کرد که در مراسم بزرگداشت یک خواننده ساواکی به نام عبدالوهاب شهیدی که اخیرا در ایران برگزار شد از شجریان خواسته شد که دسته گلی به گردن شهیدی بیندازد .شجریان گفته بود که کوچکتر از آنست که چنین کند و سپس بر دستان استاد خودش بوسه زده بود . وقتی هنر فقط برای هنر باشد مرزهای سیاسی در هم می ریزد و کارمند اداره شکنجه انقلابیون تا مقام استاد اعظم ارتقا داده می شود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر